رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳ آبان ۱۳۸۷
گروه وبلاگهای ایرانی- بخش هفتم

وبلاگ نوشتن از قم

لیدا حسینی‌نژاد

این هفته می‌خواهیم سری به استان قم بزنیم و حال و احوالی با وبلاگ نویسان این خطه داشته باشیم. پس با ما همراه باشید.

Download it Here!

وبلاگ‌ نویسان قمی در چند دسته بزرگ قابل مشاهده اند، گروهی از آنها که به فراخور حال و هوای این شهر مذهبی هستند و گروهی دیگر اینکه شاید باز هم به فراخور حساسیت‌های زیادی که گاهی می‌شود از آن تعبیر سخت‌گیری‌های زیاد هم کرد غیر مذهبی اند و گروه سوم وبلاگ‌هایی که دانشجویی هستند و در حال و هوای دانشگاه و اتفاقات دانشگاه‌های قم هستند.

البته در این میان هم وبلاگ‌هایی می‌بینیم که تمام دغدغه‌هایشان ادبیات و شعر و هنر است که آنها را هم شاید بشود باز تحت تاثیر فضای قم تعریفشان کرد. مثلا وبلاگ فاطمه که تعریفی دارد از اینکه شیطان را دیده است:

«دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان، بساطش را پهن کرده بود، فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو می‌کردند و هول می‌زدند و بیشتر می‌خواستند. توی بساطش همه چیز بود، غرور، حرص، دروغ و خیانت، جاه‌طلبی و قدرت. هر کس چیزی می‌خرید و در ازایش چیزی می‌داد. بعضی تکه‌ای از قلبشان را می‌دادند و بعضی پاره‌ای از روحشان را. بعضی ایمانشان را می‌دادند و بعضی آزادگی‌شان را. شیطان می‌خندید و دهانش بوی گند جهنم می‌داد. حالم را به هم می‌زد، دلم می‌خواست همه‌ی نفرتم را توی صورتش تف کنم.

انگار ذهنم را خواند، موذیانه خندید و گفت: من کاری با کسی ندارم، فقط گوشه‌ای بساطم را پهن کردم و آرام نجوا می‌کنم، نه قیل و قال کنم و نه کسی را مجبور می‌کنم چیزی از من بخرد، می‌بینی آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.»

اما آنهایی که دیدی نسبتا اعتراضی و انتقادی به دین دارند آنها که از همه امرها و نهی‌ها خسته شدند و باز خدا را دوست دارند و با او درد دل می‌کنند. صفائیه از همین دست است:

«سال‌هاست که هوا را مصرف کردم و اقیانوس و آفتاب و ابر و ماه و خاک را... لعنت خدا را/
و هنوز مانند سالیان دور از این، حیران - خواب پروانه و پرنده و بادبادک می‌بینم./ برای انسان حرمت فراوان قائلم. برای دوستی بیش از انسان و ترانه را بیش از هر دو دوست دارم./ ترانه یعنی حرمتی راز آلود/ از غذاها همه را دوست دارم/ پیانو را اگر بنوازند و گیتار را اگر بنوازم آسمانی می‌شوم. یادت نرود که آسمانم تنها یک وجب از سقف اتاقم فاصله دارد./ شکسته نفسی را دوست نمی‌دارم تنها دو گناه کبیره می‌شناسم و تمام آنهایی که ختم به این دو می‌شوند: «دل شکستن» و «آبرو ریختن».

با این حال توفیق اگر دهند عرضه گناهان متوسط و صغیر را نیز ندارم. شیطنت اما فراوان.../ گاه پیچیده و در هم تنیده هستم. آنقدر زیاد که در خود گم می‌شوم. گاه آنقدر ساده که نسیمی کوچک مرا تا افق‌های دور با خود می‌برد.

دو دست دارم و دو پا. چشم چشم دو ابرو. دماغ و دهن و یک گردو. گردو را با همه قسمت می‌کنم.
قلبم رام نمی‌شود. تا به حال مالک نبوده و تملیک نپذیرفته. به کار خود مشغول است. می‌تپد، می‌خندد، می‌گرید.»

و یا اینکه دختران شرقی، دانشجویی که سعی می‌کند اعتراضش را معمولا با عکس و خاطره از دانشگاهشان بیان کند، درست مثل عکسی که از اعلامیه دانشگاه شان زده که کلی جالب بود، نوشته بود:

«متاسفانه به علت بی‌نظمی برخی از دانشجویان چادر نماز با ارائه کارت دانشجویی تحویل داده می‌شود. زمان دریافت: 15 دقیقه قبل از نماز. زمان تحویل: 10 دقیقه بعد از نماز.» البته من دقیقا هنوز معنی واقعی بی‌نظمی را تو این اعلامیه نفهمیدم، یعنی منظورش این بوده که چادر نماز را می‌گیرند و می‌روند؟ خدا به دور!

اما وبلاگ‌های ادبی بیشترین هوادارا را در قم دارد؛ آنهایی که فارغ از تمام مسائل مذهبی و سیاسی فقط و فقط حرف‌های دلشان را می‌زنند، اما باز همین ادبیات است که بر تمام حلقه‌های وبلاگی قمی‌ها می‌چربد. در حلقه باران که وبلاگی گروهی و کار دست جمعی دانشجویی و علاقه‌مندان به شعر و هنر است، با هم می‌خوانیم شعری از مجتبی را که شاعری‌ست از حلقه باران:

من اعصابم خورد شده است!
لطفن برای من دام بگذارید

از شعورتان

من فیلسوف مادر زادم!

روح من

از جایی در بدنم بخار شده!

آن جا که افکارم نشت می‌کند

من نمی‌فهمم:

این هستی چیست ؟

باور کنید

امروز جاده حرف می‌زد

بخار دهانش پیدا بود

اناالحق می‌گفت گویا

او

آبستن تاریخ بود

من حرفی فیلسوفانه به او زدم

جاده دهان باز کرد

ماشین ما بلعیده شد

برف می آمد

ما یخ زدیم

تاریخ سر زده ورق خورد

شعورم سر زا رفت

ما مردیم!

اما وبلاگ‌های دیگری هم هستند، مثل وبلاگ‌های ورزشی و وبلاگ‌های زنانه طلاب که البته یکی از پر بیننده‌ترین اینها وبلاگ تکواندوی بانوان استان قم است که بیشتر به مطالب ورزشی و تندرستی برای زنان ورزشکار و البته اخبار ورزشی قم می‌پردازد. هدف این وبلاگ، ایجاد زمینه ارتباط آسان با علاقمندان هنرهای رزمی و رشد و توسعه ورزش محبوب تکواندو در میان جوانان است. این نوشته به درد همه دختر خانم‌های ورزشکار می‌خورد:

«بسیاری از دختران جوان و نوجوان، کم‌ترین فعالیت را دارند و از ورزش و نیازهای تغذیه‌ای خود غافل هستند. این امر ضایعات جبران‌ناپذیری را برای آنان به بار می‌آورد. اغلب دختران جوان دچار کمبود آهن و کلسیم هستند. به همین دلیل، کم‌خونی و نرمی مفاصل و استخوان‌ها در آنها شایع می‌باشد. بر اساس آمار ارائه شده از سوی اداره آموزش‌ و پرورش، تنها ۲۰ درصد دختران دبیرستانی، میوه و سبزی‌جات در روز مصرف می‌کنند.

مطالعات انجام شده بیان‌گر این امر است که فقر آهن حتی در مقادیر کم، می‌تواند منجر به کسب نمرات پائین در دروس تحلیلی مانند ریاضیات شود. این عامل یکی از علل برتری پسران در دروس ریاضی است.

ورزش همراه با تغذیه صحیح، کمک می‌کند که استخوان‌ها، عضلات و مفاصل قوی شده و وزن و فشارخون کنترل شوند. ورزش دختران جوان، عاملی مهم در پیشگیری از پوکی استخوان و شکستگی لگن در سنین بالا می‌باشد. ضمن این‌که بر جرأت و چالاکی آنها می‌افزاید. زنان ورزشکار، عکس‌العمل و توانایی بسیار بهتری در مواجهه با خطرات، بحران‌ها و حوادثی چون زلزله از خود نشان می‌دهند. بنابراین لازم است خانواده‌ها دختران خود را به شرکت در ورزش‌های گروهی و پرتحرک تشویق نمایند.»

اما سیاسی‌ها و آنها که بیشتر به قم و مسئولانش انتقاد دارند به کم کاری مسئولان و نرسیدن به خواسته‌های جوانان. امجدی ها در زبان طنز حرفش را می‌زند:

«قم یعنی بی بی با کـرامات‌اش
قم یعنی جمکران مقدس‌اش

قم یعنی یکی از هفت در بهشت‌اش

قم یعنی حــــوزه‌هـای علمیه‌اش

قم یعنی بــودجه‌هــای درشت‌اش

قم یعنی هاپــولی بودجه‌های‌اش!

قم یعنی آقــــــــــــــا بالا سران زیادش

قم یعنی لابی‌ها و پشت پرده‌هایش!

قم یعنی زیاد شدن حوزه‌هایـش

قم یعنی تربیت طلاب آفریقایی‌اش

قم یعنی آب همیشـه شـــورش

قم یعنی بسیج همیشه فعال‌اش

قم یعنی امر به معروف کننده‌هایش

قم یعنی نــهی از منکـر کنندگانـش

قم یعنی صفت خـــون و قیامـــش

قم یعنی رتبه‌های ممتاز فسادش

قم یعنی خیابان‌های 60 سال پیشــش

قم یعنی شلوغی و ازدحام و ترافیکش

قم یعنی جوانان نجیب و پاکش

قم یعنی بزرگان جوان ستیزش

قم یعنی دانشجویان خلاق و نمونه‌اش

قم یعنی دانشگاه‌های عقب‌مانـده‌اش

قم یعنی جوانان واقعا بی‌تفریحش

قم یعنی صفـــاییه، دیـگر تکراریش

قم یعنی دختران همیشه اینورش

قم یعنی پسران همیشه اونورش

قم یعنی بغض‌های در گلـو مانـده مردمانـش

قـم یعنی جـوانـــــان دیگر خسته از تحقیرش

قم یعنی... هیچی، اصلا ولش کـــن.»

وبلاگ نویسان قمی و جوانان قم از سخت‌گیری‌ها از تفکیک‌ها و دیوار کشی‌های نامسئولانه گلایه دارند، از اینکه همه جا سخت‌گیری هست، هر جا که بلاگری مطلبی این‌چنینی نوشته کامنت‌های زیاد آن پست خبر از یک درد مشترک می‌دهد. مثل وبلاگ این شهر مقدس که از تفکیک‌ها ناراحت است:

«خانه فرهنگ‌ها هم که تفکیک شد. اووم، دیگه کجاها مونده، خیابون‌ها رو که نمی‌شه به این راحتی تفکیک کرد، یعنی ما می‌تونیم، اما نمی‌ذارن که، بعضی‌ها می گن یک دیوار بکشیم وسط پیاده‌روها که عملی نیست، اینم که ممکن نیست برادرا از یک طرف خیابون برن، خواهرا از یک طرف دیگر، یعنی می‌شه اما، چه خوبه زوج و فرد کنیم، روزهای زوج برادرا، روزهای فرد خواهرا، روزهای فرد می‌شه شنبه، دوشنبه؟! نه! روزهای زوج میشه؟! حالا این مهم نیست، یک جوری تفکیک می‌کنیم.

بعد هم این پاساژها، اونا که حتما باید یه کاری کنیم، پاساژها، پاساژها...؟! اون‌ها رو می‌تونیم زوج و فرد کنیم حتما. پارک‌ها رو هم که تفکیک کردیم، مشکلی نداره، دانشگاه هم که دیگه کاری کردیم کارستون، ولی این دانشگاه آزادی‌ها...
اتوبوس‌ها هم که دیگه خیلی وقت تفکیک شده، ولی بد نیست یک اتوبوس بذاریم برای خواهرا، یک اتوبوس برای برادرا، الان که اینجوریه یه دفعه تیری از شیطون در میره، تاکسی‌ها هم باید این طوری بشه، تاکسی خواهرا جدا، تاکسی برادرا جدا. خوب دیگه کجا مونده...»

غم و ناراحتی البته وجه مشترک این وبلاگ‌هاست، همه یه جورایی ناراحت اند و گلایه دار. دختری که لب نداشت وبلاگ زیبایی دارد با شعرهایی روان و دلتنگی‌های زیاد.

«آن دخترک غمگین
در خانه‌ی ما نشسته بود

غم و اندوه

در فنجان‌های چای شناور بود

و هر قطره چای

توده‌ای از انبوه را

در وجودش شناور می‌ساخت.»

در آخر سفرمان به قم، با شعری از دفتر سیمی دست تکان می‌دهیم و با همه بچه‌های قمی و همه خوانندگان خداحافظی می‌کنیم:

« شب رفت، ماه رفت، ستاره رفت
اما سحر نرسید

تاریکی موندگار شد و

روز دگر نرسید.

سال‌‌ها، ماه‌ها، ثانیه‌ها

بی تو گذشتن و من

منتظر تو بودم و

از تو خبر نرسید.

مسافر شهر قصه گفت

یه روز می‌‌آد دوباره

قصه‌ی ما تموم شد و

اون از سفر نرسید.

گل کو؟ باغ کو؟ بهار کجاست؟

اینجا همه‌اش کویره

دستای باغبون کجاست؟

غنچه داره می‌میره.

رود امید و آرزو

رفت و رسید به مرداب

چشمه‌ی شادی خشکید

دریای عشق، شد سراب.

شبای بی ستاره

هر شب و هر شب، دوباره.

اومدنت دروغه

خورشید چه بی فروغه!»

«وبلاگ‌های جنوبی»

Share/Save/Bookmark

مرتبط:
«وبلاگ‌های جنوبی»
«وبلاگ‌های شمالی»
«وبلاگ‌های بلوچ»
«وبلاگ‌های یزدی»
«وبلاگ‌های ترکی»

نظرهای خوانندگان

ali bood

-- zahra ، Feb 1, 2008 در ساعت 08:56 PM

خوشحال شدم تو رادیو زمانه معرفیمون کردید . رادیو زمانه لینک ماست . شما هم اگر جایی برای معرفی ما دارید خوشحال می شیم !
ممنون.

-- مجتبی آقابابایی ، Feb 4, 2008 در ساعت 08:56 PM

قم یعنی چیزهائی که هیچ یک از ایرانی ها جز خود قمی ها نمی تواند حتی تصور کند.

-- امجدی ها ، Apr 8, 2008 در ساعت 08:56 PM

سلام
از لطف شما نسبت به وبلاگ تكواندو بانوان سپاسگذارم
اميدوارم بتوانم خدمتي به جامعه ورزش كشور كرده باشم
البته وبلاگ ما بيشتر رويكرد اخلاقي و فني در هنرهاي رزمي دارد. البته براي توسعه هرچه بيشتر هنرهاي رزمي اين حداقل كاري است كه ميتوان كرد
موفق باشيد

-- سخايي وطن ، May 23, 2008 در ساعت 08:56 PM

خيلي اتفاقي لينكي رو ديدم كه در مورد وبلاگهاي اهالي قم نوشته كه البته براي پارساله. دسته بنديش خوب و درست بود اما نويسنده اش (ليدا حسيني) توي بعضي مسائل دقت نكرده بود. يكيش اينكه لينكها رو بر اساس اعتبار و ميزان بيننده تحقيق نكرده بود و باعث شده بود وبلاگهاي اساسي بچه هاي قم و وبلاگ فعالين از نظرش دور بمونه . دوم اينكه مطالب وبلاگها رو با دقت نخونده بود. بطور مثال من خرداد پارسال فارغ التحصيل شدم و توي وبم هم گفته بودم كه ديگه قم نمي رم اما اين مقاله كه براي بهمن ماهه لينك اينجا رو هم گذاشته بود. از اون بدتر ، من يه شعر از كيوسك اينجا گذاشته بودم با ذكر منبع . اما اونجا شعر رو به اسم من گذاشته توي مقاله! از دو جهت ضايع كننده ست . هم اينكه وبلاگ من وبلاگ جمع آوري يا دفتر اشعار خوشگل نيست و معمولا متناي خودمو مي ذارم ( يعني وب منو با گذاشتن اون شعر، بد معرفي كرده) ثانيا من توي اون متنم منبعو نوشته بودم اما ليدا حسيني دقت نكرده و به من نسبتش داده. يعني دستي دستي سارق ادبيمون كرده!

-- wolf ، Oct 24, 2008 در ساعت 08:56 PM