خانه > پرسه در متن > نشستن ميان دو صندلی | |
نشستن ميان دو صندلینشستن میان دو صندلی نامهی هشتمآخرین نامهی ناصر غیاثی در مجموعهی نشستن میان دو صندلی: «میگفت خدا نکند خاک یک شهر روی دامنت بنشیند. دیگر محال ممکن است به وطنت برگردی. گفتم بله، بله. خوب میفهمم. تازه اگر هم برگردی، میبینی دیگر غریبهای. گفت آی قربان آدم چیز فهم. معلم بود. دبیر بازنشستهی ادبیات». نشستن میان دو صندلی نامهی هفتمهفتمین نامهی ناصر غیاثی در مجموعهی نشستن میان دو صندلی: «کترهای یک سیدی میاندازم توی دستگاه و میروم آشپزخانه تا سالاد درست کنم. سایهام را روی دیوار خانه میبینم. میشنونم زنگ در را میزنند. دستپاچه میدوم دستگاه را خاموش میکنم. باید همسایهی پایین باشد». نشستن میان دو صندلی نامهی ششمششمین نامهی ناصر غیاثی در مجموعهی «نشستن میان دو صندلی»: «اگر قرار باشد روزی صندلی این طرف را برای نشستن انتخاب کنیم، باید کلی مفاهیم و کلمات تازه، از قبیل ِ «هماهنگ کردن» را یاد بگیریم. به گمانم من یکی عطایش را به لقایش ببخشم». نشستن میان دو صندلی نامهی پنجمپنجمین نامهی ناصر غیاثی در مجموعهی «نشستن میان دو صندلی»: «یک ساعتی که میگذرد، فرماندهی کُل ِ دفتر سواریهای بیابانی رشت به تهران، استقلال، صدایم میکند: «اسم شریف!» «غیاثی». اسمم را با قاف و ث مینویسد. معمولا وقتی غلط بنویسند، با قاف و سین مینویسند، اما این یکی دیگر از نوادر بود». نشستن میان دو صندلی نامهی چهارمچهارمین نامهی ناصر غیاثی در مجموعهی «نشستن میان دو صندلی»: «وقتی از ممدآقا، صاحب ِ پلاژ میپرسم چیز دیگری غیر از چای و آبمیوه برای نوشیدن دارد، پاسخ میشنوم: «همه رقم در خدمتیم». نشستن میان دو صندلی نامهی سوماين نامه در دو فصل ماجراهای يک مجلس بلهبرون را تعريف میکند. ناصر برای اولين بار بايد به عنوان بزرگ فاميل در خط مقدم جبهه عروس بجنگد. نشستن میان دو صندلی نامهی دومبعد از رسيدن به ايران، ناصر با شيوه قرارملاقات گذاشتن مخصوص ايرانيان آشنا میشود و به ياد میآورد که بر خلاف آلمان، وقت در ايران ارزش چندانی ندارد. نشستن میان دو صندلی نامهی اول«ناصر هنوز در آلمان است و مشغول تهيه مقدمات سفر. حالا بايد به صاحبخانه کهنسالش توضيح بدهد که در ايران جانش در خطر نخواهد بود، و به همسر صاحبخانه قول سوغاتی میدهد که در آلمان کمياب است: کمی آفتاب». نشستن میان دو صندلی مقدمهوقتی قرار شد که ناصر غیاثی، نویسنده و مترجم مقیم آلمان و دوست و همسايه پانتهآ به ايران برود، قول داد که برای پانتهآ از ديدهها و شنيدههايش بنويسد. پانتهآ در راديو زمانه اين نامهها را با شما قسمت خواهد... |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
قلم زرين زمانه، يک گام ديگر |
معلم؛ بیمعیشت و منزلت! |
بازتاب عشق در «پرنده من» |
متفرقات ناسیاسی و بوسهی پر دردسر |
ادبیات معاصر ایران در چشمانداز جهانی |