خانه > پرسه در متن > راوی حکایت باقی > با «فروغ» در راه رم | |||
با «فروغ» در راه رم«چه روزگار تلخ و سیاهی در برنامۀ قبل از سادگی «فروغ» در برخوردش با بچههای شلوغ بندر بریندیزی گفتیم. اینکه چطور گروهی از پسربچههای تخس، «فروغ» را با شیطنتهای نوجوانانۀ خود به آب میاندازند و سعی در خالی کردن کیف دستی او دارند. «فروغ»، با صمیمت و سادگی آن را بهحساب «آرتیستبازی پسربچههای نوبالغ، در برخوردشان با زنان» میگذارد. «فروغ»، در آن زمان بیست و دو ساله است و پسربچهها سیزده و چهارده ساله. نگاه «فروغ» به پسربچهها با همۀ جوانی خود، نگاهی مادرانه و همدلانه است. در نهمین بخش از این خاطرات، باز «فروغ» را در دام رندان فرصتطلب میبینیم. «فروغ» هنوز همان سادگی ذاتی را با خود دارد. اما اینبار قضاوتش در بارۀ آنهایی که او را به ترفندی فریب میدهند از نوع دیگری است. «. . . باربرها سر حمل چمدان من دعوایشان شده بود. بالاخره یکی از آنها پیشدستی کرد و چمدان را گذاشت روی چهار چرخهاش و از مقابل دیگران که هنوز مشغول دعوا و مرافعه بودند گذشت و بهطرف ترن رفتیم. برنامۀ نهم را از «اینجا» بشنوید! |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
چگونه به هم نپریم؟ |
کاشیگر و ترس از جوایز ادبی |
روزی که آتوسا را شوهر دادند |
با فروغ در انتهای راه |
عشق، نیچه و داریوش آشوری |