خانه > پرسه در متن > ادبیات ایران > یک پارتی ادیبانه در ارتفاعات شمیران | |||
یک پارتی ادیبانه در ارتفاعات شمیرانمعصومه ناصریبعد از ظهرهای پانزدهم دیماه هر سال دور و بر میدان تجریش خیلیها را میبینید که سراغ گورستان ظهیرالدوله را میگیرند. گاهی گلی و کتابی در دست که در زمستان تهران شاید به مناسبت تولد فروغ سر چهارراهها نرگس میفروشند.
در سربالایی خیابان دربند، ته کوچه ظهیرالدوله، گورستانی است که خیلی از اهالی شعر و موسیقی از جمله رهی معیر، ایرج میرزا، ملک الشعرای بهار، روح لله خالقی در آنجا جا خوش کردهاند اما فروغ فرخزاد یا آنطور که جوانها اسمش را صمیمانه صدا میکنند "فروغ" از همه سرشناستر است. تاریخ واقعی تولد فروغ فرخزاد محل مناقشه است. نویسنده وبلاگ زننوشت یکبار نوشته است: «در سايت فروغ نوشته شده تولد ۵ ژانويه. در سالنمای زنان که پژوهش و تدوین آن را نوشين احمدی خراسانی انجام داده تاريخ تولد فروغ ۸ دی ماه ثبت شده است. من مستندترين تاريخ را از زبان برادرش فريدون می شناسم، که در نواری در مورد فروغ می گويد: فروغ فرخزاد، تولد ۸ دی ماه ۱۳۱۳ و فکر می کنم با عشقی که فريدون به خواهرش فروغ داشت هرگز تولد او را اشتباه نمی کند». گورستان ظهیرالدوله - ۱۵ دی ماه ۸۵ | عکس از زمانه در بسیاری از منابع، تاريخ تولد فروغ پانزدهم دی ۱۳۱۳ ذکر شده است. اما پوران فرخزاد، خواهر بزرگتر فروغ هم مثل برادرش روز هشتم دی ماه را برای تولد فروغ به رسمیت میشناسد. برای همین هم روز هشتم دیماه ظهیرالدوله شلوغ میشود و هم پانزدهم چون گروهی این و گروهی آن یکی تاریخ را میپسندند. فروغ فرخزاد به شکل غریبی محبوبتر از بقیه شاعران معاصر از آب درآمده است. شاید به خاطر زن بودنش، شاید به خاطر زندگی عجیبش، شاید به خاطر رمز و راز عاشقیاش و شاید به خاطر جوانمرگیاش.
از جوانهایی که به جشن تولدش آمدهاند درباره این چرایی میپرسم. نازنین میگوید: «در شعرهای فروغ انرژی شدیدی برای زندگی هست و برای تجربه آزادی و زندگی رها از قید و بندها». به قول افشین که خودش را مهمان هرساله جشن تولد فروغ میداند او "شاعر عشقهای زنانه" است، مفهومی که زیاد در ادبیات ما جایی ندارد. چون عاشق بودن زن و حرف زدن از آن زیاد به مذاق جامعه خوش نمیآمده و انگار هنوز هم خوش نمیآید. در مهمانی تولد فروغ بیشتر مهمانها جواناند. یک پارتی ادیبانه در ارتفاعات شمیران. به صرف شعر و ترانه و سکوت. جوانی در چشمهای فروغ هم ابدی است. او یکی از همین جوانهاست. لابلای سنگ گور شاعران و هنرمندان قدیمی قدم میزند. کمی دورتر از جمعیت آنطور که در عکسهایش دیدهایم سیگاری روشن میکند و دودش را میفرستد طرف کلاغهایی که روی درختهای گورستان ظهیرالدوله نشستهاند. گورستان ظهیرالدوله - ۱۵ دی ماه ۸۵ | عکس از زمانه او در یکی از نامههایش به پرویز شاپور مینویسد: «تو نمیدانی من چقدر دوست دارم برخلاف مقررات و آداب و رسوم و برخلاف قانون و افکار و عقاید مردم رفتار کنم ولی بندهایی بر پای من هست که مرا محدود میکند. روح من، وجود من، در چهاردیواری قوانین سست و بی معنی اجتماعی محبوس مانده و من پیوسته فکر میکنم که هر طور شده باید یک قدم از سطح عادی بالاتر بگذارم. من این زندگی خسته کننده و پر از قید و بند را دوست ندارم». شاید دختر جوانی که در آن جمع میزند زیر آواز و بیخیال دور و بر، کلمات را در حنجرهاش موج میدهد این بند از راه و رسم مطلوب زندگی فروغ را دوستتر میدارد. مطلب مرتبط: لینکهای مرتبط: |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
چگونه به هم نپریم؟ |
کاشیگر و ترس از جوایز ادبی |
روزی که آتوسا را شوهر دادند |
با فروغ در انتهای راه |
عشق، نیچه و داریوش آشوری |