خانه > پرسه در متن > ادبیات جهان > «وقتی در بهشتم» | |||
«وقتی در بهشتم»ناصر غیاثیhttp://www.naserghiasi.comآرت بوخوالد طنز نویس بزرگ ِ آمریکایی روز چهارشنبه در سن هشت و یک سالگی در خانهی پسرش در واشگتن به خاطر ابتلا به بیماری کلیه درگذشت. آرت بوخوالد | عکس از AFP بیوگرافی او که در شش یتیمخانهی مختلف بزرگ شده بود، در شانزده سالگی مدرسه را ترک گفت و به خدمت نیروی دریایی درآمد. سپس دانشگاه را هم نیمهکاره رها کرد و به پاریس رفت و از سال ۱۹۴۸ برای روزنامهی «هرالد تریبون» نقد فیلم نوشت. خودش میدانست استعداد دارد: «نگفتم: حالم دارد از این اوضاع به هم میخورد. خیلی زود دریافتم که میتوانم مردم را بخندانم. این شناخت زندگیام را تغییر داد. چون تا زمانی که بگذارم مردم بخندند، دوستم خواهند داشت.» شهرت در سال ۱۹۸۲ کتاباش «وقتی ریگان به خواب رفت»، دربارهی سال اول ریاست جمهوری رونالد ریگان، به خاطر «تفاسیر ِ فوقالعادهاش از سیاست» جایزه پولیتزر را برای او به ارمغان آورد. چند سال پیش از آن از همسرش «آن» که در سال ۱۹۹۴ درگذشته است، جداشده و تنها زندگی میکرد. آرت بوخوالد در طول ِ هشتاد و یک سال زندگیاش سی کتاب و بیش از هشت هزار مقاله به چاپ رساند که در آنها با هجویاتی بینظیر و هوشمندانه به غم و غصههای زندگی روزمره و سیاست میپرداخت. آخرین اثرش با عنوان: «برای به امید دیدار گفتن هنوز خیلی زود است» در نوامبر پارسال منتشر شد. بیماری و مرگ او هیچ وقت در نوشتههایش به این موضوع که به خاطر ابتلا به افسردگی ِ شدید سالها تحت مداوا بوده است، اشاره نکرد، مگر یکبار: «همهی ما بستههای کوچکی همراهمان داریم، اما تلاش میکنیم بر روی غصههامان سرپوش ِ شوخی بگذاریم. تازه آن وقت که از دست شوخی کاری ساخته نباشد، افسردگی حمله میکند». مقالات بوخوالد دربارهی زندگی و بخصوص زندگی ِ آمریکاییها دوبار در هفته در سیصد روزنامهی بزرگ ِ جهان منتشرمیشد. چند روز پیش از تولد هشتاد سالگیاش به یک فرستندهی رادیویی گفت: «هرچه به دستم برسد، میخوانم. معمولن بیش از یک ساعت وقت نیاز ندارم، تا ستونام را در روزنامه بنویسم». برای پس از مرگاش «یک ستون ِ غمانگیز» انتخاب کرده بود، که قرار بود با عنوان ِ «وقتی در بهشتم» در روزنامه منتشر بشود: «به امید دیدار دوستان! خوش گذشت. من از شهرتام حتا پس از مرگم مطمئنام، دستکم برای تقریبن سه سال». اینها آخرین کلماتی بودند که آرت بوخوالد برای بعد از مرگش نوشته بود تا در روزنامه چاپ شود. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
چگونه به هم نپریم؟ |
کاشیگر و ترس از جوایز ادبی |
روزی که آتوسا را شوهر دادند |
با فروغ در انتهای راه |
عشق، نیچه و داریوش آشوری |