تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

فرهنگ بیگانه یا پوست دوم؟

پنجمین رمان فهیمه فرسایی نویسنده ایرانی مقیم آلمان، که آثارش را به زبان آلمانی می نویسد و به عنوان منتقد کتاب و فیلم با رسانه های آلمانی همکاری دارد، با استقبال محافل مطبوعاتی روبرو شده است. رمان فهيمه فرسايی "آن سه شنبه ای که مادرم تصمیم گرفت آلمانی شود" نام دارد. آنچه می خوانيد فشرده گلچینی از نقدهایی است که در باره اين رمان به چاپ رسیده است:


تصویر روی جلد کتاب

ژرفاهای فرهنگ آلمانی
نقدنویس معروف روزنامه معتبر فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ(FAZ) آندرآس روزن فلدر(Andreas Rosenfelder) رمان این نویسنده را این گونه می خواند:

"فهیمه فرسایی به هیچ رو قصد تعریف داستان های نمونه وار مهاجرتی را ندارد. او به احساس غم انگیز درغربت بودن نمی پردازد. شیوه غریب زندگی یک خانواده کوچک و مرفه، دستمایه رمان او است. داستان کتاب "آن سه شنبه ای که مادرم تصمیم گرفت آلمانی شود" از نگاه دختر خانواده، رویا، تعریف می شود و از درون زندگی خانواده ای خبر می دهد که چند دهه است در کمال آرامش در آلمان بسر می برد، ولی این هماهنگی یک باره به خاطر آن که سیما، مادر خانواده تقاضای کسب تابعیت آلمانی می دهد، شدیدا بهم می خورد. داستان در واقع دور مفهوم آنتیک کانون گرم خانواده دور می زند که موجودیت و بقایش از سوی سیلاب ناگهانی ناشی ازجو اجتماعی بیرون مورد تهدید قرار می گیرد. هرچند تعیین نقش ها در این رمان برطرح شخصیت های نمادین بنا شده که در آن پدر، پدرسالاری فاقد قدرت است؛ مادر، درعنفوان میان سالی تازه به فکر "استقلال" افتاده، برادراز همه جایش "آویزه های طلایی و نقره ای" آویزان کرده و دختربه عنوان میانجی دائم مورد سوء استفاده قرار می گیرد، با این حال خواننده به زمان نیاز دارد تا به اشکال بیانی ای که اغلب بسیار تلویحی، غیر مستقیم و چند معنایی هستند، راه یابد: کمی مثل این می ماند که یک سریال شرقی با صدای دوبلورهای آلمانی در تلویزیون پخش شود. مثلا این قابل تصور است که پدر در نقش بدل عمر شریف در فیلم "لورنس عربستان"، ظاهر شود، ولی این که اوهم زمان به لباس قهرمان ملی ایرانی، داش آکل هم در بیاید، برذهنیت خواننده ای که بدون شناخت قبلی درگیراین تداعی ـ معانی ها می شود، بیش از حد فشار می آورد."

تخیلات اعجاب انگیز
آندرآس روزن فلدر سپس به بافت ادبی اثر می پردازد و آن را به عنوان "یک رمان موفق خانوادگی که به طنز" نوشته شده تحسین و مورد موشکافی قرار می دهد:

"در حالی که فهیمه فرسایی رمان خانوادگی اش را از نظر زمانی تا به تخیلات اعجاب انگیز دوران کودکی رویا به عقب بر می گرداند و آن ها را تقریبا موافق الگوی نفس درمانی گروهی درام های روانی در زمان حال، سرو سامان می بخشد ـ به این طریق که مرتب مشاجرات نمایش گونه در خانه واقع در شهر کلن به روی صحنه می آورد ـ تلاش های مادر را مبنی بر این که به ژرف ترین ژرفاها و ظریف ترین ظرافت های فرهنگ آلمانی نفوذ کند، مثل یک طرح عظیم مردم شناسانه مورد بررسی قرار می دهد. به این ترتیب که مثلا سیما نام پلیسی که وزیر سابق امور خارجه آلمان، یوشکا فیشر او را در دوره جوانی به باد کتک گرفته بود، به ذهن می سپارد، خود را برای اجرای وظیفه احتمالی عضویت در هیئت منصفه دادگاه های آلمان آماده می کند وحتی به تماشای سریال تلویزیونی فیلم های کارآگاهی تحت عنوان "قتل گاه" را ـ البته فقط ساخته شهر لودویگ هافن!ـ می نشیند."

این منقد سپس در ادامه نقد طولانی اش به "نگاه" نویسنده در مورد آلمانی ها می پردازد و آن را "پرتفاهم" می یابد:
"وظیفه بی اجر و مزد استادی این آموزش فرهنگ شناسانه به عهده همسایه ای به نام آقای هربرت واگذار شده که پیوند عمیقی با فرهنگ عزاداری آلمانی دارد، عاشق برامس است، به سیما "زنگوله ای بادی" برای آویختن از پنجره آشپزخانه اش هدیه می دهد و او را با خود برای نجات قورباغه ها به کنار رود ووپر می برد. واقعا هم سیما به عنوان کارآموز باهوش پذیرای این فرهنگ، حتی حاضر است از سر اجبار کوله پشتی مارک جک وولف سکین را روی دوش خود بیاندازد و راه بیفتد."

رمانی شگفتی آور
در پایان آندرآس روزن فلدر بر برداشت ادبی نویسنده از" آلمانی بودن" مهر تائید می کوبد:

"هدف انتگراسیون این نیست که، و درست همین نکته است که این رمان طنزآلود را شگفتی آور می کند، بخواهد فرهنگ بیش از حد منسجم نظمی که به طور نمادین معمولا سرایدارها و کارمندهای دفتری در آلمان اعمال می کنند، به دیگران منتقل کند، بلکه برعکس، درست آن آئین فردگرایانه آلترناتیوی ای (گزینشی) است که فاصله اندک احساساتی خود را با "آلمانیت" حفظ کرده و درست به همین خاطرمدت هاست که به مظهر آلمانی بودن تبدیل شده است. حتی دوست پسر رویا که به مثابه صاحب یک کتاب فروشی کمی نمونه وار پرداخت شده، وقتش را مشتاقانه به فراگیری زبان عربی می گذراند، هرچند که انگیزه اش بیشتر جنبه های اروتیک تخیلات شهرزاد مآبانه باشد.

طبیعی است که رمان فرسایی این باور را که می توان فرهنگ دوم را مثل پوست روی بدن کشید، آن هم از جانب هر دو طرف، به عنوان امیدی واهی و بی مورد افشا می کند. چون مادر در مطالعات دایرة المعارف مآبانه آلمان شناسانه اش که خانواده را به مرز جنون می کشاند و باعث می شود که پدر ریشی بلند بگذارد و به مسلک درویشی بگرود، چنان غرق است که پیش شرط ساده آلمانی سلیس و بی غلط صحبت کردن را نادیده می گیرد. ای کاش این رمان که به مسائل گونه گونی پرداخته و طنزگاه اندکی نمادین و خوش تراشش در هر حال پر جذبه و گیراست، بیشتر روی واقعه اصلی متمرکز می شد. در آن صورت امکان داشت که حتی به عنوان نمونه ای هشداردهنده روی میز کلاس های آموزش انتگراسیون هم قرار بگیرد."

تخیلی طنزآلود و تصاویر زیبا
اولا لسمن(Ulla Lessmann)، منقد ادبی ای که از جمله با روزنامه تاگس تسایتونگ (taz) همکاری دارد، در نقد خود بر این رمان، پس از آن که مضمون داستان را تعریف می کند، می نویسد:

"از نویسندگان مهاجر معمولا انتظار می رود که روبروی ما "آئینه ای بگیرند"! ـ تا خود را بشناسیم ـ به این ترتیب ما آلمانی ها زحمت این که خود "آئینه ای به دست بگیریم" به خود نمی دهیم. فرسایی ولی از این کار امتناع می کند و با این نظرات با طنز روبرو می شود. "آن سه شنبه ای که مادرم تصمیم گرفت آلمانی شود" رمانی است مستقل که با ذکاوت و شوخ طبعی، تصاویر کلیشه ای هر دو فرهنگ ـ ایرانی و آلمانی ـ را به بازی می گیرد. هیچ نویسنده آلمانی ای نمی تواند چنین ماهرانه و به طنز، عشق عباس را به "اولین و تنها وارث مذکر"ش که "نور چشم" خود می خواند، یا تلاش هایش را برای این که مثل عمرشریف بنگرد ... ترسیم کند."

اولا لسمن سپس به ساختار رمان می پردازد و می نویسد:
"فرسایی برخلاف انتظار و با تخیلی طنزآلود می نویسد. رمانش از تصاویر زیبا سرشار است: "ما همه غمگین دور میز ناهارخوری که سنگینی ای جز بار سایه های خمیده ما را تحمل نمی کرد، ایستاده بودیم...." خواندن رمان "آن سه شنبه ای که مادرم تصمیم گرفت آلمانی شود" بی نهایت لذت بخش است."

تضادهای زندگی انسانی
منقد ادبی پرتیراژترین روزنامه اطریشی ستاندارد (Standard) ابتدا رمان فرسایی را از جنبه داستانی آن مورد بررسی قرار می دهد و سپس می نویسد:

"فهیمه فرسایی"، نویسنده و روزنامه نگاری که در ایران ـ تهران به دنیا آمده است، در رمان خود به گونه ای طنز آلود و موشکافانه به تضادهای زندگی انسانی می پردازد: به آرزوها و محدودیت ها، انتظارات و واقعیت، مهاجرت و تابعیت.

فرسایی در این رمان به موضوعاتی چون فرار، مهاجرت و دشواری های مهاجرین در آلمان و سایر کشورهای اروپایی با نگاهی طنزآلود و شوخ طبعانه نزدیک می شود. او می گوید: "ادبیات متعهد الزاما نباید بر فراز سر خواننده سیر کند یا طنینی غم انگیز داشته باشد". ادبیات متعهد می تواند پیش از هرچیز و هم زمان سبک و سنگین باشد، از کنار موضوعات مهم بگذرد یا آن ها را در مرکز داستان قرار دهد، خواننده را به زندگی یک خانواده ایرانی در آلمان بکشاند و تصاویر قالبی جنسیتی و پیش داوری ها را در جامعه ما آشکار سازد." کاری که نویسنده این رمان با مهارت انجام داده است.

طنز شاعرانه و تلویحی
پرفسور دکتر گوگرسین از (University of Cooperative Education) پس این که به تفصیل محتوای رمان، داستان پیچیده و شخصیت ها و پرداخت آن را زیر دره بین می گیرد و با تحسین از مهارت نویسنده یاد می کند، به مسئله زبان آلمانی و زبان رمان می پردازد و می نویسد:

"... از سوی دیگر خواننده در می یابد که با نویسنده ای روبروست که نه تنها تمام پیش شرط های اصولی موافق اینتگراسیون بودن را برآورده می سازد، بلکه هم چنین زبان آلمانی را با تسلط و اطمینان بسیار بکار می گیرد. طنز شاعرانه و تلویحی ای که در تمام طول رمان جریان دارد، بی نهایت سرزنده و گیراست. خواندن این رمان را باید به همه کسانی که به هر دلیلی با مسئله اینتگراسیون و مهاجرت درگیرند و نیز آنانی که از خواندن داستانی نامتعارف که بسیار جذاب و موجز تعریف شده، لذت می برند، توصیه کرد. "

کشمکش با کلیشه های فرهنگی
توماس لیندن (Tomas Linden) ، منقد پرسابقه روزنامه معتبر و پرتیراژ کلنیشه روندشاو (Kölnische Rundschau) پس از آن که رمان و نویسنده آن را به تفصیل معرفی می کند، می نویسد:

"تا کنون از فهیمه فرسایی چهار کتاب ـ رمان و مجموعه داستان ـ به زبان آلمانی منتشر شده است. رمان جدید "آن سه شنبه ای که مادرم تصمیم گرفت آلمانی شود"، بهترین کتاب اوست. او موفق شده است با مهارتی متقاعد کننده آهنگ تبخترآمیز طنزی بافاصله (بی طرف) را که با آن درام های واقعی و خیالی مسئله تابعیت را به نمایش می گذارد، تا پایان حفظ کند...."

این منقد سپس به بافت رمان می پردازد و از نظر تکنیکی آن را مورد بررسی قرار می دهد:
"کشمکش با کلیشه های فرهنگی و تصاویر آب طلا زده از خود، به این ترتیب به بازی مضحکی در پس زمینه داستان تبدیل می شود که به رمان لطف و روح می بخشد. فهیمه فرسایی بافت رمان خود را با هوشیاری می تند. چند لایه ای بودن داستان نیز از پیچیدگی موضوع آن سرچشمه می گیرد... دنبال کردن داستان این رمان واقعا سرگرم کننده است!"

دریچه ای تازه
کریستیانه سانا (Kristiane Saana) ،منقد برجسته مجله ادبی ویوا ـ برلین (Viva-Berlin) در نقد خود بر این کتاب بیشتر بر جنبه های ادبی و اجتماعی این اثر می پردازد و می نویسد:

"این رمان خواننده را به تضادهایی که در زندگی مهاجرین وجود دارد، راهبر می شود؛ به تعارضاتی بین وضعیت زیستن در میهن قدیم و "وطن" جدید، بین طرح های گونه گون زندگی و تصورات اخلاقی، بین بودن و نشان دادن و ظاهر و باطن. ویژگی این رمان در این است که فرسایی این مسئله پیچیده و دشوار را با طنز و در قالب گروتسک مطرح می کند. اغراق، به بی معنی بودن موقعیت معنا می دهد و آن را برای آلمانی ها هم قابل درک می سازد. پرداخت طنزآلود و سرشار از شوخ طبعی و گروتسک آن، به موضوع داستان ابعاد دیگری می بخشد و دریچه تازه ای در بحث درباره "مهاجرت" می گشاید."

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)





از دست ندهید


چگونه به هم نپریم؟

کاشیگر و ترس از جوایز ادبی

روزی که آتوسا را شوهر دادند

با فروغ در انتهای راه

عشق، نیچه و داریوش آشوری