خانه > پرسه در متن > پرسه در متن > عشق از چند سو | |||
عشق از چند سومحمود فلکیhttp://www.mahmood-falaki.comاز فریبا وفی (متولد ۱۳۴۱) تاکنون دو مجموعه داستان و سه رُمان چاپ شده است. نخستین رُمان او، "پرندهی من" جایزهی ادبی یلدا و جایزه ی ادبی بنیاد گلشیری را به خود اختصاص داد. و امسال، سومین رُمان او، "رؤیای تبت"، نیز بار دیگر جایزهی بنیاد گلشیری را از آن ِ خود کرد. تصویر روی جلد کتاب درونمایهی رُمان ِ "رؤیای تبت" حول ِ محور ِ عشق میچرخد. اما ماجرا تنها به یک رابطهی عاشقانه پیوند نمییابد، بلکه چند ماجرای مستقل ِ عاشقانه به موازات هم پیش میروند و اینجا و آنجا درهم تنیده میشوند. اما راوی از کاری که شیوا کرده تا دیگران از تعجب خشکشان بزند، توضیحی نمیدهد. تنها با یک اشاره توجهی خواننده را به موضوع ِ رفتار شیوا، یعنی "عشق" جلب میکند، آنجا که به حالتِ چهرهی شیوا میپردازد: "در صورتت یک جور شادی ِ رها شده نشست [...] این حالت را خوب میشناسم. حالتی است که زن ِ عاشق دارد، وقتی که به رختخواب مردِ موردِ علاقهاش میرود، حالتِ کرختی ِ نرم و هوشیار ِ بدن". (ص 2) خواننده برای اینکه علت رفتار ِ شیوا و شگفتی دیگران را در یابد، باید تمام داستان را بخواند تا در آخرین صفحات کتاب، صحنهی نخستِ داستان بازسازی و پرده از روی یک عشق ِ پنهان و ممنوعه برداشته شود. داستان اگرچه با آن صحنهی ناروشن آغاز میشود که اطرافیان را متعجب میکند، ولی نخستین رابطهی عاشقانهای که روایت میشود، ماجرای شکست ِ عشق ِ راویِ داستان (شعله) نسبت به مهرداد است؛ زیرا مادر ِ مهرداد "دختر ِ اصیل و نسب داری را سر ِ سفرهی عقد نشانده بود و منتظرش بود." (ص 8) مهرداد، در واقع، مناسباتِ سنتی ِ ازدواج را بر عشقش نسبت به شعله ترجیح میدهد و با دختر ِ پیشنهادی ِ مادرش ازدواج میکند، چیزی که راوی را به حد جنون آشفته میسازد و به فکر آتش زدن عروس ِ مهرداد میافتد، که البته به آن عمل نمیکند. ماجرای عشق دیگری که کوتاه است و در دل ِ ماجراهای دیگر ذره ذره تنیده میشود، عشق ممنوعهی زن ِ شوهرداری به نام فروغ است. فروغ، نامادری ِ جاوید ( شوهر شیوا) است که به عشق دوران جوانیاش پایبند میماند و مخفیانه عاشقش را ملاقات میکند تا اینکه آنها لو میروند و پدر ِ جاوید (شوهر فروغ) با قمه به سراغشان میرود. عشق ِ دیگر که میتوان آن را عشق نیمه افلاتونی نامید، رابطهی راوی ِ داستان با مردی است که راوی او را "مرد آرام" مینامد. آشنایی شعله (راوی داستان) با مرد آرام، پس از شکستِ عشق او نسبت به مهرداد روی میدهد، که به نظر میرسد، پیش از آنکه عشق باشد، نوعی پناهجویی و نیاز به آرامش است که او را به سوی مرد آرام جذب میکند، مردی که ظاهرن وارسته و با تجربه است و با عشق برخوردی سانتیمانتال ندارد، و گاهی نیز حالتی نیمهعرفانی نیز در گفتههایش حس میشود. شاید این مرد در واقعیت وجود نداشته باشد و راوی با تخیل به آن، مرد یا جهان ِ ایدهآل خود را میسازد. و شاید به همین علت است که رابطهشان از حدِ چند گفتوگو تجاوز نمیکند. اما عشقی که شیوا شانزده سال در درونش پنهان میکند، بیآنکه کسی، حتا راوی، از آن با خبر باشد، هستهی اصلی داستان را می سازد، که عنوان رُمان (رؤیای تبت) را هم یدک میکشد. داستان در روزهایی میگذرد که صادق، دوست صمیمی ِ جاوید (شوهر شیوا) به خاطر فعالیتِ سیاسی، پس از سه سال از زندان آزاد میشود. خواننده در طول داستان، چنان درگیر ماجراهای خانوادگی وعاشقانههای دیگر میشود که اگر به اشارات ظریف و گهگاهی ِ راوی توجه نکند، نمی تواند تا پایان به عشق پنهان شیوا نسبت به صادق پی ببرد. و این، یکی از شگردهای خوبِ فریبا وفی است که کُنش ِ داستانی را بدون توضیحات اضافی در حالتِ هیجانی ِ خود پیش میبرد تا گرهی که در آغاز داستان بسته شده بود، در پایان باز شود. به بیان دیگر، نویسنده موفق می شود که با پایانی مناسب و همخوان، حادثهها را جمع هم آورد. نویسنده در درهمآمیزی چند رویدادِ عاشقانه که به شکل حلقههایی در هم تنیده شدهاند، موفق میشود حلقه ها را یکی یکی از هم باز کند و چهرهی مشخص ِ آنها را بنمایاند. اگر چه موضوع محوری داستان عشق است، ولی نویسنده به معضل روشنفکری در ایران نیز میپردازد. فضای داستان بیشتر بخشی از محیط روشنفکری ایران را دربر میگیرد. از یکسو تیپی مانند جاوید است که هنوز ایدهآلیستی به پیرامون مینگرد و با اظهار فضل، خود را آگاه به همهی مسائل جلوه میدهد. در سوی دیگر صادق قرار دارد که پس از آزادی از زندان، دیگر مانند گذشته آرمانی نمیاندیشد و به قول ِ خودش "دیگر نمیخواهد به خاطر ایده و فکر خاصی زندگی بکند". (ص 81) اما به نظر میرسد که او در این تجدیدِ نگرش، به اندیشهی عرفانی نزدیک شده باشد؛ چیزی که معضل بخشی از جامعهی روشنفکری ایران است، که گریز از دشواری را در سطح ِ پناهجویی به عرفان تقلیل میدهد. شاید صادق به همین خاطر است که میخواهد به "تبت" برود. در همین رابطه است که جاوید در گفتوگو با همسرش شیوا میگوید: "آویزان شدن از عرفان ِ نخنمایی که صادق پیشنهاد میکند، افتخار نیست شیوا. تبت در نقشهی دنیای جدید جایی ندارد و آوردن ِ آن به نقشهی زندگیمان فقط ناراحتم نمی کند، مشکوکم میکند". (ص 37) اما در این میان، راوی داستان که در بیمارستان کار میکند (پرستار؟) و مطابق گفتهی خودش از بحثهای جاوید و دوستانش سر در نمیآورد، یعنی در جمع روشنفکری نمیگنجد، لیبرالتر از دیگران میاندیشد و در سوی خودیابی حرکت میکند. برای همین است که از کُلیگویها و کلیبینیهای جمع روشنفکری انتقاد میکند و میگوید: "از شخصی شدن ِ هرچیز واهمه داشتید. هر مشکلی داشتید به نوع بشر، به آدم مربوط میشد نه شخص ِ تنهای شما." (ص 82) اگرچه این نوع به خود رسیدن یا با خود درافتادن از یک زن ِ نسبتن معمولی بعید به نظر میرسد، ولی رفتار و کردار راوی به گونهای بازسازی میشود که در مجموع میتوان نگاه او را نسبت به زندگی، طبیعی در روندِ داستان یافت که با بیانی مؤثر و صمیمانه، بدون شعارها و گندهنماییهای متداول ِ فمینیستی ِ ابتدایی، حس زنانگی- انسانی ِ خود را بیان می کند. اما این رُمان به لحاظ تکنیکی کاستیهایی هم دارد که آنها را به طور فشرده در اینجا بازگومیکنم: در مواردی پرشهای نابهنگام یا زودهنگام از یک صحنه به صحنهی دیگر باعثِ فشردهگویی یا صرفهجویی در روایت داستان میشود و در نتیجه در بازگشایی ِ داستان خلل ایجاد میکند. افزون براین، به چهره ها و بهویژه به مکانها، آنگونه که از یک رُمان انتظار میرود، در مواردی خوب پرداخته نمیشود. بهمثل بیشتر به حالتِ شخصیتها پرداخته میشود و به چهره و ظاهر آنها توجهی کمتری میشود. فضا و اشیای خانهی راوی در پیوند با کُنش ِ داستانی اصلن نشان داده نمیشوند یا نقشی ندارند. یا با وجود اینکه ماجرای داستان به زندگی ِ شهری ارتباط مییابد، ولی شهر چهره ندارد. جز اینکه یک بار راوی بسیار فشرده از بازار رفتن با خواهرش سخن میگوید و یا اینکه اتومبیلها جلوی پای او ترمز میکردند، دیگر هیچ نشانه و فضایی از یک شهر در این رُمان دیده نمیشود. وجودِ این خلا، یکی از نقطه ضعفهای این "رُمان" است. داستان به لحاظ زمان- ساخت (Zeitstruktur) نیز کاستیهایی دارد. این داستان که ظاهرن در شرایط کنونی در ایران میگذرد، میتوانست در زمان پیش از انقلاب نیز روی دهد؛ یعنی تفاوتِ شرایط و موقعیتها چندان روشن نیست. به نظر میرسد که در برابر نویسندگانی که زیادی توصیف و تشریح میکنند، نویسندهی "رؤیای تبت" زیادی صرفهجویی میکند. با این وجود، در مجموع میتوان گفت که نویسنده با زبانی مناسب با کُنش داستانی و با ساختاری در خور ِ درونمایه، در پرداخت داستان موفق بوده است. * «رؤیای تبت»، نوشته فریبا وفی | تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۴ | ۱۷۵ صفحه. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
چگونه به هم نپریم؟ |
کاشیگر و ترس از جوایز ادبی |
روزی که آتوسا را شوهر دادند |
با فروغ در انتهای راه |
عشق، نیچه و داریوش آشوری |