خانه > پرسه در متن > کارگاه داستان > زندگی مطابقِ خواسته چه کسی پیش میرود؟ | |||
زندگی مطابقِ خواسته چه کسی پیش میرود؟ماکان انصاریزندگی مطابق خواسته تو پیش میرود نامِ اولین مجموعه داستان امیر حسین خورشیدفر است. مجموعهای متشکل از ده داستان کوتاه که در سال ۱۳۸۵ به وسیله نشر مرکز وارد فضای ادبی ایران شده است. در نگاه اول شاید به نظر برسد که داستانهای این مجموعه در ادامه سنتی نوشته شدهاند که چند سال قبل در ایران به عنوان جریان کاروری نویسی به جامعه ادبی شناسانده شد. این برداشت وقتی تقویت میشود که میبینیم بعضی از بهترین داستانهای این مجموعه همانندِ داستان همسایه که در سال ۱۳۸۱ برنده جایزه ادبی صادق هدایت هم شده است ویا داستان علفزارهای آسمانی تا حدود بسیار زیادی با چنین برداشتی هماهنگی و تطابق دارند. اما با خواندن سایر داستانها و برسی مولفههای داستانی به کار رفته درآنها درمییابیم که خورشیدفر از خط اصلی این جریان فاصله بسیاری گرفته و با وارد کردن مولفههای تازهای به این داستانها، تا حدود زیادی در ایجاد جهان داستانی منحصر به خود موفق عمل کرده است. مولفههایی که علاوه بر تطابق با جریان معاصر داستان نویسی امروز به خلق این دنیای شخصی، کمک فراوانی کردهاند. انفجاری کهکشانی رویِ سفیدی مطلق بوم «همه چیز از یک خط کوچک آغاز میشود. یک اتفاق پیشبینی نشده، یک انفجار کهکشانی روی سفیدی مطلق بوم. خط بعدی جای دیگری است. تیرهتر است اما نسبتی نامعلوم با خط اول دارد. خطهای بعدی مثل شتک زدنهای رنگ دیوانه وار سر میرسند.» داستان رنگهای گرم با چند سطر بالا آغاز میشود. جملاتی که به نوعی ساختار کلی داستانهای این مجموعه را تشریح میکنند. در اکثر داستانها ما با روایت سرراست یک قصه به تعریف ادبی آن مواجه نیستیم. به طور کلی فرایند قصهگویی در این داستانها اتفاق نمیافتد. نویسنده از یک لحظه خاص در زمان و یا درکی شهودی از یک حس یا مفهوم آغاز میکند و بعد خرده روایتهای بیشمارش را به دورآنها میپیچد. خرده روایتهایی که اکثرا رابطه ای مستقیم با آن لحظه شهود و یا مفهوم مورد نظر نویسنده برقرار نمیکنند و به عبارتی «نسبتی نامعلوم با خط اول دارند». نویسنده با روایت هر کدام از خرده روایتها در حقیقت به بیان یک پدیده نو در دلِ دنیای داستانی خود میپردازد. پدیدههایی که شاید هر کدامشان به تنهایی روایتگر چیزی نباشند اما با این همنشینی، همانند یک تصویر واحد عمل کرده و ما را به درک کلی آن لحظه و یا مفهومی میرسانند که نویسنده قصد ترسیمش را داشته است. نویسنده با بازگشت به گذشتههای بیشمار، جزئیاتی پراکنده از زندگی گذشتهاش را مرور میکند. خرده روایتهایی که هدف نهاییشان ترسیمی تصویری کامل از جهانی است که شخصیت اصلی داستان در آن زندگی میکند. این داستانهای کوچکِ بیپایان در داستان یک تکه ابر واقعی ما با شخصیتی روبهرو میشویم که قادر نیست صدای خودش را تحمل کند. او مرتب حرف میزند بدون اینکه هدف خاصی را در بین گفتههای بیپایانش دنبال کند: در این داستان، گفتههای بیپایان و بیهدف جزئی از پیرنگی هستند که نویسنده برای خوانش داستان به خواننده پیشنهاد میدهد. این خرده روایتهای بیپایان دقیقا همان چیزی هستند که داستانهای خورشید فر را از بدنه اصلی داستانهای کاروری جدا کرده و به آنها تشخصی منحصرِ به خودِ او میبخشند. در حقیقت در یک نگاه مینیمالیستی، بخشهای بسیاری از داستانهای این مجموعه قابل حذف هستند بدون اینکه در ظاهر اتفاق چندانی برای داستانها رخ دهد. به عنوان مثال در داستان یک تکه ابر واقعی بخش مربوط به گفتگوهای داوود با خواهرش سارا از ضرورت چندانی در خط روایی داستان برخوردار نیست. دلیل این قضیه از دیدگاه یک منتقد مینیمالیست میتواند به این موضوع ربط داشته باشد که کارکرد روایی مورد نظر نویسنده در این بخش را میتوان به بخش گفتوگوی تلفنی داوود با شیرین واگذار کرد بدون اینکه داستان دچار نقصان منطقی شود. زبان و حفظِ ضرباهنگ روایت یکی دیگر از مهمترین ویژگیهای داستانهای این مجموعه، زبانی است که امیرحسین خورشیدفر برای روایت آنها به کار برده است. زبان در داستانهای این مجموعه به طور کامل در خدمت روایت داستانهاست. اصولا به دلیل وجود خرده روایتهای فراوان و نبود یک قصه مشخص با کارکردی دراماتیک، استفاده از زبانی ساده و بیتکلف جهت حفظ ضربآهنگ روایت از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بوده است. زبان این داستانها با حفظ سادگی و بیتکلفی، از ظرافتهای تحسین برانگیزی سرشار است که نویسنده در توصیف موقعیتها و پدیدهها مورد استفاده قرار داده است. البته شاید بتوان گفت که نویسنده در خلال روایت این داستانها، از ایجاد لحن و ساختارهای متفاوت زبانی با حفظ منطق بالا ناتوان بوده و زبان اغلب داستانها با وجود نکات مثبت ذکر شده، به یکدیگر شبیه شده است. تنها در داستان پایانی این مجموعه یعنی « عشق آقای جنود» است که نویسنده سعی کرده از خطِ زبانی سایر داستانها فاصله بگیرد و به کاربردن زبانی شاعرانه و سرشار از استعارات و توصیفات پی در پی، به بن مایه عاشقانه داستان نزدیکتر شود. زبانی که با وجود شاعرانه شدن به دام تکلف و خود نمایی نیفتاده و در جهت حفظِ ضربآهنگ کلی روایت قرار دارد. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
چگونه به هم نپریم؟ |
کاشیگر و ترس از جوایز ادبی |
روزی که آتوسا را شوهر دادند |
با فروغ در انتهای راه |
عشق، نیچه و داریوش آشوری |