تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
عشق در ادبیات و زندگی- بخش هفتم

عاشقیت و فرهنگ عیاری

حسین نوش‌آذر

برای شنیدن فایل صوتی«اینجا» را کلیک کنید.

در این بخش از مجموعه‌ی عشق در ادبیات و زندگی با نظر و گذری به داستان سمک عیار به عاشقیت در ادبیات پهلوانی می‌پردازیم و با تحلیل عشق در ادبیات پهلوانی ایران به نقش زن و مرد در فرهنگ عیاری و اهمیت مکر یا نیرنگ در کار عاشقیت اشاراتی خواهیم داشت.

سمک عیار
سمک عیار نوشته‌ی فرامرز بن خداداد از داستان‌های عامیانه‌ی فارسی است. قهرمان داستان خورشید شاه پسر شاه حلب است که عاشق دختر فغفور، شاه چین می‌شود. داستان سمک عیار ساده است. خورشید شاه روزی به شکار گور می‌رود، در بیابان سرگردان می‌شود و تصادفاً به مه‌پری، دختر شاه چین برمی‌خورد و به او دل می‌بازد. مه‌پری دایه‌ای دارد جادوگر. دایه، پادشاه‌زادگان را به دیدار دختر می‌برد تا عاشق او شوند. آن‌گاه آنها را طلسم و در بند می‌کند. خورشید شاه برای وصال دختر می‌بایست از موانعی بگذرد. سمک عیار همراه با دوستان عیارش به یاری او می‌آیند. از این پس داستان بر محور طرح و توطئه بر ضد خورشید شاه و ترفندهای عیارانه و شیرین‌کاری‌ها و پهلوان‌بازی‌های خورشید شاه و سمک و یارانش پیش می‌رود. این داستان که اواخر دوران سلجوقیان منتشر شد با روایت‌های ایرانی دوران پیش از اسلام خویشاوند است، و از اسناد مهم مردمشناسی به شمار می‌آید.

زنانگی و بی‌تشخص بودن زنان
در ماجراهایی که برای خورشید شاه در کار عاشقیت اتفاق می‌افتد، چند نکته اهمیت دارد: در این ماجراها اصولاً زنان بدون تشخص اند. مه‌پری، برخلاف زنانی مانند رودابه، منیژه، شیرین و ویس تنها یک زن زیباست و جز ماه بودن و پری بودن و عیش و نوش هیچ کار دیگری از او برنمی‌آید. تنها زنی که در این داستان تشخص دارد دایه است که مثل همه‌ی دایه‌ها در داستان‌های عاشقانه‌ی فارسی مکار و دغل‌کار است. دایه اصولاً در داستان‌های عاشقانه‌ی ما نشان‌دهنده‌ی مکر زنان است. به نظر من آن سویه‌ی مکار از شخصیت یک انسان که نویسنده نمی‌توانسته یا نمی‌خواسته به قهرمان زیباروی داستان نسبت دهد، در شخصیت دایه نمود داستانی پیدا کرده است. در سمک عیار دختر باکره در دست دایه‌ی جادوگر اسیر است. نه پدر قدرتمند و نه حصارهای بلند قصر می‌توانند او را از گمراهی و دستبرد غیر حفظ کنند. مادر اصولاً غایب است و هیج نقشی در تربیت دختر و سرنوشت او ندارد. در این میان مکر و جادوی دایه تنها حصار مطمئن به دور بکارت دختر زیباروست. برای همین خورشید شاه در نخستین گام می‌بایست دایه را از میان بردارد. زن در سمک عیار زندگی جنسی ندارد. در یکی از صحنه‌های داستان، خورشید شاه به مه‌پری داروی بیهوشی می‌خوراند و یک لحظه وسوسه می‌شود که با مه‌پری از هوش‌رفته همآغوش شود. اما به دلیل جوانمردی از این کار صرف‌نظر می‌کند. تصویر زن در سمک عیار به نظرم نشانگر زنانگی در پایان دوران حکومت سلجوقیان و آغاز شهرنشینی در ایران است. در دو برنامه‌ی گذشته دیدیم که در این دوران همجنسگرایی در میان مردان رواج داشت. زن اصولاً نقشی جز زاد و ولد نداشت. در سمک عیار بی‌تشخص بودن زنان و تأکید بر مکر دایه شاید از ترس مردان از زنانگی نشان داشته باشد. موتیف ترس از زنانگی در ادبیات شفاهی اروپا هم تکرار می‌شود. منتهی در سمک عیار اگر با شیرین‌کاری توأم با جوانمردی به زن داروی بیهوشی می‌خورانند تا از او کام بگیرند، در فابیلوهای فرانسه، کار از زن می‌پردازند و زنانگی او را با نیروی جنسی مردانه سرکوب می‌کنند.

نیرنگ و ضدیت با قدرت
سمک عیار تلفیق عامیانه‌ای‌ست از منظومه‌های عاشقانه و داستان‌های حماسی در ادبیات ما. در این داستان پادشاه چندان قدرتی ندارد. وزیر و اطرافیانش اصولاً فاسد و دغلکار اند. عیار با شیرین‌کاری سلسله مراتب حکومتی را به هم می‌زند، از اخلاق مسلط خودش را می‌رهاند که به دختر باکره و زیبا دست پیدا کند. در این راه حتی از پوشیدن لباس زنانه هم ابا ندارد. در یکی از صحنه‌ها خورشید شاه لباس زنان می‌پوشد و به جایگاه زنان راه پیدا می‌کند. موتیف لباس مبدل که در ادبیات شفاهی اروپا تکرار می‌شود، از چند نظر اهمیت دارد: تغییر لباس نشان‌دهنده‌ی این نکته است که سمت و سوی جنسیت را هم می‌توان مانند سمت و سوی ثروت و قدرت به نفع خود تغییر داد. تغییر لباس کنایه‌ای‌ست از فریبنده بودن ظاهر آدمی و می‌تواند بیان این مفهوم باشد که شخصیت آدمی به لباس آدمی بستگی دارد. (تغییر لباس دختران برای راه ییدا کردن به استادیوم و تماشای بازی فوتبال و شیرین‌کاری‌های بچه‌های تهران برای دور زدن محدودیت‌های اجتماعی ادامه‌ی همین داستان‌هاست که از فرهنگ عیاری می‌آید.) پیدا شدن صاحبان حرف گوناگون مانند نجار، کشتی‌گیر، رنگرز و بنا و منجم و پیدایش سبک شعری «شهرآشوب» که در باب صاحبان حرفه گفته می‌شد از شکل‌گیری شهرنشینی در این دوران نشان دارد. عامل نیرنگ در داستان سمک عیار احتمالاً به دلیل آغاز زندگی شهری در تاریخ اجتماعی ایران و پیچیدگی‌های آن به داستان راه پیدا کرده است. از این نظر شاید بتوانیم پیدایش فرهنگ عیاری را سرآغاز شهرنشینی در ایران در نظر بگیریم. متأسفانه در این دوره، برخلاف اروپا زنان چنانکه در سمک عیار دیدیم بی‌تشخص می‌شوند. به این لحاظ می‌گوییم آغاز شهرنشینی در ایران با ترس مردان از زنانگی مقارن است و نخستین نشانه‌های انشقاق شخصیتی زن به زن اثیری و لکاته را در سمک عیار می‌توان دید. از این به بعد تا همین اواخر عاشقیت مرد ایرانی با ترس از بکارت گره خورد. در برنامه‌هایی دیگر خواهیم گفت که چگونه از خیزش اجتماعی دوم خرداد به بعد این فرهنگ مخرب و بازدارنده تا حدی دگرگون می‌شود.

نظرهای خوانندگان

برنامه شما را هر هفته دنبال می کنم .بحث زیبا و مو شکافانه ایی است.

-- شیدا محمدی ، Nov 15, 2006 در ساعت 09:57 PM

خيلي بي ربط است

-- بدون نام ، Dec 10, 2006 در ساعت 09:57 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)





از دست ندهید


چگونه به هم نپریم؟

کاشیگر و ترس از جوایز ادبی

روزی که آتوسا را شوهر دادند

با فروغ در انتهای راه

عشق، نیچه و داریوش آشوری