تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

ما اينجا هستيم

به‌روژ ئاکره‌ئی متولد سال ۱۹۶۳ میلادی در کردستان عراق است. در سال ۱۹۷۵ به دنبال شکست جنبش کردها به همراه خانواده به ایران پناهنده شد و پانزده سال در ایران زندگی کرد و چهارده سالی می‌شود که در سوئد اقامت دارد. به کردی پنج مجموعه شعر دارد. نقد می‌نویسد ترجمه هم می‌کند. به فارسی فقط داستان می‌نویسد. { از مقدمه کتاب}

ما اینجا هستیم اولین مجموعه داستان ئاکره‌ئی است که در سال ۱۳۸۳ به چاپ رسیده است. البته شاید عنوان مجموعه داستان برای این کتاب چندان مناسب نباشد. این کتاب از ۱۲ قسمت مرتبط به هم تشکیل شده است. روایتی از یک روز کاری یک مدد کار اجتماعی که از ساعت هشت و سی و پنج دقیقه شروع می‌شود و تا ساعت شانزده و سی و پنج دقیقه ادامه پیدا می‌کند. در این فاصله مرد به خانه‌ چند سالمند مختلف سر می‌زند و احتیاجات روزمره‌شان را برآورده می‌‌کند. برایشان غذا می‌برد، قهوه درست می‌کند، خانه‌هاشان را مرتب می‌کند، برایشان لگن می‌گذارد و یا حتی پوشکهای انباشته از مدفوعشان را عوض می‌کند.
آدمهای ئاکره‌ئی همه در آخرالزمان عمرشان به سر می‌برند. زن و مردهای بسیار پیری که اغلب دچار فراموشی‌اند و تجربه‌های زندگی‌شان را از یاد برده‌اند. کل فضای این داستانها در آن مرز باریکی می‌گذرد که بین زنده بودن و مردن وجود دارد. هرکلمه‌ای که گفته می‌شود و هر گفتگویی که بین آدمها شکل می‌گیرد زیر سایه لحظه مردن است. لحظه مردن چیزی است که به فضای معنا باخته زندگی شخصیتها شکل می‌دهد و کل مجموعه را انسجام می‌بخشد.

گفتگوهایی در باد:

مجموعه ما اینجا هستیم بیشتر از هر چیزی بر پایه گفتگو شکل گرفته است. عاملی که به ویژه در داستانهای مینی‌مال کارکردی مهم و غیر قابل انکار دارد. اما نوع پردازش گفتگوها با جریان کلی گفتگو نویسی این نوع داستانها فاصله می‌گیرد و خودش را به نوعی سبک معناباخته بکتی نزدیک می‌کند. بیشتر شخصیتهای این کتاب از برقراری یک گفتگوی مشخص و مرتبط با یک موضوع ناتوانند. در دنیای این آدمهایِ پیرِ روبه مرگ، کلمه دیگر چیزی برای بیان یک وضعیت و موضوع مشخص در عالم حال نیست. کلمه برای این شخصیتها به مرجعی ارجاع می‌دهد که مشخص نیست. مرجعی که می‌تواند ریشه در زندگی گذشته آنها داشته باشد و یا تنها توهمی باشد خیالی و زودگذر از زندگی فعلی آنها. ولی این مرجع هرچه که هست از دسترس راوی داستانها و خواننده خارج است. انگار در این دنیای آخرالزمانی تمام کارکردهای کلمه برای برقرای رابطه به انتها رسیده و تنها چیزی که باقی مانده جریان آزاد و بی‌هدف این گفتگوها‌ست.

لیوان را روی میز می‌گذارم.
برمی‌دارد:«آدم به کی می‌تونه اعتماد کنه؟»

«به تو نگفتند؟»

یک قلپ می‌خورد: «من که سه روزه نرفته‌ام. رفته‌ام؟»

«نه. ولی کجا؟»

«رستورن. مریض نبودم؟...»

«چرا»

«خب؟»

به لیوان اشاره می‌کنم: «دیگه نمی‌خوری؟»

«می‌خورم. چرا عجله می‌کنی؟»

«غذاتو بیارم؟»

«من بیشتر از بقیه پول داده بودم»

به آشپزخانه می‌روم.

«فهمیدی؟ من بیشتر دادم!»

برمی‌گردم: «نه. یعنی برای چی؟... شکلات»

«چی برای شکلات؟»

فیلم برداشتن با دوربین روی دست:

ئاکره‌ای در این کتاب بر خلاف بسیاری از داستانهایی که تمی مشابه دارند، وارد ذهن کسی نمی‌شود و زاویه دیدی کاملا بصری و نمایشی را انتخاب می‌کند. کتاب یکسره شرح مشاهدات عینی راوی ‌است که به بیان جزء به جزء آن چند دقیقه‌ای می‌پردازد که در خانه‌ آن پیرمرد، پیرزن‌ها حضور دارد. راوی با کسی همدردی نمی‌کند. او حتی از هیچ صفت و استعاره خاصی برای شرح و بسط ادراکات دنیای اطرافش استفاده نمی‌کند. هرچه هست فقط بیان دقیق حوادثی است که در آن چند دقیقه اتفاق می‌‌افتد. این شکل روایت هر چند که فرمی مینی‌مالیستی به داستانها بخشیده اما به هیچ وجه بیانگر یک کارکرد فرمالیستی صرف نیست. می‌شود گفت که در این نوع زندگی آخرالزمانی، تنها فرم و شکل روایی‌ای که به انسان امکان ادامه زندگی را می‌دهد همین فرم و شکل روایتی است که ئاکره‌ای برای آدمهایش انتخاب کرده است. راوی مجموعه ما اینجا هستیم، خودش را متعلق به " اینجا" نمی‌داند. "اینجا" در این داستانها هرچند که محیط شهری زندگی راوی است اما نوع تصویرسازی‌های متصل به هم و نشان ندادن محیط‌های دیگر و متفاوتی از این زندگی شهری، فضای روایت را خاص و منفصل از زندگی معمول کرده است. گویی ما با شهری روبه‌رو هستیم یکسره مصیبت زده. شهری که یک عامل خارجی و نه پیری ( مثلا یک ویروس ناشناخته) کل ساکنینش را در معرض زوال قرار داده است. راوی این داستانها دوست ندارد جزئی از این شهر آخرالزمانی باشد به همین خاطر هم جنس ادراکاتش را از این دنیا، تا حد یک روایت سینمایی کاهش می‌دهد. راوی به دوربینی تبدیل می‌شود که هرچه را می‌بیند فقط روایت می‌کند و خودِ تحلیلگرش از تمامی ماجراها غایب است. راوی این داستانها در چیزی دخالت نمی‌کند. از چیزی را آن طور که دوست دارد حرف نمی‌زند. این راوی فقط از دنیایی می‌نویسد که هست و نمی‌تواند بودنش را انکار کند.

شما کجا؟... هستید

اما ما در دو داستان انتهای کتاب با چیز جدیدی روبه‌رو می‌شویم. داستان شانزده و پنج دقیقه شرحی است از زندگی سالمندی که فراموشی دارد و برای کاری از خانه‌اش بیرون آمده است. راوی به طور اتفاقی، در خیابان او را می‌بیند و به خانه برمی‌گرداندش. سالمند چیزی را به یاد ندارد و در نوعی بی‌مکانی و بی‌زمانی بی‌پایان غوطه ور است. او حتی راه خانه‌اش را هم بلد نیست. داستان با این جملات به پایان می‌رسد:

یادم رفته ساعت چند بود. یا شاید اصلا ندیدم. دوباره نگاه می‌کنم: « نه. من باید برم.»
« کجا بری؟»

« خونه می‌رم. خونه خودم.»

« بلدی؟»

قسمت پایانی کتاب و یا داستان شانزده و سی و پنج دقیقه فقط یک کلمه دارد.

« کجا؟...

این کجای پایانی دو نوع کارکرد مختلف را برای این کتاب ایجاد کرده است. کارکردهایی که هرکدامشان وجه تازه ای به داستانها می‌بخشند.

در کارکرد اول کلمه کجا؟... در پاسخ به آخرین کلمه نوشته شده داستان قبل قرار می‌گیرد. انگار که راوی در پاسخ به آن سالمند فراموشی گرفته و سوالش (راه خانه را بلدی یا نه؟) فقط جواب داده کجا؟... در این نگاه، فراموشی و ناتوانی شخصیتهای کتاب در انتها به خود راوی هم تسری پیدا کرده و او را جزئی از مکان روبه زوالی قرار داده است که همیشه از آن می‌گریخت. در حقیقت نوع روایت داستانها امکان وجود چنین مکانی را از راوی گرفته است. مکانی امن که جزئی از این دنیای مصیب زده نیست و قرار است که راوی در انتهای کتاب به آنجا برگردد (خونه خودم). در این دنیای آخرالزمانی، امکان وجود داشتن چنین مکانی وجود نداد. در این دنیا جایی برای بازگشتن راوی وجود ندارد.

در کارکرد دوم، کجا در پاسخ به عنوان اصلی کتاب «ما اینجا هستیم» قرار می‌گیرد. مثل اینکه داستان یک کلمه‌ای پایانی، نه از زاویه دید راوی که از زاویه دید خواننده روایت شده‌است. خواننده ای که بعد از خواندن این داستانها تازه به صرافت پیدا کردن مکانی افتاده که این آدمهایِ در رنجِ منتظر مرگ، در آنجا به‌سر می‌برند. ئاکره‌ای با این کجای پایانی تاثیر کتابش را بر روی خواننده پیشبینی کرده است. تاثیری که تنها به یک پرسش ختم می‌شود.

ما اینجا هستیم

« شما کجا؟... هستید»

ماکان انصاری

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)





از دست ندهید


کاپوشچینسکی، گزارشگر قرن

صدمین سال تولد خالقی

جماعت کاریکاتوریست‌های کانادا

‌دانشجویانی که از ایران می‌روند

گفت‌وگو با باقی درباره اعدامهای اهواز