تاریخ انتشار: ۲ مهر ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

کهنه‌های هميشه نو، ترانه‌های تخت حوضی

چرا مخمل نمی‌پوشی؟
چرا با ما نمی‌جوشی؟

مگه مخمل ذری چنده

سرت با ديگری بنده...

ترانه‌های تخت‌حوضی در خاطره‌ی کودکی ‌بسياری از ما حضور دارد؛ با صداهايی خندان و چشم‌هايی خندان‌تر، آدم‌هايی وسط جماعت به قصه‌پردازی و نمايش سرگذشت بشر مشغول‌اند تا انسان بهتر زندگی کند، و نام خوشبختی را بر زبان بياورد.

مرتضا احمدی هنرمند نامدار تئاتر و سينما در «کهنه‌های هميشه نو»، کتابی که در سال‌های اخير از سوی نشر ققنوس منتشر شده، مقدمه‌ی زيبا و جامعی از اين شاخه‌ی تئاتری ايران نوشته که بخش‌هايی از آن را می‌خوانيم:

تا اواخر دوران قاجار نمایش‌های شادی‌آور خاص خانواده‌های متمکن و به اصطلاح اشرافی بود که برای تعیّش و سرگرمی خویش بازیگران یا تقلیدچی‌ها را به خانه می‌خواندند و در گوشه‌ای از تالار بزرگ خانه‌شان «صحنه‌ی نمایشی» ترتیب می‌دادند. عوام‌الناس نیز گاه به گاه در قهوه‌خانه‌ها به تماشای نمایش‌های شادی‌آور می‌نشستند. در اواخر دوران قاجار کار نمایش در خانه‌ها به تدریج گسترش یافت و مردم نیز برای جشن‌های خود ـ از قبیل جشن عروسی، ختنه‌سوران و... ـ گروه‌های نمایشی را به خانه دعوت می‌کردند.
صحنه‌ی نمایش در این خانه‌ها حوض وسط حیاط بود که روی آن را با تکه‌های بزرگ تخته می‌پوشاندند و روی تخته‌ها قالی یا گلیم می‌انداختند. بازیگران نیز به ترتیب اجرای نقش روی این حوض تخته‌پوش می‌رفتند. نام «تخت حوضی» یا «روحوضی» نیز به همین سبب به اینگونه نمایش‌ها اطلاق شد.

گروه‌بندی دسته‌های روحوضی از زمان ناصرالدین شاه شروع شد و یکی دو دسته در آن زمان پدید آمد که سرپرست آنها را «سردسته» می‌نامیدند. در سال‌های بعد دسته‌های مکمل دیگری تشکیل شد که سردسته‌های نام‌آوری پرورش دادند. سر دسته‌ها خود از زبده‌ترین بازیگران عصر بودند و به شهرت زیادی دست یافتند.

اوج نمایش‌های روحوضی و تغییر و تکامل ساختار آن ـ بر خلاف تصور برخی‌ها ـ در دوران فعالیت سردسته‌ی صاحب نامی به نام سید احمد مؤید معروف به «باشی» بوده است. وی در بازار حجره‌ی بلورفروشی داشته، در سال 1300 یا همکاری برادرش حسین مؤید، اکبر حاج عابدین، ناصر اسدی، حسین حوله‌ای، اکبر سرشار، عباس مؤسس، نصرالله مولایی و غلامرضا حاجیان گروهی را تشکیل می‌دهد. در نخستین گام، این گروه با هزینه‌ی شخصی در منازل خود با استفاده از تخته‌های بزرگ و قطور، و نصب آنها به روی حوض وسط حیاط و پوشاندنشان با قالی و گلیم صحنه‌ای ترتیب دادند و به اجرای منظم نمایش پرداختند.

کلیه دسته‌های روحوضی در طی سال‌های متوالی از نمایشنامه‌هایی سود می‌بردند که اقتباس و برداشتی بودند از قصه‌های فولکلوریک و عامیانه؛ قصه‌هایی مانند: «چهار درویش»، «خورشید عالمگیر»، «خسرو دیوزاد»، «شیرین و فرهاد»، «تیمور عرب»، «مقشر الدوله»، «موسی و فرعون»، «امیر ارسلان و فرخ‌لقا»، «حسین کرد شبستری» و جز اینها. اغلب این نمایشنامه‌ها به همت احمد مؤید گردآوری شده بود. وابستگی و حرمت فردی و جمعی سردسته‌ها و بازیگران چنان بوده که دسته‌های مختلف همگی از نمایشنامه‌های ذکر شده استفاده می‌کردند، در حالی‌که صاحب اثر گردآورنده که شخصی مشخص بوده کوچک‌ترین اعتراض یا شکوه‌ای نمی‌کرده یا وجهی بابت اجرای «اثر» نمی‌گرفته است.

تعداد اجراهای نمایشنامه‌های مختلف به قدری زیاد بود که تمام بازیگران بارها و بارها نقشی خاص را بازی می‌کردند و دیگر نیازی به مرور متن و تمرین مجدد نداشتند و فقط به محفوظات خود اتکا می‌کردند. در شب اجرای برنامه نیز سردسته فقط به ذکر عنوان نمایشنامه اکتفا می‌کرد. اکثر این هنرمندان، در کنار تیپ‌های مخصوص به خود، نقش‌های گوناگون را در نهایت استادی، بدون تپق‌زدن یا تعلل، به مدت چند ساعت ایفا می‌کردند و در کار خود اغلب به بدیهه‌پردازی می‌پرداختند، چنان‌که متن نمایشنامه (دیالوگ‌ها) هر شب متفاوت با شب‌های دیگر بود و شیرینی و ملاحت ویژه‌ی خود را داشت.

معروف‌ترین هنرمند روحوضی که هنوز هم کم و بیش نام و یادش مطرح می‌شود و تاریخ نمایش تخت حوضی هنرمندی نام‌آورتر از او به خود ندیده است، اسماعیل نامی بوده که بعدها به « اسماعیل بزاز» معروف شد. وی در 22 سالگی از کاشان (یا یزد) به تهران آمد و در سرپولک اقامت گزید. پس از مدت کوتاهی بزاز دوره گرد شد و به فروش چیت و چلوار و دبیت و آق‌بانو و سایر پارچه‌ها پرداخت. تا این‌که گذرش به پاتوق بازیگران روحوضی واقع در باغ ایلچی افتاد و پس از آمد و رفت‌هایی چند‌باره، با توجه به ذوق و قریحه‌ی ذاتی‌اش، به جمع آن‌ها پیوست. ابتدا صندوق‌کش شد و بعدها که به همراه جمع بازیگران در کاخ گلستان نقش مرده (آدمی که چند بار می‌مرد و زنده می‌شد) را ایفا کرد، نحوه‌ی اجرای نقشش مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفت. از این رو سردسته‌ی مطرب‌ها به نام علی رمقی که، پس از کریم شیره‌ای، تنظیم و اجرای برنامه‌های تفریحی دربار را به عهده داشته، وی را به همکاری دعوت می‌کند. اسماعیل بزاز پس از نمایش برنامه‌های گوناگون، خود سردسته شد.

در دوران رضا شاه نیز نمایش روحوضی همچنان پر رونق بود و از سال 1317 به بعد بازیگران تئاتر نیز، از جمله عنایت‌الله شیبانی، فضل‌الله بایگان، احمد دهقان، اصغر تفکری، حسین خیرخواه و صادق بهرامی، گهگاه با هنرمندان روحوضی همکاری می‌کرده‌اند. برخی از این بازیگران و کارگردانان صاحب نام تئاتر درباره‌ی هنر روحوضی و هنرمندان آن اظهار نظرهای جالب توجهی کرده‌اند که در این‌جا، با اتکا حافظه‌ام، برخی از آنها را نقل می‌کنم.

استاد رفیع حالتی: «ای کاش هنرمندان روحوضی سرمشقی بودند برای بچه‌های ما.»
عبدالحسین نوشین: « هربار که به تماشای هنرنمایی این چهره‌های بی ادعا می‌نشینم، افسوس می‌خورم.»

اصغر تفکری: «دوبار روی تخته‌ی حوض کنار این هنرمندان اجرای نقش کردم، به قدر یک عمر از آنها تجربه آموختم.»

نصرت‌الله محتشم: «تخته حوض آموزشگاه بازیگران قَدَر این سرزمین بوده.»

صادق بهرامی: «من در کنار این هنرپیشه‌ها به خود رسیدم.»

حسین خیرخواه: «چقدر آرام و مسلط اجرای نقش می‌کردند.»

از سال 1320 به بعد، به سبب استقبال روز افزون مردم، پاتوق‌های همیشگی بازیگران روحوضی (مانند خرابه‌ی سیدولی، امامزاده زید، و سرپولک) جای خود را به بنگاه‌های شادمانی سپرد. به مرور دکه‌هایی نیز (عمدتاً در خیابان سیروس) توسط خود هنرمندان و دو سه تن از علاقه‌مندان به بازیگری و نوازندگی ایجاد شد. مشغله‌ی این دکه‌ها عبارت بود از خرید و فروش، تعویض و تعمیر انواع سازها و نیز تشکیل گروه‌های هنری برای اعزام به مجالس عروسی و سایرجشن‌ها. اکثر کسانی که به بازیگری یا نوازندگی در نمایش‌های روحوضی علاقه‌مند بودند به همین مکان‌ها مراجعه می‌کردند و در صورت داشتن استعداد به عنوان «تازه کار» پذیرفته می‌شدند.

در سال‌های بعدی، به ویژه از دهه‌ی چهل و پنجاه به بعد، نمایش روحوضی رو به افول نهاد و در نهایت از صحنه‌ی هنر رخت بربست. علل و عوامل گوناگونی در اضمحلال این نوع نمایش نقش داشتند که شاید مهم‌ترین آنها کهولت سن هنرمندان، تغییر سبک زندگی مردم، کوچک‌تر شدن خانه‌ها، و رواج آپارتمان نشینی باشد ـ که این آخری شرایط فیزیکی اجرای این‌گونه نمایش‌ها را نیز به کلی از میان برد.

به هر تقدیر درباره‌ی نمایش روحوضی بیش از اینها می‌توان نوشت و درباره‌ی هر یک از زیرشاخه‌های آن رساله‌ای جداگانه تدارک دید، اما صفحات اندک این پیشگفتار چنین قلم‌فرسایی‌هايی را مقدور نمی‌کند. باشد که دیگر دردآشنایان و علاقه‌مندان کمر همت به انجام این مهم بربندند.

در پایان ذکر این نکته را ضروری می‌دانم که اگر استاد رفیع حالتی، روح‌الله خالقی، جواد بدیع‌زاده، اسماعیل‌خان مهرتاش، حسین تهرانی، اصغر تفکری، صادق بهرامی، عباس مؤسس، نصرالله سبیل، ببرازخان سلطانی، ذبیح‌الله ماهری (ذبیح سیاه)، مهدی مصری، حاجیان و دیگر هنرمندان در این سال‌های طولانی که برای جمع‌آوری اشعار این دفتر به گوشه و کنار سرک می‌کشیدم، مرا یاری نمی‌کردند و داشته‌های خود را در اختیارم نمی‌گذاشتند، شاید من هم چون گذشتگان به این مهم نائل نمی شدم و قلم به راه دیگری می‌فرستادم. در این‌جا باید از دوست ارجمندم محمود استاد محمد نیز تشکر کنم که پیش از چاپ، زحمت مطالعه‌ی این مجموعه را متحمل شد و برخی نکات ارزشمند را یادآوری کرد.

این نکته را نیز یادآور شوم که متن شعرها را همان‌گونه که اجرا می‌شده‌اند ـ بی کم و کاست و یا احیاناً با اصلاح مواردی که اشتباه‌آمیز بوده ـ ثبت کرده‌ام تا اصالت آنها حفظ شود.

خواننده: گله از چرخ ستمگر بکنم يا نکنم؟
جمعيت: می‌خوای بکن می‌خوای نکن

خواننده: شکوه از بخت بداختر بکنم يا نکنم؟

جمعيت: می‌خوای بکن می‌خوای نکن

خواننده: توی استخر محبت بپرم يا نپرم؟

جمعيت: می‌خوای بپر می‌خوای نپر

خواننده: دو سه تا پشتک و وارو بزنم يا نزنم؟

جمعيت: می‌خوای بزن می‌خوای نزن

خواننده: لاستيک عشقتو پنچر بکنم يا نکنم؟

جمعيت: می‌خوای بکن می‌خوای نکن

خواننده: اطلاعات و مصور بخرم يا نخرم؟

جمعيت: می‌خوای بخر می‌خوای نخر...

«کهنه‌های هميشه نو»، مجموعه‌ی ترانه‌های تخت حوضی به همراه نت موسيقايی هر ترانه به همت مرتضا احمدی منتشر شده است و اين هنر مردمی که در گذشته سينه به سينه روايت می‌شد، اينک (بخشی از آن که در ايران قابل چاپ بوده) در اختيار دوستداران هنر قرار گرفته است.

عمو سبزی‌فروش بعله
سبزی کم‌فروش بعله

سبزيت گل داره بعله

درد دل داره بعله

سبزی آش داری؟ بعله

غمزه لاش داری بعله

عمو سبزی‌فروش بعله

...

عباس معروفی

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)





از دست ندهید


کاپوشچینسکی، گزارشگر قرن

صدمین سال تولد خالقی

جماعت کاریکاتوریست‌های کانادا

‌دانشجویانی که از ایران می‌روند

گفت‌وگو با باقی درباره اعدامهای اهواز