خانه > پرسه در متن > پرسه در متن > قصه اتاقهای افسرده | |||
قصه اتاقهای افسردهسمت تاریک کلمات دومین مجموعه داستان حسین سناپور است که در سال 1384 به چاپ رسید. بیشتر خوانندگان ادبیات امروز ایران، سناپور را به خاطر رمانهایش میشناسند. دو رمان نیمه غایب و ویران میآیی که جزء آثار خوب و تاثیرگذار چند ساله اخیر ادبیات داستانی ایران به حساب میآیند. مخصوصا کتاب نیمه غایب که از طرف جایزه مهرگان ادب (پکا) به عنوان بهترین رمان سال 1378 انتخاب شد و تا به امروز هم مورد توجه خوانندگان بوده و تجربه 12 چاپ را پشت سر گذاشته است. روشنفکرهای آپارتمانی: سمت تاریک کلمات مجموعه کمحجم و لاغری است که از هشت داستان کوتاه تشکیل شده است. سناپور در این کتاب برخلاف رمانهایش به سمت فضاهایی کاملا شخصی، سترون و رمانتیک حرکت میکند. آن گستردگی دیدگاه و شخصیتهای چندوجهی و چندلایه رمانهای او به شدت محدود میشوند و در اکثر این داستانها به یک تا دو تیپ مشخص تقلیل پیدا میکنند. برای شناخت بهتر شخصیتهای این مجموعه داستان به قسمتی از متن داستان خانه باید خانه باشد نگاهی میاندازیم: سه ساعتی که توی کافه نشستیم، آنقدر فهمیدم که جز همین مشکل خانه هیچ وجه اشتراکی با هم نداریم. او طرفدار موسیقی کلاسیک بود، من پاپ. ... او هر روز صبح با آب سرد دوش میگرفت، من دوست داشتم شبها یک ساعتی توی وان آب گرم دراز بکشم. او مهمانیهای حداکثر شش نفره را دوست داشت، من حداقل ده نفره را. او کتابهای تاریخ و جامعه شناسی دوست داشت، من ادبیات و فلسفه. او عاشق سینمای روشنفکرانه اروپا بود، من طرفدار فیلمهای حادثهای هالیوود بودم.به متن بالا جمله آغازین داستان را هم اضافه کنید: زنم نقاش است، من نویسندهام. در داستان خواب مژههات، راوی مترجم - شاعری است که در عالم نشئهگی از رویاهای عاشقانهاش روایت میکند و یا در داستان خیابانهای نیمه شب اکثر شخصیتهای داستان اهل زندگی شبانهاند و عاشق فیلم دیدن و کتاب خواندن در نیمهشبها. به طور کلی میشود گفت که بیشتر شخصیتهای سناپور در نوعی اتمسفر روشنفکری سیر میکنند. حتی در داستانهایی که ما به طور مستقیم از حرفه و یا دلمشغولی راوی و شخصیتهای فرعی آگاه نمیشویم نوعی نگاه روشنفکرانه بر داستان حاکم است. نگاهی عموما رمانتیک که به سرعت طبقه و جایگاه شخصیتها را برایمان روشن میکند. به عنوان مثال میشود به داستانهای با توحرف میزنم، با تو و یا بگذار همین طور ادامه پیدا کند اشاره کرد. اگر در یک جمله بخواهیم وضعیت شخصیتهای سناپور را در این مجموعه داستان مشخص کنیم باید بگوییم که آدمهای سناپور یا روشنفکرند و یا دچار دلمشغولیهای روشن فکری. اتاقهای افسرده: بیشتر داستانهای سمت تاریک کلمات یا توی یک اتاق و در جایی نامعلوم میگذرند و یا به طور کلی فاقد یک بوطیقای مکانی قابل تشخیص هستند. مکان در این داستانها جای نامشخصی است که تشخص ویژهای ندارد. یا اتاقی در یک آپارتمان که هرجایی میتواند باشد و یا یک نقطه نامشخص شهری. انگار فقط شهری بودن فضا و آپارتمان نشین بودن شخصیتها برای سناپور کافی بوده و او نیازی به استفاده از مولفههای مشخصتر مکانی احساس نکرده است. در حقیقت چیزی که در این داستانها اهمیت دارد نه مکان روی دادن اتفاقات که اتمسفر روایت است. اتمسفری کلی و عموما تیپیک که برای ایجاد شدن به مکانی معلوم نیاز ندارد. شاید همین بیتوجهی سناپور به مولفههای مکانی یکی از دلایلی باشد که به ماهیت روشنفکری شخصیتهایش خصلتی عمومی داده و او را در تشخص بخشی به آنها ناکام گذاشته است. رابطههای که دیگر نیستند: یکی از ویژگیهای جالب این مجموعه ناتوانی کلی شخصیتها در برقراری ارتباط مستقیم با یکدیگر است. در این داستانها ارتباط مستقیم بین آدمها یا وجود ندارد و یا جایگزین دیگری برای این ارتباط ایجاد شده است. در داستانهای خیابانهای نیمه شب، کابوس بیداری و دلم سنگین، زبانم تلخ تلفن جایگزینی است برای این ارتباط مستقیم. زندگی آدمهای این داستانها فقط از پشت تلفن است که جریان پیدا میکند. در این داستانها ما با رابطههایی از هم گسسته روبه رو هستیم. روابطی که دیگر وجود ندارند و راوی در سلوکی نوستالژیک به مرور آن روابط از دست رفته میپردازد. ولی نکته جالب اینجاست که خود این یادآوری نیز شکل مستقیمیندارد و تنها از پشت تلفن است که امکان بازگویی پیدا میکند. دراین بین داستان دلم سنگین، زبانم تلخ موقعیت خاصتری پیدا میکند. در این داستان پدر دختری به دامادش زنگ میزند و از او میپرسد که چرا دخترش در فردای شب عروسی، به خانه پدر برگشته است. مرد اما همه چیز را انکار میکند و میگوید که زنش هیچ جا نرفته و همین حالا روی تخت مثل شاهزادهها خوابیده، چمدانش هم باز و کف اتاق است. دو شخصیت اصلی این داستان هرچند که درباره موضوع واحدی صحبت میکنند اما چهارچوبهای فکریشان آنقدر از هم فاصله دارد که از دادن نشانههای درست و قابل فهم به یکدیگر برای ادامه گفتگو ناتوانند. در این داستان واقعیت یعنی دختری که دربارهاش صحبت میشود چیزی غیر قابل اعتماد و شک برانگیز است. شکی که امکان برقراری ارتباط را برای دو شخصیت اصلی از بین برده است. خواننده این داستان تا پایان هم متوجه نمیشود که کدام یک از این دو شخصیت حقیقت را میگوید. در داستانهای خواب مژههات، با تو حرف میزنم، با تو و خانه باید خانه باشد ما با نوعی دیگر از این جایگزینی در روابط مستقیم مواجه هستیم. در داستان اول به طور کلی امکان برقراری این ارتباط از طرف شخصیت زن ناممکن شده است و مرد قصه فقط میتواند با توهمی ارتباط برقرار کند که از شخصیت زن در ذهن خودش ساخته است. در داستان دوم اصولا طرف دومی برای این رابطه وجود ندارد و ما با واگویههایی مواجه هستیم که مرد با مجری زن یک برنامه تلوزیونی دارد. در داستان آخر این مجموعه هم روابط زن و مرد قصه تنها از طریق رویای یک خانه خیالی است که امکان بروز پیدا میکند. رمانتیک بودن خودش حسن است: بیشتر آدمهای سناپور دلمشغولیهایی دارند از جنس گرفتوگیرهای روشنفکری. آنها توی اتاقهای دربستهشان نشستهاند و نمیتوانند با بقیه آدمها و محیط اطرافشان ارتباط برقرار کنند. این آدمها حسرت روابط گذشتهشان را میخورند. روابطی که حالا نیست و جایگزینی هم برایش نیست. در این نگاه میشود آدمهای سناپور را آینه وضعیت کلی جامعه روشنفکری امروز ایران دانست. آینهای که هرچند کلی نگر و عام است اما توانسته است قیافه کلی این قشر را انعکاس دهد. قیافهای منزوی، نوستالژیک، وهم زده و رمانتیک. این آدمها رمانتیکاند و این ویژگی چیزی است که به آنها هویت میبخشد:
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
کاپوشچینسکی، گزارشگر قرن |
صدمین سال تولد خالقی |
جماعت کاریکاتوریستهای کانادا |
دانشجویانی که از ایران میروند |
گفتوگو با باقی درباره اعدامهای اهواز |
نظرهای خوانندگان
sepas az in gozareshe zende va shiva
-- amin shariatzadeh ، Sep 24, 2006 در ساعت 01:19 PMpirooz baasi doste gerami