رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۱ مرداد ۱۳۸۶

سينما و ادبيات در فستيوال فيلم ادينبورا

پرويز جاهد

شنیدن فایل صوتی

انتخاب شهر ادينبورا/ادینبورگ از سوی يونسکو به عنوان شهر ادبيات، انگيزه‌ای برای مديران فستيوال فيلم ادينبورا شد تا ادبيات و سينما را به عنوان موضوع اصلی فستيوال امسال انتخاب کنند. علاوه بر برخی فيلم‌های آرشيوی و گنجينه‌های فيلمخانه‌ای که بر اساس آثار ادبی ساخته شده‌اند، مثل اقتباس‌های لارنس اليويه از آثار شکسپير، معيار اصلی انتخاب فيلم‌های جديد نيز توجه آن‌ها به ادبيات و اقتباس های ادبی بوده است. به علاوه، دعوت از برخی فيلمنامه نويسان معروف مانند ويليام نيکلسون (فيلمنامه‌نويس گلادياتور) و پل لاورتی (فيلمنامه‌نويس فيلم‌های کن لوچ) و نويسندگانی که آثارشان مورد اقتباس قرار گرفته (مثل پيتر جينکز نويسنده اسکاتلندی) برای شرکت در سمينارها و کارگاه‌های آموزشی، در ادامه همين سياست انجام گرفته است.


سینمای فستیوال فیلم ادینبرا در شب

ديدار با ويليام نيکلسون
ويليام نيکلسون (William Nicholson) امروز يکی از سرشناس‌ترين فيلمنامه‌نويسان هاليوود است. وی قبل از فيلمنامه‌نويسی مستند ساز بوده و برای بی‌بی‌سی، فيلم‌های مستند می‌ساخته است. بعد به نمايشنامه‌نويسی و نوشتن فيلمنامه برای تلويزيون پرداخت. پس از آن که ريچارد آتن‌بورو نمايشنامه سرزمين‌های تاريک (Shadowlands) او را به فيلم تبديل کرد، به هاليوود راه يافت و فيلمنامه‌های شواليه اول، نل، جغد خاکستری و اليزابت را نوشت. آخرين کار او در سينما نوشتن فيلمنامه عصر طلايی برای شکار کاپور بوده که در واقع ادامه فيلم اليزابت محسوب ‌می‌شود.

نيکلسون علاوه بر فيلمنامه، رمان‌هايی نيز برای کودکان نوشته که از ميان آن‌ها باد آتش و جنگجوی بی‌همتا بسيار پرفروش بوده است.
کارنامه پربار و تجربه‌های غنی نيکلسون در فيلمنامه‌نويسی بسياری از دانشجويان سينما و علاقه‌مندان فيلمنامه‌نويسی را به جلسه بحث و گفتگو با او کشاند. در اين نشست دو ساعته، وی از فعاليت‌های خود در سينما، تلويزيون و تئاتر گفت و نکته‌های تازه‌ای را در باره ارتباط فيلمنامه‌نويس با کارگردان و تهيه‌کننده بيان کرد. حرف‌های او نشان می‌داد که در نظام استوديويی هاليوودی و اصولاً سينمای غرب، چه رابطه عميقی بين يک فيلمنامه‌نويس و صنعت فيلمسازی، از کارگردان گرفته تا مديران تهيه وجود دارد. نظا‌می که فيلمنامه‌نويس در آن حتی در انتخاب بازيگر نيز مشارکت می‌کند.


نشست مطبوعاتی ویلیام نیکلسون، فيلمنامه‌نويس (عکس: پرويز جاهد)

نيکلسون در باره شيوه فيلمنامه‌نويسی خود گفت که اول به کاراکتر اصلی فکر ‌می‌کنم و بعد به خودم ‌می‌گويم که حال چه درام و داستانی بايد باشد که اين کاراکتر بايد در آن قرار گيرد و چه تحولی قرار است در اين داستان پيدا کند و چرا تماشاگر بايد نگران سرنوشت او باشد. پس از آن به آنتاگونيست و کاراکترهای ديگر و موانعی که بر سر راه کاراکتر اصلی قرار ‌می‌گيرد، فکر ‌می‌کنم.

وی گفت مهم‌ترين کار فيلمنامه نويس خلق کاراکترهايی است که تماشاگران نسبت به سرنوشت آن‌ها حساس باشند.
وی در مورد اقتباس از آثار ادبی گفت که هر رمان، معمولاً پنج برابر يک فيلمنامه است و هرکس که ‌می‌خواهد از رمانی اقتباس کند، بايد اين را درنظر داشته باشد که بايد پلات (طرح داستانی) را فشرده‌تر کند و مطمئن نيستم که کسی بتواند اين کار را درست انجام دهد. نيکلسون گفت که هرگز از کتاب‌های ديگران اقتباس نکرده است. چون دوست دارد شخصيت و پلات را خود خلق کند؛ نه اين که از قبل، يکی ديگر آن را خلق کرده باشد. اما هميشه از تاريخ و شخصيت‌های تاريخی و واقعی الهام گرفته و نوشتن درام‌های تاريخی را دوست دارد.

وی در مورد نقش موسيقی در فيلم گفت: «موسيقی بخش مهمی از فيلم است که من به عنوان فيلمنامه‌نويس، هيچ کنترلی بر آن ندارم. اما من يک بار سکانسی نوشتم که فقط برای موسيقی بود. يعنی موسيقی در آن نقش مهمی دارد و بين شخصيت‌ها توازن ايجاد کرده و احساسات آن‌ها را کنترل می‌کند. در فيلم گلادياتور نيز موسيقی همين کار را ‌می‌کند و نقش بسيار مهمی دارد و هانس زيمر آن را خوب دريافت.»


نمايی از فيلم «مردی از لندن»

مردی از لندن
مردی از لندن (The Man from London) اقتباس درخشان بلاتار(Bela Tarr) فيلمساز برجسته مجار از رمان پليسی ژرژ سيمنون است. فيلمی سياه و سفيد در مايه‌های نوآر که حرکت دوربين، نورپردازی، فضاسازی و بازی بازيگران آن تماشاگر را مبهوت ‌می‌کند. جيم جارموش در باره آن گفته است که « فيلم‌های بلاتار پتانسيل نيرومند و زيبای سينمای روايتی را به ما يادآوری ‌می‌کنند که اغلب پشت قواعد و فرمول‌های قابل پيش‌بينی پنهان شده است. کار اخير بلا تار، کاری غيرمعمول، خواب‌گونه و يک رويداد سينمايی عالی است.»

ريتم فيلم «مردی از لندن» مثل همه کارهای بلاتار بسيار کند است. حتی کندتر از فيلم‌های همتاهای ديگرش نظير آنتونيونی، تارکوفسکی، آنجلو پولوس و ميکلوش يانچو. تيلدا سوئينتن بازيگر انگليسی فيلم مردی از لندن (که با فيلمسازانی چون درک جارمن و پيتر گرين اوی کار کرده) در نشست مطبوعاتی خود از کار با بلاتار به عنوان يک تجربه منحصر به فرد ياد کرد. وی سينمای او را سينمايی خالص و مدرن توصيف کرد و گفت «هر کس ‌می‌خواهد زيبايی‌شناسی سينمای مدرن را بشناسد، بايد فيلم‌های بلاتار را ببيند.» وی در باره ريتم کند فيلم «مردی از لندن» گفت «برای بلاتار دو ساعت و نيم، زمان يک فيلم کوتاه است.»

«مردی از لندن» جمعاً از 22 پلان سکانس تشکيل شده و از اين نظر يادآور آثار ميکلوش يانچو فيلمساز بزرگ مجار است. بلا تار در جلسه پرسش و پاسخ بعد از نمايش فيلم در باره تأثيرپذيری خود از يانچو گفت که هميشه او را ستايش کرده و از او ياد گرفته؛ اما سينمای خود را کاملاً متفاوت با يانچو دانست. وی گفت: « فيلم‌های يانچو عموماً در لانگ‌شات اتفاق ‌می‌افتند و کاراکتر مرکزی ندارند. اما من بيشتر با کلوزآپ کار ‌می‌کنم. به علاوه درون‌مايه فيلم‌های يانچو بيشتر سياسی است. اما من به شخصيت و درون او بيشتر توجه ‌می‌کنم.»


«هانا مک‌گیل» مدیر جدید فستیوال در کنار «بلا تار» فیلمساز مجارستانی (عکس: پرويز جاهد)

«مردی از لندن» داستان ديده‌بان برج ساحلی است که هنگام شب، شاهد رد و بدل کردن چمدانی از پول بر روی عرشه کشتی و به دنبال آن ارتکاب قتل در ساحل است. دوربين در جايگاه مرد و از دريچه چشم او شاهد صبور و خاموش رويدادهايی است که در دل تاريکی اتفاق ‌می‌افتد.

جان سيمنون فرزند ژرژ سيمنون در باره اقتباس بلا تار از رمان پدرش ‌می‌گويد: «رمان های پدرم هميشه ما را دعوت به دنبال کردن زندگی مرد يا زنی ‌می‌کند که به طور خاص در مسير حرکت دراماتيکشان به طرف سرنوشتی گريزناپذير به ما شباهت دارند. اقتباس اين زندگی‌ها برای سينما يا تلويزيون کار آسانی نيست. خصوصاً در مورد «مردی از لندن» که تعليق تماماً در ذهن قهرمان اصلی اتفاق ‌می‌افتد، اين کار کاملاً غيرممکن به نظر ‌می‌رسد. اما بلا تار سعی کرده عليرغم تمام دشواری‌هايی که وجود داشته، با شيوه استيليزه درخشان خود اين کار را بکند. کار او عميقاً مرا تکان داد.»

من در خدمت پادشاه انگلستان بودم
يرژی منزل يکی ديگر از غول‌های سينمای اروپای شرقی است. فيلم او با نام «من در خدمت پادشاه انگلستان بودم» نيز اقتباسی موفق از رمان بوهوميل هرابال نويسنده بزرگ چک است. اين فيلم را قبلاً در فستيوال «کارلو وی واری» ديده بودم و آن زمان فرصت نشد که درباره آن بنويسم. ديدن دوباره آن در فستيوال ادينبرا و ديدار با کارگردان آن، تجربه دلپذيری برای من بود.


نمايی از فیلم «من در خدمت پادشاه بودم»

فيلمی طنزآميز و تکان‌دهنده درباره تاريخ کشور چک (و به نوعی تاريخ اروپا) که نقاط عطف تاريخ اين سرزمين را از ديد يک آدم معمولی جاه‌طلب که در سودای پولدار شدن است، روايت ‌می‌کند. يان ديچه خدمتکار ساده يک هتل است که هميشه توسری ‌می‌خورد و تحقير ‌می‌شود. او شاهد عياشی ها، فساد و ابتذال بورژوازی و حاکميت چک در آستانه ظهور فاشيسم است و ‌می‌بيند که چگونه آن‌ها بزدلانه و حقيرانه در برابر فاشيسم و اقتدار آن تسليم ‌می‌شوند.
جاه‌طلبی و اشتهای او برای رسيدن به ثروت او را به مقام دامادی فاشيست‌ها ‌می‌رساند و سرانجام پس از سقوط فاشيسم و روی کار آمدن کمونيسم، همه آن چه را که در طی اين سال ها به دست آورده، مصادره شده و به پانزده سال حبس محکوم ‌می‌شود. فيلم با صحنه آزاد شدن او از زندان شروع ‌می‌شود و بعد از آن داستان زندگی او از طريق فلاش‌بک روايت ‌می‌شود.

شوخی‌های فيلمساز با اشرافيت و بورژوازی چک، هيتلر و انديشه فاشيسم تکان‌دهنده است. منزل با لحنی شبيه پرتقال کوکی کوبريک فيلم را ساخته و تأثير فيلم کوبريک را در ساختار روايی، شخصيت‌پردازی و سبک تصويری فيلم ‌می‌توان ديد. شخصيت اصلی فيلم به شدت يادآور شخصيت مالکوم مک‌داول در پرتقال کوکی است. يرژی منزل در پاسخ به اين ارجاع من ‌می‌گويد قبلاً نيز کسان ديگری اين را به او گفته اند. اما به نظر او «شخصيت فيلم کوبريک شخصيت قوی‌تر و محکم‌تری است. در حالی که يان ديچه بسيار ضعيف و حقير است. او سمبل روحيه حقير و ضعيف ملت چک است.» فيلم‌های يرژی منزل و بلا تار نشان ‌می‌دهد که سينمای اروپای شرقی هنوز زنده است و حرف‌های زيادی برای گفتن دارد.

قلب توانمند
يکی از فيلم‌های قابل توجه فستيوال ادينبورای امسال، فيلم قلب توانمند (A Mighty Heart) ساخته مايکل «وينتر باتم» فيلمساز انگليسی است. فيلمی که بر اساس رمان اتوبيوگرافيکال خانم ماريان پرل همسر دنی پرل خبرنگار آمريکايی ساخته شده که در پاکستان به وسيله نيروهای القاعده ربوده شد و به نحو فجيعی به قتل رسيد. تهيه‌کننده فيلم در فستيوال گفت که «وينتر باتم سعی کرده که به خاطرات خانم پرل وفادار باشد و حساسيت‌های او را درنظر بگيرد. با اين حال آن‌ها به کتاب خانم پرل اکتفا نکرده و قبل از نوشتن فيلمنامه به تحقيقات وسيعی در باره اين حادثه پرداخته و روايت‌های افراد ديگر درگير در اين ماجرا را نيز مد نظر قرار داده‌اند.


پوستر فيلم «قلب توانمند»

فيلم مثل اغلب کارهای وينتر باتم با سبکی مستند و بيشتر با دوربين روی دست ساخته شده و تمام استانداردهای شاخص فيلم‌های ژانر خبری-ژورناليستی را رعايت کرده است. کارگردانی، فيلمنامه، تدوين و بازی‌های خوب خصوصاً بازی متفاوت آنجلينا جولی در نقش ماريان پرل از امتيازات فيلم است و باعث ‌می‌شود تا تماشاگر عليرغم آگاهی‌اش از داستان و پايان تلخ و تراژيک، سرنوشت دنی پرل آن را تا آخر دنبال کند.

با اين که وينتر باتم سعی کرده از موضع‌گيری شخصی در باره اين حادثه خودداری کرده و لحن جانبدارانه‌ای نداشته باشد، اما تأکيد بر معصوميت شخصيت ماريان، آبستن بودن او و داستان رمانتيک عاشقانه‌ای که در پس‌زمينه فيلم، بين او و همسرش جريان دارد، توان هرگونه انديشيدن و قضاوت در باره ماهيت عمل آدم‌ربايان و نيروهای بنيادگرای اسلا‌می و انگيزه‌های واقعی آن‌ها از دست زدن به اين نوع عمليات (گروگان‌گيری خبرنگاران غربی) را از تماشاگر سلب ‌می‌کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

تلفظ صحیح نام این شهر در فارسی چیست؟ انگلیسها که می گویند ادینبورو و Edinburgh می نویسند ، در فرانسه ادنبوغ یا چیزی شبیه به آن ، عربها هم ادنبرا می نویسند سفارت ایران در انگلیس روی شناسنامه بچه های متولد آن شهذ ادینبورگ می نویسد

-- محمد ، Aug 22, 2007 در ساعت 08:15 PM