رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ مرداد ۱۳۸۹

پل والری و مفهوم اروپایی بودن

بابک مینا

دو چیر جهان را تهدید می‌کند: نظم و بی‌نظمی
پل والری

اروپایی‌بودن به چه معنا است؟ چه ملت‌هایی اروپایی هستند؟ مجموعه فرهنگ‌هایی که امروز آنها را اروپایی می‌خوانیم چه ویژگی‌هایی دارند؟ در این بررسی کوتاه می‌خواهیم به متنی بپردازیم که در اویل قرن بیستم دل‌مشغول همین پرسش‌هاست.

‌پل والری شاعر و مقاله‌نویس فرانسوی در بحبوحه جنگ جهانی اول در مقاله‌ای مشهور با عنوان «بحران روح» پرسشی طرح می‌کند که چه از لحاظ فرهنگی و چه از نظر سیاسی در آن زمان مساله‌ای اساسی و مهم به شمار می‌آمد. امروزه شاید این متن کمتر خوانده شود. اما شایسته است در آغاز قرن بیست و یکم، اندکی کمتر از یک قرن بعد این متن را بازبخوانیم.

در پس این بازخوانی بی‌شک کنجکاوی و جستجویی سیاسی نهفته است: نه تنها رابطه «غرب» با جهان اسلام آکنده از بحران و تنش است، بلکه به گونه‌ای پوشیده‌تر و شاید پیچیده‌تر رابطه آن با بقیه فرهنگ‌ها نیز آلوده به بد بینی متقابل و دلسردی ست. اگر بده بستان‌های تجاری و رندانگی‌های کاسبکارنه نبود، اگر جهان امروز همچون بازاری بزرگ سازمان‌یافته نبود، احتمال می‌رفت که این روابط حتی خشن‌تر از این باشد.

چشم انداز کنونی جهان گستره درهم ریخته‌ای از سوء تفاهم‌هایی را نشان می‌دهد که تنها با صلح طلبی احساساتی و یا تکثر گرایی فرهنگی بهبود یافتنی نیست. مساله به غایت دشوارتر، و پیچیده‌تر از سخنرانی‌های پرشور و کم مایه سیاستمداران در تریبون‌های بین المللی است. روابط میان فرهنگی در جهان امروز به همان اندازه آشفته، و سرشار از بدفهمی است که ایناریتو کارگردان برجسته مکزیکی در فیلم مشهوررش، «بابِل» نشان می‌دهد.

این فیلم استعاره‌ای است از وضعیت کنونی ما: جهانی که در آن درواقع «هیچ کس با هیچ کس سخن نمی‌گوید»، ما هر کدام در داستانی گیر افتاده‌ایم و داستان دیگری را به درستی درنمی‌یابیم. در این جهان آدمیان از نگاهی درونی به زندگی یکدیگر عاجز‌اند و خودانگیختگی و سیالیت زندگی روزمره ناگهان با هجوم نهادها و مفاهیم انتزاعی روبرو می‌شود. فیلم این گونه آغاز می‌شود: بازی گوشی دو پسر بچه فقیر مراکشی با تفنگی شکاری گلوله‌ای را در گردن زن توریست امریکایی می‌نشاند.

شوهرش با کمک بقیه مسافران و اهالی منطقه زن را به روستایی نزدیک می‌برند. شوهر از سفارت امریکا انتظار کمک فوری دارد. اما بازی گوشی و نادانی دو پسر یچه و جراحت و درد بی امان همسر او حالا به مساله امنیت ملی بدل شده است. کمک به این زودی‌ها نخواهد رسید. زن امریکایی اکنون جسما و روحا از این محیط فقر زده روستایی آزرده و زخمی است. او پیرزنی روستایی را با چهره‌ای شبیه به جادوگران کارتون‌های والت دیسنی می‌بیند که نزدیکش می‌شود و به او برای تخفیف دردش تریاک ـ این گیاه رازآمیز شرقی ـ می‌خوراند.

زن امریکایی اما هنگامی که نوازش‌های مادرانه پیرزن را بر موهای لَخت و روشن اش حس می‌کند، گیج و مردد می‌شود. تقریبا در همین زمان در خانه زن و شوهر امریکایی زنی مکزیکی که پرستار دو بچه آنان است اجازه ندارد با بچه‌ها برای شرکت در مراسم عروسی پسرش به مکزیک برود. او کسی را برای پرستاری بچه‌ها پیدا نمی‌کند و سرانجام مجبور می‌شود بر خلاف دستور پدر و مادر دو بچه را با خود به مکزیک ببرد. در مکزیک پسر بچه امریکایی شگفت زده می‌بیند که چگونه در آنجا برای کشتن مرغ آن را از گردن می‌چرخانند تا کله اش از بدن جدا شود.

در راه بازگشت زن مکزیکی با دو کودک در بیابان‌های مرزی میان امریکا و مکزیک گم می‌شوند. ناگهان سروکله قانون و عدالت پیدا می‌شود و حق نگهداری دو کودک را از او سلب می‌کنند. این که زن مکزیکی با عشقی عمیق به این پسر و دختر امریکایی آنان را بزرگ کرده است و اکنون نمی‌خواهد تنها با یک اشتباه از آنان جدا شود و کارش را از دست بدهد، مساله پلیس امریکا نیست.

او باید خاک امریکا را ترک کند و به کشورش بازگردد. شاید سومین حلقه داستانی فیلم خلاصه‌ای از ایده کل فیلم باشد: دختر تازه بالغ ژاپنی در یکی از مرفه ترین و مدرن ترین شهرهای جهان خوشحال نیست. دخترک مانند همه همسالان خود در آروزی همخوابگی با جنس مخالف است. اما هیچ پسری به دختری لال توجه ندارد. ناتوانی و شکست دختر ژاپنی از برقراری رابطه با جهان پیرامون خود، و زخم‌هایی که از این زندگی «زبان زدوده» در جان دارد، سرگذشت همه آدم‌های بابِل است. ما یکدیگر را به راستی نمی‌فهمیم، ما تنها توهمی از همدیگر پیدا می‌کنیم. چرا؟

در این جا قصد داریم به متنی بپردازیم که تا حدی می‌تواند دست کم ما را در فهم یکی از داستان‌های موجود در جهان یاری دهد. روایتی که والری از مفهوم اروپایی بودن می‌دهد بالقوه رابطه اروپا را با مابقی جهان مساله دار می‌کند. به عبارتی دیگر روایتی که ما از «خود» ارائه می‌دهیم، وجه دیگری ست از تصوری که ما از «دیگری» می‌سازیم. در این روایت همواره نوع تصور ما از دیگری از قبل بالقوه تعیین شده است. اما این تنها مساله در این متن نیست. بگذارید با نگاهی دقیق‌تر به آن بنگریم. و زمانه نویسنده آن را دریابیم.

والری شاعری بلند آوازه و یکی از درخشان ترین ذهن‌های اروپایی زمان خود بود. او در شعر ادامه دهنده منطقی مدرنیسم ادبی بودلر و مالارمه بود. وی همچنین در ادامه سنت مقاله نویسی و نقد نویسی شاعران فرانسوی قرار می‌گیرد. سنتی که بودلر در عصر مدرن آغازگر آن بود. والری مقالات بسیاری در موضوعات ادبی و غیر ادبی نوشته که همگی در مجموعه‌ای دو جلدی به نام Variété به چاپ رسیده است.


پل والری شاعر و مقاله‌نویس فرانسوی

«بحران روح» (La crise de l’esprit) در اصل مقاله‌ای است که وی اندکی پس از جنگ جهانی اول برای مجله انگلیسی و برای مخاطبان انگلیسی زبان نوشته است. او سپس در جاهایی دیگر ایده‌های اصلی این مقاله را بسط می‌دهد. اما حال وهوای جنگ اول بر تمام این مقاله سایه افکنده است. چنان که می‌دانیم جنگ جهانی اول نخستین نشانه از آن چیزی ست که می‌توان با الهام از زبانی آدورنویی «شکست و اضمحلال وعده‌های روشنگری» نامید.

نخستین نشانه ازبحران مدرنیته، و سرآغازی برای بدبینی به عصر جدید. دولت ـ ملت‌های اروپایی که در قرن نوزدهم به تدریج به قدرت‌هایی بی بدیل در جهان بدل شده بودند، حالا در ایتدای قرن سایه یکدیگر را تحمل نمی‌کردند. در میان آنها آلمان از بقیه جوان‌تر و جاه طلب‌تر بود. کشوری که با سیاست‌های آهنین بیسمارک در نیمه دوم قرن نوزدهم ناگهان به قدرت اقتصادی و سیاسی عظیمی بدل شده بود. به تدریج و به خصوص بعد از شکست فرانسه از آلمان، رابطه فرانسه و انگلستان بهبود یافت.

آنها اختلافات قدیمی را کنار گذاشتند چرا که اینک دشمنی مشترک در میان بود. در نهایت با بهانه واهی ترور ولی عهد امپراتوری اتریش آتش جنگ شعله ور شد. این جنگ ویرانگر نشان داد که انسان متمدن اروپایی نه تنها به طرف صلح حرکت نمی‌کند بلکه پیشرفت‌های تکنیکی امکانات بی پایانی برای کشتار و قصابی آدمیان در اختیار او گذاشته است. این شاید نخستین جنگ در تاریخ مدرنیته بود که نشان داد خود مدرنیته بهترین امکانات را در اختیار قساوت طلبی‌های آدمی می‌گذارد. در چنین حال و هوای نگران کننده‌ای است که والری «بحران روح» را می‌نویسد. با این آغاز مشهور و اثرگذار: «اینک ما تمدن‌های اروپایی می‌دانیم که میرا هستیم.»

بحران روح در واقع درباره بحران اروپا ست، و ذهن تیز بین و ژرف نگر والری دانسته است که این جنگی ساده نیست، بلکه نشانه‌ای است از بحرانی عمیق‌تر و پیچیده تر. او در همان آغاز مقاله به مخاطبان انگلیسی خود، به کشور دوست و متحد می‌گوید، فرا گرفتن چیزهای زیبا و بی نظیر تنها فضیلت نیستند. بلکه تناقضاتی ظریف در این میان هست. و برای روشن شدن منظورش مثالی می‌زند: « فضیلت‌های بزرگ ملت آلمان شروری به وجود آورده است که تا کنون بطالت اینچنین فساد نیافریده است. ما دیده ایم، با چشمان خود دیده‌ایم که آنان کار هشیارانه، سخت ترین آموزش، جدی ترین انظباط و سعی را با هولناک ترین قصد‌ها منطبق می‌کنند.»1

والری همان چیزی را دیده بود که ماکس وبر اندکی پیشتر درست در اوج موفقیت‌های صنعتی آلمان از آن به عنوان قفس آهنین یاد کرده بود. وبر البته هنوز به نیروی مدرنیته باور داشت. تنها دهه‌ها بعد بود که میشل فوکو کامل ترین و بهترین تحلیل را از این انضباط مدرن و پیامد‌های آن به دست داد.

هدف اعلام نشده والری در این متن در واقع توصیف بحران اروپا و پی ریزی طرحی برای صلح است. او نشانه‌های بیماری جدید را به خوبی دریافته است و اکنون به دنبال نوشدارویی می‌گردد. والری می‌گوید دو خطر جهان را تهدید می‌کند، نظم و بی نظمی. اگر این سخن را در زمینه تاریخی آن روزگار اروپا بگذاریم، می‌توانیم بگویییم اشاره او به انظباط آلمانی و انقلابی گری کمونیستی است.

والری هنوز ندیده است که این هردو سرنوشتی کم و بیش مشابه می‌یابند و به دو کابوس هولناک قرن او بدل خواهند شد. او سپس تعریفی درخشان و سزاوار تامل از صلح به دست می‌دهد: «صلح وضعیتی است که در آن خصومت طبیعی بشر در شکل «آفرینش ها» خود را نشان می‌دهد و نه در نابودگری همچون پدیده جنگ». والری نبرد فرهنگی و رقابت خلاقیت‌های هنری را به جای جنگ می‌گذارد. او بدین ترتیب با والایش جنگ (Sublimation) می‌کوشد تصوری واقع بینانه از صلح به دست دهد.

او می‌داند که صلح به مثابه نظمی مطلق مفهومی خطرناک است. و از طرف دیگر از خطرات و تباهی‌های جنگ و کشمکش‌های بی پایان میان آدمیان نیز آگاهی دارد.صلح از دید او نوعی جنگ والایش شده در میدان فرهنگ است. مفهوم والایش را در اینجا کم و بیش به معنای فرویدی کلمه به کار می‌بریم. والایش جنگ به این گونه یکی از شگرد‌های متمدن شدن و کنترل نفس است.اما شگردی میانه روانه است. والری به ارزش تکثر و تضاد میان انسان‌ها آگاه است و می‌داند که زندگی بشر را غنی می‌کند. اما تنها در صورتی که به نابودی و جنگ واقعی بدل نشود.

اما کجای جهان ممکن است که همه جنگ‌ها را به نبردی فرهنگی بوالایند؟ والری پاسخ می‌دهد: اروپا. او این واژه را در معنایی جغرافیایی به کار نمی‌برد، والری در پی بنیان گذاری ایده اروپا بر پایه «فرهنگ» است. او می‌خواهد ملت‌های متخاصم را زیر پرچمی جدید و در هویتی نو متحد کند. اما این اروپا چیست؟ از این جا توصیف ستایش آمیز والری از اروپا آغاز می‌شود.

اروپا مروارید جهان و روحی است در بدن عالم. به تدریج او به تعریف مفهوم روح (Esprit) روی می‌آورد: همان بخشی از آدمی که می‌فهمد، طبقه بندی می‌کند، تحلیل می‌کند، شعر می‌نویسد، موسیقی می‌آفریند. همان چیزی که آدمی را از بقیه حیوانات جدا می‌کند. در زبان فرانسه Esprit به معنای ذهن هم هست. والری می‌گوید در جاهای دیگر جهان هم فرهنگ‌هایی ستایش برانگیز وجود داشته‌اند اما اروپا تنها تمدنی بوده است که تمام فرهنگ‌های دیگر را در خود جذب کرده است و بیشترین تاثیر را بر فرهنگ‌های دیگر گذاشته است.

بنابراین تنها اروپا شایسته «روح» است. روح همان اروپاست، و بقیه جهان بدن. به تدریج والری با مکانیسمی که آن را «بیرونی سازی تناقضات» می‌نامیم، تاریخ و فرهنگ اروپا را یکدست می‌کند و در مقابل بقیه جهان قرار می‌دهد. در این مکانیسم با تغییر شکل و بیرون کردن تناقضات و معضلات و شکاف‌های خود به دیگری، هویت خود را که معمولا با خودشیفتگی همراه است می‌سازیم.

ساختن هر «تشکل» جدیدی نیازمند چند «امر بیرونی» است تا مرزهای تشکل ما را مشخص کند و اتحاد و همبستگی درونی تشکل را تضمین کند. انسان‌ها در طول تاریخ بارها و بارها تشکل ساخته‌اند و چیز‌هایی را از تشکل خود بیرون گداشته اند. اروپا یکی از همین تشکل هاست. والری با دو فرایند همزمان تشکل سازی و بیرونی سازی می‌تواند چیزی را به نام اروپا خلق کند. وحدتی فرهنگی که جنگ‌های داخلی خود را به بیرون از خود منتقل می‌کند. والری البته به صراحت به کشور‌های غیر اروپایی اعلان جنگ نمی‌دهد وروشن است که قصد این کار را هم ندارد.

اما در متن او در این بیرونی سازی جنگ نهفته است: تنها اروپایان هستند که شایسته «نبرد فرهنگی» اند. وقتی رابطه اروپایان با بقیه جهان تبدیل به رابطه روح با بدن و یا انسان با حیوانات شود، از قبل تنش و مساله دار بودن این رابطه تثبیت شده است. اما مهمترین نکته در این جاست که میان صلح طلبی والری در اروپا و تنش زایی و یا جنگ طلبی بالقوه متن او با «دیگران» رابطه‌ای درونی برقرار است.

هرچقدر که اروپا با روح‌تر وهمبسته‌تر باشد بیشتر از «دیگران» متفاوت و برتر است. هر چقدر که اروپایان فرهیخته تر، صلح طلب‌تر و خلاق‌تر باشند بیشتر با جهان دیگران مساله پیدا می‌کنند. هر چقدر اروپا اروپاتر باشد بیشتر با فرهنگ‌های دیگر مشکل پیدا می‌کند.

والری در پایان مقاله اش سرانجام پرسش نهایی را مطرح می‌کند: انسان اروپایی یا به قول او به لاتینی Homo Eropoeus کیست؟ او سه عنصر اساسی برای روح اروپایی بر می‌شمارد: امپراتوری رم، مسیحیت، و تمدن یونانی. قانون و سازمان قدرت سیاسی رمی، خدا و معنویت درونی مسیحیت و فلسفه، علم و ادبیات و هنر یونانی روح وجسم اروپا را می‌سازند. این روح همانطور که گفته شد فراتر از جغرافیاست و امریکا ـ این آفرینش بی نظیر اروپا ـ را نیز در بر می‌گیرد.

معضل اساسی متن والری تنها لحن خود شیفته و احساساتی اش نیست. مساله تنها این نیست که او حتی شرایط آب و هوایی اروپا را شاهکاری یگانه می‌شمارد. مساله مهم چنان که اشاره شد روابط درونی و پیچیده صلح طلبی والری با تصور مخدوش و مساله زای او از جهان غیر اروپایی است. او تنها اروپایان را شایسته «نبرد فرهنگی» می‌داند. چرا که آنان تنها و به واقع روح دارند. این بیرون کردن دیگران از« تشکل صلح» در آنچه والری تاریخ روح غرب می‌خواند، سابقه‌ای طولانی دارد. سرآغاز دموکراسی آتنی با بیرون کردن بردگان و زنان همراه بوده است. تنها «والایان مرد» می‌توانستند در گفتگوی فلسفی شرکت کنند.

امروز که نزدیک به صد سال از نوشته شدن «بحران روح» می‌گذرد، ما بهتر می‌توانیم گفتمان اروپا محوری و پیامد هایش را درک کنیم. از استعمار در زمان حیات والری تا اکنون و جهان پس از یازده سپتامبر.صورت مساله اما همچنان دست نخورده است: گفتمان غرب محور غرب را هنوز روح جهان می‌داند و دیگران را به چشم نیمه انسان‌هایی می‌نگرند که باید تربیت شوند. اتحادیه اروپا که در واقع تجلی آرزوی امثال والری است، دقیقا گرفتارهمان تناقضاتی است که در مقاله والری نشان دادیم: صلح درونی و بیرونی سازی معضله‌ها.

امروزه البته در مقابل گفتمان‌های اروپا محور ضد گفتمان‌هایی رهایی بخش در خود غرب به وجود آمده است که توانسته چشم اندازی غنی‌تر و امید بخش‌تر را ترسیم کند. آگاهی انتقادی در غرب نسبت به معضلات « مفهوم اروپایی بودن» کم نیست. و تلاش برای روایتی جدید از اروپایی بودن و پیوند آن با صلح و برابری جهانی نیز وجود دارد.اما متاسفانه درمقابل در نیمه دوم قرن بیستم در پاسخ به اروپا محوری به تدریج، گفتمان‌های شرق محوری شکل گرفتند. گفتمان‌هایی که دست کم در جهان اسلام پیامد‌هایی خشونت بار و کینه توزانه داشته است. و آن چه نا امید کننده است این است که آگاهی انتقادی نسبت به این گفتمان‌ها در جهان اسلام اگر چه وجود دارد اما بسیار کم بنیه و بی‌رمق است.

اگر در هنگام تماشای فیلم بابِل این تنها تماشاگران هستند که می‌توانند جهان را از چشم انداز همه شخصیت‌ها و سنت‌های فرهنگی ببینند، در جهان واقعی این تنها مطالعاتی تطبیقی است که به ما کمک می‌کند تا بتوانیم داستان‌های یکدیگر را بفهمیم.

و شاید این گونه به سوی صلح جهانی خیز برداریم.

پانوشت:

1. Paul Valéry, la crise de l’esprit in variété1, Edition Gallimard, 1924

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

در فیلم بابل میبینیم که چگونه سه ماجرای متفاوت در سه جای مختلف و در سه فرهنگ کاملا جدا، میتواند با هم ارتباط و اتصال انسانی‌ داشته باشد، اینکه همه چیز ، همه کس و همه اتفاقات در این کرهٔ خاکی با هم مربوط و تاثیر گذار هستند، قانون جاودانهٔ علت و معلول ! فرهنگ اروپا نه فقط از تعدادی اندیشمند منحرف جنسی‌ در جزایر یونان یا فیلسوفان خشک آلمانی بوجود آمده بلکه این فرهنگ اروپایی هم متاثر از اندیشه‌ها و افکار هندیان،ایرانیان،بودایان، حتا عربها بوده و با نثر شیوای یونانی- غربی، عقلانی‌ و تحلیلی شده است. این، قدرت‌ها در محفلها بودند که با خدا،دین،ایمان،جنگ،تجارت،استثمار، استعمار،استبداد، زٔر ......سیستم کنونی‌ را پی‌ ریزی کردند. شناخت این قدرتها از شناخت کشورها مهم تر است چون عملکرد آنها فرا مرزی است !

-- ایراندوست ، Aug 9, 2010 در ساعت 11:39 PM