رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۱ تیر ۱۳۸۹
خوانش «تبارشناسی اخلاق» - بخش سه

اخلاق را شادمانه بنگریم

ترجمه‌ی حمید پرنیان

مقدمه

نیچه مقدمه‌ی کتاب‌اش، «تبارشناسی اخلاق»، را با این گزاره شروع می‌کند که فیلسوفان عمومن فاقد خود-شناسی هستند. کار فیلسوفان این است که دانش را طلب کنند و این دانش همان دانشی است که آن‌ها را از خودشان دور می‌سازد. فیلسوفان به‌ندرت به تجربه‌ی کنونی یا به خودشان توجه‌ی شایسته‌ای نشان می‌دهند.

Download it Here!

نیچه، بعد از این توضیح مقدماتی، موضوع تحقیق‌اش را معرفی می‌کند: «خاستگاه پیش‌داوری‌های اخلاقی ما». ده‌سال پیش نیچه در کتاب «انسانی، سراسر انسانی» به تبیین همین اندیشه‌ای پرداخته بود که حالا در کتاب «تبارشناسی اخلاق» به‌طور مفصل و مشروح دارد مطرح‌اش می‌کند.


فردریش نیچه

اما نیچه امیدوار است که بتواند اندیشه‌های ده‌سال پبش‌اش را در این کتاب کامل و روشن‌تر و نیرومندترسازد و بتواند انسجام بیش‌تری به آن‌ها بخشد.

نیچه می‌گوید از دیرباز به مساله‌ی خاست‌گاه خوبی و شر علاقمند بوده است. جستجوی نیچه برای خاستگاه خوبی و شر در سی‌سالگی وی را به خدا رساند و در همان زمان بود که وی خدا را در مقام آفریننده و تولیدکننده‌ی شر قرار داد.

بعدها - که ده سال بعد باشد - نیچه به این پاسخ‌های متافیزیکی بدگمان شد و شروع کرد برای پدیده‌های این‌جهانی تبیین‌هایی کاملن این‌جهانی و زمینی پیدا کرد.

نیچه شروع کرد به پرسیدن این‌که چگونه شد انسان مفاهیم خوبی و شر را ابداع کرد، و شروع کرد به اندیشدن درباره‌ی ارزش این مفاهیم: آیا مفاهیم خوب و شر به پیش‌رفت و به‌بود ما کمک کرده‌اند یا هم‌چون مانعی برای پیش‌رفت و به‌بود ما بوده‌اند؟

علاقه‌ی نیچه به مساله‌ی خاست‌گاه اخلاق، هیچ‌گاه رنگ و بوی آکادمیک نگرفت: وی این مساله را به‌عنوان ابزاری می‌دید که ما می‌توانیم به‌وسیله‌ی آن‌ها ارزش اخلاق را بفهمیم.

وقتی ما می خواهیم ارزش اخلاق را بفهمیم، باید درک کنیم که اخلاق چگونه پدید آمده است، نه این‌که اخلاق را به‌منزله‌ی حقیقتی مسلم و دیکته‌شده بپذیریم.

تاکنون ما همیشه می‌پنداشتیم که «انسان خوب» به‌تر از «انسان بد» است. اما، نیچه می‌گوید، شاید چیزی را که ما «خوب» می‌نامیم اش واقعن خطرناک باشد و شاید چیزی را که ما «شر» می‌نامیم دست آخر بیش‌ترین بهره را برای ما به ارمغان آورد.

نیچه به این امید دارد که وقتی ما اخلاق را نه یک چیز مطلق و ازلی، بل چیزی بدانیم که - مانند خود گونه‌ی انسان – تدریجن و تصادفن تکامل یافته است و هرگز هم خالی از اشکال نیست، آن‌گاه دید وسیع‌تری پیدا خواهیم کرد.

ما اگر اخلاق را بخشی از کمدی انسانی بدانیم و شادمانه آن را بررسی کنیم، همانا خودمان را حقیقتن تعالی می‌بخشیم.


کتاب «تبارشناسی اخلاق»

خود نیچه به ما اخطار می‌دهد که کارهای‌اش ساده‌فهم نیستند، یعنی نمی‌توان به‌سادگی از نوشته‌های نیچه سر در آورد. وی کتاب‌های‌اش را با این فرض می‌نویسد که خوانندگان، کتاب‌های پیشینی‌اش را با دقت خوانده‌اند.

نیچه بر این باور است که با دقت خواندن، هنر است و در میان هم‌عصران‌اش کم‌تر کسی را یافته است که از چنین هنری برخوردار باشد.

نقد

میشل فوکو، در مقاله‌ای با نام «نیچه، تبارشناسی، تاریخ»، می‌نویسد که نیچه به چند شیوه‌ی مختلف درباره‌ی خاست‌گاه حرف می‌زند و از واژه‌های مختلف آلمانی برای آن استفاده می‌کند.

نیچه قبول ندارد که خاست‌گاه همان آغازگاه یا دوره‌ای است که ذات و اساس یک چیز درش کشف می‌شود و تا به دوره‌ی ما تحولات و پیش‌رفت‌هایی می‌یابد.

این برداشت از «خاست‌گاه» را می‌توان در داستان آدم و حوا و رانده‌شدن‌شان از بهشت یافت. این داستان، داستانی است که انسانیت را هم‌چون چیز کاملی می‌داند که خدا-مانند است. و می‌توانیم تفسیرهای دینی از ماهیت انسان را در این داستان پیدا کنیم؛ ماهیتی که بر اساس گناه نخستین بنا شده است.

نیچه که در دوره‌ی نخست فکری‌اش، «خدا» را خاست‌گاه اخلاق می‌دانست، بعدها، در دوره‌ی دوم فکری‌اش، خاست‌گاه را نه یک رخ‌داد، که یک روند می‌داند. وقتی خدا را خاست‌گاه اخلاق بدانیم آن‌گاه باید از هر نوع اطلاعات واقعی دست بشوییم، چرا که نمی‌توان از طریق پژوهش‌های تاریخی و انسان‌شناختی چنین اطلاعاتی را درباره‌ی خداوند پیدا کنیم.

ما به‌جای این‌که خاست‌گاه اخلاق را بر اساس مدل آدم و حوا تعریف کنیم، باید بر اساس مدل داروینی شروع به کار کنیم. طبق نظر داروین، انسان‌ها از «خاست‌گاهی» مطلق و بی‌سرگذشت پدید نیامده‌اند، بل روندی تکاملی را پیموده‌اند که ردش را تا انسان‌های نخستی می‌توان گرفت.

حالا ما باید تحولات اخلاقی‌مان را هم‌چون روندی تدریجی‌ای بدانیم که تصادفن شکل گرفته است و هیچ دلیل یا غایتی ندارد. اگر ما اخلاق را آن‌گونه بنگریم که به تکامل انسان می‌نگریم، آن‌گاه اخلاق تقدس‌اش را از دست خواهد داد.

آن‌چه ما «خوب» می‌نامیم، قواعد مطلق رفتاری نیست، بل یک‌سری تحولات اتفاقی‌ای در جامعه‌ی ما رخ داده است که ما را ناچار ساخته تا با آن قواعد موافقت کنیم و تسلیم‌شان شویم.

وقتی این‌گونه به اخلاق بنگریم، دیگر آن را مقدس نخواهیم دانست و می‌توانیم به نقد و پرسش‌اش بگیریم. اگر هیچ ضمانت و پشتیبان الهی‌ای از «خوب» نداشته باشیم، آن‌گاه می‌توانیم ارزش اخلاق را به پرسش بگیریم.

پس، هدف نیچه آن است که دست به چنین نقدی بزند، و از ارزش اخلاق ما بپرسد. اما داستان به این سادگی‌ها نیست؛ اگر تصمیم‌ها و داوری‌های ما بر اساس قواعد اخلاقی است، پس چگونه خواهیم توانست این قواعد اخلاقی را از بیرون – بیرون از مرزهای قواعد اخلاقی – نقد کنیم و به پرسش بگیریم؟

مقدمه‌ای که نیچه بر این کتاب نوشته است و در آن فیلسوفان را سرگرم امور بیرونی توصیف می‌کند که حتی خودشان را هم نمی‌شناسند، نیز با چنین مشکلی روبه‌روست؛ نیچه وقتی می‌گوید بیاییم نوع جدیدی از بررسی و مداقه را پیش کشیم و همه‌ی ارزش‌ها را به پرسش بگیریم، پس نیچه باید ارزش‌های خودش را نیز به چالش بکشد؛ این همان مشکلی است که پژوهش نیچه ازش رنج می‌برد.

نیچه پیش‌بینی می‌کند که اگر ما همه‌ی استانداردهای اخلاقی را ترک کنیم، کار خطرناکی انجام داده‌ایم، چراکه با انجام‌دادن این کار به بیماری مدرنی مبتلا خواهیم شد که وی نام‌اش را «نیهیلیسم» می‌گذارد.

نیچه اذعان می‌کند که فهم شایسته از تبارشناسی اخلاق به این معنی نیست که اخلاق را سراسر رد کنیم و دور بیاندازیم، بل نیچه امیدوار است که با تبارشناسی اخلاق بتوانیم اخلاق را شادمانه بنگریم. نیچه، شادمانه‌نگریستن را با «اَبَرانسان»بودن یکی می‌داند. یعنی زمانی می‌توان اخلاق را شادمانه بررسی کرد که ابرانسان بود.

Share/Save/Bookmark

http://www.sparknotes.com/philosophy/genealogyofmorals
بخش پیشین
هیچ‌چیزی مقدس نیست

نظرهای خوانندگان

چگونه می توانیم اخلاق را شادمانه بنگریم؟ منظور از نگرش شادمانه به اخلاق چیست؟

-- مهدی ، Jun 29, 2010 در ساعت 04:15 PM

برخی در زدن ريش خود كوتاهی ميكنند،برخی در زدن سبيل خود. اين به آن در.

-- بدون نام ، Jul 1, 2010 در ساعت 04:15 PM

منظور از شادمانه نگاه کردن اخلاق یعنی نگاه subjective داشتن به اخلاق
باید عظمت در نگاهت باشد

-- بدون نام ، Jul 12, 2010 در ساعت 04:15 PM