رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۵ مهر ۱۳۸۸
آشنایی با فیلسوفان معاصر - آیزیا برلین، بخش دوم

علم علم و علم جهل

حمید پرنیان

درآمد: این برنامه برگردانی است از مدخل Isaiah Berlin در دانش‌نامه‌ی فلسفه‌ی استنفورد که در چند بخش ارائه می‌شود. فهرست کلی متن از این قرار است:
۱) زندگی، ۲) فلسفه‌ی دانش و علوم انسانی، ۳) تاریخ اندیشه‌ها، ۴) اندیشه‌ی اخلاقی و پلورالیسم ارزشی ۵) اندیشه‌ی سیاسی و ۶) فرجام.

Download it Here!

۲) فلسفه‌ی دانش و علوم انسانی

۲-۱) مفهوم فلسفه

مفهومِ فلسفه‌ی برلین زمانی شکل گرفت که وی هم‌هنگام ایده‌آلیسم و پوزیتیویسم منطقی می‌خواند اما هردو را نمی‌پذیرفت. برلین ایده‌آلیسم را دیدگاه متعالی فلسفه ارزیابی می‌کرد و «ملکه‌ی علوم» نامیده بود. از دید وی، ایده‌آلیسم قادر بود حقیقت‌های بنیادین، لازم، مطلق، و انتزاعی را به وجود آورد.

پوزیتیویسم منطقی را دیدگاه فروکاهنده و تقلیل‌دهنده‌ی فلسفه می‌دانست. وی پوزیتیویسم منطقی را، در به‌ترین حالت‌اش، نوکرِ علوم طبیعی و، در بدترین حالت‌اش، دست‌پرورده‌ی ناپخته‌ و روشن‌گرانه‌ی گیجی و ساده‌باوری می‌پنداشت.

روی‌کرد برلین برای دفاع از فلسفه، آمیزه‌ای بود از تجربه‌گراییِ شک‌آلود و نوکانت‌گرایی. برلین، مانند ویکو (Vico) و دیلتای (Dilthey) و نوکانت‌گرایانی هم‌‌چون هنریش ریکِرت (Heinrich Rickert) و ویلهِلم ویندِلبَند (Wilhelm Windelband)، بر تفاوتِ بنیادی علوم طبیعی و انسانی تاکید داشت.

وی فلسفه را جزو علوم انسانی می‌دانست، اما جای‌گاه یگانه‌ای برای آن در نظر داشت. اگر اندیشمندان اولیه فلسفه را علم‌ِ علم (scientia scientiarum) می‌دانستند، برلین آن را علم‌ِ جهل (scientia nescientiarum) می‌دانست؛ یعنی فلسفه از دید برلین صورتی از پژوهش است که به مسائلی می‌پردازد که نمی‌تواند موضوعِ دانشِ تجربی باشد.

در مورد پرسش‌های غیرفلسفی، حتی اگر پاسخ ناشناخته هم باشد، ابزار ما برای یافتنِ پاسخْ امر شناخته‌شده‌ای است که بیش‌تر مردم به‌اش رسیده‌اند یا پذیرفته‌اندش. پس، مشاهده می‌تواند به پرسش‌های واقعیت تجربی پاسخ دهد. پرسش‌های دیگر را می‌توان از راه استقرا، با ارجاع به قواعد ساخته‌شده، پاسخ داد. ریاضیات، گرامر، و منطق صوری چنین‌اند.

برای نمونه، حتی اگر ما ندانیم که چاره‌ی یک مسئله‌ی سختِ ریاضی چیست اما قواعد و تکنیک‌هایی را می‌دانیم که می‌توان با کاربست آن‌ها به پاسخ رسید.

از دید برلین، فلسفه به پرسش‌هایی می‌پردازد که نه‌تنها پاسخ‌شان ناشناخته است بل‌که ابزارِ رسیدن به پاسخ نیز ناشناخته است. از سوی دیگر، استانداردهای داوری برای ارزیابی این‌که آیا پاسخْ پذیرفتنی است یا نه، نیز، ناشناخته است.

پس این پرسش‌ها فلسفی نیستند؛ «چه‌قدر طول می‌کشد از مکانِ الف به مکانِ ب رسید؟» یا «مکعبِ عدد ۷۲۹ چیست؟». در عوض، این پرسش‌ها فلسفی‌اند؛ «زمان چیست؟»، «عدد چیست؟»، «هدفِ زندگی انسان چیست؟»، «آیا انسان‌ها با هم برادر هستند؟»

اما در مورد این پرسش‌ها چه؛ «آیا بیش‌ترِ اعضای فلان گروهِ انسان‌ها می‌اندیشند که با یک‌دیگر برادر هستند؟» یا «هدف زندگی از دید لوتر چه بود؟»؛ نه، این‌ها پرسش‌های فلسفی نیستند.


آیزیا برلین، فیلسوف معاصر

برلین این دیدگاه را به تمایزی مربوط می‌داند که کانت بین امور واقعی و آن ساختارها یا مقوله‌هایی می‌گذارد که به واقعیت‌ها معنی می‌دهند. وقتی انسان‌ها می‌کوشند که به تجربه‌های‌شان معنی دهند پرسش‌هایی پدیدار می‌شود که پاسخ‌گویی به آن‌ها بر دوش فلسفه است؛ فلسفه به بررسیِ مفاهیم و مقوله‌هایی می‌پردازد که تجربه از طریقِ آن‌ها درک می‌شود و سازمان می‌یابد و توضیح داده می‌شود.

در حالی که کانت این مقوله‌های سازمان‌دهنده را مقوله‌هایی ثابت و جهان‌شمول می‌داند، برلین باور دارد که دست‌کم برخی از این مقوله‌ها متنوع‌اند، ناپایدارند، یا منعطف هستند. همه‌ی مقوله‌ها کاملا پیش از تجربه یا مستقل از تجربه نیستند. بل‌که ایده‌هایی که از طریق آن‌ها دنیا را معنی می‌کنیم پیوندی ناگسستنی با تجربه‌های ما دارند.

ایده‌ها و مقوله‌ها، تجربه‌ها را شکل می‌دهند و تجربه‌‌ها نیز آن‌ها را شکل داده‌اند. پس اگر تجربه‌ای در یک زمان و مکان با تجربه‌ی دیگر متفاوت باشد، آن‌گاه مفاهیم اساسی نیز چنین می‌شوند. شناسایی مقوله‌های اساسیِ تجربه‌ی انسان هم از نظر کسبِ اطلاعات تجربی و هم از نظر تفکر استقرایی متفاوت هستند، زیرا مقوله‌ها منطقا پیش از کسبِ‌ اطلاعات و تفکر استقرایی هستند.

فلسفه به مطالعه‌ی این «نظرگاهِ اندیشه» می‌پردازد؛ از طریق این نظرگاه است که ما جهان را می‌نگریم. و وقتی دست‌کم برخی از این مقوله‌ها در طول زمان تغییر می‌کند، پس فلسفه ضرورتا تاریخی است.

از آن‌جا که این مقوله‌ها برای همه‌ی ابعاد تجربه‌ی ما مهم هستند، پس فلسفه نیز فعالیت مهمی است که به نیازهای حیاتی و جاودانه‌ی انسان برای توصیف و توضیح دنیای تجربه پاسخ می‌دهد.

برلین بر سودمندیِ اجتماعیِ فلسفه پافشاری می‌کرد، هر چند این سودمندی را غیرمستقیم و محجوبانه می‌دانست. فلسفه، با روشن‌ساختنِ پیش‌فرض‌ها و مدل‌های اغلب نیمه‌آگاهانه، و بازپرسی اعتبار آن‌ها، خطاها و آشفتگی‌هایی را شناسایی می‌کند که منجر به بدفهمی و تجربه‌ی تحریف‌شده و – در نتیجه – آسیب‌رساندن می‌شوند.

چون فلسفه پنداشت‌های عموما پذیرفته‌شده‌ را به پرسش می‌گیرد، ذاتا ویران‌کننده و مساله‌ساز است و با هر اندیشه‌ی راست‌آیینی مخالفت دارد؛ در واقع، همین‌ها هستند که فلسفه را ارزشمند، ضروری، و رهایی‌بخش می‌سازند.

هدف فلسفه از دیدگاه برلین آن است که «انسان را در فهمیدنِ خویش یاری دهد و وی را قادر سازد تا هم در روشنایی و هم در جهل فعالیت داشته باشد».

۲-۲) گزاره‌های اساسی در معرفت‌شناسی و متافیزیک و منطق

شاید مهم‌ترین کاری که برلین در حوزه‌ی فلسفه‌ی «ناب» کرد پرداختن به «ترجمه‌ی منطقی» بود. برلین در مقاله‌ای با همین نام، این پیش‌فرض‌ که هر گفته‌ای برای این‌که اصیل و معنی‌دار و یا درست باشند باید قابلِ ترجمه به یک گزاره‌ی تک و «خوب» باشند را نقد می‌کند و اثبات می‌کند که آرمانِ گزاره‌ی تک و سِرِه، گُم‌راه‌کننده و گول‌زننده است.

وی بر اساس این پیش‌فرضِ نادرست، دو روی‌کردِ متفاوت و متخاصم را مشخص می‌سازد. نخستین‌‌شان روی‌کرد «انقباضی» است که در پی فروکاستنِ همه‌ی گزاره‌ها به یک گزاره‌ی حقیقی است.

(پدیدار‌گرایی (phenomenalism)، اندیشه‌ای است که می‌گوید ابژه‌های فیزیکی به‌ خودی خود وجود ندارند بل‌که تنها پدیدارهای ادراکی یا محرک‌های حسی (هم‌چون سرخی، سختی، نرمی، شیرینی و مانند آن) هستند که در زمان و مکان قرار دارند. پدیدارگرایی بحث ابژه‌های فیزیکی را به بسته‌های حس-اطلاعات تقلیل می‌دهد.) از این رو پدیدارگرایی در پی فروکاستنِ همه‌ی گفته‌ها به گفته‌هایی است که از طریق حس-اطلاعات درک و دریافت می‌شوند.

روی‌کرد دوم، روی‌کرد «انبساطی» است. این روی‌کرد مدعی است هر گفته‌ای با یک باشنده متناظر است و از این رو هستیِ چیزهایی که اصلا وجود ندارند را «می‌آفریند» یا ادعا می‌کنند.

هر دوی این خطاها ریشه در این دارند که می‌خواهند اجبارا همه‌ی گزاره‌ها را به یک تک‌گزاره‌ تحلیل دهند. برلین پیش‌نهاد می‌کند که این خواستن نه بر دریافتِ حقیقی از واقعیت، که بر نیازِ روان‌شناختی به قطعیت مبتنی است.

برلین همین اِشکال را برای «سفسطه‌ی اتم‌گرایی» به کار می‌برد؛ اتم‌گرایی پیش‌فرضی است که می‌گوید همه‌چیز از یک ذات به‌ وجود آمده است یا باید به یک ذات فروکاسته شود و این‌گونه فهمیده شود.

برلین تاکید دارد که معیار و سنجه‌ی یگانه‌ای برای معنی‌داربودگی وجود ندارد، هیچ نوع دانشِ مطلقا اصلاح‌ناپذیری وجود ندارد. وی می‌گوید طلبِ قطعیتْ خود-متناقض است: اگر کسی را مجبور کنید که بدون شک یا بدون ترس از اشتباه‌بودن حرف بزند وی را محکوم به سکوت کرده‌اید. برای سخن‌گفتن از جهان باید به چیزی بیش‌تر از تجربه‌ی بی‌واسطه متوسل شد.

برلین می‌نویسد: «بیش‌تر قطعیت‌هایی که زندگیِ ما بر آن‌ها بنا شده است [...] اکثریت غالبِ استدلالاتی که باورهای ما بر آن‌ها قرار داد یا توجیه‌گر باورهای ما هستند [...] قابلِ تقلیل به الگوهای رسمیِ استقرایی و قیاسی یا ترکیبی از آن‌ها نیستند. [...] شبکه‌ای بسیار پیچیده است، مولفه‌ها بسیار زیادند و به‌سادگی منفرد نمی‌شوند و نمی‌توان یکی‌یکی آن‌ها را آزمود. [...] ما کلیت پارچه‌ی بافته‌شده را می‌پذیریم، انگار که تار و پود و بافه‌های ظاهرا بی‌شمار را نادیده می‌گیریم [...] حتی امکانِ آزمودنِ رشته‌ها در کلیت‌اش را نادیده می‌گیریم. زیرا کلیتِ پارچه همانی است که از آن آغاز کردیم و بدان پایان دادیم. هیچ بنیادی بیرون از آن کلیت وجود ندارد که بتوانیم از آن‌جا کلیت را بررسی کرد، ذاتِ بافتِ کلیِ تجربه ... پذیرایِ استدلالِ استقرایی یا قیاسی نیست: زیرا هر دوی این روش‌ها[ی استدلال] به تجربه متکی هستند».

تنوع و پیچیدگیِ هراس‌آورِ واقعیت، قلبِ فلسفه‌ی برلین است. ما تازه داریم شروع می‌کنیم این قلب را بفهمیم: بافه‌های که تجربه‌ی انسان را می‌سازند «بسیار زیاد، بسیار ریز، بسیار گذرا، و دامنه‌های بسیار محوی دارند. آن‌ها هم‌هنگام در سطوح بسیاری هم را قطع می‌کنند و در هم می‌شوند، و اجبارا جداکردن و تعیین‌کردن آن‌ها، و طبقه‌بندی‌کردن آن‌ها، و جادادنِ آن‌ها در بخش‌های ویژهْ کاری ناممکن است».

این دو گزاره‌ها، یعنی ناممکنیِ ایده‌آلِ قطعیتِ مطلق و ناممکنیِ فروکاستن چیزها به یک ایده‌آل یا الگو یا تئوری یا استانداردِ تک و یگانه، گرانی‌گاه‌های فلسفه‌ی برلین‌اند. برلین خودش یک‌بار نوشته بود که اگر بخواهیم آثارش را در یک سویه خلاصه کنیم این می‌شود: بدبینی به همه‌ی ادعاهایی که می‌گویند در همه‌ی عرصه‌های رفتار انسانی دارای دانشِ اصلاح‌ناپذیری هستند.

آن دو گزاره، در دیدگاه برلین بر زبان و دانش و هم‌چنین در اخلاق و فلسفه‌ی علوم انسانی وی نیز نقش مهم و کانونی‌ای دارند. فردگرایی و نام‌گراییِ (nominalism) برلین نیز در اندیشه‌ی وی بسیار تاثیرگذار هستند؛ برلین بر اهمیت و تقدم چیزها به‌عنوان ابژه‌های دانش و اهمیت و تقدم افراد به‌عنوان سوژه‌های اخلاقی تاکید دارد.

Share/Save/Bookmark

قسمت‌های پیشین:
بخش نخست

نظرهای خوانندگان

خیلی جالب بود ، تشکر فراوان از زمانه .

-- sina ، Oct 7, 2009 در ساعت 03:33 PM