رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳ خرداد ۱۳۸۹
سخنراني در مركز اسلامي ايرانيان اُكلند در كاليفرنيا

قلب اسلام

به نقل از وب سایت شخصی محسن کدیور

١. در آستانه ميلاد مسيح (ع) بحث خود را از قلب مسيحيت آغاز می‌كنم. به معرفی قرآن كريم، عيسي مسيح رسول الله و «كلمة الله» بود كه به مادرش مريم افضل زنان جهان القا شد. او خود عبدالله بود و خود را نيز عبدالله می‌خواند. او از صالحان و مقربان درگاه الهی و مويد به روح القدس بود. عيسي مسيح تولدش و كودكيش و پايان زندگيش معجزه بود. ديگر اعجاز او دم مسيحائيش بود كه به اذن الله شفا بخش و زندگی آفرين بود. انجيل كه همچون ديگر كتب آسمانی كتاب نور و هدايت و موعظه براي متقين بود در عداد معجزات عيسی شمرده نشده است. مسيحيت بر محور وجود عيسي مسيح و تفاسير تازه از او تداوم می‌يابد. می‌توان گفت عيسی مسيح (ع) مركز و قلب مسيحيت است.

٢. قلب مرکز بدن است. با قلب انسان زنده است. اگر قرار باشد برای اسلام به مثابه یک نظام زنده، قلبی بجوئيم، اين قلب كجاست؟ موضوع سخن امروز من همين است: قلب اسلام. در تمامي اديان ابراهيمی، خداوند در مرتبه‌ای متعالی خالق و صانع عالم و آدم و دين است. او برتر از قلب، كه قلب‌آفرين است. در پاسخ به اين پرسش مهم، دو پاسخ مقدر بيشتر به نظر نمی‌رسد: يكی محمد (ص) و ديگری قرآن. باز در اهميت طراز اول هر دو در تعاليم اسلامی هم ترديدي نيست. كتاب و سنت دو ركن ركين اسلام هستند. و هر آنچه قرار است به اسلام نسبت داده شود، می‌بايد سازگار با اين دو ركن باشد. از ديدگاه مسلمانان سعادت دنيا و آخرت در گرو پيروی از «كتاب الله» و «سنت رسول الله» است.

٣. چه بسا گفته شود هر دو قلب اسلامند. اسلامی زيستن در گرو تمسک به هر دو است و تفكيكشان نه ممكن است و نه مطلوب. پيوندشان وثيق است و فلاح در دست يازيدن به ذيل هر دو است. براين اساس به فكر دائره‌ای با يك مركز نباشيد، بلكه يک بيضی با دو كانون را بجوئيد. اين پاسخ به دلائلی پذيرفتنی نيست. مهمترين دليل اينكه كتاب و سنت چنين پاسخی را به پرسش مقدر ما تجويز نمی‌كنند. ديگر آنكه بحث در تفكيک عملی و تجويز رفتاری نيست، سخن در مقام نظر و عرصه انديشه است كه در آن چنين تفكيكی به معناي تبعيت قرآن و وحی از شخص محمد (ص) (و نه سنت او به معنای متعارف دينيش) ترسيم شده است.

٤. فرضيه اين بحث اين گزاره ساده است: قرآن مجيد قلب اسلام است. البته این سخن تازه‌ای نیست. هر کسی چه مسلمان و چه غیر مسلمان می‌داند قرآن مركز و محور اسلام است. آنچه در این مجال بدنبال آن هستم، تأکیدی دوباره بر این امر بدیهی است. به نظر می‌رسد شرائطی ایجاد شده است که چاره‌ای جز تجدید نسبت خود با قرآن نداشته باشیم. واضح است كه فرضيه منفی بحث ما هم چنين گزاره‌ای است: شخص محمد بن عبدالله (ص) قلب اسلام است. بنا بر گزاره اول محمد (ص) و رسالتش تابع قرآن است. بنا بر گزاره دوم، قرآن و اسلام تابع شخصيت و تجربه معنوی محمد (ص) است. تفاوت علمی و اختلاف فنی اين دو گزاره جدّاً عميق است و نتايج و لوازم بسيار متفاوتی بر آنها مترتب می‌شود. تا آنجا كه می‌توان از اين پرسش به استراتژيک‌ترين مسئله در انديشه اسلامی معاصر ياد كرد.

٥. گزاره اول در حد اطلاع اندک من باور اجماعی و اتفاقی مسلمانان است و متفكران مسلمان بزرگ گذشته يعنی حكيمان، عارفان، متكلمان، مفسران و محدثان عليرغم تفاوت مذهب و مشرب علميشان بر خلاف آن سخن نگفته‌اند. گزاره دوم باور گروهی اندک از متفكران مسلمان قرن اخير بويژه معاصر است كه قائلين آن (با اختلاف در تقرير) در طول تاريخ فرهنگ اسلامي به زحمت به تعداد انگشتان دو دست می‌رسد (هندی، پاكستانی، افريقائی و اخيرا ايرانی). اما در يك بحث علمی نه كثرت قائلان لزوما اماره ظفر است، نه قلّت قائلان نشانه ضعف. چه بسا اين فئه قليله در آينده كثير شوند. هاضمه قوی تفكر اسلامی به هر انديشه تازه واردی خوش آمد می‌گويد به اين شرط كه ضوابط علمی را رعايت كند. بيشک عرصه عرصه بحث و نقد است. متعلق نقد هم آراء و افكار است نه اشخاص و افراد. اگر بر بطلان و ضعف نظر و رأيی اشارتی رود، هرگز به معنای تعريض به دين اشخاص و ايمان افراد نيست. هر كه خود را مسلمان می‌داند، مسلمان است و داور دين و ايمان آدميان دادار دادگر در روز بازپسين است. هر دو سوی بحث بحمدالله مسلمانند و به نيت مبارک ارتقای انديشه اسلامی پا در اين وادی نهاده‌اند.

٦. در اين مجال اندک من تنها به ذكر يک نكته روش شناختی اشاره می‌كنم، به اين اميد كه در آينده توفيق ادامه اين بحث مهم را داشته باشم. و آن اينكه داور اين بحث كيست؟ براساس كدام روش می‌توان به اين پرسش اساسی پاسخ داد؟ به شكل مشخص آيا می‌توان خارج از قرآن و سنت پيامبر تكليف اين سوال را يكسره كرد و به سود يكی از دو طرف فتوا داد؟ پاسخ من به شكل مشخص و ساده اين است هيچ پاسخی به اين پرسش مهم بدون مراجعه به خود قرآن و سنت معتبر پيامبر تمام نيست.

٧. توضيح آنكه هر آنچه به نام اسلام مطرح است می‌باید از دو حال ذیل خارج نباشد: قرآن آن را پذیرفته باشد، یعنی در قرآن به صراحت یا التزام تأیید شده باشد. وگرنه، از جانب قرآن به صراحت یا التزام نفی نشده باشد. اگر چیزی در قرآن صریحا انكار شده باشد، قابل انتساب به اسلام نیست. علاوه بر آن اگر چیزی در قرآن و سنت معتبر رسول الله (ص) به صراحت نفی شده باشد به طریق اولی نمی‌تواند به عنوان اسلام تلقی شود.

٨. اسلامی بودن مساوی صحیح بودن نیست. اسلامی نبودن هم معادل نادرست بودن نيست. بسیاری از امور درست و صحیحی که ما می‌شناسیم نه در کتاب و سنت مطرح شده و نه انتظار طرح شدن داشته است. از کتاب هدایت و پيامبر رحمت انتظار ریاضی و طبیعی و فلسفی و عرفانی و داشتن خطاست. بسیاری از حقائقِ صادقِ صحیح بیرون از اسلام وجود داشته و دارد و خواهد داشت. اگر چیزی در کتاب و سنت نباشد یعنی به يک معنی اسلامی نباشد، تنها معنایش این است که جزء تعالیم اسلامی نیست، و قطعا به این معنی نیست که نادرست و باطل است.

٩. اما اگر قرار باشد چیزی به اسلام نسبت داده شود، ملاک صحت و صدق آن چیزی جز تأیید آن از جانب کتاب و سنت معتبر نیست. البته قواعد عمومی از قبیل عدم امتناع عقلی نیز حاکم است، به این معنی گزاره‌های کتاب و سنت می‌بايد عقلا ممتنع نباشد؛ و نیزاز سازگاری درونی برخوردار باشد، به این معنی که برخی گزاره‌های آن گزاره‌های دیگرش را تکذیب نکند. خوشبختانه براینگونه قواعد عام عقلی، شواهد قرآنی نیز در دست است.

١٠. نتیجه منطقی این سخن آن است که تکلیف اسلام را نمی توان خارج از اسلام و بالاخص بدون مراجعه به کتاب و سنت تعیین کرد. حال اگر درباره مهمترین امور اسلامی یعنی خود کتاب و پیامبر(ص) و وحی سخن بگوئیم، چطور؟ آیا باز باید به کتاب و سنت مراجعه کرد و از آنها پرسید که قرآن خود را چگونه معرفی کرده، قرآن وحی الهی را چگونه توصیف کرده، قرآن پیامبر را چگونه شناسانیده است؟ پیامبر نسبت خود را با قرآن چه سان ترسیم کرده، درباره وحی چه گفته، و خود و پیامبریش را چگونه معرفی کرده است؟

١١. به نظر می رسد چه مسلمان باشیم چه غیر مسلمان، برای شناخت واقعی قرآن، وحی و پیامبر به عنوان «شرط لازم» چاره‌ای جز مراجعه به خود قرآن و سنت معتبر پیامبر نداشته باشیم. این شرط لازم، برای برخی «شرائط کافی» نیز در پی خواهد داشت. برای غیرمسلمانان و آنها که به هر دلیل رسالت الهی محمد بن عبدالله (ص) را باور ندارند، یا بالاتر از آن منکر وجود خداوند هستند، و در یک کلام به قرآن و وحی و پیامبر(ص) ایمان ندارند، اسناد و شواهد و قرائن تاریخی در این باره حرف اول را خواهد زد. به هر حال اطلاع از دیدگاه قرآن و پیامبر شرط لازم یک پژوهش منصفانه در این باره است. این گونه پژوهشهای علمی و غیرعلمی البته حرف تازه‌ای نیست، نزدیک دو قرن است که آغاز شده و بررسی و نقد آکادمیک آن بر مسلمانان فرهیخته فریضه است.

١٢. درباره آن دسته از مسلمانانی که به هر دلیلی درباره ماهیت قرآن و وحی و پیامبر «پرسش» دارند، آنان نیز غیر از تاریخ، به فلسفه، عرفان، و علوم زبان شناختی و معناشناختی برای یافتن شواهدی له یا علیه مدعیات خود درباره قرآن و وحی و پیامبر متوسل خواهند شد و خواهند کوشید با تمسک به معارف یادشده تبیینی معقول یا موجه از پدیده وحی و پیامبری و قرآن ارائه دهند. طرح این پرسش‌ها از دیدگاه اسلامی نه تنها مذموم نیست، بلکه با شرائطی گفتگوی علمی در این موارد ممدوح و پسندیده است. اما، سخن درباره اصل رأی تاریخ و فلسفه و عرفان و علوم زبان شناختی و معناشناختی درباره قرآن و وحی و پیامبری نیست؛ سخن در باره «کفایت» رأی این علوم و معارف درباره اصل و اساس اسلام و بی‌نیازی از مراجعه به خود قرآن و سنت پیامبر در این زمینه است. مسلمانان اسلام خود را با ايمان به رسالت الهی محمد بن عبدالله (ص) و قرآن به عنوان كلام الله مجيد آغاز كرده‌اند. اين باور پايه اجزاء و مولفه‌هائی دارد كه در حكم ذاتيات آن محسوب می‌شوند. اين باورهای پايه اصول موضوعه‌ای هستند كه تعاليم اسلامی برمبنای آن نهاده شده‌اند. ايمان مومن پشتوانه اعتبار اين اصول موضوعه‌اند. در غير مومنان اين آئين، واضح است كه اين طريق به لحاظ منطقی مفيد فايده نخواهد بود.

١٣. سخن اصلی درباره نیاز مسلمانان پرسشگربه مراجعه به متن قرآن و سنت پیامبر در باره قرآن و وحی و پیامبری است. اسلام و قرآن را قرار نیست تا ابد برداشتهای کهن نمایندگی کنند، اما هر برداشت تازه ای از این امور بنیادی می‌باید اعتبار خود را با سازگاری و حداقل عدم ناسازگاری با آیات قرآن در این باره اثبات کند. قرآن کریم و پیامبر به کرّات درباره ابعاد قرآن، وحی و نسبت شخص پیامبر با وحی و خداوند سخن گفته‌اند. سنت معتبر پيامبر (ص) با آموزه‌های قرآن كريم در اين باره كاملا هماهنگ و سازگار است. این آیات مهمترین اسناد دینی درباره ماهیت قرآن و وحی و پیامبری است.

١٤. مسلمانان در ایمان به دعوای پیامبری محمد بن عبدااله (ص) جز این قرآن و و قبول صداقت او چیزی نداشته‌اند. مخاطبان اولیه وی مسلمان شدند چون باور کردند که او راست می‌گوید و این قرآن از سوی خداوند بر او نازل شده است. اصولا کسی مدعی اقامه دلیل عقلی بر نبوت خاصه نيست. اساسا مگر امور جزئی شخصی قابل اقامه برهان است؟ مسلمانانی که توفیق هم عصری با پیامبر را فاقدند، چون کماکان این مدعا را صادقانه یافته اند به او ایمان آورده اند و می‌آورند. بنابراين ايمان مسلمانان به خدا و رسالت پيامبرشان پشتوانه اعتبار قرآن است. اكنون مؤمن به قرآن مجاز است برای توصيف دينش به قرآن مراجعه كند.

١٥. اساس استدلال من در لزوم مراجعه به قرآن در آزمون انتساب هر گزاره اي به اسلام به شرح ذيل است:

الف: مسلمانی با ايمان به صداقت محمد بن عبدالله (ص) آغاز می‌شود.

ب: پيامِ الهی محمدِ امينِ صادق (ع) قرآن است.

ج: قرآن سند اسلام است.

د: اگر چيزی با قرآن معارض يا ناسازگار باشد قابل استناد به اسلام نيست. قوّت اين گزاره تا به حدي است كه حتّی اگر روايت منسوب به پيامبر معارض با قرآن باشد به دستور خود پيامبر بايد به سينه ديوارش كوبيد.

ه: سنت معتبر پيامبر به تصريح خود قرآن دومين منبع معتبر اسلام است.

و: قرآن خود و وحی و رسالت را با صفات مميزه مشخصی توصيف كرده است. اين صفات مميزه مشخص عينا در سنت معتبر پيامبر مورد تأييد قرار گرفته است.

ز: اگر صفاتی به قرآن، وحي و رسالت نسبت داده شود، كه با محتوای قرآن و سنت معتبر پيامبر معارض و ناسازگار باشد، به يكي از اين دو تالی فاسد منتهي می‌شود:

تالی فاسد اول: جهل پيامبر (بر فرض بی‌اطلاعي وی از اين صفات مميزه مشخص)

تالی فاسد دوم: عدم صداقت وی (بر فرض اطلاع و گزارش خلاف واقع وی از اين صفات مميزه مشخص)

ح: لازمه منطقی هر دو شق نفی رسالت وی است. شخصی كه از مهمترين مميزات رسالتش بی‌اطلاع است يا در اهم مميزات رسالتش به مخاطبانش عمدا خلاف واقع را گزارش كرده است، فاقد حداقل صلاحيت رسالت الهی است.

نتيجه منطقی اين استدلال اين است كه برای مومن به رسالت وی تنها طريق توصيف قرآن و وحي و رسالت، شيوه سازگار با قرآن است، و به زبان دقيق تر آنچه در تعارض و ناسازگاري صريح با قرآن نباشد.

١٦. مسلمانان پرسشگر براي فرار از مخمصه تعارض ديدگاهشان درباره وحي و قرآن و رسالت با آيات قرآن كريم چاره‌ای جز تأويل اين آيات نخواند داشت، يعنی معنائی غير از متفاهم عرفي اين آيات را به آنها نسبت می‌دهند. اين كوشش حداقل تا كنون ثمربخش نبوده است، حداقل به سه دليل: دليل اول، تغيير معنا از متفاهم عرفی – كه مبنای فهم آيات قرآن است – به هر معنای مجازی (غير متفاهم عرفی) نيازمند قرينه يا شاهد مطمئن لفظی يا لبّي است. اوّلا چنين قرائنی در مقام بحث مفقود است، ثانيا تا كنون از سوی مدعيان معنی اقامه نشده است، ثالثا اصولا مقام بر خلاف اقامه چنين شواهد و قرائنی است. دليل دوم: بسياري از اين آيات متشابه، مجمل، و ظاهر نيستند تا با قابل حمل بر معنای مجازی خلاف متفاهم عرفی باشند، در اين ميانه آيات محكم، نص و مبين به حد وفور يافت می‌شود. تأويل آيات محكم نص كاری به غايت دشوار بلكه بر اساس مبانی مسلّم اسلامی غيرقابل پذيرش است. ثالثا، تعداد آياتی كه در مقام تبيين صفات مميزه و مشخصات وحی و قرآن و رسالت هستند كم نيست، ده‌ها و صدها نيست، افزون از هزار آيه است. تأويل اين همه آيه كه همگی هماهنگ باهم مجموعه سازگاری را ارائه می‌كند، به معناي تغييرهندسه معرفتي تمامي قرآن و پيامبر و اسلام است. تأويل مقبول در تاريخ كلام اسلامي همواره در تعداد بسياری محدودی از آيات با تكيه بر قرائن و شواهد غالبا لفظی از آيات محكمات بوده است كه برخی از آنها هنوز هم معركه آراء است. تأويلی در اين حد از كميت و كيفيت نتيجه‌اش چيزی است كه با اسلام برخاسته از كتاب و سنت مشترک لفظی خواهد بود نه بيشتر (تفاوت بنيادی در محتوا و تشابه در اسم).

١٧. در حوزه صفات مميزه قرآن، وحی و رسالت، از مجموعه دو منبع اصيل اسلامی صفات ذيل برای محمد بن عبدالله (ص) بدست می‌آيد: محمد نه تولدش، نه كودكيش و نه وفاتش هيچكدام معجزه نبود، حتی نامش هم بر دينش نهاده نشد. اعجازش در كتابي بود كه اين امی به مكتب نرفته تلاوت می‌كرد. اسلام «كتاب محور» بود، شخص پيامبر بيست و سه سال پيام الهي را تبليغ كرد و به ملكوت اعلی پيوست، اما كتابش ماند و می‌ماند. اسلام «قرآن محور» است. محمد بن عبدالله (ص) رسول خداوند و پیام آور وحی الهی و معلم قرآن است. پیامبر مفسر و مبین و مفصل کلام خداوند است. خطوط کلی تعالیم اسلامی در قرآن آمده است و بیان جزئیات آن به عهده پیامبر است. سنت معتبر پیامبر (ص) پس از قرآن کریم مهمترین رکن و منبع اسلام است. پیامبر (ص) علاوه بر این بزرگترین اسوه و الگوی انسانی اسلام است. او قرآن مجسم است. پیامبر خود بر محوریت قرآن در اسلام اذعان داشته، به مسلمانان تعلیم داده است که همواره سخنان او را با قرآن بسنجند، و اگر چیزی بنام او بر خلاف قرآن نقل شد، نپذیرند که یقینا او نگفته است. بنابر این قرآن از یک سو سند رسالت پیامبر و از سوی دیگر ملاک اعتبار سخنان وی است.

١٨. از مجموعه آيات قرآن صفات مميزه ذيل در توصيف خود و وحی و رسالت بدست می‌آيد:

قرآن خود وحی الهي است (نه تفسير آن)

محمد بن عبدالله بشری همانند ديگر آدميان بوده است كه توسط خداوند به رسالت برگزيده شده است.

وحي به صورت انزال از مبدء الهی مستقيما يا با وساطت جبرئيل به قلب پيامبر سرازير شده است.

وحی به لسان عربی مبين نازل شده است.

وحی به اراده پيامبر نازل نمی‌شده است. پيامبر در زمان نزول وحی نقشی نداشته است.

وحی قول بشری نيست، قولی الهی است.

دست شياطين از وحی كوتاه است.

در قرآن باطل راه ندارد.

وحی مصنوع درون پيامبر نيست. (پيامبر قابل وحی بوده نه فاعل آن).

انتساب وحی رسالی به خداوند از سنخ انتساب عمومی پديده‌های طبيعي به علت بعيده نيست. بلكه انتساب پديده‌ای ويژه و متفاوت با ديگر پديده‌های طبيعی به علت موجده (خداوند) است.

پيامبر مجاز به هيچ تصرفی در وحی الهی نبوده است.

پيامبر تنها با استعانت خاصه (نه عمومی) خداوند قادر به حفظ وحی بوده است.

١٩. نتيجه بحث اثبات اين گزاره است: «قرآن كريم قلب و مركز اسلام است». گزاره اسلامِ محمد محور يا تبعيت قرآن از شخصيت وی از يك سو فاقد هر گونه مستند قرآنی و نبوی است، از سوی ديگر اين گزاره معارض صريح آيات متعدد قرآن و بر خلاف اقرار صريح پيامبر اسلام است. انتساب اين رأی به اسلام مطابق توضيحات فوق صحيح و پذيرفتنی نيست، و به قلب (انقلاب محتواي) اسلام می‌انجامد. بعلاوه اين گزاره مدلّل و وافی به مقصود هم نيست. تشريح اين مهم مجالی ديگر می‌طلبد. نقد نسبتهای داده شده به برخی حكما و عرفا در اين زمينه قدم بعدی است. قدم سوم نقد عللی است كه به تمايل به نسبت بی‌سابقه خطا و اشتباه به قرآن منجر شده است. بار ديگر بر اين نكته تأكيد می‌كنم كه نقد ديني آراء هيچ تلازمی با نقد ديانت و ايمان صاحبان آنها ندارد و داوری در اين باره فعلی الهي است نه بشري. نقد عرايض اين كمترين هم مايه امتنان گوينده است. از متفكرانی كه با طرح پرسش‌هايشان باعث كوشش‌های ميمون در ارتقای انديشه اسلامی شده‌اند، تشكر می‌كنم. از صبر و حوصله شما هم سپاسگزارم. بيشک اين بحث نياز به شرح و تفصيل و تبيين بيشتری دارد. اميدوارم در آينده فرصت ادامه اين بحث مبارک فراهم شود، إن شاء الله. والسلام

متن سخنرانی در مركز اسلامی ايرانيان اُكلند در كاليفرنيا به مناسبت عيد غدير خم، 30 آذر 1387

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

در تعجبم که این محسن کدیور چگونه می‌تواند تا به این حد نسبت به زبان فارسی و درجه فهم ایرانیان محترم خارج از کشور بی‌تفاوت باشد که اینگونه سخن بگوید که نه به فارسی می‌ماند و نه به عربی. کدام یک از ایرانیان حاضر در اکلند کالیفرنیا این بخش از سخنان کدیور را موجه شده‌اند را خدا می‌داند. در جائی که می‌گوید "... اما در يك بحث علمی نه كثرت قائلان لزوما اماره ظفر است، نه قلّت قائلان نشانه ضعف. چه بسا اين فئه قليله در آينده كثير شوند..."
ذره‌ای احساس مسئولیت در قبال زبان فارسی هم فکر نکنم خواسته زیادی باشد.

-- یک دوست ، Jan 8, 2009 در ساعت 04:38 PM

جناب كديور نسل كنوني مسلمان كه رفتار حاكمان مسلمانان سني (طالبان ) و حاكمان شيعه مسلمان (ولي مطلقه فقيه) را ديده است براي ادامه مسلماني خود نياز به دليل دارد . ما نمي خواهيم دينمان موروثي باشد اهل تعقليم تجربه ديني و عرفاني هم نداشته ايم و اساساً اعتماد بر اينگونه تجربيات را كارساز نمي دانيم .پس تنها مي ماند دينداري تعقلي كه نياز به برهان دارد.
بايد روشنفكران ديني وقتشان را صرف پاسخ به سئوالات گنجي كنند .اگر جوابي يوافت نشد مي بايست در دينداري اسلامي تجديد نظر كرد
راهي ديگر مي شناسيد ؟

-- راميني ، Jan 8, 2009 در ساعت 04:38 PM

اگر میوه درخت حکومت اسلامی این است که ما امروز می بیینیم، که جز فریب و دروغ و دزدی و نکبت و فساد ارمغان دیگری برای کشور ایران و ایرانی ببار نیاورده است، تخم آن نیز همین بوده است. میوه یک درخت توسط تخم آن شناسایی می شود.
تخمه فروش،

-- Tokhmeh ، Jan 8, 2009 در ساعت 04:38 PM

دوستان و خوانندگان عزیز بعد از قلع و قمع وسیع اندیشمندان نوگرای غیر مذهبی در سال‌های بعد از۱۳۵۷، دور در دست افرادی مانند کدیور افتاد ادامه تک‌گویی‌های و منبر سرایی‌هایش به اینجا کشیده است که در جایگاه دانای کل مقدر می‌فرمایند:
(شخصی كه از مهمترين مميزات رسالتش بی‌اطلاع است يا در اهم مميزات رسالتش به مخاطبانش عمدا خلاف واقع را گزارش كرده است، فاقد حداقل صلاحيت رسالت الهی است).
سخن ساده آنکه دروغ گفتن ناقض راستگویی است و برای همین امکانش نیست، به به از این استدلال خب جای بسی خوشحالی‌ست که تک‌گویی‌های آنچنانی به چنین وضعی منجر شده است.

-- بدون نام ، Jan 8, 2009 در ساعت 04:38 PM

توجه کنید اینها اصول جدید گرویدن به اسلام است که استاد بی بدیل حضرت آقای کدیور تعیین کرده‌اند:
الف: مسلمانی با ايمان به صداقت محمد بن عبدالله (ص) آغاز می‌شود.
ب: پيامِ الهی محمدِ امينِ صادق (ع) قرآن است.
ج: قرآن سند اسلام است.
که قبل و یا بعد از شهادتین ادا می‌شود.
بنا بر این باید در فکر اسلام‌های بعد از این نیز بود.

-- بدون نام ، Jan 8, 2009 در ساعت 04:38 PM

چه قدر این جور جملات برای من اشناست
عيسي مسيح تولدش و كودكيش و پايان زندگيش معجزه بود. ديگر اعجاز او دم مسيحائيش بود كه به اذن الله شفا بخش و زندگی آفرين بود
جناب کدیور طوری صحبت می کنند که انگار همین دیروز با چشمان خودشان حرف زدن عیسی را دیده اند شاید هم فیلم تولد عیسی از مریم باکره که از یک فرشته باردار شده را از کسی گرفته و تماشا کرده اند جالبه چیزهای را که ندیده اند و تاریخ هم از انها سخنی نگفته است را باور می کنند ولی کارهای پیامبر گرامیشان را اصلا به روی مبارکشان نمیاورند و خیلی که بخواهند ازادگی به خرج دهند بگویند ان زمان عادی بوده

-- سپید ، Jan 8, 2009 در ساعت 04:38 PM

اخیرآ در دانشگاه چند نفر از دانشجویان که مقاله های گنجی و سروش را خوانده بودند، از من پرسیدند به چه دلیلی می گویی قرآن کلام الله است؟ من به آنها گفتم پدر و مادرم از کودکی به من گفته اند قران سخنان خداوند است.پدر و مادر من دروغ گو نیستند و هرگز به من دروغ نگفته اند. پس من هم از آنها می پذیرم که قرآن همه اش با الفاظش کلام خداست. آن دوستان دانشجو مرا دست انداختند و از آن به بعد همیشه سر این موضوع مرا به ریشخند می گیرند. من هم گمان می کردم حرف خیلی پرتی زده ام که آنها مرا دست می اندازند. اما با خواندن مقاله آقای کدیور به خودم امیدوار شدم . ایشان هم گفته اند، چون پیامبر راستگو بوده است و پیامبر راستگو گفته است تمام قران آیات خداست، پس قران آیات خداست. من هم درست همین را گفتم. برای اینکه آقای کدیور که نمی تواند اثبات کند پیامبر راستگو بوده است. برای اینکه غیر مسلمانها چنین چیزی نگفته اند. این خبر از پدر و مادر ما که مسلمان هستند ، به عقب می رود تا به صدر اسلام به اجداد بسیار دور مابرسد. یعنی مسلمان های صدر اسلام خبر داده اند که حضرت محمد راستگو بوده است. و این خبر آنها نسل به نسل جلو آمده تا به ما رسیده است. هیچ راه دیگری برای اثبات راستگویی حضرت محمد وجود ندارد. برای اینکه برای اثبات راستگویی هیچ فردی به سخنان خود او نمی شود استناد کرد.مثلا حضرت محمد فرموده اند که خدا به ایشان فرموده اند با زن پسر خوانده خود ازدواج کند. نمی شود گفت چون پیامبر این سخن را فرموده اند، پس راست گفته اند. تنها راه اثبات راستگویی پیامبر ، شهادت مسلمین صدر اسلام است که از نعمت وجود آن شخصیت بی نظیر تاریخ برخوردار بوده اند. شهادت آنها نسل اندر نسل به ما رسیده است. پس پاسخ من به سروش و گنجی که قرآن را سخنان حضرت محمد معرفی می کنند، این است:
اول: پدر و مادر راستگوی من شهادت می دهند که حضرت محمد راستگو بده است.
دوم: این شهادت نسل اندر نسل به عقب می رود تا به یاران و پیروان حضرت محمد برسد. این زنجیره کاملاً متصل است و هیچ حلقه بازی ندارد.
سوم : حضرت محمد فرموده اند تمام آیات قرآن وحی خداوند به ایشان بوده است و ایشان هیچ نقشی در تولید این آیات نداشته اند.
نتیجه نهایی: قرآن کلام الله است.
سروش و گنجی اگر کمی انصاف داشته باشند، این استدلال و برهان را می پذیرند. من دانشجوی فنی مهندسی هستم. تئوریزه کردن دینی- فقهی-فلسفی این استدلال با شخصیت هایی بزرگی چون حجت الاسلام کدیور است.حجت الاسلام کدیور خیلی خوب سروش و گنجی را گیر انداخته اند. تمام بحث هایی که تاکنون دیگران در نقد سروش و گنجی نوشته اند، نادرست است. بحث اصلی همان است که حجت الاسلام کدیور گفته است. یعنی هرکس بگوید قران سخنان و حرف های حضرت محمد است، در حقیقت حضرت محمد را دروغ گو می داند. اینها همین حرف را با ایما و اشاره می گویند. حجت الاسلام کدیور آنها را گیر انداخته اند. سروش و گنجی یا باید به صراحت اعتراف کنند که حضرت محمد را دروغگو می دانند، که در این صورت مسلمان نیستند و کافر هستند. یا اینکه بگویند که حضرت محمد راستگو بوده اند. در این صورت حرف ما اثبات می شود که قران کلام الله است. پس آنها را حجت الاسلام کدیور سر دوراهی انکار اسلام یا مسلمانی قرار داده اند. اگر مسلمانید، چاره ای ندارید جز اینکه بگوئید قرآن کلام الله است.

-- علی ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

آقا/خانم یک دوست
زبان فارسی قبل از هر چیزی، زبان فارسی زبانان ساکن ایران در عصر حاضر است. مشکل از فرستنده نیست، گیرنده های خود را تنظیم کنید.

-- مجید ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

این آقایان به اصطلاح روشنفکر شیعه مذهب، ما را گرفته اند، ما که چیزی از این همه گزافه گویی دستگیرمان نشد. اگر دوستان متوجه شدند! لطف کنند مختصری از این گفته ها را به فارسی روان و ساده ترجمه کنند، شاید ما هم متوجه شویم که منظور این آقا چیست؟
اکابری،

-- akaberi ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

اگر به کشتارهای سالهای ٦٠ و ٦٧ پرداخته نشود و نقش سران جمهوری اسلامی بطور کامل در مورد این کشتارها روشن نشود هرگونه بحثی در باره اسلام بیهوده است.گیرم اسلام کامل ترین دین و معنویت عالم در همه زمانها و مکانهاست به ما بگویید این موضوع بی حد و مرز چطور از این انسانی ترین معنویت سرزد٠اقایان روشنفکر دینی انقدر سر ما کلاه رفته که ما همچون متخصصین کلاهبرداران رااز فاصله دورمی شناسیم..

-- بدون نام ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

ظاهرا آقای کدیور در مرکز اسلامی اوکلند برای عده مسیحی و یا مسلمان سنی سخنرانی کرده اند. چراکه اگر به حدیث ثقلین و نوعی که ما شیعیان به آن توجه داریم نگاه می کردند آنگاه نمی گفتند که محوریت اسلام بر کتاب و سنت است. باید می گفتند بر کتاب و عترت است.
این مسئله نیز از آنجایی پیش می اید که به دلیل داستانهای من درآوردی شیعیان غالی از غیبت امام زمان اینک ایشان در مسجد اوکلند باید بگویند کتاب و سنت.
خب حتا اگر چنین باشد که ایشان می گویند، باید بپذیرند که کتاب و سنت تاویل بردارند.چراکه به هرحال پیامبر امروز زنده نیستند که به ما بگویند قرآن را بر چه نمط بخوانیم که فرضا از آن "ولایت فقیه" درست نشود و یا بن لادن از توی آن در نیاید.
اگر ایشان درد دین دارند باید بکوشند تا مسلمانان از سکولاریسم حمایت کنند. چرا که با جدایی ساختار حکومت از موضوع دین این فرصت فراهم می شود که محققین بی طرف و مسلمانانی که مبنای اعتقادات شان از قدرت جدا است، از کتاب و سنت تاویل بهتری به دست دهند. چراکه تا زمانی که جاکمیت دینی باشد تنها دین فروشان فرصت پیدا می کنند که در ارتباط با دین سخن بگویند. وقتی حکومت دینی شد همه موضوعات جامعه هم در حول و حوش قدرت می چرخد و اینکه منابع مملکت برای بقای قدرت طلبان مذهبی هزینه می شود، در نتیجه فرصت ها و امکانات همه از بین می رود و انسانهای فرهیخته همه از متن جامعه فراری می شوند . وقتی که آقای خاتمی هم (که گفته می شود بهترین اینها هستند) از سکولاریسم بعنوان یک امر بد یاد می کنند، آنگاه مشخص است که تاویلات سالم و صلح جویانه اسلامی هرگز در جامعه ما مطرح نمی شوند.
چرا آقای کدیور موضوع سخنرانی شان را بر محور ضدیت با ولایت فقیه نمی گذارند که در کتاب خدا عین شرک است و بجای این حرفهای صدمن یک غاز ، این مسئله را مطرح نمی کنند که می تواند ما را به سمت سکولاریسم رهبری کند؟ چرا حتا به همان مردم مسلمان حمع شده در مسجد اوکلند نمی گویند که قرآن در ضدیت با ولایت فقیه است و اینکه خداوند با فرستادن پیامبر و ختم نبوت درواقع خواسته تا مردم با اجتهاد در قرآن و کوشش در به دست آوردن بهترین تاویل، سرنوشت خود را به دست بگیرند و آن را به بهترین وجه تغییر دهند؟
چرا این "روحانیون" ما دست از وعظ و خطابه نمی کشند؟

-- حسبن میرمبینی ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

نخست در پاسخ آقای مجید باید گفت که نه جانم، زبان این نوشته زبان فارسی رایج درایران نیست. اگر البته منظورتان از "زبان فارسی زبانان" زبان حوزه است که بحث دیگری ست، وگرنه نه مردم ما این جور حرف می زنند و نه اهل قلم غیرحوزوی این چنین با عربی آب نکشیده می نویسند. زبان کدیور زبان تاریخ وصاف است و مرزبان نامه و جزاین ها. درکنار این زبان آوری های همراه با فخر فروشی که به قصد ترساندن مردم نوشته می شده، ما نثر تاریخ بیهقی و تاریخ سیستان و تذکره الاولیا و بسیاری از نوشته های سده ی چهارم هجری را داریم. و درروزگار معاصر هم نثر فارسی با جمال زاده و هدایت و آل احمد و گلشیری و دولت آبادی در داستان نویسی و در نثر غیر داستانی با کسانی چون زرین کوب و آریان پور و شفیعی کدکنی و داریوش آشوری و بسیارهای دیگر جایگاه روشنی پیدا کرده است. آقای مجید بهتر است دست کم قصه های مجید را بخوانید تا فرق فارسی نویسی و کدیوری نویسی را دریابید. و اما سخنی هم با محسن کدیور. مگر نه این که" الله" بُتی از بت های خانه ی کعبه بود؟ مگر نه این که پدر محمد عبدِ همین بُت بود؟ پس چه طور عیسایی که پانصد سال پیش از محمد و در فلسطین(گویا) می زیسته می توانسته به گفته ی شما "رسول الله و کلمه الله باشد"؟؟؟ او زبانش آرامی بوده و خدایش هم همان یهوه یهودیان و نه الله!

-- م. سکولار ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

مطلب بدرد بخور این خطابه همین است که مسلمانی با ايمان به صداقت محمد بن عبدالله آغاز می‌شود یعنی انتخاب فردی. چه جوری باید حقانیت این گزاره ثابت شود سؤال فیلسوف است نه یک مؤمن. باقی خطابه بحث و محاجه مذهبی با سروش و گنجی است.

-- جلال ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

آقای کدیور می فرمایند چون موءمنین صدر اسلام قران راپذیرفته اندوخود قران هم می گوید که قران کلام خداست ؛پس همه به پذیرند که قران کلام خداست !واگر در سراسر کتاب مبین پراست از تناقض ودستورات خلاف حقوق بشر وداستان های تخیلی ومطالبی خلاف علم چون در قران نوشته شده که کلام خداست به پذیرید!!سوال بنده اینست که چرا ؟

-- اردوان ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

امان از دست روشنفکران، مثل اینکه طرف مخاطب این آقایان، چند تایی همانند خودشان است. می گویند، انسان جایزالخطا است امّا خطای روشنفکران که بسیار هم رخ می دهد بسیار بزرگ است. نگاهی کنید به نتیحه انقلاب اسلامی.
چراغی،

-- Cheraghi ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

اقای کدیور بحثشان را درون دینی مطرح کرده اند و به همین دلیل هم شاید تنها برای باورمندان به "اسلامهای موجود" معنادار می تواند باشد. شاید هم مقتضای شرایط مخاطبان وی در مرکز اسلامی مذکور این بوده است. این را من نمی دانم. اما یک نکته را پس از مطالعه کامل این مقاله باید مایلم عرض کنم و آن اینکه این سخنرانی تحریر شده نمی تواند پاسخ مناسبی به مدعیات آقای سروش یا آقای گنجی یا آقای شبستری باشد. زیرا این آقایان همگی می دانند که دارند نقدی ریشه ای بر اسلامهای موجود می زنند ولی در عین حال هم آقای سروش و هم آقای گنجی خود را هنوز مسلمان می دانند و ذره ای هم در این باورمندی خود شک ندارند و به نظرم حتی اقای گنجی به "قصد قربت" این کار را دارد انجام می دهد.
مشکل آقای کدیور در این متن این است که از نگرش دیسکورسیو به دین یا به عبارت دیگر، دیدن اسلام به مثابه یک بیان (دیسکورس) دور می شود. زیرا اگر اسلام را این گونه ببینیم، انقلاب در اسلام نه تنها امر نکوهیده ای نیست بلکه هدف یک اصلاحگر دینی پاکباخته در زمانه ماست. اما پرسشی که می ماند این است که چگونه انقلابی مراد است؟ تا آنجا که دیده ام اصطلاح انقلاب در اسلام بیش از همه در اثار آقای بنی صدر به چشم می خورد. آقای بنی صدر که از سال 58 تا امروز با پایداری و استقامتی عجیب و به رغم همه سختی ها و دشواریها "انقلاب اسلامی" را در ایران و در هجرت منتشر می کند، در توضیح این باور و عمل خویش قانل است که اصولا انقلاب 57 یک از اهدافش همین بود و به همین دلیل هم انقلاب اسلامی برای آن اسم با مسمایی شد: یعنی هدف "انقلاب در اسلام" بود، یعنی دگرکون کردن اسلام به مثابه بیان قدرت و تکالیف و سلطنت واستبداد و زورمحوری و اسارت و بردگی به "اسلام به مثابه بیان آزادی" که در اثر این انقلاب، اسلام می شود بیانگر و زبان گویایی برای حقوقمندی+ کرامتمندی انسان، جانداران و طبیعت، و بیانگر معنویت بیکران در رشد، اسلام لااکراهی، اسلام به عنوان روشی برای خشونت زدایی از روابط، اسلام محبت و عرفان، اسلام برابری و در یک کلام "اسلام حق مدار".
باز تاکید می شود که این یک انقلاب است، یک انقلاب حقیقی که نسل 57 در پی آن بودند و به زبان فلسفه علم امروزی می توان از آن به عنوان تغییر پارادایمی نیز تغبیر کرد. پرسشی که ممکن است اینجا از سوی اقای کدیور مطرح شود این است که انقلاب یا تغییر پارادیمی در دیسکورسها چگونه امکانپذیر است؟ تا آنجا که من مطالعه کرده ام آقای بنی صدر در طول بیش از 4 دهه است که بی هیچ توقفی به توضیح و تبیین این پرسش، هم در صحنه عملی و هم در نظر و قلم پرداخته است. بنابراین برای کسانی که مشتاق دانستن پاسخ این پرسش اند مطالعه زندگی وی را توصیه می کنم.
در پایان باید اشاره کنم که ذکر نام اقای بنی صدر به مصداق دعوت به این حق است که که از شهادت به آنچه حق می بینید و می یابید طرفه نروید هرچند در ظاهر به ضرر شما باشد!

-- حسن رضایی ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

آقای مجید!
مثل اینکه یادت رفته که اقای کدیور نه در ناف دانشگاه تهران که در دانشگاه اوکلند امریکا سخنرانی کرده است و برای همین من در تعجبم که مخاطبان ایشان چه کسانی بودند که می‌توانستند اینگونه سخنان نامفهوم را متوجه شوند. من خودم در فهم هیچ کدام از اینها مشکلی ندارم چون که با زبان عربی مانند زبان فارسی آشنا هستم. اما اگر این انسانها حرفی برای گفتن داشته باشند و نخواهند که با لفافه‌گوئی به هر دلیلی لب کلامشاات را نخواهند آشکارا بگویند باید با زبانی حرف بزنند که یک انسان بدون مشکل متوجه شود.

-- یک دوست ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

«قرآن كريم قلب و مركز اسلام است». آن‌چه آقای کدیور می‌گویند به نوعی بحث را منطقی‌تر می‌کند و به‌نظر من هم درست است اصیل‌ترین و پایه‌یی ترین نوع دینداری اسلامی این است که یک مسلمان به قرآن پایبند باشد اما:
1-تناقضات موجود در قرآن که گویا اقای کدیور راه تاویل را برای آن پیشنهاد کردند.
2- خشونت‌ها و رسومی که با جامعه‌ی امروز سارگار نیست و قرآن آن‌ها را به‌عنوان حکم بیان کرده، باز هم می‌توان از روش تاویل و اسلام اعتزالی از این تنگنا بیرون رفت.
3- ولی با خدایی که در قرآن کنار صفت رحمت، مسوول عذاب دادن و بستن چشم و گوش مخلوقات خود است چه می‌توان کرد از سوره‌ی اول، عده‌یی مغضوب می‌شوند، این‌جا از آقای گنجی قرض می‌گیریم، با خداوند سلطان‌وار چه می‌توان کرد؟ اگر قرآن قلب اسلام است، الله قلب قرآن است. آیا تئوری رحمت و تنبیه سخت و دسته‌بندی کردن مخلوقات به مسلمان و کافر در بطن خود با هرگونه تفسیری، نوعی فاشیست در خود ندارد. چرا مثلاً اهورامزدا چنین چهره‌یی به‌خود نمی‌گیرد ،اگر گاتاها را که اصیل‌ترین نوشته‌های به‌جا مانده از برداشت زرتشت از خداست بخوانید، می‌بینید در نهایت راه‌گم‌کردگان هم به خیر می‌رسند، یا مثلاً چرا بودا نیاز به برداشت این چنینی از منشاء هستی نداشت، آیا این برداشت، با درک انسانی جامعه‌ی امروز از خلقت یا حتا برای انسان‌هایی پیش از آن (مثلاً فرض بگیرید سقراط یا افلاطون یا ...) هم‌خوانی دارد؟ سووال این است چرا باید این‌قدر تلاش شود چنین برداشتی (خود ادعا می‌کند بهترین است) اساساً وقتی متمدنانه نیست، اثبات شود؟

-- خاطره‌ها ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

معنی فئه را در فرهنگ معین پیداکردم و جهت آگاهی اینجا گذاشتم. بقیه را خودتان پیدا کنید. دوستی لطف کند و تلفظ آنراهم بنویسد.
[ (ف ئَ يا ئ) ] [ (ا.) ] 1 ـ گروه ، دسته . 2 ـ دسته اي از لشكريان .

-- عمید ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

اقای کدیور این چه زبانی است که شما به ان صحبت میکنید؟ مخاطبین شما چه کسانی هستند؟ایا فکر میکنید که اگر طوری صحبت کنید که ملغمه ای از فارسی و عربی باشد نشانه سواد و ویا حقانیت گفته های شماست؟

-- sima ، Jan 9, 2009 در ساعت 04:38 PM

آقاي كديور در مرحله اول از مخاطب مي خواهد كه به راستگويي پيامبر "ايمان" داشته باشد. براي توضيح دادن مسئله به كسي كه ايمان به صداقت محمد نداشته باشد، مشكل به وجود مي آيد، چرا كه ديگر تمام استدلالهاي آقاي كديود كه در ذيل ايمان داشتن به محمد ابن عبدالله مي آيند، از كار مي افتد. براي توضيح مسئله به غير مسلمانان اين زمان(عرب هاي زمان پيامبر كه هنوز مسلمان نشده بودند جزء اين دسته نيستند، چرا كه فهم آنان از طبيعت با فهم انسانهاي امروز تفاوت دارد و مي توانستند باور كنند كه قرآن از "زبان خدا" جاري شده باشد و در قيد و بندهاي فلسفي و علمي و... كه نبودند، ممكن است از انقلاب تازه، توقعات مادي نيز داشته اند) به دلايلي برون ديني نياز است و به اعتقاد صرف به صداقت پيامبري كه هيچ كدام از آنها او را نديده اند-همچنين ما- نمي توانند مسئله اي به اين بزرگي را -قبول يك آيين- بپذيرند. البته اين مسئله دامن مسلماناني كه با تحقيق مي خواهند به درستي دينشان پي ببرند نيز، خواهد گرفت. آقاي كديور از مخاطب مي خواهد با اعتقاد به صداقت پيامبر دين، هرچه كه به تاييد كتاب دين نرسيده است را قبول نكنند. براي مسلمان "ماندن" اين مسئله قابل قبول است، ولي براي مسلمان"شدن" نيست.
باور به اينكه قرآن سخن خداست، از آنجايي كه خود قرآن مي گويد-هيچكدام از معارف بشري نيز نمي توانند اين را تاييد كنند- باوري بدون دليل است و با اين جمله كه در اصول دين و موضوعات تحقيق كنيد در اختلاف است.
به گمان بنده، اگر مسلماني با تحقيق به اين نتيجه رسيد كه قرآن سخن پيامبر است، مي تواند مسلمان بماند و باور خود را داشته باشد و نتايج تحقيق خود را براي ديگران نيز بازگو كند.
مسئله ديگر اينكه در قرآن اشاره به اين موضوع مي رود كه قرآن وحي است، ولي براي تفسير هرمنوتيكي اين جمله بايد اين مسئله را مد نظر قرار داد كه در فرهنگي كه اين كتاب و جملات ادا شدند، وحي به معني اشاره كوتاه به چيزي از جانب منبعي غير تجربي استفاده مي شده است؛ اين اشاره كوتاه نمي تواند بيش از شش هزار آيه باشد، بلكه اين شش هزار آيه محصول اين اشاره كوتاه هستند.
اين نكته را مي خواستم عرض كنم كه حتي در ترجمه و تفسير خود آياتي كه قرآن را -به عقيده شما- مستقيما به خدا نسبت مي دهند نيز مي توان برداشت متفاوتي با نظر شما كرد بدون اينكه آيه ها چنان تاويل شوند كه گويي معنايي غير از مقصود خود متن به آنها القا شده است.( به نفع اين موضوع كه كلمات قران توسط پيامبر گفته شده اند)
در اين كه وحي از درون پيامبر نبوده نيز كاملا با اين معنا هم اتفاق است كه منبع آن "اشارات" از درون پيامبر نبوده است.
مسئله ديگر كه بايد مورد توجه طرف ديگر بحث قرار گيرد(آقاي كديور) اينكه پذيرفتن اين مسئله كه قرآن سخن پيامبر است، شايد از ديد شما گران بيايد و نتوان آن را قبول كرد، چرا كه عمري با ديد رايج درباره قرآن نظر كرده ايد؛ از همين جاست كه ممكن است تفاسير تازه و نظرات جديد مورد قبول شما واقع نشوند؛ هرچند مورد قبول دين باشند.
نكته ديگر اينكه مسائلي كه در دين مطرح مي شوند، براي انسانهاست. حال چگونه است كه انسانها نمي توانند مسائلي كه براي براي آنها ايجاد شده اند را ، با علمي كه نزد خود دارند تطبيق بدهند؟ چرا انسانها نمي توانند با معارف بشري كه تنها از اين طريق مي توانند به صحت تمامي مسائل پي ببرند، در اين باره بايد با كنار گذاشتن آنها خود را از آنچه كه شايد تنها وجه تفاوت ميان انسان و حيوان باشد و بزرگترين متاع خداوند به انسانها است(حتي بزرگتر و پر ارزش تر از خود دين و راهنماهاي الهي)، خود را از آنها بي بهره كنند؟

-- حريت ، Jan 10, 2009 در ساعت 04:38 PM

دوستان به زبان چه کار دارید! به نظرم این انتقاد کاملا گمراه کننده است. ایشان که برای شما مقاله ننوشته اند به مقتضای مخاطب صحبت کرده اند. این انتقاد بسیار کوچک است. لطفا به اصل کلام و نقد آن بپردازید و کمی به عمق بروید.

-- بدون نام ، Jan 10, 2009 در ساعت 04:38 PM

1- من که نفهمیدم بیانات جناب کدیور برای معتقدین به اسلام است یا برای نامعتقدین به اسلام. اینکه قلب اسلام قران است یا محمد، برای نامعتقدین هم بلا موضوع است و هم بیفایده .
2- قران قلب اسلام است اصلا یعنی چه؟ در ادامه متن متوجه میشویم که منظور انست که قران ملفوظ حضرت محمد نیست و عین کلام خداست و علی الظاهر در تعارض با رای استاد سروش و شبستری و.....است. ولی اخر چرا با اغلاق و ایهام؟ "قران قلب اسلام است" چه گره گشایی ای دارد که" قران کلام خداست" ندارد. شاید هم داشته و ما نگرفته ایم...
3-جناب کدیور:« هاضمه قوی تفكر اسلامی به هر انديشه تازه واردی خوش آمد می‌گويد به اين شرط كه ضوابط علمی را رعايت كند ». - این جمله اسم نکره دارد. بد نیست که این شخصیت معزز را بشناسیم و ازان شخصیت بپرسیم که منظورشان از ضوابط علمی چیست؟ اخر تا نشناسیم که نمیشود.
4-جناب کدیور:« هر كه خود را مسلمان می‌داند، مسلمان است و داور دين و ايمان آدميان دادار دادگر در روز بازپسين است». صادقانه میگویم درود بر ایشان.
5- جناب کدیور:«داور اين بحث كيست؟ پاسخ من به شكل مشخص و ساده اين است هيچ پاسخی به اين پرسش مهم بدون مراجعه به خود قرآن و سنت معتبر پيامبر تمام نيست». مراجعه اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. چرا که عملا و در مقام تحقق باز هم معرکه اراست. معرکه، معرکه مقابله متن با افراد نیست، معرکه مقابله افهام است با یکدیگر، مقابله مراجعین است با یکدیگر. قران ناطق کسی دیده؟
6-جناب کدیور:«اگر چیزی در قرآن صریحا انكار شده باشد، قابل انتساب به اسلام نیست». باز هم به گمان من با ادعایی روبروییم که عملا متنازع فیه است . جناب کدیور خود جهد بسیاری ورزیده اند تا قرائتی انسانی ومعقول از متن ارائه دهند و در این مسیر متحمل لطمات وشدائد گشته اند و از الودگی به قدرت و منفعت طلبی نیز مبرا هستند ولی سوال اینجاست که: مگر رجم زانی ، قطع ید ، تصاحب و تمتع از زنان اسیر ، قتل دگرکیشان و احکام غیر انسانی دیگر را تاویل و تفسیر و تنسیخ نمیکنند . اگر تاویل مجاز است که هست و عملا هم چنین است، کسی نمیتواند مدعی نیابت از پیامبرباشد و تشخیص خروج از حدود بدهد و تعیین کننده شروط تاویل باشد. البته خب، مدعیانی هستند... و از امام زمان هم برنامه میگیرند....
----------------
7- و اما از حواشی بالا که بگذریم به نظر من نکات کلیدی در سخنان جناب کدیور سخنان زیر است.
الف: کدیور:« گزاره اسلامِ محمد محور يا تبعيت قرآن از شخصيت وی فاقد هر گونه مستند قرآنی و نبوی است».
نظر: اولا به نظر من این به وضوح دور است(برای تشخیص صدق ادعای متن باید به خود متن مراجعه کرد، ضمنا من معنای تبعیت قران از شخصیت حضرت محمد را نفهمیدم ، شاید منظور انست که قران لفظا و معنا از هر گونه دخل وتصرف بشری مبراست). ثانیا، صرفنظر از ایراد قبل وبلاموضوع فرض کردن ان ، این پرسش مطرح است که ؛ فهم چه کسی از مستندات قرانی و نبوی ملاک است؟ کدیور؟ مکارم؟ مصباح؟ سروش؟ شبستری؟ احمد قابل؟...
----------------
ب: کدیور:« مخاطبان اولیه وی[حضرت محمد] مسلمان شدند چون باور کردند که او راست می‌گوید و این قرآن از سوی خداوند بر او نازل شده است. مسلمانانی که توفیق هم عصری با پیامبر را فاقدند، چون کماکان این مدعا را صادقانه یافته اند به او ایمان آورده اند و می‌آورند».
نظر: «کماکان این مدعا را صادقانه یافته اند» یعنی چه؟ اگر کسی فهمید لطف کند برای من هم توضیح دهد. اگر جمله میگفت کماکان حضرت محمد را صادق میدانند ، جمله مفهوم بود ولی "مدعا" را صادقانه/راستگو یافتن چه معنی دارد؟. دیگر اینکه از صداقت اخلاقی یک فرد نمیتوان صدق مدعیات ان فرد را استخراج کرد. این نکته انقدر بدیهی است که نزد عام وخاص معلوم است. (جناب گنجی در قران محمدی 7 تفصیلا به این مسئله پرداخته اند). اما اگر منظور ان باشد که متن را درست و صحیح و الهی مییابند پرسش طبیعی انست که به کدام دلایل و ادله؟ از کجای قران الهی بودنش معلوم است؟ از احکام غیر انسانی اش؟ از معجزات نداشته اش؟ از جن وپری و حوری وغلمانش؟از ملکت ایمنکم اش؟ اخر از چه؟؟؟؟؟؟. و دیگر انکه نهایتا جناب کدیور به این جا میرسد که قلب اسلام محمد است وبه بیان دقیق تر " قلب اسلام صادق دانستن حضرت محمد است". ما که نفهمیدیم اخرش چه شد؟ ( داستان باور پایه را هم که اضافه کنید ، سرگشتگی دوچندان است، حال بیابید پرتقال فروش را).
----------------
8- و اما باورهای پایه و اصول موضوعه: اول: باید از جناب کدیور ممنون بود که بر طبل ادله سست و باطل نمیکوبند و راه عقلانیت حداقلی و معرفتشناسی اصلاحی را مورد توجه و اتکا قرار میدهند و بنظرم اگر اسکلت بحث ایشان معطوف به این مسئله بود مایه انسجام وعدم تشتت اراء ایشان میشد. دوم: در چارچوب معرفتشناسی اصلاحی ادعاها جنبه شخصی وخصوصی پیدا میکند و حق هم همین است. وقتی پای موضوعاتی به میان میاید که به محک تجربه و ازمونهای همگانی تن نمیدهند باوری برای شخص الف پایه است و برای شخص ب غیرپایه. برای پلانتینگا خداباوری پایه است و برای داوکینز خداناباوری . جایی که ازمونهای همگانی نباشد خواه ناخواه جریان از همین قرار است . سوم: من پایه بودن باور به خدا را نسبتا میفهمم ، ولی پایه بودن باور به یک دین خاص را نمیتوانم هضم کنم. نه انکه امتناع عقلی (امکانی) داشته باشد ولی اقلش انست که امکان وقوعی ندارد ویا امکان وقوعی اش خیلی بعیدالذهن است. چهارم : قضاوت در مورد معرفتشناسی اصلاحی در توان من نیست ولی تصور میکنم تا وقتی جای تدقیق عقلی و عینی وجود دارد و یا به مرز تکافو ادله نرسیده ایم،چرا باور پایه و اصول موضوعه!!؟ و......؟؟
----------------
جناب گنجی: «مخاطب نوشتار حاضر[قران محمدی] ایمان‌گرایان نیستند، مخاطب ما کسانی هستند که از عقلانیت آموزه‌های دینی دفاع می‌کنند و به دنبال عقلانی کردن باورهای دینی هستند».

-- منوچهر ، Jan 10, 2009 در ساعت 04:38 PM

ابوزيد؛ اركون؛ شبستري؛ سروش؛ و... . همه راهها به رم ختم مي شود. رم در اينجا صرفاً معنويت" است و بس. يعني نوانديشان ديني نامتن محور نهايتاً چاره اي جز برداشت از اسلام به عنوان "عرفان" يا "معنويت" بر پايه "ايمان" و "تجربه معنوي" ندارند كه با اين برداشت مي توان ادعا كرد همه اديان همين تجربه را به معتقدانشان منتقل مي سازند و بنابراين يكي هستند و لاغير. اگر هم تجربه ديني نداشته باشيم (مثل جناب راميني و البته خود من) مي بايست به قول نيچه متوسل شد كه "خدا مرده است؛ ما خدا را كشتيم".
دكتر كديور در فرار از اين مساله مي بايست به هر نحو ممكن از نامتن محوري بگريزد و اگر راهكار دكتر كديور اين است كه به نظرم هيچ قضيه اي را حل نكرده است.
در ضمن به نظرم اگر دكتر كديور مي خواهد به جدٌ؛ جايي و مقامي در گفتمان "گردزدايي شده" به توسط گنجي داشته باشد لازم است كه بيشتر به آداب بازي مقيد باشد. اين بازي مجلس اكلند و فرار از پاسخگويي مستقيم به پرسش كنندگاني چون گنجي ديگر چه شيوه اي است. آيا دكتر كديور هنوز پايگاهي در درون جمهوري اسلامي براي خود متصور است كه با برخورد بي پرده با مسائل به باد خواهد رفت؟ موضوع واقعاً چيست؟

-- سيدناصر ، Jan 10, 2009 در ساعت 04:38 PM

ایرانیان در برهه کنونی تشنه دانشتن بیشتر و بیشتر و سیری‌ناپذیر هستند و اگر حرفی برای گفتن داریم باید با زبانی بگوئیم که همه‌فهم باشد و نه خواص‌فهم. هیچ‌کدام از ایرانیانی که این مقاله را می‌خوانند و به‌ویژه ایرانیان خارج از کشور با زبان عربی آشنا نیستند و نمی‌توانند این مقاله را کامل بفهمند.

آقای کدیور ملغمه‌گوئی نشان از جسارت نداشتن برای بیان صریح سخن است و بس. . مهمتر از همه اینکه شما به عنوان یک اندیشمند و روشنفکر ایرانی در قبال به‌کارگیری درست زبان فارسی مسئول هستید و مهمتر از آن مسئولیت در انتقال درست مفهوم به ذهن مخاطب ایرانی، به گونه‌ای که به راحتی آن را هضم کند.

-- یک دوست ، Jan 10, 2009 در ساعت 04:38 PM

جناب منوچهر،
مثل همیشه از کامنت شما لذت بردم. حیف که بسیار خلاصه و تیتر وار می نویسید. آیا موضوع را سرسری گرفته اید یا ما را قابل نمی دانید؟
در هر حال خواهشم از شما این است که کامنتهایتان را شیوا تر و مبسوط تر بنویسید تا ما از انها هرچه بیشتر استفاده کنیم.
با تشکر

-- آریا ، Jan 13, 2009 در ساعت 04:38 PM

بنده معتقدم تمام مشكل ما در فهم كلمه وحي نهفته است. باور كنيد با دانايي نسبت به مفهوم صدر اسلام از وحي و خوانش چندباره قرآن ميتوان اين نتيجه تقريبا مطمئن را بدست داد كه وحي يك چارچوب فكري و دريافتي است كه مردمان عصر جاهلي و صدر اسلام از ارتباط با موجود ماورايي مي فهميده اند. قرآن از تلقينات شيطان هم با كلمه وحي ياد ميكند من ميتوانم شواهد و مثالهايي از قرآن و شعر عرب كهن بياورم كه پايان همه اين است كه وحي در دريافت آنها با دريافت ما متفاوت است جناب گنجي هم اگر بر روي اين چارچوب معنايي تمركز كند به نتايج روشنتري خواهد رسيد. وحي در تلقي محمد- بر مبناي دلبستگي شديد وي به الله و قدرت و رحمت و دانايي او-همين دريافتهاي ذهني است است كه چون با تأمل و مراقبه و دلبستگي همراه است و الله در مركز آن قرار دارد حق دارد آن را به خدا نسبت دهد بنابرين محمد دروغگو نيست اما فهم او و فهم زمانه او از وحي با فهم ما از رابطه با خدا كاملا متفاوت است نگاه كنيد به مضامين آيات و به تلقي مطابق عرف او از جن و شيطان و عذاب خدا. توجه كنيد دريافت معتزليان و متفكران بعدي از وحي الله به محمد پر از تأويل و تفاوت معنايي است.

-- علي ميري ، Jan 13, 2009 در ساعت 04:38 PM

جناب اریای عزیز، از حسن نظر شما ممنونم. باید صادقانه بگویم اگر نقاط ضعفی در نوشته های من هست دلیل ان صرفا فقدان بضاعت است واِلاّ ما را چه به این حرفها که کسی را خدانکرده قابل ندانیم . من بدون تعارف خودم را در بین دوستان عزیز ( از جمله شما) کمترین میدانم و به قول معروف در محضر دوستان شاگردی میکنم.

-- منوچهر ، Jan 13, 2009 در ساعت 04:38 PM

آقای کدیور با این سخنان نخواسته اند که اسلام را دین درست یا خوبی معرفی کنند. تنها گفته اند که اگر بگوییم قرآن سخن محمد است و نه خداوند به ناچار مجبوریم بگوییم که یا محمد دروغگو بوده است و یا بی اطلاع. اما به نظر من شاید بتوان آیات قرآن رو به گونه ای تفسیر کرد که در هیچ جا نگفته باشد که قرآن سخن خدا است.

-- پویا داودی ، May 24, 2010 در ساعت 04:38 PM