رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۳ تیر ۱۳۸۷
هم‌جنس‌گرایی: اقلیتی ناحق؟ و فاقد حقوق!؟ - بخش نخست

اقلیت‌ها، سبک‌ها و جماعات پرمسأله

اکبر گنجی

دین در جامعه‌ی مدرن چه نقشی دارد؟ برخی از خداناباوران، هیچ نقش مثبتی برای دین قائل نیستند و بر این باورند که تنها راه نجات بشریت، نابودی دین است. ولی اکثر جامعه‌شناسان این ایده را رد می‌کنند.

نابودی دین، نه ممکن است و نه مطلوب. اگر مسأله اصلی ما گذار به دموکراسی باشد، تعیین جایگاه دین در جامعه‌ی دموکراتیک مدرن، امری بسیار مهم خواهد بود. اگر بتوان سه قلمرو دولت، عرصه‌ی عمومی و ساحت خصوصی را از یکدیگر تفکیک کرد، پرسش این است: حضور دین در کدام قلمرو نظام سیاسی را غیر دموکراتیک خواهد کرد؟ و حضور دین در کدام قلمرو یا قلمروها، با نظام دموکراتیک سازگار است؟

اگر سودای ناممکن نابودی دین فعلاً از دایره‌ی بحث کنار نهاده شود، در این‌که تفکیک نهاد دین از نهاد دولت شرط لازم نظام دموکراتیک است، ظاهراً اختلافی وجود ندارد. در این هم که حضور دین در حوزه‌ی خصوصی با نظام دموکراتیک منافاتی ندارد، ظاهرآ اختلافی وجود ندارد. حضور دین در حوزه‌ی عمومی، محل نزاع است.

برخی بدون استدلال و ارائه‌ی شواهد تجربی لازم، حضور دین در قلمرو عمومی را در تعارض با دموکراسی معرفی می‌کنند.

از این‌ها که بگذریم، در جمهوری اسلامی، دین در هر سه قلمرو حضور فعال دارد. هر کوششی در راستای گذار به دموکراسی و گسترش و رعایت حقوق بشر، ما را به دین مربوط می‌سازد. حقوق اقلیت‌های دینی، جنسی و قومی، یکی از مسائل بسیار مهم فلسفه سیاسی معاصر و ادبیات گذار به دموکراسی است. نوشتار حاضر، توجه خود را به حقوق اقلیت هم‌جنس‌گرا معطوف خواهد کرد.

۱-طرح مسأله:
پدیده‌ها را از وجوه مختلف می‌توان با یکدیگر مقایسه کرد. آدمی برای بقأ، نیازمند مصرف روازنه‌ی میزان معینی کالری است. مقایسه‌ی کالری‌های مختلف (کربو هیدرات‌ها، چربی‌ها، پروتئین‌ها) با یکدیگر آن‌ها را به یک نوع تبدیل نمی‌کند و تفاوت‌های آن‌ها را از بین نمی‌برد.

فرض کنیم بدن یک فرد روزانه به ۱۸۰۰ کیلوکالری نیازمند است. آیا تأمین این میزان کالری از یک نوع متناسب با سلامتی است و بدن را دچار اختلال (بیماری) نمی‌کند؟ آیا این کالری باید به طور مساوی میان سه نوع تقسیم شود؟ یک‌صد گرم مواد قندی دارای ۴۰۰ کالری است؛ یک‌صد گرم پروتئین دارای حدود ۴۰۰ کالری است؛ ولی یک‌صد گرم چربی دارای ۹۰۰ کالری است.

مقایسه میزان کالری گوشت گوساله (از پروتئین‌ها) با کره (از چربی‌ها) و شیرینی (از قند‌ها) و نیاز بدن به این سه، تفاوت‌های آن‌ها را منتفی نمی‌سازد. به تعبیر ذات‌گرایان، این‌ها سه ماهیت مختلف‌اند؛ ولی از این جهت مشابه‌اند که هر سه دارای کالری هستند و می‌توانند نیاز آدمی را برآورده کنند.

پدیده هم‌جنس‌گرایی، ظاهراً غیر قابل فهم، استثنایی، متفاوت، غریب، بیماری و ... است.حال این پدیده‌ی خاص را با چند پدیده‌ی دیگر مقایسه نمایید: تشیع، تسنن، بهاییت، یهودیت، انواع نحله‌های صوفیه و غیره.

این پدیده‌ها تفاوت‌های بسیاری با یکدیگر دارند. به عنوان مثال، تشیع و تسنن و یهودیت و بهاییت خود را دین می‌خوانند، در حالی که هم‌جنس‌گرایان و ناهم‌جنس‌گرایان، هم‌جنس‌گرایی را دین نمی‌خوانند. می‌توان هم‌جنس‌گرای مسیحی، یهودی، مسلمان (شیعه و سنی) و ... داشت. مگر اخیراً کشیش‌های مسیحی با یکدیگر ازدواج نکردند؟

با این همه، وجوه اختلاف، نافی وجوه اشتراک نیست. هم‌جنس‌گرایی از چند منظر خاص با این پدیده‌ها وجوه تشابه دارد که می‌توان از آن منظر‌ها به مقایسه‌ی آن‌ها با یکدیگر پرداخت. برخی از وجوه تشابه به قرار زیر است:

۱.۱- اقلیت بودن:
این ایده‌ها طرفدارانی دارند. طرفداران آن‌ها در دنیا، در مقایسه با دیگران، اقلیت محسوب می‌شوند. گفته می‌شود که کل اقلیت یهودیان در جهان از ۱۴ میلیون تن تجاوز نمی‌کند. شیعیان در کل جهان و در میان مسلمین یک اقلیت به شمار می‌روند. اهل تسنن در میان مسلمین اکثریت را تشکیل می‌دهند؛ ولی در برخی از کشورهای اسلامی، مثل ایران، در اقلیت به سر می‌برند.

هم‌جنس‌گرایان، نسبت به ناهم‌جنس‌گرایان، اقلیت به شمار می‌روند. پس یکی از وجوه تشابه این ایده‌ها، در اقلیت بودن پیروان آن‌هاست. اقلیت‌های یاد شده، از نظر در اقلیت بودن، با یکدیگر تفاوتی ندارند.

۲.۱- سبک زندگی بودن:
آدمی از میان سبک‌های متفاوت زندگی، سبکی یا سبک‌هایی را بر می‌گزیند. هم‌جنس‌گرایی، همچون یهودیت و بهاییت و تسنن و تشیع، یک سبک متفاوت زندگی محسوب می‌شود. در نوشتار حاضر به اقلیت هم‌جنس‌گرا به عنوان یک سبک زندگی متفاوت نگریسته خواهد شد.

سبک زندگی محسوب کردن هم‌جنس‌گرایی، مخالفتی در پی نخواهد داشت. اما سبک زندگی محسوب کردن ادیان و مذاهب، شاید اعتراض‌برانگیز باشد. متکای این دیدگاه رویکرد ویتگنشتاین است که دین را به شیوه‌ی زیست (form of life) تحویل می‌کرد.

دین‌داری در این رویکرد متوقف بر پذیرش مدعیات ستبر متافیزیکی ادیان درباره‌ی جهان و انسان نیست. یک شیوه‌ی زندگی خاص، بعضی گزاره‌ها را برای کسانی که به آن نحو زندگی می‌کنند واضح و روشن می‌کند و بعضی گزاره‌ها را غیر قابل قبول.

۳.۱- باهماد بودن:
هم‌جنس‌گرایی از آن نظر که یک باهماد (community) است، با دیگر باهمادها قابل مقایسه است. از نظر باهمادگرایان، فرد فقط با زیستن در بستر یک باهماد می‌تواند استعدادها، شیوه‌های زندگی و هویت خود را بیابد. فرد از طریق باهماد شکوفا می‌شود و قضایل اخلاقی را به دست می‌آورد.

در عین حال، افراد باید بتوانند داوطلبانه باهماد‌هایی (communities) تأسیس کنند و بر مبنای قواعد و سیاست‌هایی که خود ترجیح می‌دهند، آن را بگردانند. هیچ باهمادی حق ندارد در امور باهماد دیگر مداخله کند. قواعد پیوستن و خروج از باهماد باید دموکراتیک باشد. نمی‌توان گفت آزادی به باهماد ما بپیوندی، اما اگر بخواهی از باهماد ما خارج شوی، با مجازات مرگ روبه‌رو خواهی بود (ارتداد)

هیچ باهمادی مجاز نیست مردم را به زور وادار به پیوستن به باهماد خود کند. یکی از ملاک‌های داوری در خصوص باهماد‌های مختلف، تضمین آزادی ترک بدون مجازات باهماد، آزادی پیوستن به باهماد دیگری که به طرز دیگری اداره می‌شود و آزادی تأسیس باهمادی جدید به اتفاق کسانی که به فرد می‌پیوندند، است.

مقایسه این اقلیت‌ها، یا نحوه‌ی زیست‌ها، یا باهمادها، با یکدیگر، از چند منظر قابل توجه است:

۲- تعداد:
اگر آن ادعا که معمولاً هفت درصد افراد جامعه را کسانی تشکیل می‌دهند که دارای گرایش‌های هم‌جنس‌خواهانه هستند، صادق باشد، اقلیت هم‌جنس‌گرا از نظر تعداد نسبت به بسیاری از دیگر اقلیت‌ها در وضعیت بهتری قرار دارد؛ ولی ظاهراً توافقی وجود دارد که کمتری و بیشتری عددی پیروان یک باور یا سبک زندگی، آن باور را به «باور حق» و «باور ناحق» تبدیل نمی‌نماید.

تعداد سنی‌ها از شیعیان بیشتر است؛ تعداد شیعیان از یهودیان بیشتر است؛ تعداد یهودیان از بهاییان بیشتر است. هر اقلیتی نسبت به اقلیت دیگری، اقلیت محسوب خواهد شد. بدین ترتیب اقلیت و اکثریت بودن، نه ملاک حق و باطل است و نه مبنای صاحب حقوق شدن یا فاقد حقوق شدن.

بر این مبنا، اکثریت خداباوران حق ندارند اقلیت خداناباوران را از حقوق بشر محروم کنند؛ اکثریت مسیحیان حق ندارند اقلیت یهودیان را از حقوق بشر محروم سازند؛ اکثریت ناهم‌جنس‌گرایان حق ندارند اقلیت هم‌جنس‌گرایان را از حقوق بشر محروم نمایند.

اگر قدمت تاریخی ملاک باشد، حتی بنا بر روایت متون مقدس دینی (ادیان ابراهیمی) پیشینه‌ی تاریخی هم‌جنس‌گرایی به پیش از یهودیت و مسیحیت و اسلام باز می‌گردد.

۳- ماهیت:
هم‌جنس‌گرایی، ماهیتاً چه تفاوتی با دیگر سبک‌های زندگی دارد؟ اگر ذات‌گرا (essentialist) باشیم، برای هر نوع از انواع موجودات ذات ثابت در نظر خواهیم گرفت1. به نظر ارسطو هر نوعی از انواع موجودات دارای یک سلسله ویژگی‌های عینی مستقل از ادراکات و باور‌های آدمیان است که که آن نوع را می‌سازند. مجموع همه‌ی ویژگی‌هایی که یک نوع را همان نوعی که هست می‌نمایند، ذات نامیده می‌شود.

به گمان ارسطو هر شی‌ای دارای ذات ثابت و صفات قابل تغییر است. ارسطو این نظریه را به حوزه‌ی جواهر مادی محدود می‌کرد؛ نه برساخته‌های انسانی چون حکومت، دموکراسی، عدالت، آزادی و غیره.

ذات‌گرایی (essentialism) در جواهر مادی هم نظریه‌ی قابل دفاعی نیست؛ چه رسد به مفاهیم و برساخته‌های بشری. حکومت دارای ذات و اعراض نیست؛ دین هم ذات و اعراضی ندارد. بدین ترتیب هم‌جنس‌گرایی و دیگر سبک‌های زندگی، فاقد ذات و ماهیت‌اند. هم‌جنس‌گرایی ذاتی ندارد؛ تا با کشف ذات و ماهیت آن، تکلیفش را به خیال واهی روشن سازیم.

ویتگنشتاین به آدمیان نشان داد که در بیشتر موارد معنای یک واژه همان کاربرد (usage) آن است؛ معنا را از به کار بسته شدن واژه در زمینه‌های مختلف می‌توان آموخت. ابهام واژه‌ها ناشی از وجود معیارهای چند گانه در کاربرد آن است2.

جان هیک هم تأکید می‌کند که دین به یک ذات واحد قابل تعریف اشاره ندارد؛ بلکه ادیان «شباهت خانوادگی» (family resemblance) به تعبیر ویتگنشتاین، با یکدیگر دارند، به همان معنایی که او در مثال بازی به کار می‌برد.

دین مسیحیت شامل پرستش خدای متشخص انسان‌وار است؛ در حالی که بودیسم این طور نیست. آن‌ها از این جهت به یکدیگر شبیه‌اند که هر دو تفسیرهایی جامع درباره واقعیت عالی‌ترین چیزها و شیوه‌ی دست یافتن به آن پیشنهاد می‌کنند.

واژه‌ی دین معنایی جز آن‌چه کاربران زبان در جامعه‌ی زبانی به کار می‌برند، ندارد. البته آدمیان که خالق زبانند، نقش فعالانه‌ای در معنا بخشی به مخلوق خود دارند. اگر این دیدگاه صادق باشد، باید دید انسان‌ها چگونه واژه‌هایی چون یهودیت، بهاییت، تسنن، تشیع و هم‌جنس‌گرایی را به کار می‌برند؟

به تعبیر دیگر، «به اصطلاح یهودیت» یعنی آن‌چه دیگران «یهودیت»اش می‌نامند. به اصطلاح «تسنن» یعنی آن‌چه دیگران «تسنن»اش می‌نامند. «به اصطلاح تشیع» یعنی آن‌چه دیگران «تشیع»اش می‌نامند. «به اصطلاح بهاییت» یعنی آن‌چه دیگران «بهاییت»اش می‌نامند. «به اصطلاح هم‌جنس‌گرایی» یعنی آن‌چه دیگران «هم‌جنس‌گرایی»اش می‌نامند.

۴- خود و دیگری:
واژه‌ی هم‌جنس‌گرایی کاربرد واحدی ندارد. دیگر واژه‌ها هم در چنبره‌ی همین وضع گرفتارند. پیروان هر یک از سبک‌های زندگی، شیوه‌ی زیست خود را به گونه‌ی خاصی به شمار می‌آورند؛ اما دیگران تلقی‌های دیگری از آن سبک زندگی ممکن است داشته باشند. نمونه‌های زیر، موید مدعای ما هستند:

۱.۴- خود شیعیان واژه‌ی تشیع را به معنایی خاص به کار می‌برند، ولی دیگران این واژه را به معنای متفاوتی به کار می‌برند. به عنوان مثال، سنی‌ها، تشیع را فرقه‌ای انحرافی، قائل به تحریف قرآن (حذف آیات مربوط به ائمه‌ی شیعیان از قرآن) سازنده‌ی امامی که وجود خارجی ندارد (امام مهدی) قائل به صفات پیامبرگونه (عصمت و علم غیب) برای امامان خود، ترجیح دهنده‌ی سخنان (احادیث) امامان خود بر آیات قرآن و غیره معرفی می‌کنند. دعای توسل از نظر اهل تسنن چگونه تلقی می‌شود؟

نکته‌ی جالب توجه این است که برخی از روشنفکران دینی، هم‌صدا با سنی‌ها، تشیع موجود را در این مواضع به نقد کشیده و تشیعی می‌سازند که به تسنن نزدیک‌تر است تا به تشیع تاریخی. اینان، ائمه را به عالمان باتقوا تبدیل می‌کنند؛ منکر وجود امام دوازدهم‌اند؛ زیارت‌نامه‌ها و بسیاری از دعاهای خاص شیعیان را مانیفست شیعیان غالی جلوه می‌دهند؛ تشیع را قرائتی ویژه از دعوت پیامبر اسلام معرفی می‌کنند که به پایان رسیده و در قالب‌های قشری و منجمد گرفتار آمده است.

ویتگنشتاین در پژوهش‌های فلسفی (بخش ۲، قسمت ۱۱) درباره «این گونه به نظر می‌رسد» سخن گفته است . بر آن مبنا می‌توان پرسید: مراسم عزاداری محرم، شامل سینه‌زنی و زنجیرزنی و قمه‌زنی، به چشم غیرشیعیان چگونه به نظر می‌رسد؟

کافی است فقط به گزارش میشل فوکو از دیدن این مراسم در ایران توجه کنیم تا دریابیم که نحوه زیست شیعیان چگونه به نظر یک فیلسوف هم‌جنس‌گرا می‌رسد؟ فوکو انقلاب ایران را به چشم یک فرصت و امکان می‌دید که موجب رشد هم‌جنس‌گرایی خواهد شد.

۲.۴- خود بهاییان واژه‌ی بهاییت را به معنای دین (دین مدرن صلح‌طلب و ...) به کار می‌برند، ولی دیگران این واژه را به معنایی متفاوت به کار می‌برند. عموم شیعیان، بهاییت را نه دین یا نوعی دین‌داری، که یک فرقه‌ی سیاسی دست‌ساخت استعمار و صهیونیسم معرفی می‌کنند.

به عنوان مثال، آیت‌الله منتظری، خردادماه امسال اعلام کرده‌اند که هم‌چنان بهاییت را فرقه‌ای ضاله و منحرف به شمار می‌آورند و نظر پرسش‌کننده را هم تأیید کرده‌اند که بهاییت دست‌ساخته استعمار انگلیس است؛ بنیادش بر دروغ است و اگر معامله و معاشرت با آن‌ها موجب تقویت آنان شود، لازم است از آن اجتناب گردد3. ولی کاربرد واژه‌ی بهاییت در خارج از جهان اسلام بسیار متفاوت از کاربرد شیعیان است.

۳.۴-خود یهودیان واژه‌ی یهودی را به معنای قوم برگزیده‌ی خدا، قومی مظلوم و آواره که فقط هیتلر شش میلیون تن از آنان را در کوره‌های آدم‌سوزی نابود کرده است، معرفی می‌کنند،.

ولی دیگرانی وجود دارند که یهودی را به معنای جهودهای پول‌پرست سازمان‌یافته‌ی حاکم بر رسانه‌های جهان و تعیین‌کننده‌ی سیاست‌های دولت آمریکا به شمار می‌آورند که اگر در آمریکای قرن بیست و یکم هم کسی از آنان انتقاد نماید، به طرق گوناگون از عرصه‌ی عمومی حذف خواهد شد.

در تاریخ اروپا، مسیحیان، یهودیان را به عنوان قاتلان خدا و نان‌پزان با خون کودکان مسیحی به شمار می‌آوردند. با توجه به سرگذشت یهودیان در اروپا بود که هانا آرنت می‌پرسید یهودی بودن در آلمان به چه معناست؟

آرنت به عنوان یک مطرود آگاه (conscious pariah) میان نفرت از یهودیان و یهودستیزی تمایز قائل می‌شد. به گفته وی، نفرت از یهودیان، منشاء دینی دارد، ولی یهودستیزی محصول تفکیک یهودی و غیریهودی بر اساس نژادی است.

آرنت، یهودستیزی را محصول «تفسیری خاص از اصل و نسب یهودی افراد و نقش یهودیان در چهارچوب زندگی اجتماعی» معرفی می‌کند. به خوبی دیده می‌شود که به شمار آوردن توسط دیگران چه پیامدهایی در عمل برای یک اقلیت به دنبال دارد.

۴.۴- خود هم‌جنس‌گرایان واژه‌ی هم‌جنس‌گرایی را به معنایی خاص به کار می‌برند. هم‌جنس‌گرایی یک نحوه‌ی زیست است. هر کس دوست دارد (حق دارد) شریک زندگی خود را خود انتخاب کند. اگر چنین حقی به رسمیت شناخته شده باشد، افرادی خود را مجاز می‌دانند که شریک زندگی خود را از میان هم‌جنسان خود انتخاب کنند. به گمان آن‌ها، ناهم‌جنس‌گرایی اجباری با این حق تعارض دارد.

ارزش‌های مردسالارانه‌ی سنتی برای داغ ننگ زدن و سرکوب هم‌جنس‌گرایی به کار گرفته شده است. به عنوان مثال، هم‌جنس‌گرایی زنان بخشی از جنبش فمینیستی است که پس از متزلزل شدن پدرسالاری و زیر سؤال رفتن هنجارهای جنسی برای بخشی از آن جنبش که می‌خواستند هویت خود را در تمام ابعاد بروز دهند، پدید آمد.

مقصر دانستن مردان به عنوان عامل سلطه بر زنان، پیوند عاطفی و جنسی با این دشمنان تاریخی سلطه‌گر را روز به روز برای زنان مشکل و مشکل‌تر کرد. در چنین بستری هم‌جنس‌گرایی زنانه رشد کرد. خود-ابرازگری و طغیان علیه اقتدار و نیندیشیدنی‌ها هم در گسترش هم‌جنس‌گرایی مؤثر بوده است.

به گمان اینان، یک شکل خاص از روابط جنسی را نظام سلطه‌ی مردسالارانه بر همه تحمیل کرده است. هم‌جنس‌گرایی در عین حال مبارزه با نظام سلطه‌ی مردسالارانه‌ای است که تاریخی سراسر ستم از خود به یادگار نهاده است.

ادیان ابراهیمی که در جهان کهن و در زمانه مردسالارانه ظهور کرده‌اند، تصویری تماماً مردسالارانه را باز می‌تابانند. اگر مردسالاری نظامی نادرست باشد، که هست، ناهم‌جنس‌گرایی اجباری نیز که یکی از ضروریات این نظام ستم‌گرانه است، باید با فروپاشی این نظام، از هم فرو بپاشد.

ولی دیگران واژه هم‌جنس‌گرایی را به معنایی متفاوت به کار برند. به عنوان مثال، فقیهان مسلمان و متأثر از آن‌ها عموم مسلمین، هم‌جنس‌گرایی را به عمل شنیع «لواط» تحویل می‌کنند و در نتیجه آنان را مستحق مرگ می‌دانند. عموم مفسران مسلمان هم‌جنس‌گرایی را عملی شنیع، فحشا، خلاف فطرت و طبیعت به شمار می‌آورند.

اگر از جهان اسلام بیرون بیاییم، در جوامع غربی واژه‌ی هم‌جنس‌گرایی به گونه‌ی دیگری به کار می‌رود. در مغرب‌زمین هم محافظه‌کاران این واژه را به گونه‌ای به کار می‌برند که طرد این اقلیت را ایجاب می‌کند.

به عنوان نمونه، در ۲۷ نوامبر ۱۹۷۸ یکی از ناظران محافظه‌کار شهر سان‌فرانسیسکو، دن وایت، که سابقاً پلیس بود و علیه تساهل با «منحرفان جنسی» فعالیت کرده بود، به سوی فرماندار جرج ماسکونی و ناظر شهر هاروی میلیک، رهبر هم‌جنس‌گرایان، شلیک کرد و آن‌ها را در دفاتر کار خود در فرمانداری به قتل رساند.

در همان سال پیشنهاد محافظه‌کاران درباره‌ی منع هم‌جنس‌گرایان از تدریس در مدارس دولتی به همه‌پرسی گذاشته شد. رأی دهندگان کالیفرنیا با اکثریت ۵۸ در صدی این پیشنهاد را رد کردند. در دهه‌ی ۹۰ میلادی ۱۰ درصد نیروی پلیس شهر سان‌فرانسیسکو را هم‌جنس‌گرایان زن و مرد تشکیل می‌دادند.

البته وضع ایالت کالیفرنیا و شمال شرق آمریکا (ورمانت، ماساچوست، نیویورک) با بقیه ایالت‌ها در این زمینه تفاوت چشم‌گیری دارد. ایالت ورمانت اولین ایالتی بود که حقوق مدنی و اجتماعی مترتب بر ازدواج را برای زوج‌های هم‌جنس‌گرا به رسمیت شناخت (دادگاه یکی از شهرهای ایالت ورمانت طی حکمی جرج بوش را جنایت‌کار جنگی اعلام کرد و اعلام نمود در صورت حضور وی در این شهر، او را بازداشت خواهد کرد.)

ماساچوست اولین ایالتی بود که ازدواج هم‌جنس‌گرایان را به رسمیت شناخت. با تمام مبارزه‌ای که هم‌جنس‌گرایان برای قانونی کردن ازدواج خود کرده‌اند، اکثریت کنگره آمریکا در جولای ۱۹۹۶، ناهم‌جنس‌گرایی را پیش‌شرط ازدواج قانونی اعلام کرد.

جرج بوش هم از سنا خواسته بود که با افزودن اصلاحیه‌ای به قانون اساسی آمریکا، ازدواج هم‌جنس‌گرایان در کلیه ایالت‌ها را ممنوع کند. با این‌که اکثریت سنا در آن زمان در دست محافظه‌کاران بود، ولی به علت این‌که افزودن اصلاحیه به آرای دو سوم سناتورها نیاز دارد، این مصوبه به تصویب نرسید.

اخیراً با حکم دادگاه عالی ایالت کالیفرنیا، ممنوعیت ازدواج هم‌جنس‌گرایان در این ایالت لغو گردید. نومحافظه‌کاران آمریکایی در مواقع انتخابات، به حزب دموکرات از این جهت به شدت می‌تازند. در مقابل لیبرال‌ها همیشه از هم‌جنس‌گرایان، هم‌چون هر اقلیت دیگری، دفاع کرده‌اند.

ازدواج هم‌جنس‌گرایان در اکثر کشورهای اروپایی قانونی است. در کشور کانادا هم ازدواج هم‌جنس‌گرایان قانونی است.


پاورقی‌ها:

۱- به عنوان مثال، فمینیسم ذات‌گرا، قائل به تفاوت ذاتی زنان با مردان است. به گمان آن‌ها این تفاوت ناشی از زیست‌شناسی - تاریخ است و برتری اخلاقی - فرهنگی زن بودن به عنوان روش زندگی، بخشی از این تفاوت است. از نظر اینان، زنان با بازسازی هویتشان بر اساس خصوصیات زیستی و فرهنگی‌شان، می‌توانند خودشان باشند.
دیگر فمینیست‌ها با تأکید بر این‌که جنسیت کالبد شناختی پدیده‌ای است که تماماً به طور اجتماعی برساخته می‌شود، تأکید می‌کنند که زن بودن یکی از مقوله‌های ساخته مردان است که مردسالاری را تثبیت می‌کند. تنها راه رهایی، جنس‌زدایی از جامعه است، نه ذاتی و ثابت فرض کردن برساخته‌های مردانه.

۲- ویتگنشتاین در قطعه‌ای مشهور، بحث شباهت خانوادگی و کاربرد واژه توسط آدمیان را با ذکر مثالی توضیح می‌دهد. می‌نویسد:
«مثلاً اعمالی را در نظر بگیرید که آن‌ها را «بازی» می‌نامیم. منظور من بازی با تخته، بازی با ورق، بازی با توپ، بازی‌های المپیک و غیره است. چه چیزی میان همه‌ی آن‌ها مشترک است؟ - نگویید «باید چیز مشترکی وجود داشته باشد» یا آن‌ها «بازی» نامیده نخواهند شد - بلکه نگاه کنید و ببینید آیا میان همه‌ی آن‌ها چیز مشترکی وجود دارد یا نه. - زیرا اگر به آن‌ها نگاه کنید، چیزی نخواهید دید که میان همه مشترک باشد. تنها مشابهت‌ها و رابطه‌هایی وجود دارند. تکرار می‌کنم: فکر نکنید؛ بلکه نگاه کنید! - مثلاً به بازی‌های با تخته، با رابطه‌های گوناگون آن‌ها، نگاه کنید.

اینک به بازی‌های ورق نگاه کنید. در این‌جا تناظرهای بسیاری را با گروه اول می‌بینید؛ اما ویژگی‌های مشترک زیادی ناپدید، ویژگی‌های مشترک دیگری پدیدار می‌شوند.

هنگامی که به بازی‌های با توپ می‌پردازیم، بخشی از آن‌چه مشترک است حفظ می‌شود و بخشی ناپدید می‌گردد. - آیا همه‌ی آن‌ها «سرگرم‌کننده»اند؟ شطرنج را با دوزبازی دارای نشان‌های صفر و صلیب مقایسه کنید. یا آیا همواره برد و باخت، یا رقابت بین بازی‌کنندگان وجود دارد؟به بازی تک‌نفره فکر کنید.

در بازی با توپ برد و باخت وجود دارد. اما هنگامی که کودکی توپ خود را به دیوار می‌زند و آن را می‌گیرد جنبه‌ی برد و باخت ناپدید می‌شود. به نقش مهارت و اقبال توجه کنید؛ و به اختلاف میان مهارت در شطرنج و مهارت در تنیس بنگرید.

به بازی‌های دیگری می‌توان اندیشید که عنصر سرگرمی را دارند، اما فاقد ویژگی‌های دیگرند. و به همین سان می‌توان تعداد بسیار زیادی از بازی‌های دیگر را مورد توجه قرار داد و دید که چه مشابهت‌هایی پدیدار می‌شوند و چه مشابهت‌هایی ناپدید می‌گردند»

Ludwig Wittgenstein, Philosophical Inverstigations, trans. G.E.M. Anscombe (New York: Macmillan, 1953)

۳- رجوع شود به سایت آیت‌الله منتظری، پاسخ به پرسش‌های سیاسی، مورخ ۱۱ / ۳ / ۸۷ و ۲۵ / ۳ / ۸۷

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خوب بالاخره تکلیف چیست. آیا مبانی اخلاقی حق حضور دارند یا آنهم سوپر مارکتی است.
اگر هم قراردادی است میتوان آن را یکطرفه بهم زد.
بالا غیرتا توصیه فرمائید

-- بی تقصیر ، Jun 24, 2008 در ساعت 04:15 PM

آقاي گنجي عزيز بالاخره نگفتن حقوق اقليت همجنس گرا بر چه پايه اي استوار است؟ آيا به صرف يك اقليت غير قابل تاييد از جانب اديان اين ها صاحب حق هستند يا خير؟
جناب گنجي به نظر مي رسد بسيار محتاطانه از كنار اين قضيه گذشته ايد كه اين اقليت هم صاحب حق هستند و اديان حق سلب حقوق از اين اقليت را ندارند: يعني آزادي و برابري در حقوق براي همجنس گرايان.

-- اسماعيل ، Jun 25, 2008 در ساعت 04:15 PM

انتشار مطالبی از این دست ،یه قدم به جلو برای انسانی تر زنده گی کردن است . سئوالی از خودم می پرسم و ان این است که گنجی به قول خودش عنوان یک شیعه غیر غالی کثرت گرا ، چگونه می تواند هم مدافع تعالیم قرآنی و پیامبرش باشد و هم از حقوق هم جنس گرایان و زنان این گونه دفاع کند ؟

-- فرزاد ، Jun 25, 2008 در ساعت 04:15 PM

آقای گنجی

از هم جنس گرائی و اقلیت دینی گرفته اید و به مواضع احزاب دمکرات و جمهوریخواه در مقابل هم جنس خواهی رسیده اید. باید منتظر ادامه مطلبتان بود. خیلی پراکنده است.

آیا با هم جنس گرائی برخورد فلسفی می کنید یا دینی و یا جامعه شسناسی و یا به عنوان مسئله پزشکی؟؟؟

در کدام جامعه ؟ حتما پس از اینهمه ماندن در ولایات خارج یادتان نرفته که معنای هم جنس گرا در ایران با معنای آن در فرنگستان متفاوت است.

-- از وراث مالک دوزخ ، Jun 25, 2008 در ساعت 04:15 PM

ensânhâ tanhâ yekbâr forsate zistan dârand, in ce manteqi hast ke farzan mano šoma be onvane aksariyat, tahte har bahâne ya qânuni, barâye entexabe ensânhâ dar zendegiyešân taklif rowšan konim?!!! mano to be qorân ya felan asl, dorost ya nâdorost eteqâad, dârim. taklife kesani ke bâvari digar dârand cist?!! âaâ ruzi ke ânha savâre qodrat šodand bâyad mâ be šiveye ânhâ zendegi onim ke hâla entezâr dârim ke ânhâ az sonathaye mâ peyrovi konand?!! hanuz mafhume zendegi va ntexâb râ dark nakardim va in nâši az zâte estebdâdiye javâmeye mâst.

Hattâ man ham yâd nagereftam ammâ talâš mikonam kâri be entexâbe afrâd dar zendegiye xosusiyešân nadâšte bâšam.

Democracy and human Rights is beyond our rusted outdated religious paradigms dominating our mind and existence however there is nothing wrong with being religious but it wouldn't give any one of us a right to impose our own personal believes in life into other people's choices .

-- Behruz ، Jun 26, 2008 در ساعت 04:15 PM

"و اگر بخواهیم، هر زمان ایشان را در جای خود مسخ می کنیم به گونه ای که نه بتوانند بروند و نه برگردند" آیه ۶۷ از سوره یس در قرآن.
سوال از آقای گنجی این است که آیا ایشان سعی بر "رساله نویسی" دارند که این طور عریض و غلیظ می نویسند که آخر نه تنها خواننده بلکه خودشان هم سررشته را گم می کنند؟ آیا انصافا همین روده درازیها و طویل گفتنها توسط علمای دینی نبوده که باعث مسخ شدن و در جا زدن جوامع اسلامی تا به امروز شده؟ چرا در دو یا سه خط ایشان عقیده خود را به طور واضح بیان نمی کنند؟ شخصی که به قول خود ۵ سال در زندان بوده و خود را مسلمان می نامد که به دستور قرآن نباید از چیزی بترسد یا از کسی واهمه داشته باشد پس ایشان را چه می شود؟
یادآوری به ایشان که دوران خط امام قبلی بودن گذشته و خط امام فعلی بودن برای آن جانب حکم برنواوری و "شفافیت" می کند!!!
والسلام.

-- بدون نام ، Jun 26, 2008 در ساعت 04:15 PM

این "باهماد" دیگه چیه!؟ فرهنگستان که نداریم، اینو کی ساخته؟ عجب بد آهنگه!

-- بدون نام ، Jun 26, 2008 در ساعت 04:15 PM

ma ke hichi nafahmidim kalle sahari, har chi khoondim bishtar mozo ro gom kardim, aghaye ganji entezare bishtari az shoma miravad. vassalalm

-- homayoun ، Jun 26, 2008 در ساعت 04:15 PM

بابا جمع کنید چه حقوق همجنسگرایی؟ در برآورد حقوق ناهمجنس گرایی اش مانده ایم این آقایان همجنسگرا هم شدند قوز بالا قوز.
حیف وقتی که برا چهار تا مریض و کجرو بزارید تا برایشان احقاق حق کنید با با نان شب نداره.....

-- بدون نام ، Jun 26, 2008 در ساعت 04:15 PM

آجری دیگر در دیوار دموکراسی

یا دست کم این طور به نظر می رسد

سپاس

-- نیم ، Jun 26, 2008 در ساعت 04:15 PM

مايه تاسف است كه متني چنين آشفته و كم‌ارجاع و سرشار از پرش و اظهار فضل بي‌دليل و نام‌پراكني‌ها و مفهوم‌پراكني‌هاي بي‌مصرف و پرمغلطه و كم‌مايه را از آقاي گنجي مي‌خوانيم. كاش گنجي پا در كفش فلاسفه نمي‌كرد و به حوزه‌اي كه در آن صاحب نظر است اكتفا مي‌نمود (اگر چنين حوزه‌اي وجود داشته باشد). كاش حالا كه از نظر سياسي خود را سوزانده با خارج‌نشيني، از نظر فكري خود را نمي‌سوزاند. حيف آن شش سال مقاومت ستودني‌اش كه با اين اظهارنظرات كم‌مايه بي‌اعتبار مي‌شود

-- محمدرضا ، Jun 27, 2008 در ساعت 04:15 PM

آقای گنجی شجاعت قابل تقدیری در طرح مساله ی حوق همجنسگرایان از خود نشان داده اند. ایشان در گذشته نیز تعهد خود را به عقلانیت با شجاعت همراه کرده اند و هزینه ی آن را نیز پرداخته اند. به عنوان یک همجنسگرا، و مهمتر از آن، انسانی که در این جامعه ی پر از ترس و خودسانسوری زندگی می کند، شجاعت ایشان را در ورود به مسائلی که بسیاری از ورود در آن می ترسند، تحسین می کنم.
ایشان به درستی اشاره کرده اند که « حقوق اقلیت‌های دینی، جنسی و قومی، یکی از مسائل بسیار مهم فلسفه سیاسی معاصر و ادبیات گذار به دموکراسی است.» اگر کمی بخواهم جمله ی موجز ایشان را باز کنم، باید اشاره کنم که یکی از بزرگترین چماق هایی که مخالفان ِ دموکراسی در ایران بر سر باورمندان به دموکراسی در ایران می کوبند این جمله است «اگر قرار باشد که رای مردم درست و غلط را تعیین کند، حتا ممکن است قانونی به تصویب برسد که همجنسبازی را هم رسمی کند». در اینجا، همجنسگرایی یک لولوی وحشتناک است که به عنوان بدترین نتیجه ی محتمل دموکراسی در نظر گرفته می شود. و دقیقاً به همین خاطر است که نحوه ی برخورد هر روشنفکر ِ قائل به دموکراسی و حقوق بشر، با موضوع حقوق همجنسگرایان، به محکی برای صدق ِ ادعای او بدل می شود. و چه خوش گفت که « خوش بود گر محک تجربه آید به میان/ تا سیه روی شود هر که در او غش باشد». بسیاری از روشنفکران ، به خصوص روشنفکران ِ دینی (اگر چنین عبارتی در عمل امکان ِ وجود داشته باشد) به مساله ی حقوق همجنسگرایان که می رسند، پا پس می کشند. آقای کدیور به مغالطه می افتد، دیگران با طرح ادعای اینکه مسائل دیگری هست که نسبت به حقوق همجنسگرایان اولویت بالاتری دارند؛ و طرح ادعای حقوق همجنسگرایان ممکن است به آن مسائل لطمه بزند، این موضوع را ندیده می گیرند. اما مساله آن است که اینان به حقوق بشر، منطق، آزادی ِ انتخاب انسان ها و دموکراسی با تمام لوازم ِ آن اعتقاد دارند یا نه؟ مستثنا کردن بعضی از انسان ها از حقوق بشر، همان ورطه ای است که ایران ِ امروز در آن غرق شده است. اگر بنا به مستثنا کردن باشد، بسیاری از گرو ه های دیگر نیز می توانند مستثنا شوند. «بهائیان اقلیتی ناچیز در ایران ِ امروزند» «مرزنشینان گروهی اندک از جامعه هستند» « کارگران، معلمان، سنی ها اقلیتند». موضوع این است که اتفاقاً میزان رعایت حقوق همین اقلیت ها، معیار دموکراسی حقیقی است. اگر مدافع حقوق بشر هستید، باید از حقوق اقلیت ها دفاع کنید، اقلیت هایی که آسیب پذیرند، اقلیت هایی که اعتقادات و روش زندگیشان با شما متفاوت است یا حتا از دیدگاه شما غیر قابل قبول است.

-- مجید ، Jul 2, 2008 در ساعت 04:15 PM

جالب است که همه دفاع روشنفکران دینی از حقوق بشر را با دیده تردید نگاه می کنند و مدام می خواهند میزان صداقت آنها را به محکهای مختلف بسنجند اما فراموش می کنند که این روشنفکران دینی بوده اند که در دفاع شجاعانه و علنی از حقوق بشر ایستادگی کردند و هزینه پرداختند. شما تا به هرحال دیده اید که حتی یک نفر از روشنفکران لائیک صاحب نام در ایران علناً یک خط در دفاع از حقوق بهایی ها نوشته باشد، یا جرأت کرده باشد در دفاع از حقوق همجنس گرایان یک کلمه علنا بگوید؟ باز هم زهی به غیرت روشنفکران دینی که علی رغم تمام بی مهریها آنقدر صداقت، شهامت و تعهد اجتماعی و اخلاقی دارند که وارد این حوزه های ممنوعه شوند و دفاع از مظلومان را بر مصلحت اندیشهای سیاسی و اجتماعی برتری ببخشند. ما بی صبرانه منتظریم تا ببینیم آیا کسی از روشنفکران لائیک هم حاضر است در این وادی وارد شود یا نه!

-- احسان ، Jul 3, 2008 در ساعت 04:15 PM