رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۱ تیر ۱۳۸۶

دمکراسی مؤثر نمی‌تواند از بيرون تحميل شود

روز جمعه‌ی گذشته، ۱۵ ژوئن ۲۰۰۷، کريم آقاخان، امام شيعيان اسماعيلی، سخنران مراسم فارغ‌التحصيلی برنامه‌ی فوق ليسانس مؤسسه‌ی مطالعات سياسی پاريس (Sciences Po) بود. او در اين سخنرانی نکاتی را درباره‌ی وضعيت دمکراسی در جهان و جامعه‌ی مدنی بيان می‌کند که در ميان انديشمندان اسلامی تازگی دارد و از زبان يک رهبر مسلمان شنيدنی است. ترجمه‌ی فشرده‌ای از نظرهای او را در زير می‌خوانيد. –زمانه.

---------------------------------------------------------------

جهان امروز با سه چالش عمده مواجه است: ابتدا، آينده‌ی دمکراسی، به ويژه در دنيای در حال توسعه؛ دوم، نقش محوری جامعه‌ی مدنی در توسعه و سوم، بحران رابطه‌ی ميان غرب و جهان اسلام.


کريم آقاخان

تاريخ دمکراسی، به ويژه در مناطق آسيا و آفريقا که من از آن‌ها آگاه هستم، صحنه‌ای پرهياهو و تنش بوده است. امروز، هر ناظر انديشمندی در اين مناطق به اين نتيجه می‌رسد که دمکراسی به عنوان شکلی مؤثر برای کشورداری اقبال و محبوبيت عمومی‌اش را دارد از دست می‌دهد.

در بسياری از اين کشورها، دولت‌ها، قانون‌های اساسی، پارلمان‌ها، و احزاب سياسی تفاوت چندانی با مجموعه‌ای از ابزارهای ناکارآمد دمکراتيک ملی نيستند. انتخابات برگزار می‌شود، قانون اساسی تنفيذ می‌شود، و ناظران بين‌المللی گزارش‌های خودشان را ارائه می‌کنند، اما مشاهده‌ی اين‌ها به اين معنا نيست که حکومت کارآمد است.

يکی از بررسی‌های برنامه‌ی توسعه‌‌ی سازمان ملل نشان داده است که در ۱۸ کشور آمريکای جنوبی اکثريت مردم بيشتر خواهان کيفيت خوب زندگی است تا يک نوع خاص از دولت. به عبارت ساده‌تر، بيشتر مردم ترجيح می‌دهند يک ديکتاتور پدرسالار سخاوت‌مند داشته باشند، به شرط اين‌که کيفيت زندگی‌شان بهبود پيدا کند تا اين‌که رهبرانی داشته باشند که به طور دمکراتيک انتخاب شده‌اند اما ناکارآمدتر از ديکتاتورها باشند.

رأی و همه‌پرسی کافی نيست

به اعتقاد من، پرسشی که بايد پرسيد اين نيست که آيا دمکراسی به طور مجرد چيز خوبی است يا نه، بلکه بايد پرسيد چه کمکی می‌توان کرد که دمکراسی در عمل کارکرد بهتری داشته باشد. آيا ما واقعاً می‌دانيم اشکال کار کجاست؟ و چرا؟ می‌دانيم چه قدم‌های اصلاحی‌ بايد برداشت؟ و چه کسی بايد اين قدم‌ها را بردارد؟
در بسياری از جاها، عمل دمکراتيک عميقاً مخدوش است. يکی از مشکلات صرفِ ناآگاهی از اشکال و صورت‌های مختلف دمکراسی است. من بخشی از اين مشکل را به خاطر فقدان آموزش خوب در دولت‌ تطبیقی می‌بينم. برگزاری يک همه‌پرسی ملی درباره‌ی يک قانون اساسی تازه، تضمين نمی‌کند که آن قانون اساسی به خوبی فهميده شده است، چه برسد به تنفيذ شدن آن با رضايت عموم مردم.

علاوه بر اين، دستگاه‌های دولتی—از جمله ايجاد و تأمين مالی احزاب سياسی—غالباً گمراه و بی‌انضباط است و در آن امکان دست‌کاری و تقلب بسيار زياد است. عملکرد دولت‌ها هم به طور کارآمد توسط روندهای داخلی يا رسانه‌ها تحت نظارت مؤثر نيست.

در نهايت، نفس مفهوم دمکراسی بايد با بسترهای ملی و فرهنگی متنوع تطبيق داده شود. دمکراسی مؤثر نمی‌تواند از بالا يا از بيرون تحميل شود. اگر قرار است دمکراسی برقرار شود و ترويج داده شود، ارزش آن بايد عميقاً در زندگی روزمره‌ی جمعيت يک کشور، از جمله در ميان جمعيت روستايی اکثريتِ آن، احساس شود.

برنامه‌ريزی برای پيشرفت ممکن است

من به ياد دارم که پنجاه سال پيش مردم با بی‌دقتی بعضی از اقتصادهای در حال توسعه را «جعبه سبد»هايی می‌خواندند که هيچ اميدی به آن‌ها نيست، و اين شامل کشورهايی می‌شد که از آن زمان رشد زيادی داشته‌اند، مثل هند و چين.

چنان‌که تاريخ نشان می‌دهد، اين جاهای به اصطلاح عقب‌مانده می‌توانند با گذشت زمان پيشرفت کنند. برنامه‌ريزی برای پيشرفت غيرواقع‌گرايانه نيست. يکی از دلايلی که من به آينده‌ی جهان در حال توسعه خوش‌بين‌تر هستم اين باور من است که نهادهای جديدی می‌توانند نقش بزرگ‌تری در آينده ايفا کنند. من به ويژه سخت دلبسته‌ی قابليت‌های «جامعه‌ی مدنی» هستم.

مقصودم از جامعه‌ی مدنی، مجموعه‌ای از مؤسسات و نهادهاست که نه دولتی هستند و نه تجاری، سازمان‌هايی که از مراکز خصوصی نيرو می‌گيرند اما برای پيشبرد منفعت و خير عمومی طراحی شده‌اند. اين سازمان‌ها در زمينه‌هايی چون آموزش، بهداشت، علوم و تحقيقات فعاليت می‌کنند. اين‌ها از انجمن‌های حرفه‌ای، تجاری، کارگری، قومی، و هنری استقبال می‌کنند و بخشی از آن‌ها وقف دين، ارتباطات، و محيط زيست هستند. بسياری از آن‌ها هدف‌شان مبارزه با فقر و نابرابری اجتماعی است.


شاهزاده حسين و شاهزاده رحيم آقاخان

نهادهای مدنی آزمايشگاه رشد اجتماعی

بسياری اوقات ما فرض کرده‌ايم که سازمان‌های داوطلبانه برای خدمت به اهداف بزرگ‌تر عمومی بسيار محدودند. برای عده‌ای، نفس مفهوم سازمان‌‌های خصوصی که در خدمت اهداف عمومی باشند، تناقض‌آميز است.
اما اين رويکرد شکاکانه دارد تغيير می‌کند. قدرت جامعه‌ی مدنی دارد آشکارتر می‌شود... همه‌ی اين‌ها نتايج مثبتی دارد—جامعه‌ی مدنی بايد جايگاه رفيعی در معادلات تازه‌ی پيشرفت اجتماعی داشته باشد، و به جای رقابت با دولت با آن همکاری کند. اين سخن درباره‌ی بخش تجاری خصوصی و قابليت آن برای همکاری‌های عمومی—خصوصی صادق است.

پيشرفت و توسعه‌ی جامعه‌ی مدنی می‌تواند ياريگر رسيدگی به چالش تنوع فرهنگی نيز باشد و به مخاطبان متنوع راه‌های مؤثری را ارايه کند تا هويت‌های متمايزشان را ابراز کرده و از آن حفاظت کنند.
مؤسسات و نهادهای خصوصی آزمايشگاه‌های خوبی نيز برای تجربه هستند. اين مؤسسات چون طبيعتاً متعدد هستند، می‌توانند رهيافت‌های مختلف را آزمون کنند، که گاهی اوقات شکست می‌خورد و گاهی اوقات موفق می‌شود، اما هميشه از تجربه‌شان درس بگيرند. و از آن‌جا که اين مؤسسات و نهادها لازم نيست در کوتاه مدت به خردمندی‌های متعارف يا مدهای جاری روز تن بدهند، آزادی بيشتری دارند که جنجالی‌تر و خلاق‌تر باشند.

تنش دنيای اسلام و غرب

من هيچ زمانی را به ياد نمی‌آورم که رابطه‌ی ميان دنیای اسلام و غرب اين اندازه پرتنش بوده باشد، و اثر آن اين‌قدر فراگير باشد—چه در طی نسل‌های مختلف در طول تاريخ و چه در سراسر جهان.
من عميقاً اعتقاد دارم که ريشه‌های بنيادين اين بحران بسيار بیش از آن‌که کلامی باشند، سياسی هستند. و باور دارم که ما تنها زمانی می‌توانيم به اين بحران با کفايت رسيدگی کنيم که شروع به توجه به مجموعه‌ای پيچيده از مسايل سياسی کنيم نه اين‌که اين اندازه نگران نزاع و درگيری اديان باشيم.

اگر درباره‌ی خاستگاه‌های نقاط بحرانی فعلی تأمل کنيد، خواهيد ديد که ميراث تاريخی اين‌ها يکسره سياسی است—و غالباً بسيار وخيم و جنجالی. وضعيت فعلی خاورميانه زاييده‌ی پايان جنگ جهانی اول بود و محصول جست‌وجوی وطنی برای ملت يهودی دنيای ما. درگيری‌های کشمير زاييده‌ی روند فروپاشی استعمار بود که انگلستان از خاک هند متحد آن زمان بيرون رفت. اخيراً، حمله‌ی روسيه به افغانستان و حملات انگليس و آمريکا به عراق نقش بيشتری در اين تلاطم‌ها داشته‌اند.
اما اختلاف نظرهای ميان اديان ابراهيمی ريشه‌ی اين درگيری‌ها نبوده است. آری، بسياری از مشکلات از آن زمان رنگ درگيری‌های درون-دينی به خود گرفته‌اند، اما اين رخدادها بيشتر پيامد و نتيجه آن فجايع هستند نه ريشه‌ی آن.


کريم آقاخان

دنيای اسلامی واحد وجود ندارد

البته درگيری سياسی گاهی اوقات به نيروهای کلامی و دينی شدت بخشيده است در حالی که اين نيروها زمانی، به ويژه در دنیای اسلام، اين اندازه بحران‌آفرين نبودند. جدايی‌ها در درون اسلام آشکارتر، پرخاش‌جويانه‌تر و دشوارتر شده‌اند و حل‌ آن‌ها نيز به همين سان. بعضی از اين افتراقات، از جمله افتراقات ميان مسلمانان عرب و غير عرب، يا ميان مذاهب مختلف اسلام، ريشه‌هايی تاريخی به قدمت چندين قرن دارند و رخدادهای سياسی آتش اين اختلافات را شعله‌ورتر کرده و آن‌ها را زنده ساخته‌اند. اما ساير اختلافات، مثلاً ميان دولت‌های سکولار و دولت‌های دينی جهان اسلام، يا ميان قشرهای بسيار مرفه و قشرهای بسيار فقير، اساساً‌ محصول روزگار مدرن‌اند—حداقل در مقياس و دامنه‌شان.

اين‌جا من به سه نکته می‌خواهم اشاره کنم. نخست اين‌که، واقعاً يک دنيای اسلامی واحد وجود ندارد، بلکه شرایط خاصی وجود دارند که نيازمند تحليل‌های خاص خود هستند. ديگر اين‌که، دين اسلام، با تکثر فراوان مذاهب‌اش، با ساير اديان ابراهيمی تضادی و نزاعی ندارد. نکته‌ی سوم اين‌که، هر بحرانی که به آن روبرو می‌شويم از درون بستر سياسی خاص خودش متولد می‌شود. وارد کردن حس تازه‌ای از صلح و نظم به اين وضعيت پيچيده محتاج ظرافت، صبر و بردباری، تفاهم و دانش فراوان است. متأسفانه، هيچ کدام، تکرار می‌کنم، هيچ کدام از اين لوازم نزد بازيگران کليدی صحنه‌ی امروز جهان به قدر کافی موجود نيست. به جای ظرافت، شلختگی می‌بينيم، به جای بردباری، کم صبری و بی‌تحملی، و نقصان شگرفی در تفاهم وجود دارد و خلاء دانش عظيمی بر اين وضعيت سايه افکنده است.

خيلی اوقات هم اين تمايل وجود دارد که از حقيقت‌های تلخ فرار کنيم. اما ما نخواهيم توانست اين درگيری‌ها را رفع کنيم مگر به شرايط زيربنايی آن‌ها رسيدگی کنيم – به ويژه وقتی که يأس اقتصادی منجر به افراط و تندروی می‌شود... شايد قابل درک است که هر گروه دينی که خود را از حيث اقتصادی در حاشيه ببيند، خود را قربانی بداند. اما اولويت ما نبايد دامن زدن به اختلافات دينی و مذهبی باشد، بلکه بايد به رنج‌های انسانی رسيدگی کنيم.

سال‌های مأيوس‌کننده‌ی اروپا

سال‌های اخير در اروپا بسيار مأيوس‌کننده بوده است—که بخشی از آن را بسياری به خاطر برخورد تمدن‌ها در دل اروپا دانسته‌اند که حاصل رشد سريع جمعيت‌های اقليت بوده است. شايد، با رهبری بهتری، اروپا بتواند در رسيدگی به اين چالش‌ها جهان را رهبری کند. اما کار ساده‌ای نيست.
درگيری‌های فرهنگی گذشته را تفاوت‌ها و تمايزهای شديد فرهنگی که در فواصل جغرافيايی خفه می‌شدند، آرام می‌کرد. اما جغرافيا به منزله‌ی بالشی ميان فرهنگ‌ها در سال‌های اخير نحيف‌تر و نازک‌تر شده است. انقلاب ارتباطات به معنای «مرگ فاصله‌ها» بوده است. بيش از آن، فرهنگ‌ها امروز به طور فيزيکی آن قدر با هم در می‌آميزند که قبلاً غير ممکن می‌نمود.

جهانی‌شدن اقتصادی سهمی در اين روند داشته است. هر ساله در جهان در حال توسعه، ۴۵ ميليون جوان وارد بازار کار می‌شوند – اما در وطن خودشان به قدر کافی برای آن‌ها کار نيست. اکنون حدود ۱۵۰ ميليون مهاجر قانونی خارج از وطن خودشان زندگی می‌کنند و تعداد شمارش ناشده‌ای مهاجر غيرقانونی هم در کنار آن‌ها هستند. مبالغی که اين افراد به وطن‌شان می‌فرستند در سال حدود ۱۴۵ ميليارد دلار می‌شود – دو برابر اين مبلغ را هم در فعاليت اقتصادی توليد می‌کنند.

من متعقدم نيروهای اقتصادی که باعث مهاجرت می‌شود بسيار قدرت‌مندتر و بی‌رحم‌تر هستند و بيشتر مردم اين را درک نمی‌کنند. اين رخدادها به آسانی و به سرعت بازگشت پذير نيستند و متوقف هم نمی‌شوند.
جامعه‌هايی که زمانی يکدست بودند اکنون بسيار چندفرهنگی شده‌اند، آهنگ‌ها، رنگ‌ها و طعم‌ها جامعه‌های ميزبان تغيير کرده است که برای بعضی الهام‌بخش بوده اما عده‌ای را هم ترسانده است. بيش از نيمی از نظرسنجی‌های اروپايی اخير نشان داده است که ديدگاهی منفی نسبت به مهاجرت وجود دارد.

نتيجه‌ی مکرر همه‌ی اين عوامل به حاشيه رفتن—اجتماعی و اقتصادی—بسياری از اقليت‌ها بوده است. و لازم نيست خيلی برای يافتن شواهد به خودمان زحمت بدهيم. مطمئناً قربانيان اقشار در حاشيه‌ی جهان‌مان را می‌توان در زمين‌های سيل‌زده‌ی بنگلادش، کوچه‌های روستايی اوگاندا، و محله‌های شلوغ و پر ازدحام قاهره يافت. اما اين‌ها را در حومه‌های پاريس نيز می‌توان يافت.

کثرت‌گرايی يک تکليف دينی مقدس

جهان در واقع بيشتر کثرت‌گرا شده است—اما روحيه‌ی کثرت‌گرايی‌اش بيشتر نشده. الگوهای اجتماعی «جهان‌شهری» با «يک اخلاقِ‌ جهان‌شهری» همراه نشده است.
يکی از موانع ستبر پيشرفت کثرت‌گرايی، به اعتقاد من، نفس تکبر و نخوت انسانی است. همه‌ی اديان بزرگ جهان نسبت به خودبينی و نخوت هشدار می‌دهد—با اين حال عده‌ی خيلی زيادی هنوز وسوسه می‌شوند خودشان نقش خدا را بازی کنند—به جای اين‌که به فروتنی خود در برابر خدا اذعان داشته باشند.

به نظر من، يکی عنصر محوری در نگاه دينی، اين است که بپذيريم همه‌ی ما چيزهای خيلی زيادی می‌توانيم از يکديگر بياموزيم. قرآن می‌گويد که بشر از «نفس واحد» آفريده شده است—که گواهی عمیق بر يکپارچکی و وحدت بشريت است.
به جای اين‌که بر سر يکديگر فرياد بکشيم، دين‌های ما به ما می‌گويند که گوش فرا دهيم—و از يکديگر بياموزيم. اگر اين کار را بکنيم، يکی از درس‌های نخستی که خواهيم گرفت، که درس مهم اما اغلب فراموش شده است، آن بخش‌هايی از تاريخ است که فرهنگ‌های اسلامی و اروپايی با يکديگر همکاری و تعامل داشتند و خلاقانه به اوج دستيافت‌های تمدنی رسيدند.

روح کثرت‌گرايی سازش‌کاری و بی‌خاصيتی نيست. کثرت‌گرايی يک تکليف مقدس دينی است. در پرتوی اين اندیشه، تفاوت‌های ما می‌توانند تبديل به منبعی از قدرت شوند، تا جايی که «ديگری» را فرصت و نعمتی خواهيم ديد نه اين‌که او را آن «ديگری» ببينيم که آن سوی خيابان يا آن سوی دنيا زندگی می‌کند.»

------------------------------------------------
برگرفته از وب‌سايت شبکه‌ی توسعه‌ی آقاخان.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان


فرايند دمكراسي(3)
نصربالرعب!
گفته اند و مي گويند ديكتاتورها چون مي خواهند بيشتر دوام داشته باشند و بمانند، نه از سر خيرخواهي، بلكه از سرخودخواهي، كارهاي نيك نيز انجام مي دهند.و گاهي نيز ازسر اجبار!
ازطرفي حركت و سوق دادن عوام به سوي فهميدن و داشتن شناخت از اطراف خود، كار روشنفكران و فرهيختگان است.
و ديكتاتورها را اين امر برنمي تابد و به مصاف و جنگ آن مي روند. باهمين كشاكش هاي تاريخي است كه در اندام و لباس انقلاب نمود مي يابد . و در اين ميان، عوام چون يك كش ( بستگي به فشار، قدرت وشناخت و درجه روانشناسي شناخت دارد) از هر دو سو كشيده مي شوند. البته همين امر، ازعوام در كوران حوادث ، يك عامي پخته مي سازد و ازسوي ديگردر اثرهمان فعل و انفعالات ، همان عوام، گاهي تن به يك بد از بدتر مي دهد و گاهي هم چون خود را به نفهمي مي زند، خود را به ورطه سقوط نزديك مي سازند. و گاهي از همين دريچه ورطه سقوط، اضمحلال يك تمدن، يك تفكر، و يك فرهنگ رقم خورده است. . تاريخ ايران مصاديق فراواني از اين روند را دارد.
اما پيشرفت زمان، و قدرت معجزه آساي تكنولوژي، آنچنان جهش پيدا كرد كه نمي توان در يك قالب ماند و چون به فهم عوام سمت وسو مي دهد و داده است، بنابراين ديكتاتورها( چه ازنوع مصلحين صلاح انديش خيرخواه عوام و چه از نوع توتاليتاريتيست هاي بسيار مدرن ومكانيزه شده اش) براي همان دوام بيشتر و ماندن ابدي و هميشگي و در دست داشتن قدرت كامل، شيوه هائي اتخاذ مي كنند. كه به فرايند دمكراسي كمك كرده و سبب تحول مي شوند.
مثلا بوش و بهتر بگوئيم سياست نظام سرمايه داري، بخاطر زياده خواهي، در افغانستان بساط يك حكومت بسيارمتهجر و عقب افتاده كه انسانها را اسير مادام اللعمر مي كرد- حكومت طالبان – راسرنگون ساخت و بساط دمكراسي را در آنجا پهن كرد.
پس اينهم نوعي از فرايند دمكراسي است. كه از طريق نصربالرعب ( يعني پيروزي حق باشمشير) به سرانجام رسيد . همين طور مصداق بعدي آن در عراق، كه ديكتاتوري چون صدام را از تاريخ چندين ساله عراق برانداخت و سرنگون و واژگون ساخته و عزل كرد و آنجارا به يك دمكراسي انتخاباتي تبديل نمود!
اين يك روي سكه از فرايند دمكراسي از نوع نصربالرعب آن است. روي ديگرش غلبه و پيروزي انديشه و تفكر در كشاكش هاي تاريخي درلباس انقلاب است.
مثل انقلاب فرانسه، مثل انقلاب روسيه ، مثل انقلاب چين وانقلاب اسلامي درايران ، كه با ايدئولوژي وداشتن شيوه رسيدن به عدالت، - كه خواست دمكراسي نيز تضمين عدالت است- به سرانجام رسيد.
اما بعد از آن هردو، يعني هم ديكتاتورهايي كه لباس توتاليتاريسم مدرنيته شده رابرتن كرده اند وهم مصلحين ديكتاتوري كه عقايدخود را وحي منزل ابدي وهميشگي مي دانند، براي بدست آوردن و رسيدن به خواست خود، دراين فرايند دمكراسي، در بساطي كه پهن كرده اند ، سعي دارند فقط جنس خود را بفروشند و از چند جنسي هراس داشته و با آن مبارزه مي كنند.
حركت بوش، يابهتربگوئيم سياست نظام سرمايه داري، در افغانستان، عراق و مشابهات آن در ديگر كشورها، فرايندي از دمكراسي است كه بدست آمد، ليكن پس از شروع اين فرايند، ايستائي درآن و حركت و استقامت در ايستائي كردن فرايند دمكراسي و ياتحميل خود، بازتاب خواهد داشت.
همچنانكه تحميل عقايد خود خواسته و خودفهميده از مكتب ماركسيسم به استالين رسيد و بعد وفروپاشي. كه بازتاب ايستائي كردن فرايند دمكراسي است.
همچنانكه دربعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، ازهمين شيوه( نصربالرعب) در با ايمان كردن مردم به آنچه خود( حاكميت) از دين واسلام وقرآن مي خوانيم ومي گوئيم. و مومن ساختن مردم به ضرب زور و تمهيدات امنيتي و اتخاذ تدابير محدوديت در مقابله بآـنچه كه شبيخون فرهنگي نام نهاده شده است، مصاديقي از اتخاذ شيوه ايستائي كردن فرايند دمكراسي است . و چون دمكراسي مذهب اجتماعي است و مذعب عام و همه مردم دنياست و هدفش نيز رسيدن به عدالت مطلوب، پس هر نوع حركت در جهت ايستائي كردن فرايند دمكراسي، نتيجه عكس داشته و چون يك فرايند وپالايش تز،آنتي تز و سنتز عمل خواهد كرد.
از اين نگاه و اين منظرگاهي دمكراسي هم در يك فرايند، به شيوه نصربالرعب نيز بدست مي آيد؛ اماتا آنجا كه به ايستائي مجبورش نكنيم، مقبول است و چنانچه چون از ناحيه نصربالرعب بدست آمده ، بخواهيم باهمان شيوه نصربالرعب نگهش داريم و نگهبانش شويم ،تبديدل به ضد خود خواهد شد.
همچنين گفتني است كه از همين كشاكش هاي تاريخي، از عوام خام، يك عامي نيمه عالم در حد نسبي ساخته است و هر چه دراين پختگي، پخته تر شوند فرايند دمكراسي مفرح ترشد و دريچه هاي ديگرش نيز گشوده خواهد شد.
تمام مطلب فوق تحرير شده هم مي تواندمعناي اين آيه از قرآن نيز باشد:
آنجاكه خداوند در سوره حج آيه 40 چنين سنت تاريخ و انسانها رارقم مي زند:
الذين اخرجوا من ديارهم بغيرحق، الاان يقولوا ربنا الله ولولادفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع وبيع وصلوت ومساجد يذكرفيهااسم الله كثيرا و لينصرن الله من ينصره ان الله لقوي عزيز.

والسلام- تهران 1/4/1386

-- محمد شوري-تهران، 09122177538 و 33440876 ، Jun 23, 2007 در ساعت 09:04 PM


فرايند دمكراسي(2)
دانيل اورتگا!
دانيل اورتگا رهبر انقلابيون ساندنيسث كه توانست ديكتاتوري سوموزا را دركشورنيكاراگوئه ازقدرت خلع كند، بعد از تقريبا 28 سال وارد ايران شد و با همتاي خود،رئيس جمهوري ايران ( محمود احمدي نژاد) ملاقات كرد
انقلاب نيكاراگوئه به رهبري دانيل اورتگا همزمان با انقلاب ايران به رهبري امام خميني ( نه احمدي نژاد!) به پيروزي رسيد.
دو رئيس جمهوري در دوره اي باهم روبروشدند كه شعارهاي انقلابي گري و بازگشت به دوران چريك بازي به سرآمده است. اما با اين حال ، يكي (درايران) فاقد پيشينه انقلابي - به معناي عرف وسابقه است و مي خواهد دراين دوره، فيگور يك رهبر انقلابي را به نمايش بگذارد، اين درحالي است كه انقلابي تر وباسابقه تر ازوي هم هست!
وديگري،( دانيل اورتگا) كه خود رهبر انقلاب ساندنيستها بود كه وي همزمان با پيروزي انقلاب در ايران به حاكميت انقلابي رسيد، ولي مدت حكومتش اندك بود و دمكراسي حاصل از پيروزي انقلاب را به يك فرايند سپرد و با انتخاب يا تحميل ( درصورت فرايند فرقي نمي كند) درقبول و تن دادن به يك انتخابا ت آزاد و با نظارت مجامع بين اللمللي، قدرت و حاكميت رابدست مخالفين خود داد و تا آنزمان از قدرت سياسي بركنار و بدور بود. اما وي تواستن دوباره و اينبار بازهم در يك فرايند دمكراسي به حاكميت برگردد.
اكنون دوره انقلاب و انقلاب گري انساني، به سر آمده و دوره انقلاب تكنوژي است. انقلابي كه چه بخواهيم و چه نخواهيم براي همه كشورهاي فاقد دمكراسي، پيش خواهد آمد.
در برخي از كشورها ي انقلابي همچون كوبا، رهبري انقلاب براي حفظ آنچه كه خود آرمان انقلاب مي نامد دو دستي حاكميت را چسبيد و حضور هر نيروي مخالف را در حاكميت برنتافت . و اكنون از فيدل كاستروي انقلابي كه دوره اي درتاريخ با همتاي انقلابي خود ( چه گوارا) براي حاكميت پابرهنه ها ، رنج كشيد و مبارزه كرد، ديكتاتوري را مي بينيم كه فقط بخاطر حضور هميشگي در حاكميت سياسي كوبا، فقر و عقب ماندگي ملت كوبا را رقم زده است.
اما دانيل اورتگا برخلاف هم سلفان خود – خواسته يا ناخواسته – قبول كرد تا در مقابل فشار مخالفين، تن به يك انتخابات آزاد بدهد و در يك فرايند، حاكميت وقدرت- كه حق خودش بود – رابه مخاافان خود دهد. و اكنون در همان فرايند وتحول بايك انتخابات آزاد، حاكميت وقدرت حقه خويش را بدست گيرد. اما او مي داند كه دوره چريك بازي و شعارهاي تند انقلابي بسر آمده واگر به ايران مي آيد و ادا و نمايش هاي دوره هاي پيشين و دهه هاي گذشته ( دهه هاي انقلابي گري) را درمِي آورد، براي اين است كه اولا احساسات و جو غالب همين رامي خواست و ثانيا احمدي نژاد – نه درسابقه، بلكه درشعار- با او همكلامي مي كرد و شايد هم توانسته است دراين كشف از روانشناسي سياسي حاكميت درايران ، با همراهي همسر وفرزندان وسادگي درپوشش ، دل برخي را هم بدست آورد و نفت ارزان و يا رايگان راهم هديه ببرد!؟ا
آيا جمهوري اسلامي ايران – آنهم بعد از 28 سال- و با اطميناني كه از خود دارد، حاضراست در يك فرايند از دمكراسي، همچون دانيل اورتگا، دريك رفراندوم و با حضور نظارت مجامع بين اللملي دوباره خود را بيازمايد؟! و آري را از ملت بگيرد؟! ملتي كه دائما دربلند گوهاي رسمي و سخنراني ها از او مايه مي گذارد؟!
حاكميت حق – كه همان بازگشت به فطرت است – با نصربالرعب بدست نمي آيد، آنچنانكه دوره اي در خلافت عثماني ها ، سرانجام به فروپاشي رسيد و ازمركز و پايتختش، كشوري لائيك سربرآورد،كه زمان، همان رابه فطرت بازگرداند و در فرايند هاي دمكراسي ، مذهبيون معقول! را ارام آرام به حاكميت نظام لائيك تركيه نزديك كرد وآن را بدست آوردند.
همانطور كه امام علي (ع) مي گويد: هر چند مابرحق باشيم، اما تا توده ها ، مارا نخواهند نمي توانيم خودمان رابه آنها تحميل كنيم.
تهران- محمد شوري – 22/3/1386

-- محمد شوري-تهران، 09122177538 و 33440876 ، Jun 23, 2007 در ساعت 09:04 PM

فرايند دمكراسي(1)
حجاب وآزادي
چند روز پيش از راديوي كشور خودمان شنيدم كه برخي از مردم تركيه بخاطر ممنوعيت حجاب تظاهرات كرده و خواستار آزادي زنان محجبه درداشتن حجاب شدند.
راديوي كشورمان آن را خيلي با آب و تاب تعريف مي كرد! و باصطلاح پياز داغش رابيشتر كرده واعمال چنين روشهايي را ضد آزادي مي دانست!
به نظرم آمد هر از چند گاهي در مورد مسائلي كه در جهان ما و اطراف ما مي گذرد و به نوعي با آزادي و دمكراسي گره خورده است تحت عنوان فرايند دمكراسي مطالبي تحرير شود.
دمكراسي و آزادي با هم عجين هستند و از يك جنس مي باشند. منظور از دمكراسي يعني وجود آزادي و سلب عدم ازادي است. و هركه و هر چه مانع وجود آزادي شده و با اعمال خود موجب سلب ازادي شود، آنرا ضد دمكراسي دانسته و محكوم مي كنيم.
دمكراسي يك فرايند تكاملي دارد. يعني يك قانون مشخص با يك فرمول مشخص نيست. هم هست و هم نيست.
ازآن جهت هست كه هدفش ازادي و ايجاد امنيت اجتماعي است. پس اين يك فرمول هميشگي است. و از آن جهت نيست چونكه در صيروريت زماني، عرصه هاي بيشتري از آن اشكارشده و ضعف وعيوب دمكراسي موجود و حاضر را هم نشان مي دهد كه بايد به ترميم آن پرداخت.
مثال فوق از تظاهرات در تركيه برعليه ممنوعيت حجاب ، نشاني از يك فرايند دمكراسي است، كه عيب خود را آشكاركرد!
همانطور كه ما را محكوم مي كنند و محكوم به اين هستيم كه به زور و اجبار و بااقدامات امنيتي و شاذ در صدد با حجاب كردن جنس مونث مي باشيم، و آن رايك حركت ضد مكراسي وازادي مي دانند – كه هست - همانطور هم در كشور لائيك كه تركيه كه قواعد مذهبي در حاكميت سياسي اش مدخليت ندارد، چنانچه بخواهد بخاطر لائيك بودنش مانع حجاب زناني شود كه دوست دارند با حجاب شوند، اين هم خود يك نوع حركت ضد آزادي و دمكراسي است. و قص عليهذا همچون ممنوعيت ورود افراد محجبه درمدارس و دانشگاهها، كه بعضا دربرخي از كشورهاي اروپائي مثل فرانسه، درصدد اعمال آن بوده وهستند كه بامخالفتهايي نيز روبروشدند؛ ومفهوم ضد دمكراسي وازادي را در كشور دمكراسيزاسيون شده فرانسه راهم به تماشا گذاشت . همانطور كه با بي حجابي در كشورخودمان برخورد امنيتي مي شود.
هردو حركت ضد دمكراسي وازادي است. يعني در هردوي آن ما مي خواهيم بر اندام دمكراسي و ازادي، لباس ايدئو‍يك خود را بپوشانيم! و اين آفت دمكراسي وازادي است.
البته هر كشوري وهر نظام سياسي داراي عرف و قواعد بومي خاص خودش هم هست. همانطور كه مثلا در يك كشور غربي عريان بودن افراد ( خصوصا جنس زن) اهميتي ندارد و يك امر معمولي است، در كشورما عريان ظاهر شدن با نوع فرهنگ غالب ما همخواني نداشته و يك نوع حركت و شناكردن در جهت مخالف آب است!
البته درآنجا چنانچه به افراد با حجاب گفته شود كه بي حجاب شو.ند ( كه چنين نمي كنند) اين حركت ضد دمكراسي خواهد بود. ولي ازآنجا كه مذهب يك امر ريشه اي است و دين انسانها همان فطرت ووحدانيت در خداوند است.عرضه كردن اندام عريان بدن با فطرت همخواني ندارد و به نمايش گذاشتن آن هم مي تواند معرف يك كالا وجنس باشد درجهت فروش براي متقاضيان وهم مي تواد نوعي مخالفت وتفكر باشد! ( كه در اين مورد مفصلا جداگانه به آن خواهيم پرداخت). بنابراين ممكن است بازگشت به مذهب در برخي كشورهاي غربي مصادف با انهدام دمكراسي تلقي شود، كه همين تلقي به بروز ممانعت افراد با حجاب درمدارس و دانشگاههاشده است. كه در فرايند دمكراسي اين نوع حركت يك پسرفت دردمكراسي محسوب مي شودو وترس ووحشت ازفراطيون مذهبي و به اصطلاح بنيادگرايان مذهبي آنها را به اعمال چنين شيوه هائي دربرخورد با زنان محجبه كشور خود واداشته است! درحالي كه اين شيوه ، شيوه اي ضد دمكراسي و نوعي سلب آزادي است.
بنابراين در برخورد با مناسبات اجتماعي كه دمكراسي بدنبال امنيت اجتماعي وآزادي است، نبايد ما برتن و اندام آن لباس ايدئو‍‍ژ‍يك خود را بپوشانيم. اين ايدئولوژي هم مي تواندعقايد مذهبي باشد و هم مي تواند عقايد لائيك وضد مذهبي.
دمكراسي فرايندي تكاملي دارد كه هم در فرايند زمان ماندگارتر شده وهم عيوبش آشكار مي شود.
دمكراسي مذهب نيست؛ ولي مذهب اجتماعي است. مذهب همگاني بشر براي داشتن آزادي و امنيت اجتماعي است!
والسلام- تهران محمد شوري 20/3/1386

-- محمد شوري-تهران، 09122177538 و 33440876 ، Jun 23, 2007 در ساعت 09:04 PM

خیلی متشکراز اینکه سخنرانی اقاخان را درج کردین

-- بدون نام ، Jun 25, 2007 در ساعت 09:04 PM

از اینکه این لینک رو گذاشتید متشکرم فوق العاده بود

-- آبان ، Jun 28, 2007 در ساعت 09:04 PM

با سلام
ضمن تشكر از شما بخاطر درج اين خبر.
متن پر محتوا و زيبايي بود.
با تشكر

-- حسين ، Jul 2, 2007 در ساعت 09:04 PM