رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ دی ۱۳۸۵
اندیشه انتقادی، برنامه ۲۹

حماقت چيست؟

محمدرضا نیکفر

برای شنیدن فایل صوتی «اینجا» را کلیک کنید.

گفتارهایی برای مخاطبان زمانه:
در پی مفهوم خردمندی هستیم. آن را در اینجا با دانایی یکی می‌‌انگاریم. «دانایی بسیاردانی نیست.» برپایه‌ی این حکمتی که از هراکلیت آموخته‌ایم، بی‌خردی و نادانی را مترادف با بی‌اطلاعی نمی‌گیریم. انسان می‌تواند بسیار بداند، یعنی در کاری یا کارهایی مهارت داشته و دانسته‌های فراوانی را در مغز خود گنجانده باشد، اما دست کم در موردی ویژه که در زمینه‌ی آن بسیار آموخته و حتا در مقام آموزگار آموزانده، مرتکب حماقت شود و قضاوتی کند از سر نادانی.

حماقت و جنایت
گفتیم "قضاوت" کند. پدیداریِ دانایی و نادانی و به اصطلاحی دیگر باخردی و بی‌خردی در حوزه‌ی قضاوت است، نه اطلاع. اگر کسی نداند بمب اتم چگونه ساخته می‌شود، احمق نیست. این موضوعی است که او درباره‌ی آن اطلاعی ندارد. اما اگر او دانشمندی باشد با تخصصِ فیزیک اتمی و به تصورِ مثلاً خدمت به میهن، دانشِ خود را در اختیارِ مستبدان حاکم گذارد، مرتکب حماقت شده، چون نتوانسته میان درست و نادرست، و خوب و بد فرق بگذارد. به سخن دیگر قضاوت صحیحی نداشته است. البته، از میان کسانی که همرشته‌ی اویند، فقط او حماقت نمی‌کند. هر کس که در هر رژیمی و با هر انگیزه‌ای بمب بسازد، احتمال می‌رود که بی‌خرد باشد. بی‌خرد است، اگر نتواند قضاوت کند که پیامدهای ممکن کارش چیست. اگر بداند چه می‌کند، جنایتکار است. جنایتکاران لزوماً احمق نیستند.

دانایی در پرسش
کانت هم تأکید کرده است که بی‌اطلاعی حماقت نیست. او در رساله‌ی «انسان‌شناسی از دیدگاه کاربردی» پس از آوردن این حکم حکایت می‌کند که یکبار در مجلسی دانشمندی پرسید که آیا اسبها در هنگام شب هم علف می‌خورند. بانویی در مورد او این نظر را داد که مگر آدم دانشمند هم می‌تواند این قدر احمق باشد. کانت با این قضاوتِ تند همراهی نمی‌کند، اما می‌افزاید که وقتی چیزی می‌پرسیم باید متوجه باشیم چه می‌گوییم. پرسش زیرکانه، بهترین نشانه‌ی زیرکی است. اما برای این زیرکی قریحه کافی نیست و بایستی برای دستیابی به آن، آموزش داشت. پرسیدن و جویای دلیل بودن خود یک هنر است. ارسطو در فصل چهارم از کتاب چهارم مابعدالطبیعه به کسانی که مدام می‌پرسند و پی‌جوی علت و سپس علتِ علت و سپس‌تر علتِ علتِ علت هستند، می‌تازد و می‌گوید این قدر مته به خشخاش گذاشتن ممکن است از بی‌آموزشی ناشی شده باشد. او می‌نویسد: «ندانستنِ اینکه برای چه چیزهایی باید جویای برهان بود و برای چه چیزهایی نباید، نشانه‌ی فقدان آموزش است؛ چون به طور کلی ممکن نیست که برای همه‌ی چیزها برهانی یافت شود؛ وگر نه جریان تا به بی‌پایان کشیده می‌شود، چنانکه دیگر به این شیوه اصلاً برهان وجود نخواهد داشت.»

تعریف کانتی حماقت
کانت در همانجا میان حماقت و ساده‌اندیشی فرق می‌گذارد. او ساده‌اندیش را کسی می‌داند که تواناییِ اندیششی اندکی داشته باشد. اما با وجود این، اگر به قضاوتهای وارونه نرسد، یعنی خوب و بد را از هم تشخیص دهد، احمق نیست. حماقت را کانت در «سنجش خرد ناب» چنین توصیف می‌کند: «فقدان نیروی داوری در حقیقت همان چیزی است که حماقت نامیده می‌شود و چنین چیزی را به هیچ رو علاجی نیست.» (A134) او در ادامه می‌گوید که ممکن است احمق به درجه‌ی فضل نیز برسد و در زمره‌ی علامگان درآید، اما باز در بینش وی «فقدانی در زمینه‌ی نیروی داوری وجود خواهد داشت». به این جهت است که «غیرعادی نیست به مردانی بافضل برخورد کنیم که در کاربردِ دانش خود، این فقدان نیروی داوری را که هرگز درمان‌پذیر نیست، مکرراً فاش می‌سازند.» این مردان فاضل، به گفته‌ی طنزآمیز کانت، فقط بخشی از منطق را می‌دانند. بخشی که نمی‌دانند آنی است که در روزگار کانت به زبان استعاره «دوم پطروس» خوانده می‌شده است. داستان از این قرار است که کتابی وجود داشته است در آموزش منطق از منطق‌دانی به نام پطروس راموس که در قرنِ شانزدهم میلادی می‌زیسته. بخش دوم کتاب پطروس پیرامون «قضاوت صحیح» بوده است. به این جهت در مورد کسی که نمی‌توانسته درست داوری کند، می‌گفته‌اند پطروسِ دومِ مغزش پارسنگ می‌برد.

ترکیب بدمنشی و حماقت
ممکن است از سر شوخی در موردی وارونه قضاوت کنیم. مضمون بخش بزرگی از لطیفه‌ها داوری‌های غلطِ شگفت‌انگیز است. کانت این موضوع را در بندِ ۴۳ رساله‌ی «انسان‌شناسی از دیدگاه کاربردی» در نظر می‌گیرد و تعریفی را که در سنجش یکم آورده، تکمیل کرده و می‌گوید، فقدانِ نیروی داوری از نوع حماقت نیست، اگر فرد به قصدِ مطایبه خود را ناتوان از قضاوت صحیح بنماید. کسی که بدمنش باشد، ترشرو است؛ کاش مبادا که چنین کسی احمق نیز باشد! کانت در برابرِ بدمنشِ احمق، خوش‌منشِ زیرک را می‌گذارد. دانایی در چنین شخصیتی تجسم می‌یابد.

دیدن حنبه‌ی کمیک جهان
با زیرکی در قضاوت به آستانه‌ی دانایی می‌رسیم. گام دیگری که باید برداریم، خوش‌منشی است. یک شرطِ خردمندی دیدنِ عنصرِ کمیک در روندِ جهان است. دیدنِ جنبه‌های بامزه و خنده‌آور ما را خوش‌منش می‌کند. ما با این منش هستی را تحمل می‌کنیم و قابل تحمل می‌شویم، جهان و وجودِ دیگران را تحمل می‌کنیم و کمتر در پی تحمیل خویش برمی‌آییم. سیاستِ دهشتبار قلمروِ مردانِ بدمنشِ جنایتکار و پیروانِ احمقِ آنان است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

به گمان من پيروان بدكاران لزوما احمق نيستند. در ميهن ما توده ها در اين نظام فرصت طلبي ميكنند، دزدي و دله دزدي مي كنند، خبرچيني مي كنند و خلاصه نان را به نرخ روز مي خورند، ولي هم زمان چون موريانه پايه هاي نظام را هم مي جوند، آن چه من مي بينم بسيار پيچيده تر از اين هاست.
از شما بابت نوشته هاي تان ممنونم.

-- بدون نام ، Dec 30, 2006 در ساعت 11:57 AM