خانه > سی سال حقوق بشر > یک پرونده در عدلیه > «حتی نفهمیدم که چاقو به او اصابت کرده» | |||
«حتی نفهمیدم که چاقو به او اصابت کرده»محمد مصطفاییمحمد مصطفایی، در برنامهی «یک پرونده در عدلیه» به پروندهی حسین ترنج، جوان زیر هیجده سالهای که چند بار سایهی چوبهی دار را بر سر خود حس کرده است میپردازد. حسین یکی از خوششانسترین نوجوانان با شرایط مشابه خود، است که توانست با جلب رضایت خانوادهی مقتول، پروندهاش را در مسیر آزادی ببیند. ذکر این نکته ضروری است که محمد مصطفایی نتوانست برنامهی خود را ضبط کند. به همین دلیل، متن برنامه را اردوان روزبه، قرائت میکند.
محمد مصطفایی: سالی که گذشت، برای من سال خوبی نبود. چون دو نفر از موکلینام که مستحق اعدام نبودند به ناحق اعدام شدند. بهنام زارع و محمدرضا حجازی، کودکانی بودند که در سن پانزده سالگی مرتکب قتل شده بودند و برخلاف قانون، به قصاص نفس محکوم و بدون اینکه اطلاعی از زمان اجرای حکم به اینجانب، به عنوان وکیل آنها داده شود، به دار آویخته شدند. ولی با این همه، شاید ناشکر هم نباید بود. اتفاقات خوبی هم رخ داد. چند نفر از موکلینام از مرگ نجات پیدا کرده و آزاد شدند. آزادی حسین ترنج هم پس از پنج سال، خبر خوبی است که در واپسین روزهای سال اعلام شد. در تاریخ هشتم آذرماه ۱۳۸۵، قضات شعبهی هفتاد و چهار دادگاه کیفری استان، طبق دادنامهی شماره ۶۷، مبادرت به صدور رای به محکومیت حسین، به قصاص نفس کردند که این دادنامه مورد تایید شعبهی چهار دیوانعالی کشور قرار گرفت. پروندهی حسین جهت اجرا، به دایرهی اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران ارسال و در اجرای مادهی ۲۰۵ قانون مجازات اسلامی، جهت استیذان، به نظر ریاست محترم قوهی قضاییه رسید. ریاست محترم قوهی قضاییه، جناب آیتالله شاهرودی، شخصاً و با دقت، پرونده حسین را مطالعه کردند. به گونهای که مهم ترین ایراد قانونی موجود در پرونده که در رافعیت مسئولیت کیفری حسین نقش عمدهای داشت، از دید ایشان خارج نشده و صراحتا اعلام نمود: «شبههی دفاع مشروع قوی است.» با این نظریه که تاکید بر غیرشرعی بودن حکم صادره داشت، پرونده در جهت اعمال مادهی ۲ قانون اختیارات ریاست قوهی قضاییه، به شعبهی ۱۳ تشخیص دیوانعالی کشور ارجاع گردید. لیکن قضات این شعبه، به صلاحیت دادگاه کیفری استان ایراد گرفته و دادنامههای صادره را نقض نمودند و پرونده جهت رسیدگی مجدد به شعبهی ۷۴ کیفری استان ارسال شد. شعبهی ۷۴ در تاریخ بیست و پنجم خرداد ماه ۱۳۸۷ تشکیل جلسه داد و پس از شنیدن دفاعیات حسین، موضوع دفاع مشروع را نپذیرفته و مجددا حکم به قصاص نفس حسین ترنج صادر کردند. چون حکم صادره برخلاف مفاد قانون اصدار گردید، مجددا با اعتراض به این حکم، پرونده جهت رسیدگی، به شعبهی ۲۷ دیوان عالی کشور ارجاع شد. این شعبه حکم قصاص نفس حسین ترنج را که زمان ارتکاب جرم هفده ساله بود، تایید کرد. پس از ارسال پرونده به اجرای احکام، بسیاری از خیرین به همراه مادر حسین، به دنبال کسب رضایت از اولیای دم برآمده و در نهایت توانستند حسین را از مرگ نجات دهند. با این وجود، حسین به زودی از زندان آزاد خواهد شد. اما، ماجرای حسین از این قرار است که او در تاریخ بیست و سوم تیرماه ۱۳۸۲، به همراه یکی از دوستانش به نام امیر علیزاده و برادر کوچکش، جهت تفریح به پارک سپهر واقع در شهرک غرب میروند. حسین قبل از اینکه وارد پارک شود، برای دیدن پدرش، به سمت دفتر وی میرود و چون پدرش در دفتر کارش نبود به پارک برمیگردد. در همین حین، امیر با شخصی به نام محمد در حال جر و بحث بود و برادر مجتبی نیز وارد دعوا شد. با ورود حسین، مرحوم مرتضی نیز وارد شد و مشتی به بینی حسین (که تازه عمل جراحی کرده بود)، انداخت. به هر حال با پا درمیانی حسین دعوا به اتمام رسید. پس از دقایقی، این سه نفر (حسین، برادرش و امیر) به سمت وسط پارک رفتند. در آنجا یکی از دوستانشان به نام محسن مودب، حضور داشت. آنها همگی در صندلی نشسته بودند که مجتبی و مرتضی سر میرسند. مجتبی با چاقو به سمت امیر هجوم میآورد و مرتضی هم که چاقویی در دست داشت، به سمت برادر حسین هجوم می آورد. حسین از بیم جان برادرش، به سمت مرتضی میرود. ولی چون مرتضی در دستش چاقو بوده، امیر چاقوی خود را به حسین میدهد تا بتواند از خود و برادرش دفاع کند. مرتضی وقتی حسین را میبیند، برادر حسین را رها کرده و به سمت او میرود. حسین، ابتدا برای آنکه مرحوم مرتضی دست از درگیری بردارد، چاقو را به طرفش پرتاب می کند. ولی مرتضی همچنان برای ضربه زدن به حسین سماجت به خرج میدهد. تا اینکه حسین یک بار دیگر چاقو را به سمت بدن مرتضی پرت میکند و گمان میکند که مرتضی بدن خود را به عقب خواهد کشید. ولی متاسفانه، مرتضی عکس العملی از خود نشان نداده و چاقو به سینهی وی اصابت میکند. حسین در صورتجلسهی تنظیمی در دادسرا بیان میدارد: « …وقتی دیدم مرحوم با برادرم دعوا میکند و او را میزند من هم به پشتیبانی برادرم با او دعوا کردم …» در تاریخ بیست و پنجم تیرماه ۱۳۸۲، حسین نزد بازپرس پرونده اظهار میدارد: « … یک دفعه مجتبی و مرحوم مهربان آمدند. آقای مهربان یک سیلی به امیر زد و دعوا شروع شد. ابتدای دعوا، مرتضی و امیر و مجتبی چاقو در آوردند. ولی وقتی مجتبی با امیر درگیر شد، مرحوم مهربان شروع به زدن برادر کوچک من کرد. وقتی من به سمت آنها رفتم، مرحوم مهربان با چاقو به سمت من حمله کرد و من هم چون چاقو در دست داشتم، برای دفاع از خودم، دستم را جلو بردم و حتی نفهمیدم که چاقو به او اصابت کرده …». ماده ۶۲۷ قانون مجازات سلامی مقرر میدارد: دفاع در مواقعی صادق است که: الفـ خوف برای نفس یا عرض یا ناموس یا مال، مستند به قرائن معقول باشد با نگرش به محتویات پرونده و اقاریر حسین و نیز دیگر قرائن و امارات موجود، پی خواهیم برد که این خوف برای حسین در خصوص برادرش وجود داشته است. ایشان به کرات، موضوع دفاع از برادر خود را مطرح نموده و با توجه به اینکه مقتول از لحاظ جثه، قویتر از این دو بوده، لازم بود که حسین برای دفاع از برادرش که مورد ضرب مقتول قرار داشت، اقدامی نماید و به همین جهت ابتدا برای ترساندن مرتضی چاقوی خود را به سمت مقتول پرتاب میکند. دفاع از جان برادر کوچک در آن شرایط بحرانی که در معرض خطر قرار داشت، بهترین قرینهی معقول در «خوف برای نفس» می باشد. بـ دفاع متناسب با حمله باشد همانطور که میدانید، منظور از «تناسب در دفاع»، آن است که بین صدمات احتمالی ناشی از تعرض و صدمهای که برای پرهیز از آن ارتکاب جرم ضروری است، ارتباط منطقی وجود داشته باشد. در موضوع سخن ما، این ارتباط منطقی وجود دارد. مرحوم مرتضی مهربان دارای سلاح سرد بوده و در حال زدن برادر حسین با مشت و لگد هم بوده است که حسین به طرف آنها می رود. گفتههای حسین در تمام مراحل دادرسی، نشان از تناسب بین حملهی مرحوم و دفاع وی دارد. این احتمال قوی وجود دارد که اگر حسین دفاع نمیکرد، شاید امروز جای مقتول و قاتل تغییر کرده بود. جـ توسل به قوای دولتی یا هر نوع وسیلهی آسانتری برای نجات، میسر نباشد اظهارات امیر علیزاده در جلسات مختلف رسیدگی به پرونده، نشان میدهد که ایشان بارها فریاد میزده و استمداد میطلبیده است. ولی کسی نبوده که به آنها کمک کند. بنابراین، حسین از این حق قانونی خود استفاده کرده تا برای نجات جان برادر و خودش، دفاع نماید. اگر واقعا در آن شرایط، استمداد از قوای دولتی مقدور بود، این اتفاق نمیافتاد. چرا که در درگیری دوم، مهاجمین مجتبی، برادر وی و مرحوم مرتضی بوده اند. آنها در درگیری خود، مجال فرار و استمداد از مامورین دولتی را ندادهاند. بنابراین مستند به مادهی ۶۲۹ قانون مجازات اسلامی، نظر به اینکه دفاع موکل از ضرب و آزار شدید و احتمال قتل برادرش که از اقارب نزدیک وی محسوب میشود صورت گرفته، مصداق بازر «دفاع مشروع» میباشد. آقایان علیزاده و شمس، دو نفر از وکلای حسین ترنج بودهاند که در جلسات محاکمه، موضوع دفاع مشروع را بیان داشته و عقیده داشتهاند که حسین قتل را عمدا مرتکب نشده و در مقام دفاع این اتفاق ناگوار رخ داده است. متاسفانه در هیچ مرحلهای از رسیدگی، استدلالات بجا و منطقی وکلای متهم، مورد توجه و امعان قرار نگرفت. تا اینکه ریاست محترم قوهی قضاییه با مطالعهی دقیق پرونده، شبههی دفاع مشروع را قوی دانست. پیشتر، قضات شعبه ۷۴ کیفری استان، حسین را بدون توجه به دفاعیات وی و محتویات پرونده، به قصاص نفس محکوم کردند. هر چند، چون فارغ از رسیدگی بعدی بودهاند، پرونده میبایست برای رسیدگی مجدد، به شعبهی همعرض ارجاع میگردید. حال بر فرض، اگر دفاعیات حسین مبتنی بر دفاع مشروع را نپذیریم، با عنايت و تامل به قوانين و مقررات حاكم در كشورمان، در خصوص اطفال زير هیجده سال به اين نتيجه خواهيم رسيد كه صدور حكم قصاص نسبت به اطفالی كه در زمان ارتكاب جرم، سنشان زير هیجده سال است، برخلاف مفاد صريح قانون میباشد. با اين توضيح كه مادهی ۴۹ قانون مجازات اسلامی، مقرر میدارد : «اطفال در صورت ارتكاب جرم مبری از مسئوليت كيفری هستند.» تبصرهی اين ماده، طفل را به كسی اطلاق نموده كه به «حد بلوغ شرعی» نرسيده باشد. در هيچ جای قانون مجازات اسلامی و حتا ديگر قوانين موجود، سن مسئوليت كيفری اطفال مشخص نشده و قانونگذار به «حد شرعی» اكتفا نموده است. البته در قانون مدنی كه مربوط است به امور حقوقی (نه كيفری)، قانونگذار در تبصرهی يك مادهی ۱۲۱۰ مقرر کرده: «سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام قمری و در دختر نُه سال تمام قمری است». اين ماده كه علیالقاعده، رسيدن صغار به سن بلوغ را دليل رشد قرار داده و خلاف آنرا محتاج به اثبات دانسته، ناظر به دخالت آنان در هر نوع امور مربوط به خود در امور مدنی، میباشد؛ مگر در مورد امور مالی كه به حكم تبصرهی ۲ مادهی مرقوم: «اموال صغيری را كه بالغ شده باشد در صورتی میتوان به او داد كه رشد او ثابت شده باشد». اما با مراجعه به مجموع مقررات بينالمللی، مي توان استناد نمود كه سن مسئوليت كيفری اطفال در خصوص مجازاتهای سالبِ حيات، هیجده سال است. با اين توضيح كه بند الف مادهی ۳۷ كنوانسيون حقوق كودك صراحتاً مقرر نموده كه: «هيچ كودكی مورد شكنجه یا ساير رفتارهای بیرحمانه، غير انسانی يا تحقير آميز قرار نگيرد. مجازات اعدام، يا حبس ابد بدون امكان آزادی، نبايد در مورد جرمهايی كه اشخاص زير هیجده سال مرتكب میشوند، اعمال گردد». اين كنوانسيون در سال ۱۳۷۲، به دليل اهميت جايگاه و نقش كودكان، تحت عنوان «قانون اجازهی الحاق دولت جمهوری اسلامی ايران به كنوانسيون حقوق كودك»، به تصويب نمايندگان مجلس شورای اسلامی رسيده و اين مادهی كنوانسيون، بدون هيچ ايرادی به مجلس، جهت اعلام به قوهی مجريه و نشر آن ارسال شد. بنابراين، طبق مادهی ۹ قانون مدني كه مقرر مي دارد: «مقررات و عهودی كه بر طبق قانون اساسی بين دولت ايران و ساير دول منعقد شده باشد، در حكم قانون است»، نمی توان حكم به قصاص نفس و اعدام اطفال زير هیجده سال را صادر کرد. چرا كه به نظر می رسد، اختلاف در سن «بلوغ شرعی» با تصويب اين كنوانسيون و تأييد آن توسط شورای نگهبان رفع و در خصوص مجازاتهای سالب حيات، سن مسئوليت كيفری طفل، هیجده سال میباشد. بنابراين احكام صادره توسط محاكم دادگستری، بنا به استدلالات مرقوم نسبت به سلب حيات اطفال زير هیجده سال، از اين لحاظ، مخدوش و قابليت نقض را دارد. ليكن متاسفانه، محاكم دادگستری كشورمان به اين موضوع مهم توجه نکرده و همچنان سن مسئوليت كيفری را در دختر نه سال تمام قمری و در پسر پانزده سال تمام قمری در نظر میگيرند. به هر حال، حسین ترنج با کوشش مادرش و عدهای از خیرین، به دلیل اخذ رضایت از اولیاء دم از مرگ نجات یافت و باید امیدوار باشیم که دیگرِ این جوانان نیز به این ترتیب، از مجازات مرگ نجات یابند. در همین رابطه: • اعدام افراد زیر هجده سال - 1 • اعدام افراد زیر هجده سال - 2 |