رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۱ شهریور ۱۳۸۵

راديو رسانه زهوار در رفته

رادیوی سنتی رسانه پیرمردهاست. تصویر پیرمردهایی که یک رادیوی ترانزیستوری به گوش‌شان چسبانده‌اند و مثلاً روی نیمکت یک پارک نشسته‌‌اند برای ما تصویر غریبه‌ای نیست. اسم رادیو بسیاری از ما را به یاد یک قوطی سیاه یا قهوه‌ای گوشه خانه می‌اندازد که به کار پخش دعای سحر یا شنیدن خبرهای ساعت دو یا گوش کردن به رادیوهای بیگانه می‌خورد یا فوق فوقش گزارش فوتبال. البته این روزها رسانه رادیو به آن مفهوم قدیمی یک جای دیگر هم حضور دارد توی تاکسی‌های زرد و نارنجی که پشت راهبندان‌‌های شهرهای بزرگ گیر کرده‌‌اند.

اما این رسانه زهوار در رفته کجای زندگی جوان امروزی است؟ جوان عصر اینترنت و هارد راک در کدام یک از وقت‌های زندگی اش پیچ رادیو را می‌چرخاند. صدای رادیو کجای زندگی پر از استرس جوان امروزی می‌تواند بپیچد؟

آیا آنها که به تاسیس یک رادیوی تازه دست می‌زنند دیوانگان عصر جدیدند که در سودای نوستالژی دیر و دور خود تلاش می‌کنند به خویشتن جوانشان برگردند؟ آنجا که عصر تابستان هست و حوض پر از ماهی و هندوانه و کوچه و خیابان‌های شلوغ و صدایی که به همه این شلوغی‌ها پایان می‌‌داد؟صدای گوینده‌ای که انگار از جایی غریب می‌آمد؟ صدای رادیویی که جایی دور از دسترس مثلا روی طاقچه نشسته بود و کسی از درون آن جعبه عجیب و غریب، از یک منبر تازه همان حرف‌های همیشه را تکرار می‌کرد؟ و گاهی هم البته رنگ و آهنگی برای رنگ زدن به روز و روزگار خسته آدم‌هایی که در برزخ اندرونی و بیرونی به سر می‌بردند؟

در این نوشته قصد ندارم عقل و جنون آن‌ها را ثابت کنم فقط می‌خواهم بلند بلند در این مورد فکر کنم که این رادیوی زهوار درفته را جایی در ترافیک این همه تکنولوژی جدید می‌توان به زندگی برگرداند یا نه؟ آن هم در دور و زمانه‌‌ای که هر روز یک کمپانی بزرگ محصول تازه‌ای را به ویترین‌ فروشگاه‌های محبوب ما می‌فرستد؟ ویترین کالاهای تکنولوژیک یا سایت‌هایی که هر روز یک شعبده تازه رو می‌کنند؟

نوستالژی‌هایتان را دور بریزید

امروز گوگل یک لینک تبلیغاتی برایم فرستاده بود. تبلیغ یک دستگاه کوچک که توی مشت جا می‌گیرد. این دستگاه کوچک هم عکس می‌گیرد هم فیلم پخش می‌کند هم متن به شما نشان می‌دهد هم می‌توانید با آن رادیو گوش کنید و هم برایتان صدا ضبط می‌کند. اگر شما زیاده خواه‌تر از این هستید باید بگویم با این دستگاه کوچک البته نمی‌شود ظرف شست یا لباس اتو کرد. اما گمانم این دستگاه باعث می‌شود افسانه رادیوی زهوار در رفته و پیرمرد در حال چرت زدن را فراموش کنیم.

وقتی با ابزاری به این کوچکی هنگام خرید، پیاده‌روی، ورزش و دوچرخه‌سواری می‌توان به رادیو گوش کرد 50 درصد قضیه حل است. مخاطب به راحتی به آنچه می‌خواهد دسترسی دارد. اما آنچه می‌ خواهد چیست؟

جای رسانه و مخاطب با آنچه پیش از این معمول بوده فرق کرده است. حالا دیگر رادیو دیگر حق نشستن روی هیچ تاقچه ای را ندارد.باید جای دم دست‌تری را برای حضورش انتخاب کند.

حتی دیگر کمتر کسی حوصله می‌کند پیچ رادیو را دنبال طول موج مشخصی بچرخاند. خب اگر یک رادیو مایل است رادیو بماند، رسانه باشد و همچنان مخاطب داشته باشد باید جایی میان کلیک‌های آدم امروزی پیدا کند. یک کلیک روی وبلاگ، یک کلیک روی رادیوی وبلاگی.

رادیوی وبلاگی

فرهنگ آکسفورد سال 2005 واژه پادکست را برترين واژه سال انتخاب کرد. سال 2006 این واژه وارد این فرهنگ‌ شد اتفاقی که دو سال پیشتر برای وبلاگ افتاده بود. حالا فرهنگ نویسان برای پذیرفتن واژه‌های جدید کمتر مقاومت می‌کنند آیا صاحبان رسانه‌های سنتی هم به همین راحتی با این واژه‌ها کنار می‌آیند؟

جلوی اسم پادکست در فرهنگ آکسفورد نوشته: برنامه ای راديويی يا مشابه که ديجيتالی ضبط شده و برای داون‌لود کردن و پخش، از دستگاه های شخصی پخش صدا، روی اينترنت گذاشته می شود.

اگر تا همین دیروز با داشتن یک کامپیوتر و ارتباط اینترنتی می‌شد یک روزنامه اینترنتی شخصی راه انداخت به اسم وبلاگ و برایش شکل و شمایل متفاوت و لوگوی مشخص تعریف کرد و آنجا سردبیر یک صفحه خاص اینترنتی شد حالا کار بالا گرفته، کافی است یک میکروفن و نرم‌افزار داشته باشی آن وقت می‌توانی یک رادیوی شخصی راه بیندازی. محبوبیت پادکست برای همین سادگی تولید آن است. البته قبل از این کار باید ایده‌ای هم برای انتشار داشته باشی. یا به عبارت بهتر چند کلمه حرف حساب یا غیر حساب.

هر چند از روز اول سازندگان پادکست‌ها قصد نداشتند به جنگ رادیوی سنتی بروند. اما آنها با پخش صداهایی که معمولاً فرصت انتشار پیدا نمی‌کردند و با فرم متفاوت و غیر‌ رسمی‌ کم کم کار را برای صاحبان رادیوهای رسمی سخت کردند.

بی‌بی‌سی خیلی زود، زمانه جدید رادیوها را درک کرد و آن را در برنامه‌های خود پذیرفت. رادیوهای دیگر هم برخی برنامه‌هایشان را بر روی پادکست ارائه کرده‌اند.

یک رسانه زهوار در رفته در عصر اینترنت

آمار و ارقام می‌گویند شنونده‌های رادیو هر روز کمتر می‌شوند از طرف دیگر کاربران اینترنت هر روز بیشتر. آیا صاحبان رسانه رادیو جایی در تقاطع این دو میله نمودار می‌توانند به ملاقات مخاطبان تازه بروند؟

بدون تردید پادکست یا رادیوی وبلاگی محل این قرار تازه و متفاوت است. هر چند تهیه‌کنندگان رادیو باید حواسشان باشد رادیو نمی‌تواند در مقابل چشم‌اندازی از مخاطبان جدید با فنآوری تازه همان حرف‌های قدیمی را با همان فرم کهنه شده پخش کند.

این رسانه زهوار در رفته برای ماندگار شدن در عصر اینترنت باید پایش را از کلیشه‌های دهه‌های گذشته رادیو بیرون بگذارد. خارج شدن از استودیوهای اکوستیک شده، حذف اتاق فرمان و جمع شدن همه عوامل تولید در یک نفر یک راه ضد کلیشه است که اینترنت پیش پای رادیویی‌ها گذاشته است.

پادکست ایرانی و یک مشکل کوچک

وبلاگ‌نویسان ایرانی در دنیای وبلاگ‌نویسی صاحب رده و آوازه‌‌اند. تا همین چند وقت پیش زبان فارسی چهارمین زبان زنده وبلاگی بود.

برای رشد سریع تعداد وبلاگ‌نویسان در ایران توجیه‌های جامعه‌شناسانه و روانشناسانه زیادی وجود دارد اما به هر دلیل تعداد آنها واقعاً چشمگیر است.

در تغییر و تحول رسانه‌های امروزی، با وجود راه‌اندازی سایت‌های ارائه‌دهنده خدمات پادکستینگ به فارسی تعداد کاربران ایرانی صاحب پادکست آن‌قدرها رشد نکرد.

تعداد جوان‌های ایرانی که دستشان به اینترنت می‌رسد و از امکانات کافی برای راه‌‌اندازی یک رادیوی وبلاگی برخوردارند کم نیستند اما زیر ساخت‌های توسعه نیافته اینترنت در ایران باعث شده است سرعت اینترنت در حدود همان سال‌های ورود اینترنت به ایران بماند.

یکی دو سالی است اینترنت بی‌سیم و پر سرعت در برخی مناطق تهران و بعضی شهرهای بزرگ ایران قابل دریافت است اما تا زمانی که اینترنت پر سرعت به فراوانی کارت‌های اینترنت نشود پادکست‌های ایرانی کم‌تعداد و پراکنده باقی می‌مانند.

معصومه ناصری
masoome@gmail.com

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

به عنوان یک سردبیر رادیو شدیدا تکذیب می کنم! اتفاقا رادیو به خاطر صمیمیت و همراهی روزانه با ادما هنوز زنده مانده.

-- جلال سمیعی | ... و غیره ، Aug 17, 2006 در ساعت 08:20 PM

اين هم يه پاسخ به اين نوشته:
http://www.abogel.com/2006/08/blog-post_17.html

-- جمال ، Aug 17, 2006 در ساعت 08:20 PM

سلام،

اما تا حالا کدامیک از این نوآوری های تکنولوژی جای سلف خودرا تنگ کرده؟
مگر تلویزیون توانست جای سینمارا وویدیو جای تلویزیون را تنگ کند؟
مگرفلاپی وسی دی ودی وی دی وکامپیوتر توانستند جای کتاب را تنگ کنند؟
مگر تلفن توانست جای دیداررا بگیرد؟
نخیر این نوستالژی که شما می فرمائید چه مال ما پیرمردهای جوان باشد وچه مال شما جوان های پیر ازآن بید ها نیست که به این بادهابلرزد!
کافه ناصری تان برقرارو پررونق باد!

-- نق نقو ، Aug 18, 2006 در ساعت 08:20 PM

ba naghd abogel.com bishtar moafegham ta matlab shoma

-- Majid ، Aug 18, 2006 در ساعت 08:20 PM

رادیو به این دلیل امروز کم کم محو می شود و تنها شنونده های سنتی خود را به زور حفظ کرده که به طور ثابت بیانگر دیدگاه های طبقه ی زور و زر و قانون اساسی به دست است هر چقدر این طبقه نگران تر این رسانه ثابت تر و در نتیجه میرا تر.همان بلایی که اگر بدیلی برای تلویزیون ایجاد شود بر سرش خواهد آمد اگر تکنولوژی به جایی برسد که شما زنده با مردم هر جای جهان با تصویر پرتفکیک high resolution و صدای در حد cd صحبت کنید خیلی خودمانی تر هستید تا از فیلترهای شیک bbc cnn یا irib و .... به اخبار جهان برسید آنگاه بی واسطه و خودتان انتخاب می کنید.
کل فرایند به سمت یکی شدن همه ی نیازهایی مانند دسترسی به دوستان، امکان مبادله دوست داشته ها،سادگی و عدم سانسور و آسانی کار و نزدیکی مردم جهان می رود دیگر باید کامپیوتر با یخچال فرق کند
کامپیوتر ساخته شد تا همه چیز بشود برنامه ای درونش بریزند و رادیو شود و تلفن شود و تلویزیون شود و اداره ی پست شود و فروشگاه شود و ماشین تایپ شود و دستگاه چاپ گوتنبرگ شودو دیکشنری شود و بوم گرافیست ها و آتیله ی عکاسی و........ کامپیوتر قرار نبود یک کاره باشد و خب نشد و با همین قدرت انعطاف تا جایی که بتواند در خود جمع می کند.
فرایند حذف رادیو گوشه ای از کهکشان تغییرات است که شاید به نظر به حذف آن بینجامد ولی ققنوس وار در شکل "دستگاه کوچک که هم عکس می‌گیرد هم فیلم پخش می‌کند هم متن به شما نشان می‌دهد هم می‌توانید با آن رادیو گوش کنید و هم برایتان صدا ضبط می‌کند" متولد می شود و به عکس قول دوستمان
مگر تلویزیون نتوانست جای سینمارا وویدیو جای تلویزیون را تنگ کند؟
مگرفلاپی وسی دی ودی وی دی وکامپیوتر نتوانستند جای کتاب را تنگ کنند؟
مگر تلفن نتوانست جای دیداررا بگیرد؟
یا شاید من از مریخ آمده ام!
از دوستان به دلیل سبک نگارش معذرت می خواهم من همیشه ساده تر صحبت می کنم

-- هاشم مرادمند ، Sep 2, 2006 در ساعت 08:20 PM