رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ آذر ۱۳۸۸
گفتگوی فرید زکریا با مازیار بهاری در سی. ان.ان

مازیار بهاری: در زندان دو بار به فکر خودکشی افتادم

اهورا

مازیار بهاری، روزنامه نگار تازه آزاد شدهء ایرانی، امروز در سی.ان.ان حضور یافت. فرید زکریا، از سردبیران این شبکه، گفتگویی با وی انجام داد که چندین بار پخش شد.

مازیار بهاری، خبرنگار ایرانی-کانادایی هفته نامه نیوزویک، مدت کوتاهی در پی ناآرامی‌های پس از انتخابات در ایران، به جرم جاسوسی برای سازمان‌های سیا و موساد دستگیر شد.

در پی ناکام ماندن تلاش‌ها برای آزادی مازیار بهاری، در نهایت، ظاهراً نامهء همسر باردار او از بیمارستانی در لندن به مقام‌های ایران موثر واقع شد. بهاری بیستم اکتبر ( بیست و هشتم مهر) از زندان آزاد شد.


پلاکاردهای ایرانیان مقیم خارج از کشور برای آزادی بهاری، ضمن راهیمایی‌هایشان (عکس ازNowPublic)

مازیار بهاری اکنون برای حضور در جشنواره جهانی فیلم‌های مستند (ایدفا) در آمستردام بسر می‌برد. امروز در یکی از نشست‌های جشنواره از آنچه در زندان بر او گذشته سخن گفت. پیش‌تر یکی از مستندهای بهاری در این جشنواره به نمایش درآمده بود و ایدفا نیز با همکاری ده‌ها فیلمساز نامدار، دادنامه‌ای برای آزادی او تنظیم کرده بود. بهاری در پاسخ به درخواست یکی از گزارشگران زمانه برای گفتگو، بدون توضیحی اظهار داشت که با رسانه‌های ایرانی به دلیل پیامد‌های آن مصاحبه نمی‌کند.

در برنامه امروز سی.ان.ان، فرید زکریا با اشاره به شمار زیاد زندانیان سیاسی در ایران، تبدیل شدن "اوین" به یک شکنجه‌گاه و محل کشته‌شدن تعدادی از زندانیان، از زهرا کاظمی هم سخن گفت؛ روزنامه نگار-عکاس ایرانی‌-‌کانادایی که در سال 2003 به شکل مشکوکی در "اوین" کشته شد.

در آغاز برنامه تلویزیونی سی.ان.ان، فرید زکریا از وضعیت و احساس بهاری در نخستین ساعات زندانی شدن پرسید:

مازیار بهاری: زمانی که فهمیدم راهی "اوین" هستم، گزارش‌هایی که خودم در گذشته از شکنجه شدگان، بازجویی‌ها و سلول‌های انفرادی در این زندان تهیه کرده بودم را به خاطرآوردم. همه این خاطرات برایم وحشتناک بود. نمی‌دانستم چه باید بکنم.

فرید زکریا: اتهام شما برای دستگیری چه بود؟

در آغاز، من به طراحی حرکت‌های رسانه‌های غربی در ایران متهم شدم و این اتهام را ده روز به دوش می‌کشیدم.
نه تنها این اتهام بلکه نام شما را هم بردند و گفتند: "سردبیر برنامه‌های تو زکریا و کریستفر دیکی همه بخشی از دستگاه جاسوسی آمریکا هستند" و من به آنها گفتم که فرید هیچگاه به من نگفته بود.

بازجویی‌های تو خیلی طولانی شده بود. در بازجویی چه می پرسیدند؟

من به آنها می‌گفتم که من تنها وظیفه خبرنگاری خود را انجام می‌دادم و جاسوس نیستم. اما بازجوی من هر روز به من می‌گفت که اعدام خواهم شد. همه روزه به مدت سه ماه چنین تهدیدهایی می‌کرد؛ می گفت: "یک روز ساعت چهار صبح، پس از نماز صبح، بیدار خواهی‌ شد و برای اعدام حاضرت می کنند، مطمئن باش من کسی‌ خواهم بود که صندلی‌ را از زیر پای تو خواهم کشید و این پایان کار تو خواهد بود."

فکر می کنی‌ چرا این کارها را با تو کردند؟ آیا می‌خواستند تو را بترسانند یا اینکه تو را مجبور به گفتن چیزی کنند؟

دقیقا! تلاش می‌کردند مرا بترسانند. می‌خواستند مرا زیر فشار روحی و روانی‌ زیادی قرار دهند مجبورم کنند به آنچه آنها می‌خواستند اعتراف کنم. حتی شکنجه جسمی‌ هم شدم، اما شکنجه روحی بسیار تاثیر بدتری داشت.

چه نوع شکنجه های بدنی انجام می‌دادند؟

لگد زدن، مشت زدن، چک زدن، و شلاق زدن با کمربند از انواع شکنجه‌های بدنی در این دوران بود، اما تحقیر کردن مهمترین چیزی است که در زندان اوین با تو می‌کنند؛ چرا که می‌خواهند تحقیر شوی تا هرگونه اتهامی که می‌بندند را بپذیری. آن‌چیزی که آنها از من می‌خواستند این بود که نام افرادی را بدهم و داستان‌های ساختگی برای آنها بسازم. می‌خواستند از این راه، پرونده ای برای آنها درست کنند؛ به‌ویژه در مورد اصلاح‌طلبان و یا خبرنگاران دیگر. چون هیچ چیزعلیه آنها نداشتند...

نخستین چیزی که با خود گفتم این بود که هرگز تحت هیچ‌شرایطی نام کسی‌ را نخواهم برد. من هیچگونه راز مهمی‌ از افراد نمی‌دانستم. سپس فکر کردم اگر من برای آنها داستان‌سازی کنم، با وجدان خود چه کنم.

از احساس خودت در زمان به‌سر بردن در سلول انفرادی بگو...

در قرآن نوشته شده: «یکی از جزاها برای گناهکاران فشار قبر است.» از سلول انفرادی می‌توان به‌عنوان یکی‌ از سخت‌ترین بخش‌های دورهٔ زندان نام برد. زمانی که‌ آنجا هستی‌ حس می کنی‌ که دیوارها به هم نزدیکتر می‌شوند، گویی که در قبر باشی‌. پس از مدتی‌ آدم دچار توهم می شود.

زمانی‌ که در زندان بودید و هنگامی که فکر می کردی که ممکن است اعدام شوی چه فکر‌هایی از سرت می‌گذشت؟

پس از چند هفته تهدید به اعدام، هر روز با خود گفتم: «خب که چی‌؟! ممکن است اعدام شوم و آن پایان کار باشد.» بعضی‌ وقت‌ها با خودم فکر می‌کردم که اعدام شدن بهتر از ماندن در سلول‌های انفرادی به مدت نامعلوم است.

بعضی‌ افراد مدت سه یا چهار سال در سلول‌های انفرادی زندانی بودند. من حتی دو بار به فکر خودکشی‌ افتادم. تصمیم گرفتم شیشه عینکم را بشکنم و با آن شاهرگ دست خودم را بزنم. حتی به این فکر می‌کردم که چقدر طول می‌کشد که با رفتن خون از رگ، من جان بدهم.

ولی بعد با خودم گفتم: «این کار را نخواهم کرد. چرا من باید کار آنها را برایشان انجام دهم؟ اگر آنها می‌خواهند بکشند خودشان باید این کار را انجام دهند. من نمی‌خواهم مامور اعدام آنها برای جسم خودم بشوم.»

من چیزهای زیادی برای از دست دادن داشتم: خانوده‌ام، همسرم، فرزندم، مادرم، دوستان و آشنایانم.

در مرحله پایانی زندانی بودن تو، حدود بیست روز پایانی تا آزادی، گفته بودی به نظر می‌رسید که چیزی در حال تغییر است. چرا تو به این نظر رسیده بودی؟

بیشتر به خاطر کمپین‌ بین‌المللی و فشار جهانی‌ که به‌خاطر من شکل گرفته بود. همچنین به‌خاطر فشارهای داخلی‌. همانطور که می‌دانید بسیاری از همکاران رسانه‌ای من از جمله خود شما برای من کمپین بی‌توقفی را شروع کرده بودید. البته من هیچ چیز در مورد آن نمیدانستم، تا زمانی که یک روز، زندان‌بان من که آدم خوبی‌ هم بود، (شغلش زندان‌بان بود‌، با افراد سپاه فرق داشت)، شروع کرد مرا به نام "آقای هیلاری کلینتون" صدا کردن! وقتی‌ که من از او پرسیدم چرا مرا هیلاری کلینتون می‌نامی؟ گفت: "هیلاری در مورد تو صحبت کرده و دیروز صدا و سیمای ایران آنرا نشان داده است".

آن زمان بود که من فهمیدم کمپین بزرگی‌ برای من انجام شده وگرنه وزیر امور خارجه آمریکا در مورد من چیزی نمی‌گفت. آن روز بهترین روز برای من در مدت زندان بود.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

لطفا به فکر زبان بدبخت فارسی باشید این متن فارسی نیست. فقط کلمات ترجمه شده و روح جملات همچنان انگلیسی است. نمی توان مدعی خدمت به ایران شد اما زبان این کشور را خراب کرد. تشکر

-- رامین ، Nov 23, 2009 در ساعت 11:28 PM

چیزی در حال تغییر نبود .شاید از آقای بهاری ج.ااحساس خطر نمی کرد وگرنه مثل حسین درخشان اوراهم نگاه میداشتند.

-- بدون نام ، Nov 23, 2009 در ساعت 11:28 PM

از جنایات حکومت مذهبی ایران چه باید گفت فکر می کنم باید کار را ساده کرد و آن اینکه جنایات دوران حاکمت کلیسا را ضربدر 10کرد تا جنایات حاکمیت مذهب شیعه در ایران مشخص شود.
کلیسا در دوران تاریکی بدون برق، کامپیوتر و اینترنت جنایت می کرد و این حکومت در روز روشن و در جلو چشما نزدیک به 7میلیارد جمعیت جهان جنایات گوناگون می کند. اینترنت، شبکه های ماهواره ای و روزنامه ها و رادوی و تلویزیون و سینما به گونه ای اند که تمامی اعمال انسانها و حکومت را مثل آینه نشان می دهند ولی اینها نه تنها ابایی از جنایات ندارند بلکه با بوق و کرنا خود به گشو جهانیان می رسانند. کلیسا که معتقد بود که اگر صورت چپتو زدند راستشو بگذار بنوازند، آن همه جنایت کرد حکومت اسلامی که معتقد است کفار و منافقین را بکشید چه جنایاتی می تواند کرده باشد> آیا میشود این جنایات را شمارش کرد؟
مازیار بهاری می گوید وقتی فهمید که به سوی اوین می برند به یکباره هراس ورش داشت. او درست فهمیده بود چون از این حکومت همه نوع شر امکان پذیر است.

-- بدون نام ، Nov 23, 2009 در ساعت 11:28 PM

يکی را در ايران می گيرند و تحت فشار اعتراف می کند جاسوس است و قصد داشته در ايران انقلاب مخملی راه بيندازد بعد هم زنش نامه می دهد و مسئولين جمهوری اسلامی دلشان به رحم می آيد و آن فرد به اصطلاح « جاسوس» را به دلايل انسانی آزاد می کنند تا به غرب رفته و بعد بگويد که او را در زندان شکنجه کرده اند و او تحت فشار گفته جاسوس بوده و آبروی جمهوری اسلامی و دستگاه امنيتی او را ببرد. واقعا جمهوری اسلامی از اين سناريوهای آبکی و نخ نما شده چه استفاده ای می برد؟

-- رشيدی ، Nov 23, 2009 در ساعت 11:28 PM

من راستش برای ایشان احترام زیادی قایل بودم ولی با این رفتار که من با رسانه های فارسی گفتگو نمی کنم ولی با سی ان ان ایشان صحبت می کنند با این بهانه که برایشان عواقب بدی خواهد داشت اگر همین صحبت ها را با رسانه های فارسی می کرد!! خیلی بهانه بی پایه ای است. برای ایشان متاسفم!

-- Anahita ، Nov 23, 2009 در ساعت 11:28 PM

امیدوارم همه اسرای در بند آزاد شوند مثل ایشان.

-- ممدآقا ، Nov 23, 2009 در ساعت 11:28 PM