رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲ خرداد ۱۳۸۷

پنج توصیه‌ به غرب درباره بحران هسته‌ای ایران

کریستف برترام
برگردان: احمد سمایی

موضوع رویکرد بهینه در قبال پرونده هسته‌ای ایران همچنان یکی از بحث‌های عمده محافل سیاسی غرب است. در این بحث‌ها هم ضرورت تهاجم نظامی به ایران مطرح است و هم برچیدن تحریم‌ها و آغاز گفت‌وگوی بی‌قید و شرط با این کشور. به ویژه این گزینه دوم با توجه به تأکیدی که باراک اوباما، نامزد احتمالی دمکرات‌ها در انتخاب ریاست‌ جمهوری آمریکا بر آن دارد بیش از پیش قابل اعتنا شده است.

در نوشتاری که در زیر می‌خوانید،‌ کریستف برترام (Christoph Bertram) ضمن برشمردن دلایل شکست سیاست کنونی در قبال مناقشه هسته‌ای ایران، پنج توصیه به مقامات غرب می‌کند. او در این توصیه‌ها با اشاره به جایگاه،‌ نقش و رفتار ایران در صحنه‌ی منطقه‌ای و بین‌المللی، توضیح می‌دهد که چرا سیاست گفت‌وگوی بی‌قید و شرط با این کشور، هم به لحاظ داخلی و هم از جنبه‌ی خارجی بیش از سیاست کنونی نتیجه‌بخش خواهد بود.

کریستف برترام در سال‌های ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۴ مدیر بخش پژوهش مؤسسه‌ی مطالعات استراتژیک لندن بوده است. او از ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۸ مسؤولیت سرویس سیاسی هفته‌نامه‌ی آلمانی «دی سایت» را به عهده داشته و پس از آن تا سال ۲۰۰۵ بنیاد علم و سیاست آٔلمان (Stiftung für Wissenschaft und Politik) را هدایت و سرپرستی کرده است.

این بنیاد مهم‌ترین اتاق فکر (تینک تانک) آلمان به حساب می‌آید که دولت و پارلمان این کشور را در امر مناسبات بین‌المللی مشاوره می‌دهد. برترام در حال حاضر استاد مدعو در دانشگاه جان‌هاپکینز آمریکاست.


نیروگاه اتمی بوشهر

در منطقه‌ی میان بغداد و بیروت دوباره وضعیتی انفجاری در حال شکل‌گرفتن است و مثل همیشه ایران به نوعی یکی از طرف‌های ماجراست. دوباره پاره‌ای از نزدیکان جرج بوش، مثل جان بولتون، سفیر سابق ایالات متحده در سازمان ملل، خواهان بمباران آن اردوگاه‌هایی در ایران هستند که از نظر آنها پایگاهی برای آموزش نیروهای شورشی عراق است. و خود آقای بوش هم در جریان سفر اخیرش به خاورمیانه، دمکرات‌ها (باراک اوباما) را متهم را کرد که می‌خواهند سیاستی مبتنی بر کرنش و سازش در منطقه پیش برند.

در همین راستا، تنش فزاینده در منطقه به گردن حماس و حزب‌الله و حامی آنها، یعنی ایران انداخته می‌شود. در برابر، ایران هم برای مثال، انفجار در مسجدی در شیراز که به کشته‌شدن ۱۳ نفر و جراحت ۲۰۰ تن دیگر انجامید را به آمریکا و بریتانیا نسبت می‌دهد. با توجه به این کشمکش‌ها وبلاگ «دیده‌بان‌ اتمی ایران» می‌پرسد که «آیا جنگ شروع شده است؟»

به رغم این وضعیت، دبپلمات‌های غربی به جای آن که در پی کاستن از تنش و تشنج باشند، مقدمات تشدید تحریم‌ها علیه ایران را فراهم می‌کنند. قرار است اوایل ژوئن دوباره از ایران خواسته شود که غنی‌سازی اورانیوم را موقتا به حال تعلیق درآورد. اگر ایران با این خواست موافقت کند، مشوق‌های اقتصادی و تکنولوژیک در انتظارش خواهد بود. در غیر این صورت، شورای امنیت تحریم‌های بیشتری را علیه آن اعمال خواهد کرد.

تمکین و به راه ‌آمدن ایران امر چندان محتملی نیست. اخیرا، رهبر مذهبی جمهوری اسلامی، آیت‌الله خامنه‌ای به صراحت اعلام کرد که ایران مرعوب فشارها و تهدیدها نخواهد شد. تأثیر تحریم‌ها احتمالا منحصر به آن خواهد بود که تنش در منطقه را افزایش دهد و اقتدار و اعتبار سازمان ملل را بیش از پیش خدشه‌دار کند.

چنین وضعیتی دوباره آب به آسیاب آن دسته از اطرافیان بوش خواهد ریخت که خواهان بمباران تأسیسات اتمی ایران‌اند. بسان آستانه‌ی جنگ عراق،‌ آنها دوباره استدلال خواهند کرد که: وقتی که سازمان ملل قادر نباشد اراده‌ی خود را به دولت‌های نافرمان تحمیل کند، باید دولتی قوی، یعنی آمریکا به جای آن وارد عمل شود.

بنابراین، می‌توان پرسید که آیا بحران اتمی ایران در مسیر تنش و تشنج بیشتر پیش‌ می‌رود؟ پاسخ می‌تواند منفی باشد، به شرطی که مسؤولان غرب از رویکردهای فعلی و ادامه‌ی سیاست ناموفق تحریم و تهدید فاصله بگیرند و استراتژی خود در قبال ایران را مورد بازنگری قرار دهند.

مبنای بازنگری باید درک این واقعیت باشد که ظرف شش سال گذشته در توقف برنامه‌ هسته‌ای ایران موفقیتی به دست نیامده؛ بلکه برعکس، این برنامه شتاب و سرعت بیشتری پیدا کرده است. حال اگر غرب باز هم به سیاست کنونی‌اش ادامه دهد،‌ نهایتا نتایج دوگانه‌ی‌ نامطلوبی خواهد گرفت:‌ مدافعان دستیابی ایران به بمب اتمی در درون جمهوری اسلامی تقویت خواهند شد و در منطقه‌ی که در تأمین و رفاه و امنیت غرب وزن و نقشی تعیین‌کننده دارد، کشوری همچون ایران در موضع خصومت و سیتز دائمی با ما قرار خواهد گرفت.

از این رو، درست آن است که به جای پیش‌رفتن در مسیر بن‌بست‌گونه‌ی کنونی، آن را ترک کنیم. برای چنین کاری،‌ لازم است که دولت‌های ما هر چه سریع‌تر اجرای پنج توصیه‌ی زیر را در دستور کار قرار دهند:


مردم ایران در حمایت از حق داشتن انرژی هسته‌ای

اول: به واقعیت‌ها بچسبید و به دام شایعات و حدس و گمان‌ها نیفتید.

هنوز هم به هیچ‌وجه قطعی نیست که ایران مشغول ساختن بمب اتمی است. سازما‌ن‌های اطلاعاتی آمریکا در گزارش ماه دسامبر خود به این نتیجه رسیده‌اند که بخش نظامی برنامه هسته‌ای ایران از سال ۲۰۰۳ متوقف شده و تا اواسط سال ۲۰۰۷ هم نشانه‌ای از آغاز مجدد آن به دست نیامده است. صد البته بسیار نامطلوب است که ایران به بمب‌ اتمی دست یابد. ولی سناریوهای دهشتناکی که بسیاری در غرب ترسیم می‌کنند هم، چندان با واقعیت نمی‌خوانند.

کسی که مدعی است دستیابی ایران به بمب اتمی آغازگر دوری از رقابت هسته‌ای در منطقه خواهد بود باید به این سوال پاسخ دهد که چرا تا کنون بمب‌های اسرائیلی چنین تأثیری نداشته‌اند. و کسی که مدعی است رهبری تهران با بمب اتمی به کشورهای دیگر حمله خواهد کرد فراموش می‌کند که این گونه بمب به کار تهاجم نظامی نمی‌آید: کسی که آن را شلیک کند، خود دومین کشته‌اش خواهد بود. در مورد کشور به لحاظ نظامی ضعیف و به لحاظ تکنولوژیک عقب‌مانده‌ای مانند ایران، شاید خود این کشور اولین قربانی شلیک بمب اتم شود. آخوندها اما اهل خودکشی نیستند.

به فرض هم که ایران به بمب اتمی دست یابد، غرب از ابزارهای مهار و بازدارندگی کافی برخوردار است، همان ابزارهایی که در تمامی دوران جنگ سرد دشمنی به مراتب قوی‌تر و خطرناک‌تر از ایران را مهار و خنثی نگه داشت.

دوم: تحریم‌ها را رها کنید.

نه تحریم سی‌ساله‌ی آمریکا و نه تحریم‌ دو ساله‌ی شورای امنیت نتوانسته‌اند ایران را به چرخش اساسی در سیاست‌هایش وادارند. کشوری که بر دومین ذخایر نفت و گاز جهان قرار گرفته، کم‌تر از تحریم‌ها متأثر خواهد شد،‌ آن هم در زمانه‌ای که قیمت نفت به بشکه‌ای ۱۲۵ دلار رسیده است. بی‌سبب نیست که تحریم‌ها به نشانه‌ای از ضعف و سردرگمی غرب بدل شده‌اند.

سوم:‌ با ایران، بدون قید و شرط به مذاکره بپردازید.

پنج عضو دائمی شورای امنیت به علاوه‌ی آلمان پیوسته تأکید می‌کنند که حاضر به مذاکره با ایران‌اند، به شرطی که این کشور غنی‌سازی اورانیوم را به حال تعلیق درآورد. ولی احتمال پذیرش این شرط از سوی جمهوری اسلامی در حد صفر است.

این کشور سال ۲۰۰۳، در مذاکرات خود با سه کشور اروپایی موافقت کرد که تلاش برای تکمیل چرخه‌ی سوخت اتمی را معلق کند. دو سال بعد اما این تصمیم لغو شد؛ زیرا از یک سو، غرب به این اقدام ایران پاداش و پاسخ شایسته‌ای نداد. از سوی دیگر، تهران بیش از پیش به این درک و دغدغه رسید که تعلیق تکمیل چرخه‌ی سوخت قاعدتا باید نتیجه‌ی مذاکرات باشد و نه پیش‌شرط آن.

حالا هم اگر مذاکراتی شروع شود، احتمالا نتیجه‌اش نمی‌تواند توقف غنی‌سازی اورانیوم، یعنی تعلیق حقی باشد که ایران به عنوان امضا‌کننده‌ی قراداد منع گسترش سلاح‌های هسته‌‌ای، از آن برخوردار است.

رهبری جمهوری اسلامی به خصوص از آستانه‌ی جنگ آمریکا علیه عراق، برنامه‌ هسته‌ای‌اش را با جدیت و پیگیری‌ بیشتری دنبال می‌کند. در ‌آن هنگام، ایران به آمریکا امتیازهای درخور اعتنایی پیشنهاد کرد: به رسمیت‌شناختن غیرمستقیم اسرائیل، قطع حمایت از حزب‌الله و حماس و تحت‌ کنترل ‌شدید قراردادن برنامه‌ هسته‌ای‌اش، بی‌آنکه حاضر به توقف آن باشد. دولت بوش اما در آن زمان، سرمست از قدرت، پیشنهادات ایران را درخور اعتنا نیافت و آنها را روانه‌ی سطل زباله کرد.


رهبر جمهوری اسلامی، برنامه‌ی‌ هسته‌ای‌اش را با جدیت و پیگیری‌ بیشتری دنبال می‌کند.

امروز که وضعیت عراق مرزها و محدویت‌های قدرت آمریکا را آشکار کرده، تبعا ایران کم‌تر از گذشته حاضر به رها کردن برنامه‌ اتمی خویش است. دولت تهران دائما تأکید می‌کند که انرژی هسته‌ای را برای استفاده‌های صرفا صلح‌آمیز نیاز دارد. این تأکیدها را می‌توان صددرصد باور نکرد، ولی حتی کسی مانند شیرین عبادی،‌ برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل هم، بر این باور است که یک دولت به لحاظ دمکراتیک مشروع هم نمی‌تواند از حق ایران در داشتن برنامه‌ هسته‌ای صرف‌نظر کند، زیرا این مسئله حالا دیگر یه نمادی از استقلال و غرور ملی بدل شده است.

بر این اساس، مذاکرات احتمالی با ایران صرف‌نظر از نشانه‌های تنش‌زدای مهمی که ایجاد می‌کنند، عمدتا‌ می‌توانند به نظارت و کنترل گسترده‌تر آژانس انرژی اتمی بر برنامه‌ی هسته‌ای ایران بینجامند، و نه توقف کامل این برنامه. همین نتیجه‌ را هم باید یک پیشرفت و موفقیت به حساب آورد.

چهارم: دوباره در مزایای سیاست تنش‌زدایی درنگ کنید و بر آنها متمرکز شوید.

فشار و تهدید، آن نیروهایی را در ایران قدرت بخشیده است که سرکوب و انسداد در داخل و ستیره‌جویی در خارج را دنبال می‌کنند و احتمالا هوادار دستیابی این کشور به سلاح اتمی هستند.

بسان دوران جنگ سرد، سیاست تنش‌زایی می‌تواند از شدت مناقشه با ایران بکاهد، وسوسه‌ دستیابی به سلاح هسته‌ای را مهار کند و به تنزل وزن و نفوذ «عقاب‌ها» در صحنه‌ی سیاسی ایران بینجامد. چنین رویکردی همچنین سبب خواهد شد آن مسایلی دوباره در دیدرس جامعه‌ی جهانی قرار گیرند که بحران اتمی بر آنها سایه انداخته است: نقض حقوق بشر در ایران و عقب‌ماندگی اقتصادی این کشور.

سیاست تنش‌زدایی غرب در برابر ایران باید دارای دو مولفه باشد: به رسمیت‌شناختن حق این کشور در داشتن برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز و آمادگی برای یافتن راه‌حل‌‌های منصفانه،‌ آن هم نه صرفا برای مناقشه اتمی،‌ بلکه برای همه‌ی مسایل فی‌مابین. در پیشبرد چنین سیاستی باید قبل از همه، واشنگتن پیشقدم شود، چرا که مشکلات در مناسبات میان آمریکا و ایران نقش مهمی در شکل‌گیری و تداوم بحران بازی می‌کنند.

باراک اوباما، یکی از نامزدهای دمکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا از همین حالا قول مذاکرات بی‌قید و شرط با ایران را مطرح کرده است. کشورهای اروپایی نیز باید به جای اصرار بر پیشبرد سیاست‌ دولت بوش در قبال ایران به استقبال راهکارهای اوباما بروند.

ایران احتمالا در برابر چنین راهکاری با احساسی آمیخته از پیروزی و نگرانی واکنش نشان خواهد داد. شک نیست که رهبری جمهوری اسلامی در مرحله‌ی اول تلاش خواهد کرد آمادگی غرب برای مذاکره بی‌قیدوشرط را پیروزی سیاست خود معرفی کند. واقعیت ولی این است که این رژیم در پی کاهش تنش با غرب از برخی از ابزارها و توجیهات سیاسی خود در عرصه‌ی داخلی و خارجی محروم خواهد شد.

به عبارت دیگر، تهران از مناقشه با غرب هم برای سرکوب و انسداد در عرصه‌ی داخلی سود جسته و هم سیاست تهاجمی و خصمانه در مناسبات بین‌المللی را توجیه کرده است. از این رو، زمانی که مناقشه فروکش کند و مناسبات با غرب به سوی عادی‌شدن پیش رود، تازه آغاز نگرانی‌ها و دغدغه‌های جمهوری اسلامی است؛ زیرا در چنین وضعیتی امکانات و محمل‌های تأثیرگذاری غرب بر عرصه‌ی مختلف حیات سیاسی و اجتماعی ایران افزایش می‌یابند و این لزوما‌ چیزی نیست که پسند و مطلوب زمامداران تهران باشد.

با وجود این، جمهوری اسلامی نمی‌تواند به مذاکرات بی‌قید و شرط و کاهش تنش در مناسباتش با غرب که مدت‌های مدید به دنبال آن بوده نه بگوید، چرا که با چنین رفتاری تنها انزوا و بروز تهدیدات بیشتر علیه خود را باعث خواهد شد.

پنجم: از خود بپرسید که مناسبات دراز مدت با ایران باید چه شکل و مضمونی داشته باشد.

ایران تنها دومین ذخایر نفت و گاز جهان را در اختیار ندارد، همکاری و همگامی آن برای برقراری هرگونه صلح پایداری در خاورمیانه و برای تحکیم پایه‌های حکومت افغانستان نیز، غیرقابل چشم‌پوشی است. علاوه بر این، ایران فقط پرجمعیت‌ترین کشور حوزه‌ی خلیج فارس نیست، بلکه سطح آموزش حرفه‌ای و دانشگاهی شهروندانش از همه‌ی کشورهای همسایه‌ بالاتر است و به رغم سرکوب‌ها وانسدادها یکی از پویاترین جوامع مدنی منطقه را داراست که تماس‌های بی‌شماری با غرب دارد.

در ایجاد ثبات در منطقه و در افغانستان ایران و غرب دارای منافع و مصالح مشترکی هستند. ایران نیز تجزیه عراق و یا تداوم و تشدید هرج و مرج در افغانستان را به سود خود نمی‌بیند. این مصالح و منافع مشترک می‌توانند به رغم همه‌ی انتقادات برحق به جمهوری اسلامی به عنوان مبنایی برای همکاری‌های استراتژیک عمل کنند.

غرب تا کنون ابایی نداشته است که با رژیم‌های بدتر از جمهوری اسلامی هم، از در همکاری و دوستی درآید. به راستی چه دلیلی دارد که رویکرد غرب در قبال روسیه و چین و عربستان سعودی قابل تعمیم به ایران هم نباشد؟ آن هم در حالی که دلایل کافی و وافی وجود دارند که مناسباتی مبتنی بر همکاری‌های سازنده با این کشور بسیار سودمندتر از تضاد و کشمکش دائم با آن است.

در پیشبرد سیاست تنش‌زدایی در قبال ایران دو مانع وجود دارد:‌ عدم اطمینان به برنامه‌ی اتمی ایران و موضع رهبران جمهوری اسلامی نسبت به اسرائیل. مانع اول را به هیچ‌وجه نمی‌توان با مقابله و رویارویی حل کرد،‌ در حالی که تنش‌زدایی و همکاری می‌تواند تلاش و تقلای احتمالی جمهوری اسلامی برای دستیابی به بمب اتمی را فاقد موضوعیت کند. مانع دوم را خود ایران باید از میان بردارد: حکومتی که رئیس جمهور آن آرزوی «محو اسرائیل از صحنه‌ی روزگار» را می‌کند، نمی‌تواند طرفی برای همکاری غرب باشد. از این رو، یکی از شرایط همکاری غرب با این رژیم باید پس گرفتن رسمی چنین اظهاراتی از سوی مقامات تهران باشد.

این بود مجموع توصیه‌هایی به آن دسته از سیاستمداران غرب که مسئول تعیین سیاست در قبال ایران‌اند. این که عمل به این توصیه‌ها نتایج مطلوب را به بار بیاورد، طبعا امر قطعی و مسلمی نیست. ولی در این نکته نباید شک کرد که سیاست جاری به بن‌بست و ناکامی رسیده است. چسبیدن به این سیاست بی‌چشم‌انداز نه نشان‌دهنده‌ی ثبات و استمرار در مواضع که دلیل بر کوته‌بینی است. تهاجمی‌تر‌شدن سیاست غرب معنایی جز افزایش احتمال تولید بمب اتمی توسط ایران و وخیم‌تر ‌شدن وضعیت انفجاری‌ خاورمیانه ندارد.‌

Share/Save/Bookmark

این مقاله در نشریه‌ی آلمانی تاگس‌ اشپیگل، شماره ۱۸ می منتشر شده است.

نظرهای خوانندگان

Bravo this is an excellent proposition but mr.Bush and his friends are not able to understad.

-- David ، May 21, 2008 در ساعت 03:30 PM

In shakhsiate siasy ra mishenasam va nasariate an dar morede Hamle Amrika be Irak va natayej an ghablan pishbini karde bod va hoshdar dade bod ke anja batlaghe Amrika khahad shod,hal niz nasarate ishan waghean sadeghane va ghabele dark mibashad omid ke goshe shanawaei bashad.

-- بدون نام ، May 21, 2008 در ساعت 03:30 PM

با سلام
شاید ان از معدود مقالاتی باشد که از نظر من
خارج از تاثیر سیاست اسراییل نگاهی نو به صحنه سیاست منطقه و رابطه ایران و امریکا دارد اگر چه هنوز تا چند ماهی به وجود امکان اجرایی چنین سیاستی باقی داریم ولی چنین گفتمانی میتواند در اتخاذ یک روش سیاسی جدید موثر باشد .

-- zia abedi ، May 22, 2008 در ساعت 03:30 PM