رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۴ آبان ۱۳۸۶

نفت ایرانی در برابر وتوی چینی

بنفشه سرتیپی

روابط میان ایران و چین در حال حاضر بر معادله‌ای ظاهراً ساده استوار است؛ معامله پایاپای کالا و خدمات چینی درمقابل نفت و گاز ایرانی.

بر خلاف راهبرد روسیه در معادلات خاورمیانه که مهم‌ترین آن فروش تسلیحات است، چین از راه تجارت و توافق‌نامه‌های انرژی، سیاست خارجی خود را دست‌خوش تحولات زیادی کرده است. با این تحولات بود که دروازه‌های بزرگ برای همکاری اقتصادی و نظامی تهران‌ - ‌پکن گشوده ‌شد؛ آن هم به دلیل تمایل چینی‌ها به انرژی و نیاز مبرم ایرانی‌ها برای استفاده از چین به عنوان مرکز ثقل رویارویی در برابر آمریکا.

برای ساختار اقتصادی چین، ایران به عنوان چهارمین تولیدکننده نفت و دومین تولیدکننده گاز طبیعی در جهان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است؛ به خصوص که چینی‌ها وابستگی شدیدی به صادرات، رشد بالای اقتصادی و کارآفرینی برای شهروندان خود دارند، ولی این مسائل به پیش‌نیازی به نام انرژی احتیاج دارد و چون پکن به دنبال تنوع منابع انرژی خود است، سعی دارد مواضع خود در آسیای میانه تقویت کرده و به دنبال نفوذ در منطقه دریای خزر باشد.

از آن‌جا که موقعیت جغرافیایی ایران از یک سو در جنوب به خلیج فارس مشرف است (که بخش عمده‌ای از منابع نفتی خاورمیانه را به خود اختصاص داده است) و از سویی دیگر در شمال، تسلط قابل توجهی بر دریای خزر سرشار از انرژی دارد، چین در روی‌کردی انرژی‌محور، به چتر بین‌المللی ایران در شورای امنیت تبدیل شد و هم‌زمان با تعمیق بحران هسته‌ای، توافقنامه‌های بسیار باارزشی در بخش انرژی با تهران به امضا رساند. توافق‌نامه‌هایی که ارزش آن حدود ۱۲۰ میلیارد دلار است؛ به نحوی که می‌توان گفت چین تا کنون بزرگ‌ترین برنده بحران هسته‌ای ایران است.

درک مشترک
درک مشابهی که ایران و چین از حقانیت نقش تاریخی خود در قبال همسایگان خویش دارند و نیز پافشاری آن‌ها بر استقلال خود در مقابل طرف‌های خارجی، یکی از مشترکات مهم این دو کشور است. این تشابه در ‌بعد ملی، تأثیر مستقیم خود را بر سیاست خارجی دو کشور و تمایلی که هر دو برای ایفای نقشی بارز در صحنه‌های بین‌المللی از خود نشان می‌دهند، گذاشته است.

جریان ملی - اسلامی در ایران، اروپا را تنها یک منبع تکنولوژی مدرن برای خود می‌شناسد و آن را هرگز یک شریک تجاری استراتژیک خود به حساب نمی‌آورد. اما از سویی دیگر و در اتخاذ سیاستی متناقض با اندیشه‌های اسلامی حاکم بر ایران، چین به عنوان نمونه یک کشور پیشرفته و توسعه‌یافته معرفی شده و تهران برای تعدیل ظاهر قضیه و به اقتضای نیازهایش، دموکراسی اسلامی را در کنار کمونیسم چینی نشانده و جایگاه پکن را در میان ایرانی ها تا سطح یک هم‌پیمان احتمالی در صحنه بین‌المللی بالا ‌برده است.

در نقطه مقابل این اندیشه، تکنوکرات‌های ایرانی که هم‌چنان در مشاغل متعدد حکومتی حضور پررنگ دارند، چین و هند را تنها صادرکنندگان درجه دوم فن‌آوری‌های مدرن توصیف می‌کنند و توجه ایران به شرق را یک اشتباه استراتژیک می‌دانند که باعث می‌شود به روند پیشرفت کشور در سطح جهان لطمه وارد آورد.

در عین حال منطق استراتژیک ایران این است که چین را تنها به عنوان یک هم‌‌پیمان که بتوان از آن برای استفاده از حق وتو در شورای امنیت جهت حمایت از کشور استفاده کرد، می‌شناسد.

نفت ایرانی
ایران در پلکان اولویت‌های چین، یک جایگاه محوری را به خود اختصاص داده است. وجود چند شاخص ژئوپلتیکی باعث شده تا این کشور در رأس توجهات امنیت ملی چین قرار گیرد. ایران از دیدگاه امنیت ملی چین، دارای خصوصیت‌های منحصر به فردی است.

جمعیت این کشور فقط یک درصد از جمعیت کل جهان را تشکیل می‌دهد؛ اما ۱۰ درصد ذخایر نفتی جهان را این کشور در اختیار دارد و چهارمین تولید کننده نفت جهان است. این مقدار می‌تواند بسیاری از نیازهای روزافزون اقتصاد چین را تأمین کند.

بر اساس آماری که دانشگاه هاروارد جمع‌آوری کرده است، ایران می‌تواند با این سطح تولید، ۴۰ سال دیگر هم به فعالیت خود ادامه دهد. زیرا هم اکنون ذخایر نفتی ایران 130 میلیارد بشکه تخمین زده می‌شود و ممکن است که ۵۰۰ میلیارد متر مکعب گاز طبیعی را سالانه برای ۵۵ سال متوالی استخراج کند. بر همین اساس، ایران بالع بر ۲۷ تریلیون متر مکعب ذخایر گازی نیز در اختیار دارد.

با توجه به آن‌چه که گفته شد، مهم‌ترین طرح‌های مشترک فعلی میان چین و ایران در دو طرح بزرگ و چند طرح کوچک ساخت خط لوله که شمال و جنوب ایران را به هم متصل می‌کند، خلاصه شده است.

در یک همکاری بزرگ نفتی نیز دو کشور، یک توافقنامه اصولی در سال ۲۰۰۴ به امضا رساندند و قرارداد آن نیز در سال ۲۰۰۶ امضا شد. این دقیقاً همان سالی است که پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت ارجاع شد و چینی‌ها قرارداد ۱۰۰ میلیارد دلاری را با طرف ایرانی به امضا رساندند تا کار بهره‌برداری از این طرح از سال ۲۰۰۹ اغاز شود؛ قراردادی که با توجه به بزرگ و باارزش بودن آن «قرارداد قرن» نام گرفته بود.

ظرفیت اولیه تولید در این طرح روزانه ۱۵۰ هزار بشکه نفت است و به تدریج تا ۳۰۰ هزار بشکه افزایش خواهد یافت. شایان ذکر است که چین سهام‌دار عمده این طرح است و ۵۱ درصد آن را دراختیار دارد، در حالی که هندی‌‌ها ۲۵ درصد سهام را در اختیار داشته و شرکت شل هم در ۲۰ درصد از سهام این طرح شریک شده است.

اما طرح مشترک بزرگ دیگر بین ایران وچین در بخش گاز طبیعی است که طرح تولید گاز مایع از مراکز نفتی پارس جنوبی تا ۳۰ سال آینده را شامل می‌شود. ارزش این قرارداد ۷۰ میلیارد دلار است و کار بهره‌برداری از آن سال ۲۰۰۹ آغاز می‌شود و ظرفیت تولید آن ۲۷۰ میلیون تن در سال است.

وتوی چینی
اما در ارتباط با موضع‌گیری چین در شورای امنیت باید گفت رفتار یک دولت و نحوه رأی دادن آن در مورد مسأله‌ای خاص، دقیقاً بیان‌گر نوع رویکرد آن کشور در برخورد با مسأله پیش روی است. چرا که این نوع رویکرد دقیقاً بر پایه منافع مشخصی استوار بوده و رفتارهای صورت‌گرفته، فی‌الواقع در راستای حمایت از منافع مطرح انجام می‌پذیرد.

واقعیت این است که چین از محاصره سیاسی و اقتصادی آمریکا علیه ایران کمال استفاده را می‌برد. این مسأله به وضوح در بخش انرژی مشهود است. به نحوی که شرکت‌های نفتی چینی از بزرگ‌ترین دروازه‌ها، وارد فعالیت‌های نفتی ایران شده‌اند.

هم‌چنین اصلاحات اقتصادی که در ایران انجام گرفت و کاهش قید و بندها در زمینه سرمایه‌گذاری‌های خارجی و قبضه شدن قدرت توسط محافظه‌کاران (که از دیدگاه چینی‌ها استقرار سیاسی معنی می‌دهد) باعث شد تا چارچوب منابعی که ضامن منافع چین در ایران هستند، بیش از گذشته شکل بگیرد.

علاوه بر این مسأله، باید تأکید کرد که ورود و گسترش دامنه حضور چین در بخش انرژی ایران، افزایش فشارهای امریکا علیه تهران و نیاز تهران به چین به عنوان یک چتر بین‌المللی از جمله موضوعاتی هستند که در رابطه تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند.

پکن تا کنون در تصویب دو قطعنامه ۱۷۳۷ و ۱۷۴۷ شورای امنیت که با اجماع علیه ایران به تصویب رسید، رأی موافق داده و در عین حال با مخالفت و تهدید به استفاده از حق وتو، باعث شکست پیش‌نویس قطعنامه‌های مختلفی از سوی آمریکا علیه ایران شده است. چین همواره مخالفت خود را با پیش‌نویس قطعنامه‌هایی که در چارچوب بند هفتم شورای امنیت قرار می‌گیرند، اعلام کرده و تعداد زیادی از قطعنامه‌ها را هم تعدیل نموده است.

چون چین تمایلی به رویارویی مستقیم با آمریکا ندارد، لذا سعی می‌کند صحنه را برای روس‌ها جهت ایفای نقش بزرگ‌تری در مقابله با خواسته‌های آمریکا در شورای امنیت باز کند. چینی‌ها تلاش می‌کنند در این چارچوب، فراکسیون مخالفی را در شورای امنیت در مقابل امریکا ایجاد کرده و اجازه ندهند این شورا از خط قرمز که همانا حمله نظامی علیه تهران است، عبور کند.

با این حال به دلیل موقعیت جغرافیایی چین در خاور دور، این کشور نمی‌خواهد که پرونده هسته‌ای ایران باعث انزوایش شود. اما روسیه با توجه به این که در مرزهای جنوبی خود با ایران همسایه بوده و از غرب هم با اروپا مرز مشترک دارد، لذا مانند چین در معرض خطر انزوا قرار ندارد. البته ناگفته نماند که موضع‌گیری‌های چین در جریان رأی‌گیری‌های مختلف متأثر از سه عامل مربوط و درعین حال متضاد با یکدیگر است.

عامل اول: اصل دخالت نکردن در امور داخلی کشورها و محترم شمردن حاکمیت ملی آنان. این اصل اخلاقی هدف سیاسی چینی‌ها در عدم اخلال در رسیدن انرژی از خاور دور به کشورشان را محقق ساخته و دست آخر هم در راستای اهداف ایران قرار می‌گیرد.

عامل دوم: اصل مسئولیت‌های بین‌المللی چین به عنوان عضو دائم شورای امنیت است که توان‌مندی هسته‌ای هم در اختیار دارد و تلاش می‌کند معاهده منع گسترش تسلیحات هسته‌ای را به اجرا بگذارد. البته در این زمینه پکن با واشنگتن هم‌صدا و هم‌عقیده است که باید ایران را از دستیابی به تسلیحات هسته‌ای منع کرد.

این دغدغه البته با نگرانی کشورهای نفت‌خیز عربی نیز که تولیدات خود را به چین صادر می‌کنند، هم‌سویی دارد. به همین دلیل چین خواستار خلع سلاح خاورمیانه از تسلیحات کشتار جمعی است.

عامل سوم تأثیرگذار در تصمیم‌گیری و آرای چینی‌ها فراهم کردن زمینه و فرصت مانور بین واشنگتن و تهران است، تا پکن با انتخاب یکی از آن‌ها برای همیشه تأمین‌کننده انرژی خود را بشناسد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

تحلیل خوبی است. اما نویسنده کمی نسبت به نقش ایران در قضایا کم لطفی کرده است. البته این چیز زیادی از ارزش مطلب نمی کاهد، به ویژه اینکه هنوز در میان ایرانیهای خارج از کشور دفاع از سیاست خارجی جمهوری اسلامی (حتی به طور ضمنی) یک تابو است، یعنی کمتر کسی از بیم مارک خوردن حاضر می شود حقایق مسلمی را که در صحنۀ سیاست بین الملل روز به روز محرزتر می شوند بنویسد، و یا به زبان بیاورد. واقعیت این است که برندۀ اصلی مناقشۀ ایران و آمریکا در وهلۀ اول ایران است، نه چین (آن طور که خانم بنفشۀ سرتیپی نوشته اند). زیرا اگر این مناقشه هم وجود نمی داشت، چین و ایران بنا به سیاست استراتژیک خود در هر صورت به یکدیگر نزدیک می شدند. این مناقشه شاید فقط روند نزدیکی را تندتر کرد. در واقع این ایران بود که با ایستادگی مشروع در مقابل آمریکا و غرب از مناقشه پیروز بیرون آمد و موقعیت سیاسی و استراتژیک ایران را در خاورمیانه بیش از پیش تثبیت کرد. دیگر بر کسی پوشیده نیست که اکنون غرب حق قانونی ایران در استفادۀ صلح آمیز از انرژی هسته ای را پذیرفته و از مواضع تند قبلی خود عقب نشینی کرده است. حتی آمریکا نیز به ناچار به رویکرد دیپلماتیک و راه حل صلح آمیز از طریق آژانس بین المللی اتمی روی آورده و به خواست جامعۀ جهانی گردن نهاده است! در واقع بازی هشیارانۀ جمهوری اسلامی ایران در میان قدرتهای بزرگ تحسین برانگیز است، چون خوب می داند که از کارتهای خود چطور استفاده کند. ایران بخوبی دریافته که دورۀ کوتاه جهان تک قطبی به سر آمده و نقش آمریکا و حتی غرب در جهان امروز رو به افول است. چشم انداز آینده جهانی چند قطبی ترسیم می کند که در این میان خاورمیانۀ اسلامی با ایران در مرکز آن از قدرتی روز افزون برخوردار است. امروز دیگر کمتر کسی می تواند این قدرت را نادیده یا حتی دست کم بگیرد، قدرتی که مانع توسعه طلبی آمریکا و اسرائیل در خاورمیانه شده است و هر روز بیش از پیش بعنوان عامل ثبات و امنیت و صلح در منطقه شناخته می شود. این نیز در پایان اضافه شود که این حرفها بی شک خوشایند خیلی ها نیست و با آرمانهایشان ناسازگار است، حتی ممکن است به مشامشان بوی عظمت طلبی بدهد. ولی متأسفانه (یا خوشبختانه) آینده ای که سیاست واقعگرا و عملی (رئال پولیتیک) ترسیم می کند چیزی جز همین جهان چند قطبی نیست و ایران نیز راهی ندارد جز اینکه خود را با واقعیات جدید تطبیق دهد، کاری که جمهوری اسلامی می کند.

-- منصور ، Nov 15, 2007 در ساعت 07:57 PM