|
داستان 69، قلم زرین زمانه
جنگ
تاريخ تولد من سه ماه و بيست و پنج روز و چهار ساعت ديگه است.
من كه دنيا بيايم دودولي ندارم تا پدرم از جنگ برگردد و ببوسدش و با آن بازي كند. مادرمم نمي تونه بگه قربون دودولش برم
يك ماه و سي و سه روز و دو ساعت ديگه پدر در جنگ كشته مي شود.
يك ماه و سي و چار روز و شش ساعت ديگه من از وحشت خبر مرگ پدر سقط مي شوم
پنج سال و چهار ماه و نه روز و هشت ساعت ديگه مادر با دودولي ور مي رود كه نه من نه پدر هيچكدام نمي شناسيمش.
|