|
داستان 51، قلم زرین زمانه
تکرار
1:در خواب، کنار یک بزرگراه نه به بزرگی بزرگراه گمشده لینچ ساعتها منتظر تاکسی ایستادهام. بزرگراه خلوت است.
2:در خواب، بدون این که چیزی بگویم تاکسیای جلوی پایم ترمز میکند! در صندلی عقب نشستهام. تاکسی حرکت میکند.
3:در خواب، تاک
سی جلوی پای دختری ترمز میکند. لابد آقای راننده خوابش برده بود و اشتباها وارد بزرگراه خواب کس دیگری شده است! می خواهم این سهل انگاری آقای راننده را گوش زد کنم که یادم میآید تاکسیای که سوارش هستم بدون راننده است! دختر میآید و کنارم مینشیند. تاکسی در بزرگراه خلوت حرکت میکند.
4:در خواب، دختر بدون هیچ مقدمهای دستش را به دور گردنم حلقه میکند. تاکسی بدون راننده در خلوتِ بزرگراه، حرکت میکند.
5:در خواب، بدون هیچ مقدمهای انگشت شست دختر را میجوم.می جوم. آنقدر میجوم که انگشتش کنده میشود. انگشت را در زیر چرخ های تاکسی تف می کنم. تاکسی بدون راننده هم حرکت میکند،که صدای قرچ قرچ خرد شدن انگشت را میشنوم!
6:در خواب، قاه قاه خندهام، از کنده شدن انگشت دختر، در همه بزرگراهها ، در همه گوش ها پر میشود.
7: در خواب، تاکسی جلوی مغازهای میایستد. دختر وارد مغازه میشود. بعد از یک چشم بهم زدن میآید و دوباره کنارم مینشیند. یک انگشست شستِ پلاستیکی خریده است! آن را به جای انگشت شست کنده شده اش میگذارد. تاکسیِ ِ بزرگراهِ خلوت، حرکت میکند.
8: در خواب، هر بار دختر بعد از گذاشتن انگشت پلاستیکی تازهاش ، دستانش را دور گردنم حلقه میکند ، من هم هر بار آنها را میجوم، میکَنم، تف میکُنم و قاه قاه میخندم.
9:در خواب، آقای راننده تا ابد نخوابید و اشتباها وارد بزرگراه کس دیگری نشد تا من در گوش زد کردن سهل انگاریش باز یادم بیاید آقای رانندهای در کار نیست!
دیگر در کنار ِ بزرگراه، ساعتها منتظر تاکسی نمیایستم! فاصله بزرگراهِ خواب من و دختر به اندازه انگشتان یک دست هم نمیرسد چه برسد به دودست! در کنار ِ مغازه انگشت ِ پلاستیکي فروشی مشترک بزرگراه خوابمان، در انتظار دختر بر روی تلهای از انگشتان کنده شده مینشینم.
دختر همیشه دیر از راه میرسد! دلیل تاخیرش را هیچ وقت نمیپرسم. ولی او هر بار، بیش از اندازه خلوت بودن مغازه انگشت ِ پلاستیکي فروشی را دلیل تاخیرش میداند. کنارم مینشیند. دو دست بدون انگشتش را از جیب پالتو قهوهایش بیرون میآورد و یکی یکی انگشتان پلاستیکی تازه خریده شده را سر جایشان میگذارد.
من در طول مدت انگشت گذاری، به این فکر میکنم که کدام یک از انگشتان دختر را، زودتر بجوم، بِکنم،تف کنم!
|