رادیو زمانه > خارج از سیاست > گزارش > بابک تختی: تختی نسبتی با سرکوبگران ندارد | ||
بابک تختی: تختی نسبتی با سرکوبگران نداردفرنگیس محبیmohebbi@radiozamaneh.comچهل و دوسال پیش درروز هفدهم دیماه درهتلی در تهران غلامرضا تختی با زندگی وداع کرد. اما همچنان نام تختی در میان مردمی که او را جهان پهلوان خود میدانستند، زنده است و هرساله سالروز مرگ تختی را گرامی میدارند.
۳۷سال زندگی کوتاه تختی در پنجم شهریورماه ۱۳۰۹ شمسی در خانیآباد تهران آغاز شد. در سال ۱۳۲۹ کشتی را در باشگاه پولاد شروع کرد. مدال طلای المپیک ملبورن ۱۹۵۶، سه مدال قهرمانی جهان، دونقرهی المپیک و مدال نقرهی جهان، از افتخارات غلامرضا تختی در صحنههای بینالمللی بوده است. هرچند تختی بیرون از تشک کشتی در دل مردم جای داشت. اما درشرایط کنونی ایران که روزهای دردناکی تجربه میشود، اگر تختی زنده بود با آن روح ظریفی که مردم دوستی اصل آن بود، چه میکرد؟ مهدی رستم پور روزنامه نگار و کارشناس ورزشی که اخیرا ایران را ترک کرده، در این باره میگوید: این پرسشی است که طی سالهای گذشته هم طرح شده و مطالبی نوشته شده است، مبنی بر این که شاید بخش عمدهای از محبوبیت تختی با جوانمرگ شدن این قهرمان نامدار شکل گرفته و چه بسا اگر سالهای بیشتری زندگی میکرد و دورهی میانسالی را سپری میکرد، شاید به چنین درجهای از محبوبیت و اشتهار نمیرسید. اما من تصور میکنم که اگر تختی زنده بود، سال ۵۷ را نیز تجربه میکرد و پس از انقلاب نیز زنده بود، شاید همان دو سه سال اول انقلاب را دوام میآورد و بعد اتفاقی برایش میافتاد. تختی کسی نبود که در آن فضای ملتهب و بگیر وببندهای سالهای اول انقلاب سکوت کند. همانطور که پیش از انقلاب نیز سکوت نمیکرد و اهل کرنش نبود. اما همه میدانند که نرمشی که در برابر اعتراضات پیش از انقلاب وجود داشت، بسیار بیشتر از فضای پس از انقلاب بود. رعب و وحشتی که بعد از انقلاب ایجاد میشود؛ بگیر و ببندها و تصفیههای گسترده و اتفاقاتی که تحت عنوان پاکسازی، حتی در عرصهی فرهنگی و ورزشی رخ میدهد، به گونهای بوده که تختی در آن فضا شاید یکی دو سال بیشتر دوام نمیآورد. حتما اتفاقی برایش میافتاد و دیگر به این روزها نمیکشید. اما اگر تصور کنیم که تختی در برههی کنونی زنده بود، همانطورکه بابک تختی، پسر شادروان تختی به درستی اشاره کرده، تختی ورزشکاری نبود که در برابر پرتاب کردن دانشجویان از طبقهی دوم به حیات دانشگاه سکوت کند. کرنش نکردن، اعتراض و همراهی با مردم در صحنههای اینچنینی جزو شخصیت تختی است و فکر میکنم همهی ما بر سر این مساله توافق داشته باشیم.
مراسم سالروزدرگذشت و گرامیداشت تختی هرساله در گورستان ابن بابویه برگزار میشود. آنچه که چهل و دومین سالروز تختی و این مراسم را بیش از پیش مد نظر قرار داد، سخنان مقامات دولتی و نمایندگان مجلس درمدح ویژگیهای تختی، مردم دوستی ، دلسوزی و جوانمردی اوست. علی سعید لو معاون محمود احمدی نژاد و رئیس سازمان تربیت بدنی بخصوص بر این ارزشهای تختی تکیه کرده و گفت: «این مراسم تنها یادآور سالگرد تختی نیست بلکه یادآور پهلوانی و زنده نگاه داشتن این منش است » و جوانان کشور را هدایت میکند که باید منش جوانمردی را سرلوحه کار و زندگی خود قرار دهند. این در حالی است که دولت ایران خود متهم است که در برابرتظاهرات آرام مردم و جوانان خشونت شدیدی بهخرج داده که کاملا متغایر با دعوت معاون رئیس جمهور به الگو قرار دادن روحیات نوع دوستی و جوانمردی تختی است. مهدی رستم پور: دقیقا؛ این تناقض الان کاملا نمود پیدا کرده است. برای نمونه، یک روز میگویند خانوادهی ندا آقاسلطان تحت پوشش بنیاد شهید قرار میگیرد و چند روز بعد اعلام میکنند که ندا آقاسلطان بازیگر ماهری بوده که خود را در شرایطی قرار داده است که کشته شود و باقی قضایا. یا این که سران مملکت ما گاهی اوقات از حافظ، سعدی و فردوسی و خیام در اظهاراتشان شاهد مثال میآورند، اما کیست که نداند که اگر این بزرگان تاریخ ما زنده بودند، یکی از آثارشان هم از این وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز نمیگرفت و با سانسور شدیدی که الان وجود دارد، آنها به آن درجهی اشتهاری که در تاریخ ادبیات ایران دست پیدا کردند، نمیرسیدند. این تناقضها وجود دارد و حالا که تختی نیست و از دنیا رفته است، بهترین کار برای مسئولین سازمان تربیت بدنی این است که مصادرهاش کنند و او را به خودشان منتسب کنند. این مساله را در سایر حوزهها میبینم و به کرات همه روزه اتفاق میافتد. غلامرضا تختی ۲۰ ساله بود که پا بر روی تشک کشتی گذاشت. از همان دوران آرزویش قهرمانی بود و خواب خم شدن برای دریافت مدال طلای جهان بر گردنش را می دید. بهدلیل جثهی لاغر و وزن کماش که در اوایل کار مورد تمسخر دیگران درسالنهای تمرین قرار میگرفت، فکرنمیکرد که به این آرزویش نائل آید. اما پس از رسیدن به این آرزو و کسب مدال قهرمانی، زنده یاد تختی گفت که هیچ تغییری نکرده؛ نه بر وزنش اضافه شده و نه بر مغزش . نه میخندیده و نه اشک میریخته و تنها به این خاطر قهرمان شده که عدهای از هموطنانش جشن بگیرند و شادی کنند. او گفت تنها تفاوتی که در او پیش آمده این است که دیگر خود را حقیر نمیشمارد و آن حقارتی که چندین سال قوز آن را بر دوش میکشیده، ازوجودش رخت بربسته.
بسیارند ورزشکارانی که پس از تختی برای ایران افتخارآفرین بودند و مدالهای بیشتری را هم برای کشورشان به ارمغان بردند. اما نه آنها را شیر دلیران خطاب کردند و نه رستم ایران نام نهادند. مهدی رستم پورجدا از ویژگیهای تختی که نام او را همچنان زنده نگاه داشته میگوید که چرا فاصله تختی با دیگر قهرمانان ایران تا این حد زیاد است و چرا پهلوانی که بشود با جهان پهلوان تختی مقایسه کرد در صحنه ورزش ایران دیده نمیشود: این فرصت به ورزشکاران ما داده نمیشود. یا به بیان دقیقتر، زمانی که یک ورزشکار در مرتبهای قرار میگیرد که میتواند شهرت فوقالعاده زیادی داشته باشد و محبودیت زیادی در سطح جامعه کسب میکند، با تمهیداتی برای آن ورزشکار شرایطی فراهم میکنند که از نگاه مردم سقوط کند و محبوبیت خود را از دست بدهد. مانند زمانی که پس از بازگشت حمید سوریان از مسابقات قهرمانی جهان، در همان فرودگاه با او صحبت میکنند، بیانیهای را مینویسند، به دستاش میدهند که مدالاش را به آقای احمدینژاد تقدیم کند. به کسی که دستکم من میدانم حمید سوریان هیچ علاقهای به او ندارد. این تدابیر و تمهیدات در ارتباط با ورزشکارانی که ممکن است محبوبیتشان در آینده دردسرساز باشد، به کار گرفته میشود و بلافاصله با مسایل اینچنینی باعث میشوند که او از نگاهها بیفتد. ضمن این که در جمع ورزشکاران مطرح خیلی موفق عمل میکنند؛ به انحای مختلف از قبیل واگذاری اماکن ورزشی، همراه کردن آنها با خود و جهتگیری سیاسی دادن به آن ورزشکاران که در پستهایی مانند شورای شهر، مجلس و امثال آن فعالیت سیاسی کنند. به همین خاطر است که با گذشت دههها از مرگ جهان پهلوان تختی، تختی دیگری در ورزش کشورمان ندیدهایم. جمهوری اسلامی ایران از آغاز با روح زنده ومحبوب غلامرضا تختی برای خود فخر خریده و با همطراز قرار دادن ارزشهای اخلاقی تختی با ارزشهای دینی که خود را دنبالهرو آن میداند، جهان پهلوان تختی را از نوع خود دانسته و بهنوعی او را خودی معرفی میکند. اما بابک تنها فرزند تختی نظر دیگری دارد. او در قسمتی از نوشتهاش به مناسبت سالروز درگذشت پدر میگوید: «آنها میدانند که اویی که در این خاک نهفته است سر بر هیچ قدرتی خم نکرده و نسبتی با کسانی ندارد که ظهر عاشورا مردم را از پل به پایین پرت میکنند یا آنها را در جلو چشم همه در زیر چرخ میگذارند». |
نظرهای خوانندگان
بیشتر به نظر می رسد آقای بابک تختی با آن روسری سر کردنش نسبتی با آن پدر ندارد.
-- بهمن ، Jan 9, 2010 در ساعت 02:06 PMبهمن جون شما همون سرت پی ... باشه بهتره. چیکار داری بیای نظر بدی اینجا...
-- سسس ، Jan 9, 2010 در ساعت 02:06 PMاتفاقا من برعکس بهمن آقا، فکر می کنم شهامت بابک تختی در همراهی با مردم و سر کردن روسری به نشانه اعتراض، ستودنی و کاملا به یاد ماندنی است. آفرین بر بابک تختی که نشان داد حاضر نیست در پشت نامی بزرگ خودش را پنهان کند. او خودش دست به عمل کاملا شجاعانه ای زده است.
-- بدون نام ، Jan 9, 2010 در ساعت 02:06 PMاتفاقا با آنچه ما از خود شادروان تختی میدانیم، اگر خود او نیز زنده بود، یکی از مردان شجاعی بود که روسری به سر میکرد و بابک هم نشان داد که فرزند خلف همان پدر است.
-- بدون نام ، Jan 9, 2010 در ساعت 02:06 PMسالها گفتند ونوشتند که تختی بدست سازمان امنیت رژیم سابق به قتل رسید . اینکه می نویسید که 42 سال پیش تختی درهتلی درتهران بازندگی وداع کرد. یعنی چه؟ چرا یکباربرای همیشه به این شایعه سازی ها که درکشورما جزئی ازاخلاقیات ما است خاتمه نمیدهید ورک وراست نمی نویسید که چرا تختی بازندگی وداع کرد؟ وچرا شجاعت آنرا ندارید که صاف وساده بنویسید شایعه قتل تختی چیزی دروغ بود همچون شایعه جلال آل احمد که نوشت بهرنگی را ساواک کشت ودررودخانه انداخت. اینجا قصد دفاع ازساواک ندارم . قصد من صداقت دربیان حقیقت است . ایرج
-- ایرج ، Jan 10, 2010 در ساعت 02:06 PMقصد ناراحت کردن کسی را ندارم اما در مرام مردی و پهلوانی تلبس به لباس زنانه برای یک مرد کار پسندیده ای نیست. البته به قول کوراوغلی شاید در این زمانه زیاد هم فرق مرد و نامرد مهم نباشد و مثلاً افراد به مفعول بودن و مخنث بودن خودشان حتی افتخار کنند. آن حرف دیگری است ولی به مرام اصیل مردانگی ربط ندارد. بله شما می توانید بگویید مرام پهلوانی غلط است یا املی است یا مد روز نیست.
-- بهمن ، Jan 10, 2010 در ساعت 02:06 PMمن در آماری که در روزهای انقلاب بهمراه دو دانشجوی دیگر گرفتیم اگر شریعتی زنده بود بطور قطع رهبری انقلاب را بدست می گرفت. نفر دوم پس از شریعتی تختی بود. تعداد فراوان کتابخانه ها و اتاق های ورزشی که بلافاصله پس از انقلاب بنام این دو نامگذاری شد یکی از نشانه های علاقه مردم باین دو بود. جمهوری اسلامی در این سی سال آنقدر جامعه را با نام خمینی بمباران کرده که پذیرفتن این حرف شاید کمی مشکل باشد، اما اینجوری بود. علی
-- بدون نام ، Jan 10, 2010 در ساعت 02:06 PMیکی دو نفری مثل این آقا بهمن و "میم" و این طور دوستان هستند که گاهی کامنتهایی در بعضی از صفحات زمانه می گذارند، که اگر جنبه شوخی و رندانه نداشته باشد، تنها یک چیز را نشان می دهد و آنکه ظاهراً طرفدار حکومت هستند.
خیلی خوب است اگر اینطور باشد چون نشان می دهد بالاخره بعضی از طرفداران حکومت نه تنها این طور سایتهای انتقادی را نگاه و احیاتاً کنترل نیز می کنند، که گاهی ابراز وجودی هم می فرمایند و سعی می کنند از حکومت مورد علاقه خود دفاع هم بکنند.
منتهی کاش می شد اینک که گاهی خودی نشان می دهند، حرف درست و حسابی هم می زدند. دوستان خوب، کلی آدم باسواد تو حزب اللهی ها میشه پیدا کرد که دست کم منطق درستی برای خودشان دارند و وقتی حرف می زنند میشه به حرفشون گوش کرد و حتی چیزهایی هم یاد گرفت نه اینکه فقط دهان باز کرده و صوتی خارج کنند.
به هر حال...
-- آزاد ، Jan 10, 2010 در ساعت 02:06 PM