رادیو زمانه > خارج از سیاست > جوایز > بدون آزادی بیان، به آزادیهای شهروندی نمیتوان رسید | ||
بدون آزادی بیان، به آزادیهای شهروندی نمیتوان رسیدفرهنگ رادیو زمانهمنصور کوشان، نویسنده و نمایشنامهنویس و سردبیر نشریه فرهنگی و ادبی«جنگ زمان» جایزه اوسیستکی سال ۲۰۱۰ را از آن خود کرد. این جایزه هر سال به یک نویسنده که در زندگی اجتماعی و فرهنگی و ادبی خود از حقوق بشر و آزادی بیان دفاع کرده است اهدا میشود. منصور کوشان، نویسندهی رمانهای مانند «محاق»، «واهمههای مرگ»، «خواب صبوحی و تبعیدیها»، «ناخدا بانو و تثیلت جادو» و همچنین «زنان فراموششده» که بهتازگی توسط نشر ققنوس منتشر شده، یکی از اعضای هیئت هفت نفرهی احیای کانون نویسندگان ایران بود و همزمان با قتلهای زنجیرهای نامش در صدر فهرست کشتارهای جمهوری اسلامی قرار گرفت. به مناسبت اهدای جایزه اوسیستکی به این فعال حقوق بشر و نویسندهی مبارز، دربارهی فعالیتهای جمع مشورتی و معنای آزادی بیان گفت و گویی انجام دادهایم که اکنون از نظر خوانندگان میگذرد:
آقای کوشان جایزه اوسیستکی، برای آزادی بیان و دفاع از حقوق بشر امسال به شما تعلق گرفت. شما بهعنوان یکی از اعضای جمع مشورتی برای احیای کانون نویسندگان ایران، آزادی بیان را چگونه تعریف میکنید؟ آیا آزادی بیحد و حصر بیان را میپذیرید؟ به یک معنا تعریفی برای آزادی بیان وجود ندارد. چرا که هر گونه تعریفی به همراه خود محدودیتهایی را میآورد. اما از آنجا که پیرامون این پرسش سخن ناروا بسیار گفته شده است، میکوشم تا آنجا که ممکن است شرح مختصری بدهم. در واقع خواهم کوشید چکیدهی بحثهای اقناعی در جمع مشورتی کانون نویسندگان را، در آن سالهای بگیر و ببند، بازگو کنم. البته نه بهعنوان سخنگو. چون مسؤلیت هر چه میگویم، بدیهی است که با من است. یادم است نویسندگانی بودند که تا آن زمان هنوز دریافت دقیقی از آزادی بیان، بهویژه آزادی بیان بیحصر و استثناء برای همهگان، نداشتند. در همین ارتباط هم من و دوستانی که متأسفانه امروز از بیشتر آنها تنها خاطره و آثارشان مانده است، در «متن ۱۳۴ نویسنده»یا «ما نویسندهایم»، به جملهی مشخص «پاسخ کلام، کلام است» رسیدیم و اصل مهم «آزادی بیان اندیشه و نشر بی حصر و استثنا برای همهگان» را در مادهی دوم منشور کانون نویسندگان گذاشتیم. همچنین که عمل نوشتن و منشور کانون را مستقل از تمام میثاقهای بینالمللی و ملی و محلی دانستیم. یعنی، جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران این افتخار را در تاریخ فعالیت خود دارد که به دستآوردی رسید فراتر از دستآوردهای نویسندگان اروپایی و آمریکایی. اما برای روشن شدن بحث، نخست ضروری است که تمامی اصلهای حقوقی و حقیقی را از یک دیگر تفکیک کنیم یا مرز میان ایندو را بشناسیم. بدون شناخت تعریف این اصلها، جایگاه اجتماعی عمل نوشتن نخست به عنوان یک امر شخصی و دوم به عنوان یک امر تولیدی یا کار اجتماعی روشن نخواهد شد. هیچ اصل حقوقی حقیقت نیست. شاید بخشی یا سایهای از حقیقت باشد. از همین رو نیز اصلهای حقوقی ناگزیر دوره به دوره تغییر میکنند چون مردم یا کارشناسان به حقیقت نزدیکتر میشوند. همچنین هرگز حقیقت محدود به چارچوب یا قانونی از پیش تعیینشده نمیگردد، چون اگر میگشت هرگز قانونهای شهروندی تغییر نمیکردند. حال اگر امر نوشتن را یک حقیقت نامشخص و نامعین در نظر بگیریم، (چون نمیتوانیم تا پیش از انتشار و خوانش متن یا گفتار، حقیقتی را برای آن مشخص کنیم، چون حقیقت هر گفتار یا هر متنی با ویژگیهای مخاطبان آن قابل تشخیص است، آن هم البته تشخیصی فرضی و متغیر،) میتوان جرم احتمالی ناشی از هر گفتار یا نوشتار را هم امری حقوقی در نظر گرفت. به این معنا که چون حقیقت مشخصی وجود ندارد، نمیتوان جرم احتمالی مشخصی هم برای آن تعیین کرد. حالا فرض که برای اثری جرمی تشخیص داده شود، در چارچوب همان حقوق اثر جرم تعریف یا معیین میشود. یعنی در شکل حقیقی و حقوقیاش پاسخ هر سخنی، سخنی است. پاسخ هر متنی متنی است، پاسخ هر کاریکاتوری، کاریکاتوری است. در برابر حقیقت گفتار یا نوشتار، حقوقدان بر اساس قانون عدالت، مخاطب را آزاد در بیان پاسخ گفتار و نوشتار میداند و همان حقوق یا امکانهایی را در اختیار او میگذارد که در اختیار دیگری. گاهی میشنوم یا میخوانم برای تمام امور صنفی، نهادهای قانونگزاران، قانونهایی را تدوین و منتشر کردهاند و دولتها به اجرا در آوردهاند، پس باید که برای صنف نویسنده هم همین قانون صدق کند. بله، بدیهی است به شرط اینکه تفاوت یا بهتر است بگویم مرحلهها را دریافته باشیم و دریابیم جمع نویسندگان در چه عرصه یا قلمرویی صنف محسوب میشوند. امر نوشتن در مرحلهی کالا بودن، یعنی هنگامی که اثر در بازار به عنوان کالا عرضه میشود و نه پیش از آن، در همین چارچوبهای قانونی قرار میگیرد. یعنی نویسنده نیز به عنوان یک شهروند پس از مصرف کالایش نمیتواند خلاف قانون عمل کند و هر گاه ثابت شد اثر او عامل جرمی گشته، یعنی دادگاههای مربوط به امر بیان و نشر به جرم او رسیدگی کردند و مشخص شد اثر او عامل جرمی بوده، متعهد به پاسخ است و نه در پیش یا در شرف نوشتن و انتشار دادن. پس تا آن جا که کار نویسنده به صورت یک عمل اجتماعی درنیامده است، یعنی هنوز اثر خود را منتشر نکرده، امر نوشتن او، امری خصوصی است و بیرون از چارچوبها و قانونهای اجتماعی قرار میگیرد. در هیچ کجای دنیا جلو فردی را به جرم اندیشیدن به قتل یا سخن گفتن از قتل نمیگیرند، اندیشیدن به انسان و شأن او که کار اصلی نویسنده است جای خود دارد. جملهی «من یک آدمکش بالفطره هستم و قصد دارم همهی آدمها را بکشم.» ممکن است از ذهن بسیاری بگذرد یا بسیاری آن را بیان یا منتشر کنند. اما آیا میتوان کسی را نخست به جرم احتمال اندیشیدن به قتل و دوم به جرم بیان و انتشار این اندیشه دستگیر کرد؟ طبیعی است که نه. در هیچ کشور متمدنی هرگز این اتفاق نیفتاده. بگذارید مثال خیلی ساده اما کمی دور از بحث بزنم. هیچ کس تا کنون جلو چوپانی را نگرفته است به جرم اینکه ممکن است گوشت یکی از گوسفندان، پس از ذبح و پخته شدن، مسمومکننده باشد. هر گاه گوشت گوسفندی کسی را مسموم کرد یا عامل مرگ کسی شد، میتوان به دادگاه شکایت کرد و سندهای لازم را فراهم آورد تا معلوم شود آیا مقصر چوپان است یا قصاب یا آشپز یا دیگری. و بدیهی است که اگر چنین مسمومیتی پیش بیاید، به احتمال به یقین به چوپان مربوط نمیشود. پس نمیتوان چوپان یا باغبان یا کشاورز یا هر فراهمآورندهای را پیش از ارایهی محصولش، از کار بازداشت.نویسنده و سخنران و نقاش و فیلمساز و ... که جای خود دارد. آن هم در جهانی که صدها نوع اسلحه ساخته میشود و کسی جلو آنها را نمیگیرد که کارکرد ضد انسانی آن ردخور ندارد. پس، زیر هیچ عنوانی نمیتوان آزادی بیان اندیشه را به هر شکل، سخن، نوشتن، نقاشی، مجسمه، فیلم و در شکلهای ممکن دیگر محدود کرد و عرصهی گفتن و نوشتن عرصهی بی حصر و استثنایی است برای همهگان. بیان یا نوشتن همهگان به این دلیل ضروری است که فردا مدعی پیدا نشود و گفته شود آزادی بیان اندیشه و نشر تنها برای فلان کسان است. نه، هر کس در هر سن و سال، هر جنسیت و موقعیت اجتماعی از آزادی بیان بی حصر و استثنا برخوردار است و طبیعی است که خود مسؤل و پاسخگوی آن است و نه دیگری. یعنی باز یکی از نکتههای مهم متن ۱۳۴ نویسنده یا منشور کانون نویسندگان. بگذارید برای روشنتر شدن بحث پیشتر برویم. فرض ناممکنی را ممکن در نظر بگیریم.از آن جا که هیچ فرضی نامحال نیست، ممکن است اثری پس از انتشار عامل جرمهایی شود. توجه داشته باشید که دارم از یک امر محال سخن میگویم. چون تاریخ به یاد ندارد یک محتوا یا اندیشهی یک اثر، نوشتهای، نقاشیای و ... عامل مستقیم یا نامستقیم جرمی شده باشد. اما بعضی از مدعیان، مثل قانونگزاران آمریکایی، بیان و انتشار سندهای محرمانه را در شرایط ویژه مثل زمان جنگ، نادرست میدانند و آن را ممنوع کردهاند. در چنین شرایط ویژهای اگر دادگاه توانست ثابت کند که بیان و انتشار فلان اثر عامل یا سبب جرمی اجتماعی شده است، آن گاه نویسنده یا ناشر در دادگاه حاضر میشوند و از خود دفاع میکنند. هیچ کس در هیچ مقامی در هیچ شرایط زمانی و مکانی نمیتواند از پیش اتفاق چرم اجتماعی، جلو بیان و نشر را به جرم احتمالها بگیرد. قصاص پیش از عمل که نمیتوان کرد. نکتهی دیگر این که چون آزادی بیان اندیشه برای همهگان به طور یکسان وجود دارد و این عمل به خودی خود فیزیکی نخواهد بود، پس به فرض که در بیانی به هر شکل، ناروا یا تهمتی وجود داشته باشد، طرفهای مقابل هم از این حقوق برخوردارند و میتوانند به هر گونه که میتوانند یا میخواهند پاسخ بدهند نه اینکه در برابر کلام یا نوشته یا نقاشی یا هر اثری که از کنش فیزیکی مبراست، متوسل به زور و حذف فیزیکی یا شکلهای دیگر بشوند. در حقیقت این مثل مشهور جهانی، چشم در برابر چشم، اگر به صورت نافیزیکی به آن نگاه شود، در این جا مصداق دارد. نوشته در برابر نوشته، کلام در برابر کلام و حتا در برابر هر اقدام فیزیکی، باز کلام یا اقدام نافیزیکی. امروز دیگر نمیتوان چشم چشمدرآورندهای را درآورد. قانونهای متمدن، در برابر چنین بزهکاریهایی متوسل به روشهای بیانی میشوند. متوسل به علم روانشناسی و مردمشناسی و جامعهشناسی میشوند که همه در زیر چتر آزادی بیان بیحصر و استثنا رشد و گسترش یافتهاند. بدون آزادی بیان بیحصر و استثنا هرگز علوم انسانی که زمینه و بستر علوم دیگری را فراهم میکنند به وجود نمیآمد. اجازه بدهید با مثال دیگری این موضوع به ظاهر بغرنج را تمام کنم. در واقع پاسخی صریح بدهم به مدعیان معترض به آزادی بیان اندیشه بی حصر و استثنا. اگر آزادی بیان اندیشه نبود، هرگز پیامبری نمیتوانست اندیشهها، تصورها و وهمهای بزرگ خود را بیان و منتشر کند. تاریخ هنوز با بیانی بزرگتر از ادعای پیامبران روبه رو نشده است. همانگونه که پیامبر یا هر کسی میتواند ادعا کند "خدا قادر متعال و سازنده و در اختیار دارندهی همه چیز بوده است و خواهد بود" پس آزادی بیان اندیشه بیحصر و استثنا بوده است و باید باشد و خواهد بود. بهانههایی مثل توهین به مقدسات و حقوق اکثریت یا حقوق اقلیت هم از دکانهای دو نبش دکانداران دین و دولت یا سنت و قدرت است. حرف مفت ناآگاهان است. ارزش و اعتبار همهی واژهها یکسان است و نفس و شأن آزادی بیان بیحصر و استثنا اجازه نمیدهد جلو رشد اندیشهها به بهانهی اخلاق و شریعت و عرف و قانون گرفته شود. کیفیت بیان یا نوشتن بفرما، بنشین و بتمرگ را موقعیت تعیین میکند وگرنه معنا و ارزش این هر سه واژه یکسان است. موضوع سخنرانی شما در مراسم اهدا جایزه اوسیستکی چیست؟ بدیهی است تشویق به دفاع از آزادی بیان و ضرورت دفاع گستردهتر و منظمتر از آن بهویژه در سرزمینهایی که خواسته یا ناخواسته مردمانش محروم از آزادیهای طبیعی و اجتماعی شدهاند و حکومتهای خودکامه و مردمفریب بر آنها حاکمند. اوسیستکی و بسیاری از نویسندگان جهان، از جمله دوستان و همکاران من جانشان را در دفاع از آزادی بیان و محو سانسور دادهاند و این نه تنها وظیفهی هر نویسنده، که وظیفهی تمامی نهادهای اجتماعی، به ویژه نهادهای فرهنگی است که در تحقق این امر بکوشند. هماکنون دهها آزادیخواه به جرم بیان اندیشهشان در زندانهای حکومت اسلامی بهسرمیبرند و انواع شکنجهها را متحمل میشوند، این توهین به شرف انسانیت است. این نادیده گرفتن حقوق مسلم ایرانیهای آزادیخواه است. جایزههایی مانند جایزهی اوسیستکی، هم صدای این هموطنان آزادیخواه را به جهانیان میرساند و هم اهرمی میشود برای تضعیف و عقبنشینی و محو حکومتهای ایولوژیک اسلامی در ایران و سرزمینهای دیگر. چنین جایزههایی دولتهای غربی را ناگزیر میکند کمتر به منافع اقتصادیاشان بیاندیشند و در روابطشان با حکومت ایران، آزادیهای شهروندی را دریابند و نه فقط ساخت بمب هستهای را. من گفتهام و باز خواهم گفت که حق و وظیفهی مردم ایران، بهویژه روشنفکران ایرانی است که در یک همهپرسی آزاد مشخص کنند که ایران میخواهد به ساخت فناوریهای هستهای ادامه بدهد یا نه. این تشخیص و تعیین با مردم ایران است و نه کشورهای پنج بهعلاوه یک یا غربی. چه برنامههایی برای مبارزه در راه آزادی بیان در آینده در نظر گرفتهاید؟ پرسش بسیار مهمی است. برای اینکه ما ایرانیان، فرق نمیکند نویسنده باشیم یا هنرمند یا روشنفکر یا عامی، عادت به داشتن برنامه نداریم. نه برنامهی شخصی و نه برنامهی جمعی. برنامهی شخصی من که گمانم روشن و آشکار است. چرا که پس از گذشت چهل سال از فعالیت من در عرصهی نوشتن و انتشار، دستکم حدود آن برای بسیاری روشن است. اما همانطور که در سخنرانیام در روز دوشنبه در هنگام دریافت جایزه خواهم گفت نوشتن یک سوی تلاش برای تحقق آزادیهای شهروندی در کشورهایی مانند ایران است و یک سوی دیگر آن تلاش نهادهای دموکراتیک. مثل تلاش انجمن بینالمللی قلم، انجمن خبرنگاران بی مرز، و مثل تلاش بسیاری از رسانهها. چون همین رسانهی زمانه. از اینرو امیدوارم بتوانم به کمک دوستان و همکاران، نهادی به استواری و اعتباری جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران به وجود بیاوریم. جمع مشورتی را به این دلیل مثال میزنم که توانست در بدترین وضعیت ممکن، به رغم همهی تهدیدها، بازداشتها، بازجوییها، کشته شدنها، استوار بر خواستهای دموکراتیک بایستد و هر گونه مصلحتاندیشی یا سیاست کجدار و مریز را انکار کند. در میان جمع مشورتی، نویسندگانی با بینشهای گوناگون وجود داشتند، اما آزادی بیان اندیشه و نشر که سرانجامش تحقق تمام حقوق شهروندی برابر اعلامیه جهانی حقوق بشر خواهد بود، برای همه اعتبار یکسان داشت. همه به رغم داشتن بینشها و تعریفها و سلیقههای مختلف، که امری طبیعی و جذاب هم بود و خواهد بود، برای این اصل بنیادی آزادیهای شهروندی، یعنی آزادی بیان اندیشه بدون حصر و استثنا، محکم در کنار هم ایستاده بودند. آنچه که امروز، به خصوص در خارج از ایران سخت به آن نیازمندیم، همکاری و همراهی ایرانیان، به ویژه جامعهی به اصطلاح اهل قلم با یکدیگر است. البته، دور بودنها کمی مبنای حرکت را سخت میکند، اما یقین دارم تداوم چنین حرکتی، سختیها را بر طرف خواهد کرد و جنبش سبز، دریچهای برای تحلیلهای ژرف اجتماعی و شناخت رویکردها و بهویژه چشمانداز آینده به دست خواهد آورد. گوناگونی رسانهها، نوشتاری، شنیداری و دیداری، هم لازم است و هم تمرینی است برای دیگرپذیری. اما در یک شکل حرفهای و نه فربیکارانه یا کاسبکارانه. جامعهی امروز ایرانیان، بیش از همه چیز به شناخت بسترهای گوناگون یا راههای ممکن در پیش رو نیاز دارد، اما متأسفانه بسیاری یا در گذشته گرفتار شدهاند یا در وضعیت موجود غرق، بدون این که تحلیلهای ژرفی ارایه بدهند. آقای کوشان به شما تبریک عرض میکنیم. آرزو داریم که خواست دیرپای مردم ایران برای رسیدن به آزادی و آزادی بیان روزی تحقق پیدا کند. متشکرم. این جایزه، بدون همراهیهای خانوادهام، دوستانم و همکارانم، هرگز شایستهی من نمیشد. به قول نیما یک دست بیصدا ست. امیدوارم که فرصتهای اینچنینی راهِ به آزادی رسیدن ملت ایران را هموارتر و سریعتر کند. منصور کوشان ۱۶نوامبر ۲۰۱۰ |
نظرهای خوانندگان
جانا سخن از جانان، جانانه گفتی.
-- مصصفا مصطفایی ، Nov 13, 2010 در ساعت 02:44 PMهمیشه چنین سربلند و پایدار باشید جناب کوشان و مرحبا به زمانه، که سریع عمل می کند. گمانم این اولین مصاحبه جدی با آقای کوشان بعد از برنده شدن جایزه آزادی بیان است.