رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۴ آذر ۱۳۸۹

واقعه‌ی سعادت‌آباد و انفعال اجتماعی

پانته‌آ بهرامی
pantea.bahrami@yahoo.com

کارشناسان مسائل اجتماعی، مولفه‌ی اصلی در اعمال خشونت را اقتدار می‌دانند؛ اقتداری که باعث می‌شود فرد، فرد دیگری را وادار به انجام کاری کند که مایل به انجام آن نیست.

Download it Here!

خشونت انواع مختلف جسمی، روحی، روانی و غیره دارد و به عقیده برخی از جامعه‌شناسان، روند اعمال آن در جامعه‌ی ایران، روندی نهادینه شده است.

دکتر کورش عرفانی، جامعه‌شناس معتقد است طی نزدیک به سه دهه، مرگ به نوعی ارزش در ایران تبدیل شده است و آنچه ضد ارزش است زندگی است: «در درجه‌ی اول مرگ قضایی و حقوقی است. قانون به جای اینکه حافظ جان انسان‌ها باشد قاتل جان انسان‌ها شده است. مردم شاهد اعدام‌ها در کوچه و بازار هستند و این فرهنگ ارزشی در جامعه رشد می‌یابد. در این فرهنگ، برای جان انسان‌ها وقتی ارزش قائل می‌شوند که فقط در جهت حفظ نظام باشد. مثلاً در دوران جنگ، حداقل علایق یک نسل را به زندگی باید کم می‌کردند تا آنها را با مرگ آشناتر و از این طریق نیروی نظامی را تقویت کنند. این حاکمیت فرهنگ مرگ‌سالار، جامعه را با پدیده‌ی عادی‌سازیِ پدیده‌ی مرگ روبه‌رو می‌کند.

این جامعه‌شناس، در مورد واقعه‌ی مرگ یک مرد جوان در پی نزاع خیابانی در منطقه‌ی سعادت‌آباد تهران و انفعال تماشاگران حادثه می‌گوید: «در واقعه‌ی سعادت‌آباد جوانی در مقابل چشم تعداد زیادی از مردم جان می‌سپارد. نزدیک به ۴۵ دقیقه از او خون می‌رود و انفعال حاکم اجازه نمی‌دهد کسی برای دفاع از او در مقابل فرد مهاجم حرکت کند. یعنی دفاع از فردی که زخمی شده و قادر به حرکت نیست.

در این مثال چند نکته را می‌توان مشاهده کرد:

نکته‌ی اول درونی شدن و بی ارزش بودن جان انسان است. کسانی که در صحنه‌ی درگیری حضور دارند و از آن حادثه فیلمبرداری می‌کنند کار بخصوصی انجام نمی‌دهند. برایشان عادی است و در ذهنشان جا افتاده که کسی در آنجا کشته می‌شود. ما می‌شنویم که افراد سر صحنه به او می‌گویند تکان نخور. آن کسی که به معنای واقعی کلمه تکان نمی‌خورد خود آن افراد هستند که می‌توانند نقش‌آفرینی کنند ولی در عین حال در طول ۴۵ دقیقه کاری نمی‌کنند.


نکته‌ی دوم جانیفتادن ارزش جان انسان برای نهادی است که مسئولیت آن حفاظت از جان شهروندان است. یعنی نیروی انتظامی که در آنجا حضور دارد و به تماشاگران می‌پیوندد. بنابراین آنچه بین نظامی و غیر نظامی یک خصلت مشترک را داراست ارزش جان انسان‌هاست که برایشان نهادینه نشده. بنابراین نجات جان شهروند عادی از سوی هردوی این گروه به وقوع نمی‌پیوندد.»

خشونت سیاسی و خشونت اجتماعی

ما در ایران شاهد پدیده‌ای به نام حل و فصل مسایل به طریق شخصی هستیم. چون قانون‌سالاری وجود ندارد که نقطه‌ی امید و عدالت و اتکای شهروندان باشد، چنین گرایشی به وجود آمده است.
کوروش عرفانی با تاکید بر نکته‌ی فوق می‌گوید: «آدم‌ها خودشان باید مسائلشان را حل کنند و دست به اجرای عدالت بزنند. این گرایش در جامعه‌شناسی ویژگی اصلی جوامعی است که در آستانه‌ی فروپاشی است و نظم اجتماعی تنها از زاویه‌ی سرکوب در آنها عمل می‌کند. این یگانه زبانی است که حاکمیت برای اداره‌ی نظم ظاهری جامعه به کار می‌گیرد. نظم اجتماعی‌ای که با سرکوب سیاسی پابرجا می‌ماند و نه به واسطه‌ی هنجارهای اجتماعی، قواعد، سنن، روابط و ارزش‌های اجتماعی.

تمام آن خشونت اجتماعی انباشته شده به واسطه‌ی نارضایتی‌ها و بحران‌های اجتماعی مثل بیکاری، گرانی، طلاق، تورم و اعتیاد به جای آنکه با راه حل‌های نهادینه، سالم و مدیریت حل شوند تبدیل به رفتار پرخاشگرانه، اهانت، توهین و بی‌احترامی و بعد خشونت‌های فیزیکی در سطح جامعه می‌شوند.

از قول خود قاتل حادثه‌ی سعادت‌آباد می‌گویم که گفت قرار نبود قتلی اتفاق بیافتد، ولی او چیزی گفت و من احساس کردم دنیا جلوی چشمم تیره و تار شد و نفهمیدم چه می‌کنم. الان هم آماده‌ی اعدام هستم.

وقتی حاکمیت سیاسی جامعه را با خشونت عظیم دولتی سرکوب می‌کند، جامعه مجبور می‌شود فشارها را در درون خود تخلیه کند. این تخلیه‌ی فشار به صورت پدیده‌های خشونت اجتماعی بروز می‌کند و در درجه‌ی اول افراد ضعیف را در برمی‌گیرد؛ افرادی که نمی‌توانند از خود دفاع کنند. مثل خشونت و قتل کودکان و دانش‌آموزان؛ به عنوان نمونه همان دانش‌آموزی که در استان سیستان و بلوچستان جان خود را از دست داد. او کتاب درسی خود را جاگذاشته است. معلم هم با کتابی که در دست دارد به سر او می‌زند.

دانش‌آموز چند روز به حالت کما فرو می‌رود و بعد می‌میرد. خشونت در مدارس، در خانواده‌ها گسترش پیدا کرده است. فرار دخترها و پسرها، آزارهای جنسی‌ای که در درون خانواده‌ها اعمال می‌شود و ... همه نشانه‌های گسترش این خشونت هستند. همه‌ی اینها به نظر من خشونت‌های اجتماعی هستند که به خاطر نوع رفتار حکومت کنونی و سرکوب جامعه افزایش و اوج پیدا کرده است.

چندسال پیش در آلمان منزل مسکونی چند شهروند ترک آتش گرفته بود. آلمانی‌ها ایستاده بودند و تنها نگاه می‌کردند. در این واقعه چند نفر سوختند. در کشورهای «دمکراتیک» این انفعال اجتماعی چگونه قابل توجیه است؟

این انفعال در جوامع دمکراتیک و غیر دمکراتیک زمانی مطرح می‌شود که فرد در صحنه‌ی مورد بحث باید درجه‌ای از خطر پذیری را انجام دهند. برای خطرپذیری باید انگیزه داشت. انگیزه بستگی به درجه‌ی ارزشی انسان‌ها دارد. انگیزه انسان را در مقابل ارزش‌هایی قرار می‌دهد که آنها را در خود درونی کرده باشد و او را در مقابل وجدان و انسانیت خودش قرار دهد تا به حرکت درآید.

زمانی که دستگاه ارزشی آسیب ببیند، آنگونه که باید و شاید عمل نمی‌کند. در مورد مثال مطرح شده از سوی شما باید بگویم جوی که در آلمان آن زمان حاکم بود، اقتصاد و نژاد آلمان را برای آلمانی‌ها در خطر نشان می‌داد. دستگاه ارزشی آلمانی‌هایی که آن شب شاهد این واقعه بودند از قبل مجهز شده بود به اینکه با بلایی که بر سر این مهاجران می‌آید درگیر نشوند. مطمئن هستم اگر این ساختان مثلاً به کارگران و یا جوانان آلمانی تعلق داشت، عکس‌العمل‌ها می‌توانست متفاوت باشد. آن هنگام دستگاه ارزشی‌ای که من باید هموطن آلمانی خودم را نجات دهم فعال می‌شود و فرد خطر را می‌پذیرد.

در واقعه‌ی سعادت‌آباد، فرد باید اول به دستگاه ارزشی خودش مراجعه کند و ببیند ارزش جان انسان در حدی هست که یک انسان جانش را در مقابل او از دست بدهد. یعنی موتور انگیزش را در او روشن کند تا خطر را بپذیرد و مثلا فرد ضارب را خلع سلاح کنند.

شما اگر این واقعه را که در خیابان‌های شمال غربی تهران اتفاق افتاد، با رفتار مردم سیرجان طی حادثه‌ای در سال گذشته روی داد مقایسه کنید، متوجه می‌شوید که غیر قابل مقایسه هستند.
دستگاه ارزشی مردم سیرجان به صورت ناب و خالص باقی مانده و بنابراین پذیرش مرگ دیگری برای آنان ناممکن است. وقتی نیروی انتظامی می‌آید دونفر را که به ظاهر از اشرار هستند به دار بیاویزد، مردم شورش می‌کنند و خطر بسیار بالایی را می‌پذیرند. عینیت این خطر را در آمار کشته‌شدگان آن واقعه ببینیم. پنج نفر در آن واقعه کشته شدند تا جان دو نفر را که حاکمیت قصد اعدام آنان را داشت، نجات دهند. چون دستگاه ارزشی آنها هنوز دست نخورده است و به آنها انگیزه می‌دهد تا جایی که حاضرند در مقابل نیروهای انتظامی مقاومت و خطر کنند.

پس درواقع عوامل دیگری به جز حکومت در اینجا عمل می‌کنند؟

فاکتوری که عمل می‌کند این است که مثلا سیرجانی جلوی تلویزیون فارسی وان ننشسته که شاهد پخش سریال‌هایی باشد که پایبندی به ارزش‌هایی مثل راست‌گویی و وفاداری را زیر سئوال می‌برد و عادی نشان می‌دهد. این سریال‌ها کار خود را می‌کنند. آنچه تا دیروز ارزش بود، امروز ضد ارزش می‌شود. این را مثال قرار دهیم. به همین ترتیب بسیاری از قشرهایی که می‌خواهند سطح زندگی بالایی را در جامعه‌ی فاقد قانون‌مندی نگه دارند و زندگی خود را حفظ کنند، مجبور هستند خودشان را همواره همرنگ ارزش‌های حاکمیت کنند، دروغ بگویند، رشوه بدهند و رشوه بگیرند. تقیه و فریب‌کاری پیشه کنند و در این بین ارزش‌های انسانی و اخلاقی برایشان تبدیل به مسائل درجه‌ی دوم و سوم شود.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

من به عنوان یک شهروند کنج‌کاو و ناظر فعال باور دارم عامل دیگری هم که در انفعال ظاهری مردم دخالت دارد همین انگیزه ی مطرح شدن در شبکه‌های مجازی اجتماعی و نیز رسانه های فارسی زبان (و گاهی غیر فارسی زبان) خارج از کشور است که متأسفانه از عوارض منفیِ نادیده انگاشته شده‌ی رخدادهای پارسال است. (بابت این ترکیب طویل عذر می‌خواهم. چاره نداشتم!) چیزی به ناخودآگاه عوام تزریق شده است که مدام در فکر تحسین دایه‌ی جهانی مهربان‌تر از مادر باشند؛ غافل از این که گاه عرض خود می برند، سهل است، جان دیگران را هم عزیز نمی‌شمارند.

-- س.ن. ، Nov 25, 2010 در ساعت 03:55 PM