رادیو زمانه > خارج از سیاست > تحولات ایران > جنبش سبز در موقعیت رکود است | ||
جنبش سبز در موقعیت رکود استمریم محمدیپس از گذشت یکسال و نیم از آغاز پیدایش جنبش سبز در ایران و فروکش کردن امواج اعتراضهای خیابانی، تحلیل و تفسیرهای پیرامون آن، مهمترین چالش سیاسی در جامعهی اپوزیسیون ایرانی است.
بحث پیوند ناگزیر یا عدم ضرورت حضور اعتراضهای خیابانی، به عنوان نشانههای حیات این جنبش، راهبردها، شعارها و آیندهی این جنبش، مهمترین پرسشها را در میان موافقان و مخالفان حکومت ایران و همچنین منتقدین و حامیان جنبش سبز ایجاد کرده است. حسن شریعتمداری، تحلیلگر و فعال سیاسی جمهوریخواه، در یک گفتوگوی کوتاه، حالت وجودی جنبش سبز را در شرایط فعلی، بیشتر رکود میداند.
حسن شریعتمداری: یکی از علایم رکود فعلی جنبش سبز در این است که دربارهی ماهیت آن بین عدهای بحث درگرفته است. تا جنبشی در حال رونق باشد، کسی به این جزئیات نمیپردازد که از لحاظ علوم اجتماعی تعریف یک جنبش چیست و آیا جنبشی که در ایران هست یا پدیدهای که در ایران هست، یک جنبش اجتماعی هست یا نیست. همهی اینها از مختصات دوران رکود است. آنچه پس از انتخابات در ایران بهوقوع پیوست، در شکل تظاهرات خیابانی خود، دچار رکود شده است. این جنبش ابعاد دیگری هم دارد. ابعاد دیگر آن، فاصلهی جامعهی مدنی و برخی از بخشهای دیگر مردم با حکومت است که در این مدت عمیقتر شده است. آگاهی رهبران و فعالان درجه یک این جنبش نسبت به توان خودشان و توان رقیب است و تجربههای آنهاست که بیشتر شده است. گسترش ایدهی تغییر نظام و تغییر حکومت به سمت دمکراسی، به صورت مسالمتآمیز و در مراحل طولانی یا نیمهطولانی علاوه بر اینکه در جنبش جا افتاده است، ابعاد بینالمللی هم پیدا کرده است. اشاره کردید به فرصتی که جنبش سبز از دست داده و گویا فرصت حضور در خیابان را مد نظر داشتید. اما در کنار آن، گفتید که جنبش سبز تعمیق پیدا کرده است. در این صورت، آیا اساساً میشود گفت که آن فرصت را از دست داده است؟ آیا اساساً حضور در خیابان، مانع تعمیق جنبشها نخواهد شد؟ این جنبش، فقط یک جنبش مطالباتی نیست. از این جهت میگویم این جنبش تعمیق پیدا کرد- و این ربطی به بودن در خیابان نداشت- که این جنبش بهزودی پی میبرد مطالباتی که دارد، با نوع نظام سیاسی مربوط است و این نظام سیاسی پاسخگوی هرنوع مطالباتی نیست. یک فعال جامعهی مدنی در درجهی اول مطالبات خود را طلب میکند و به طور مستقیم کاری به نوع نظام سیاسی ندارد. مثلاً زنان میخواهند در جامعهای بدون تبعیض زندگی کنند. اینکه چه نظام سیاسیای، این جامعهی بدون تبعیض را میسازد، مسئلهی درجه یک زنان نیست، ولی بهزودی پی میبرند که رابطهای بین نظام سیاسیای که بر سر کار است و نوع قدرتی که اعمال میکند با جامعهی بدون تبعیض برای زنان وجود دارد. یا کسی که برای آزادی احزاب یا آزادی مطبوعات فعالیت میکند، بهزودی میفهمد مطبوعات و احزاب، هردو قدرت را به نوع دیگری در جامعه پخش میکنند و نظام موجود در شکل سیاسی فعلی خود، این نوع پخش قدرت را برنمیتابد. اعم از اینکه تظاهرات در خیابان بود یا نبود، جامعه بهزودی این عمق را پیدا میکرد. تظاهرات خیابان فقط اهرم بود. یعنی جنب سبز علاوه بر اینکه عمق پیدا میکرد، اهرم اجرایی بسیار قویای هم در دست داشت. فعلاً این اهرم اجرایی را از دست داده است. اشاره کردید که جنبش سبز فقط جنبش مطالباتی نیست … بله؛ اگر بخواهم دقیقتر بگویم، در ایران هر جنبش مطالباتی، یک جنبش سیاسی است. رهبران جنبش سبز، اگر قائل باشیم به رهبریت مهدی کروبی و میرحسین موسوی، مبارزه در چهارچوب قانون اساسی یا اجرای بیتنازل قانون اساسی را طلب کردهاند. اجرای بیتنازل قانون اساسی، مطالبهی قانون اساسی نظام از خود نظام است. مضاف بر اینکه آنها به موادی در قانون اساسی اشاره میکنند که مطالبات انجام نشدهی مردم در آن هست. برخورد شما با این شعار چیست؟ اولاً رهبران این جنبش، اینجا و آنجا یا به ضرورت یا به اعتقاد، جملات دیگری هم گفتهاند که این قانون اساسی وحی منزل نیست و اگر مردم بخواهند عوض میشود و ما تمکین میکنیم. اینها هم جزو گفتههای این رهبران است. بهنظر من، در نهایت تعادل قوا است که نوع اتحادها را تعیین میکند و رهبران جنبش را به تصمیم میرساند که آیا در درون این نظام باید بمانند یا بهتدریج وسایل حرکت خود به یک اپوزیسیون اصولی را فراهم کنند. فعلاً تعادل قوا در آن سطح نیست. این نیست که آنها فقط بهخاطر الزامات ایدئولوژیک یا بینشی شعار میدهند. آنها در ابتدای کار شانس چندانی برای گذار از این نظام نمیدیدند و علاوه بر آن، در درون این نظام هم مطالبات را مانند بقیهی مردم قابل اجرا میدیدند. آنها هم مانند بقیهی مردم، بهتدریج به عمق لازم رسیدهاند که هر مطالبهای را از هر نظام سیاسی نمیتوان داشت و بنابراین این تغییرات فکری را در آنها هم باید مطالعه کرد. این تغییرات فکری روی داده است؟ یا اینکه بههرحال در شرایط فعلی، آنها با توجه به توازن قوا یا یک تحلیل استراتژیک ممکن است به این رسیده باشند که اجرای بیتنازل قانون اساسی… من در اینجا نمیخواهم وارد این بحث بشوم. چون از اساس چنین سؤالی درست نیست. برای اینکه قانون اساسی فقط از چند مادهی مطالباتی تشکیل نشده است. قوانین اساسیای قابل بهروز شدن هستند که مواد ابدالدهری آنها حداقل باشد. بسیاری از مواد قانون اساسی ما ابدالدهری است و اصولاً قابل تغییر نیستند و اتفاقاً بدترین آنها ابدالدهری هستند. اجرای بیتنازل قانون اساسی، یعنی بهرسمیت شناختن مثلاً وجود شورای نگهبان یا وجود ولی فقیه و یا اختیارات ولیفقیه. بنابراین اجرای بیتنازل قانون اساسی، نوعی فرار به جلو بود. یعنی آقای موسوی میگفت این دولت و آقای خامنهای قانون اساسی را اجرا نمیکنند. ما باید ابتدا آنها را ملزم کنیم که قانون اساسی را اجرا کنند و از قانون تبعیت کنند که خود یک مطالبهی بزرگ است. بعد مطالبات دیگر را مطرح کنیم. شما میگویید میرحسین موسوی چنین میگفت. منظورتان این است که او در شرایط فعلی این را نمیگوید؟ در شرایط فعلی هیچکسی قانون اساسی موجود را قبول ندارد. آقای خامنهای میگوید: قانون اساسی من هستم. آقای احمدینژاد میگوید که دولت برتر از نهاد مجلس و بقیهی نهادها است و ادعاهایی دارد که با ظاهر قانون اساسی موافق نیست. آقای موسوی میگوید که برگردیم به قانون اساسیای که در دههی اول انقلاب اجرا میشد. وقتی هیچکدام از جناحهای مهم قدرت، قانون اساسی موجود را قبول ندارند و جامعهی مدنی هم آن را در اکثریت خود نمیپذیرد، تنها راه این است که توافقی در بالای این قانون اساسی برای گذر از آن، بهوسیلهی یک انتخابات آزاد، بین بازیگران سیاسی منعقد شود. چیزی که در گذار به دمکراسی، در اروپا و جاهای دیگر، به عنوان یک توافق (پیمان) بین مخالفین از آن اسم برده شده است. نیروی اجرایی آن کجاست؟ وقتی تامین اجرای قانون اساسی همین نظام مشکل بوده و اتفاق نیفتاده، انتخابات آزاد را در همین نظام باید برگزار کرد یا بیرون از آن؟ صددرصد باید آن را در این نظام برگزار کرد. برای اینکه بزرگترین نیروی اجرایی انجام انتخابات آزاد، نیروی غیر سازندهی بحران دائمی است که قابل رفع نیست. چون بزرگترین جناح قدرت بر سر کار، دچار یک بحران ساختاری است. این بحران ساختاری از بهخطر افتادن کانسپت مشروعیت نظام، یعنی اسلام سیاسی شروع شده و در غیرکارآمد بودن این دولت ادامه پیدا کرده و در غیرمقتدر بودن این دولت خلاصه شده است. سؤال من این است نظامی که نمیخواهد به قانون اساسی خودش تن بدهد، چگونه به انجام انتخابات آزاد رضایت خواهد داد. در واقع، عبور از آن نظام خواهد بود. در همهی جوامعی که انتخابات آزاد برگزار شده، انتخابات آزاد پس از فاز بحران دیکتاتوری شروع شده است. ابتدا یک دیکتاتوری منسجم وجود داشته، سپس وارد فاز بحران شده است. در این فاز بحران هیچکس قوانین موجود را قبول نکرده است. بحران ساختاری شده و سئوال اصلی این شده که آیا میتوان وضع موجود را ادامه داد یا باید راهی را برگزینیم که همه شانس برد داشته باشند و یک بازی برد- برد باشد. در چنین حالتی، مخالفین و موافقین یک قرارداد بر فراز قانون اساسی منعقد کردهاند، برای اینکه یک انتخابات را پیش ببرند. در همهی نمونهها همینطور بوده است، به استثنای جزییات. از بروز خشونت، به نوعی که همهگیر شود و اهداف دمکراتیک را تحت تأثیر قرار بدهد یا بهتأخیر بیاندازد، چقدر نگران هستید؟ در گسترش بحران، تا جایی که نظام بپذیرد تن به انتخابات آزاد بدهد؟ نگرانی من از نفوذ و گسترش بحران، جلوگیری بحران و خشونت یا ناآرامی نیست. من بسیار نگرانم، ولی راهحل آن را ادامهی حکومتی که نه مشروعیت دارد، نه کارآمدی و نه اقتدار، نمیبینم. وجود چنین نیرویی روزبهروز ایران را به سمت بحران و خشونت جمعی میبرد و در نتیجه اگر آرزویی داشته باشم، این است که نیروی حاکم بر سر عقل بیاید و زودتر تن به یک انتخابات آزاد بدهد که شانس و وزن خود را در چنین انتخاباتی آزمایش کند. |
نظرهای خوانندگان
به نظرم تیتر خبر مناسب مطالب گفته شده توسط آقای شریعتمداری نیست
-- آرشین ، Nov 21, 2010 در ساعت 11:17 PM