رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۳۰ آبان ۱۳۸۹
گفت‌وگو با حسن شریعتمداری، تحلیل‏گر و فعال سیاسی جمهوری‏خواه:

جنبش سبز در موقعیت رکود است

مریم محمدی

پس از گذشت یکسال و نیم از آغاز پیدایش جنبش سبز در ایران و فروکش کردن امواج اعتراض‌های خیابانی، تحلیل و تفسیرهای پیرامون آن، مهم‏ترین چالش سیاسی در جامعه‏ی اپوزیسیون ایرانی است.

Download it Here!

بحث پیوند ناگزیر یا عدم ضرورت حضور اعتراض‌های خیابانی، به عنوان نشانه‏های حیات این جنبش، راهبردها، شعارها و آینده‏ی این جنبش، مهم‏ترین پرسش‏ها را در میان موافقان و مخالفان حکومت ایران و هم‏‏چنین منتقدین و حامیان جنبش سبز ایجاد کرده است. حسن شریعتمداری، تحلیل‏گر و فعال سیاسی جمهوری‏خواه، در یک گفت‌وگوی کوتاه، حالت وجودی جنبش سبز را در شرایط فعلی، بیشتر رکود می‏داند.


حسن شریعتمداری، تحلیل‏گر و فعال سیاسی جمهوری‏خواه

حسن شریعتمداری: یکی از علایم رکود فعلی جنبش سبز در این است که درباره‌ی ماهیت آن بین عده‏ای بحث درگرفته است. تا جنبشی در حال رونق باشد، کسی به این جزئیات نمی‏پردازد که از لحاظ علوم اجتماعی تعریف یک جنبش چیست و آیا جنبشی که در ایران هست یا پدیده‏ای که در ایران هست، یک جنبش اجتماعی هست یا نیست. همه‏ی اینها از مختصات دوران رکود است.

آن‏چه پس از انتخابات در ایران به‏وقوع پیوست، در شکل تظاهرات خیابانی خود، دچار رکود شده است. این جنبش ابعاد دیگری هم دارد. ابعاد دیگر آن، فاصله‏ی جامعه‏ی مدنی و برخی از بخش‏های دیگر مردم با حکومت است که در این مدت عمیق‏تر شده است. آگاهی رهبران و فعالان درجه یک این جنبش نسبت به توان خودشان و توان رقیب است و تجربه‏های آنهاست که بیشتر شده است.

گسترش ایده‏ی تغییر نظام و تغییر حکومت به سمت دمکراسی، به صورت مسالمت‏آمیز و در مراحل طولانی یا نیمه‏طولانی علاوه‏ بر اینکه در جنبش جا افتاده است، ابعاد بین‏المللی هم پیدا کرده است.
بنابراین جنبش سبز با وجود این‏که یکی از پتانسیل‏های مهم خود را به‏خاطر عوامل زیادی از دست داده و آن ایجاد فشار در خیابان به‏‏وسیله‏ی توده‏ی مردم و گسترش در سطح است، در عمق گسترش پیدا کرده و جنبشی عمیق‏تر شده است. به‏نظر من، استفاده از مفاهیم کلاسیک و کتابی، در انطباق این پدیده با آن‏چه در دنیا به‏صورت کلاسیک اتفاق افتاده، از اساس کار چندان مفیدی نیست.

اشاره کردید به فرصتی که جنبش سبز از دست داده و گویا فرصت حضور در خیابان را مد نظر داشتید. اما در کنار آن، گفتید که جنبش سبز تعمیق پیدا کرده است. در این صورت، آیا اساساً می‏شود گفت که آن فرصت را از دست داده است؟ آیا اساساً حضور در خیابان، مانع تعمیق جنبش‏ها نخواهد شد؟

این جنبش، فقط یک جنبش مطالباتی نیست. از این جهت می‏گویم این جنبش تعمیق پیدا کرد- و این ربطی به بودن در خیابان نداشت- که این جنبش به‏زودی پی‏ می‏برد مطالباتی که دارد، با نوع نظام سیاسی مربوط است و این نظام سیاسی پاسخگوی هرنوع مطالباتی نیست. یک فعال جامعه‏ی مدنی در درجه‏ی اول مطالبات خود را طلب می‏کند و به طور مستقیم کاری به نوع نظام سیاسی ندارد. مثلاً زنان می‏خواهند در جامعه‏‏‏ای بدون تبعیض زندگی کنند.

این‏که چه نظام سیاسی‏ای، این جامعه‏ی بدون تبعیض را می‏سازد، مسئله‏ی درجه یک‏ زنان نیست، ولی به‏زودی پی می‏برند که رابطه‏ای بین نظام سیاسی‏ای که بر سر کار است و نوع قدرتی که اعمال می‏کند با جامعه‏ی بدون تبعیض برای زنان وجود دارد. یا کسی که برای آزادی احزاب یا آزادی مطبوعات فعالیت می‏کند، به‏زودی می‏فهمد مطبوعات و احزاب، هردو قدرت را به نوع دیگری در جامعه پخش می‏کنند و نظام موجود در شکل سیاسی فعلی خود، این نوع پخش قدرت را برنمی‏تابد. اعم از این‏که تظاهرات در خیابان بود یا نبود، جامعه به‏زودی این عمق را پیدا می‏کرد. تظاهرات خیابان فقط اهرم بود. یعنی جنب سبز علاوه بر این‏که عمق پیدا می‏کرد، اهرم اجرایی بسیار قوی‏ای هم در دست داشت. فعلاً این اهرم اجرایی را از دست داده است.

اشاره کردید که جنبش سبز فقط جنبش مطالباتی نیست …

بله؛ اگر بخواهم دقیق‏تر بگویم، در ایران هر جنبش مطالباتی، یک جنبش سیاسی است.

رهبران جنبش سبز، اگر قائل باشیم به رهبریت مهدی کروبی و میرحسین موسوی، مبارزه در چهارچوب قانون اساسی یا اجرای بی‏تنازل قانون اساسی را طلب کرده‏اند. اجرای بی‏تنازل قانون اساسی، مطالبه‏ی قانون اساسی نظام از خود نظام است. مضاف بر این‏که آنها به موادی در قانون اساسی اشاره می‏کنند که مطالبات انجام‏ نشده‏ی مردم در آن هست. برخورد شما با این شعار چیست؟

اولاً رهبران این جنبش، این‏جا و آن‏جا یا به‏ ضرورت یا به اعتقاد، جملات دیگری هم گفته‏اند که این قانون اساسی وحی منزل نیست و اگر مردم بخواهند عوض می‏شود و ما تمکین می‏کنیم. اینها هم جزو گفته‏های این رهبران است. به‏نظر من، در نهایت تعادل قوا است که نوع اتحادها را تعیین می‏کند و رهبران جنبش را به تصمیم می‏رساند که آیا در درون این نظام باید بمانند یا به‏تدریج وسایل حرکت خود به یک اپوزیسیون اصولی را فراهم کنند. فعلاً تعادل قوا در آن سطح نیست.

این نیست که آنها فقط به‏خاطر الزامات ایدئولوژیک یا بینشی شعار می‏دهند. آنها در ابتدای کار شانس چندانی برای گذار از این نظام نمی‏دیدند و علاوه بر آن، در درون این نظام هم مطالبات را مانند بقیه‏ی مردم قابل اجرا می‏دیدند. آنها هم مانند بقیه‏ی مردم، به‏تدریج به عمق لازم رسیده‏اند که هر مطالبه‏ای را از هر نظام سیاسی نمی‏توان داشت و بنابراین این تغییرات فکری را در آنها هم باید مطالعه کرد.

این تغییرات فکری روی داده است؟ یا این‏که به‏هرحال در شرایط فعلی، آنها با توجه به توازن قوا یا یک تحلیل استراتژیک ممکن است به این رسیده باشند که اجرای بی‏تنازل قانون اساسی…

من ‏در این‏جا نمی‏خواهم وارد این بحث بشوم. چون از اساس چنین سؤالی درست نیست. برای این‏که قانون اساسی فقط از چند ماده‏ی مطالباتی تشکیل نشده است. قوانین اساسی‏ای قابل به‏روز شدن هستند که مواد ابدالدهری آنها حداقل باشد. بسیاری از مواد قانون اساسی ما ابدالدهری است و اصولاً قابل تغییر نیستند و اتفاقاً بدترین آنها ابدالدهری هستند. اجرای بی‏تنازل قانون اساسی، یعنی به‏رسمیت شناختن مثلاً وجود شورای نگهبان یا وجود ولی فقیه و یا اختیارات ولی‏فقیه.

بنابراین اجرای بی‏تنازل قانون اساسی، نوعی فرار به جلو بود. یعنی آقای موسوی می‏گفت این دولت و آقای خامنه‏ای قانون اساسی را اجرا نمی‏کنند. ما باید ابتدا آنها را ملزم کنیم که قانون اساسی را اجرا کنند و از قانون تبعیت کنند که خود یک مطالبه‏ی بزرگ است. بعد مطالبات دیگر را مطرح کنیم.

شما می‏گویید میرحسین موسوی چنین می‏گفت. منظورتان این است که او در شرایط فعلی این را نمی‏گوید؟

در شرایط فعلی هیچ‏کسی قانون اساسی موجود را قبول ندارد. آقای خامنه‏ای می‏گوید: قانون اساسی من هستم. آقای احمدی‏نژاد می‏گوید که دولت برتر از نهاد مجلس و بقیه‏ی نهادها است و ادعاهایی دارد که با ظاهر قانون اساسی موافق نیست. آقای موسوی می‏گوید که برگردیم به قانون اساسی‏ای که در دهه‏ی اول انقلاب اجرا می‏شد.

وقتی هیچ‏کدام از جناح‏های مهم قدرت، قانون اساسی موجود را قبول ندارند و جامعه‏ی مدنی هم آن را در اکثریت خود نمی‏پذیرد، تنها راه این است که توافقی در بالای این قانون اساسی برای گذر از آن، به‏وسیله‏ی یک انتخابات آزاد، بین بازیگران سیاسی منعقد شود. چیزی که در گذار به دمکراسی‏، در اروپا و جاهای دیگر، به عنوان یک توافق (پیمان) بین مخالفین از آن اسم برده شده است.

نیروی اجرایی آن کجاست؟ وقتی تامین اجرای قانون اساسی همین نظام مشکل بوده و اتفاق نیفتاده، انتخابات آزاد را در همین نظام باید برگزار کرد یا بیرون از آن؟

صددرصد باید آن را در این نظام برگزار کرد. برای این‏که بزرگ‏ترین نیروی اجرایی انجام انتخابات آزاد، نیروی غیر سازنده‏ی بحران دائمی است که قابل رفع نیست. چون بزرگ‏ترین جناح قدرت بر سر کار، دچار یک بحران ساختاری است. این بحران ساختاری از به‏خطر افتادن کانسپت مشروعیت نظام، یعنی اسلام سیاسی شروع شده و در غیرکارآمد بودن این دولت ادامه پیدا کرده و در غیرمقتدر بودن این دولت خلاصه شده است.

سؤال من این است نظامی که نمی‏خواهد به قانون اساسی خودش تن بدهد، چگونه به انجام انتخابات آزاد رضایت خواهد داد. در واقع، عبور از آن نظام خواهد بود.

در همه‏ی جوامعی که انتخابات آزاد برگزار شده، انتخابات آزاد پس از فاز بحران دیکتاتوری شروع شده است. ابتدا یک دیکتاتوری منسجم وجود داشته، سپس وارد فاز بحران شده است. در این فاز بحران هیچ‏کس قوانین موجود را قبول نکرده است. بحران ساختاری شده و سئوال اصلی این شده که آیا می‏توان وضع موجود را ادامه داد یا باید راهی را برگزینیم که همه شانس برد داشته باشند و یک بازی برد- برد باشد. در چنین حالتی، مخالفین و موافقین یک قرارداد بر فراز قانون اساسی منعقد کرده‏اند، برای این‏که یک انتخابات را پیش ببرند. در همه‏ی نمونه‏ها همین‏طور بوده است، به استثنای جزییات.

از بروز خشونت، به نوعی که همه‏گیر شود و اهداف دمکراتیک را تحت تأثیر قرار بدهد یا به‏‏تأخیر بیاندازد، چقدر نگران هستید؟ در گسترش بحران، تا جایی که نظام بپذیرد تن به انتخابات آزاد بدهد؟

نگرانی من از نفوذ و گسترش بحران، جلوگیری بحران و خشونت یا ناآرامی نیست. من بسیار نگرانم، ولی راه‏حل آن را ادامه‏ی حکومتی که نه مشروعیت دارد، نه کارآمدی و نه اقتدار، نمی‏بینم. وجود چنین نیرویی روزبه‏روز ایران را به سمت بحران و خشونت جمعی می‏برد و در نتیجه اگر آرزویی داشته باشم، این است که نیروی حاکم بر سر عقل بیاید و زودتر تن به یک انتخابات آزاد بدهد که شانس و وزن خود را در چنین انتخاباتی آزمایش کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

به نظرم تیتر خبر مناسب مطالب گفته شده توسط آقای شریعتمداری نیست

-- آرشین ، Nov 21, 2010 در ساعت 11:17 PM