رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > کوروش زمانه و منشور حقوق بشر | ||
کوروش زمانه و منشور حقوق بشرفروغ.ن. تمیمیمحمود احمدینژاد در بخشی از سخنرانی خود در روز بیستویکم سپتامبر در اجلاس سالانهی سازمان ملل بیشتر مشکلات دنیا را ناشی از عدم «مدیریت دموکراتیک و عادلانه» در جهان دانست. او یکی از معضلات اصلی جهان را فقدان عدالت در رهبری میداند. این رییسجمهور حتی شاید این تصور را ایجاد میکند که هیچ هم و غمی جز یک مدیر خوب بودن و تامین عدالت و آزادی در ایران ندارد. مثلاً همین تلاشهای اخیر او برای به نمایش گذاشتن منشور معروف به «اعلامیهی حقوق بشر کوروش بزرگ» در مام میهن را میتوان به عنوان نمونهی عالی از یک مدیریت دموکراتیک نام برد. اقدام اخیر دولت ایران در تجلیل از کوروش و منشورش از طرف شخص رییسجمهور و معاونانش از وقایع بحثبرانگیز هفتههای اخیر است. روی آوری به دوران پر افتخار باستان که با استفاده از تمام امکانات و شیوهها قرار بود در زبالهدان تاریخ مدفون، هم تحریف و حتی از کتابهای درسی حذف شود، سئوالات زیادی را برانگیخته است. چرایی رویکرد رییس دولت اسلامی به گفتمان ملیگرایی هم انواع تحلیلها و تفسیرها را در پی داشت. اصول گرایان معاند با احمدینژاد هم با متهم کردن رییسجمهور و یارانش به انحراف از انقلاب و اسلام به سیاست سرزنش و تهدیدشان ادامه دادند. عدهای برآن هستند که محمود احمدینژاد در پی دلجویی و همراهی اقشار میانی و بالای جامعه با خود، برای تخفیف آلام مردم، مقابله با اثرات روانی افزایش تحریمها و هم تهدیدهای داخلی و بینالمللی، چاره را در طرحی نو فکندن و روی آوردن به گفتمان ملیگرایانه و ایرانمحور دیده است. اظهارات معاونان رییسجمهور در هفتههای اخیر نشان میدهد که منابع اصیل و غنی فرهنگ ایرانی میتوانند به زعم آنان در جهت پیشبرد سیاستهای پوپولیستی روزمره بسیار هم موثر افتند و هم الهامبخش ایشان برای در پیش گرفتن یک سیاست دموکراتیک و عدالتخواهانه در کشور و جهان باشند. فراموش نکنیم که بهرهبرداری صحیح و کارشناسی شده از تاریخ و شکوه آبا و اجدادی کار جدیدی نیست. یکی از استراتژیهای موفق شاهنشاهان باستانی و هم چنین شاه سابق ایران همین بود. هم او بود که با فعالیت و تبلیغات بسیار گسترده موفق شد که کپی منشور کوروش را به عنوان اولین اعلامیهی جهانی حقوق بشر راهی سازمان ملل کند.
چرا که نه! مقامات دولت اسلامی ناگهان به یاد میآورند که ما خودمان منشور حقوق بشر داشتیم و یادمان رفته بود که یک نسخه از آن هم در سازمان ملل هست. واقعاً چه غفلتی! بهخصوص که این روزها همهی عالم به آنها سرکوفت میزنند که میزان رعایت حقوق بشر در مملکت بسیار نزول کرده و شما دگراندیشان را به حبسهای طولانی محکوم میکنید. به همین خاطر مشایی، معاون احمدینژاد در سخنرانیهای هیجانانگیزش در داخل و خارج کشور آغاز دوران جدیدی را وعده میدهد. از شکوه و عظمت ایران باستان تجلیل میکند و کوروش را به عنوان شاهی که بردهداری را ممنوع کرد، میستاید. حمید بقایی، معاون فرهنگی رییسجمهور با تاکید بر این امر واضح و مبرهن که نمایش منشور به خاطر کسب مشروعیت برای دولت نیست، ناگهان در فوران احساسات، نه گذاشت و نه ورداشت و یک دفعه محمود احمدینژاد را کوروش زمانه خواند! در خبرها بود که همین روزها منشور هخامنشی از تهران به پاسارگاد منتقل میشود و خدا را چه دیدید، شاید تاریخ دوباره تکرار شود و محمود احمدینژاد در مراسمی با شکوه، کورش را ندا سر دهد که: تو بخواب که ما شبانهروز بیداریم! از یاد نبریم که انکار هالوکاست گرفتاریهای زیادی در پی داشت و حتی سرانجام باعث سر ریز شدن کاسهی صبر دوستان واقعی و وفاداری مانند فیدل کاسترو هم شد. این روزها ظاهراً هالهی نور هم از پرتوافشانی افتاده است. مصلحت روزگار اقتضا میکند که از ارواح نیاکان باستانی برای غنای مدیریت عدالتخواهانه یاری خواست. ظاهراً احمدینژاد باز خوابنما شده. ولی این بار به جای هالهی نور، به فره ایزدی و به منشور فاتح بابل در دو هزار و پانصدسال پیش توسل جسته است. بهنظر میرسد که موضوع واقعا جدی است. دولت او برای آوردن منشور کوروش به ایران چندی با موزهی بریتانیا مذاکره کرد و هم برایشان خط و نشان کشیده بود که اگر منشور را نفرستید چنین و چنان میکنیم. این منشور اصلاً مال ما بود و یکبار هم آن را به شاه سایق قرض دادید تا بالاخره موزهی بریتانیا از خر شیطان پایین آمد. بله این هم نمونهای دیگر از یک مدیریت قاطع در بسط دموکراسی و قرض دادن عادلانهی اشیای گرانبهای موزهها در دنیا. کوروش هخامنشی را ناجی یهودیان اسیر در بابل میدانند. در این باره به دو متن به زبان عبری و آرامیک در انجیل عهد عتیق استناد میکنند. میگویند که او احتمالا به اورشلیم هم رفته است. آیا حمید بقایی واقعا به عواقب رفتار احساسیاش در تمجید از رییس دولت و کوروش خواندن او اندیشیده است؟ آیا از این به بعد دلجویی از یهودیان جهان هم بخشی از استراتژی جدید کوروش زمانه میشود؟! آیا این نمونهای دیگر از یک مدیریت صحیح در ادارهی جهان نیست؟ حالا بهتر است کمی هم به فرع مسئله یعنی خود منشور بپردازیم. آیا این منشور واقعاً اولین اعلامیهی جهانی حقوق بشر است؟ آیا این منشور به عنوان سندی از یک مدیریت عادلانه و سیاست رسمی امپراطوری هخامنشی در تمام سرزمینهای تحت اشغال کوروش در عمل لازمالاجرا بود؟ دربارهی محتوای این منشور اختلاف نظر زیاد است. در یک بررسی سریع اینترنتی به نام دهها پژوهشگر، زبانشناس، تاریخشناس و غیره در دانشگاههای معتبر دنیا بر میخورید که هرکدام از زاویهی تخصص خود این ادعا را که محتوای این منشور یک سند حقوق بشری است، رد میکنند. حالا بگذریم که گفتمان حقوق بشری اساساً گفتمانی مدرن و شکل گرفته در عصر مدرنتیه است. البته جناب کوروش خدا وکیلی همچون ادعایی نداشت که قهرمان حقوق بشر بوده تا حالا به همت آقای رییسجمهور سرانجام پس از بیست و پنج قرن به او جایزهی صلح نوبل هم داده شود. در منشور کوروش، پادشاه مردوک خدای بابل را میستاید. در عظمت دودمان خود داد سخن میدهد و به شرح اقدامات خود در بابل میپردازد و پادشاه شکست خوردهی بابل را تحقیر میکند. او برای بسط امپراطوری خود در سرحدات غربی به فتح بابل و برانداختن دولت بابلیان با «نبونید» Nabonidus آخرین شاه بابل جنگیده است. سپاهیان ایرانی در محلی به نام «اوپیس» Opis بر ارتش بابل پیروز میشوند. در جنگی خونین و با قتل عام سپاه نبونید، ایرانیان پیروزمندانه وارد بابل میشوند. در منشور کوروش از این نبرد خونین صحبتی به میان نمیآید و تنها بر ورود صلحآمیز کوروش و سربازانش به بابل تاکید میشود. راهبان بابلی که مردوک را میپرستیدند، از شیفتگی شاه نبونید به خدایان بیگانه که مورد تایید آنان نبود، ناراضی بودند. نبونید شاه از شمال بینالنهرین به بابل آمده بود و به طبقات ممتاز این شهر تعلق نداشت. از همه بدتر این که «سین» Sin خدای ماه را میپرستید. خطایی که در چشم خادمان مردوک گناهی عظیم بود. نبونیدشاه، جشنهای مذهبی بابلیان را ممنوع کرده و هم گروهی از مخالفانش و پیروان اقلیتهای دینی را به زندان افکنده بود. روایت منشور از ورود صلحآمیز کوروش به بابل، آزادسازی بردگان و اسیران از زندان و هم تاکید او بر آزادی پیروان مذاهب و بازسازی معابد تخریب شده خبر میدهد. آیا سلطهی پارسها بر مردم بابل بدون هیچ مقاومتی تداوم داشته است؟ بدون شک آنها با اشغال سرزمینشان توسط یک قوای بیگانه سر سازش نداشتهاند. بروس لینکن Bruce Lincoln استاد و محقق تاریخ در دانشگاه شیگاگو مینویسد که مردم بابل به طور متناوب علیه سلطهی پارسها قیام کردهاند و به ترتیب در سالهای ۴۸۲ و ۵۲۲ قبل از میلاد برای استقلال و بازگرداندن سلسلهای از پادشاهان بابل شورش کردهاند و با پارسها جنگیدهاند. پژوهشگر دیگری به نام Lisbeth Fried در بررسی منشور کوروش بر این نکته که سیاست آشتیجویانهی کوروش و آزادسازی اسیران در بابل به معنای یک سیاست واحد و اجرا شده در بخشهای دیگر امپراطوری پهناور هخامنشی نبوده است تاکید میکند. در هیچ سند دیگری از این دوره به خط مشی عمومی کوروش دربارهی رفع تبعیض از اقوام و هم مبارزه با بردهداری اشاره نشده است. بنابراین تبلیغات وسیع بعضی از محققان و هم دولت پهلوی در این که این منشور را «اولین اعلامیهی حقوق بشر» بخوانند بسیار اغراقآمیز است. متاسفانه کوروش هخامنشی هم نتوانسته بود در زمان خود یک مدیریت عادلانه و دموکراتیک را در سراسر امپراطوری پهناور ایران پیاده کند! حالا رییسجمهور، محمود احمدینژاد در آغاز هزارهی سوم میلادی هم با داشتن هالهی نوری که هنوز هم کورسو میزند، و هم با خوابنما شدن معاونش و کوروش خواندن او، بدون شک عزم خود را جزم کرده که ماموریت ناتمام کوروش کبیر را در احیای حقوق بشر، آزاد کردن اسیران و لغو بردهداری در ایران و جهان تحقق ببخشد تا یک نمونهی عالی از مدیریت عادلانه و دموکراتیک را بر روی منشوری کاغذی و یا دیجیتالی ثبت و برای نگهداری به موزه بریتانیا ببرد و کپیاش را هم به سازمان ملل بفرستد. |
نظرهای خوانندگان
این مقاله مصداقی از هرچه می خواهد دل تنگت بگوست. یک کمی سیاست با چاشنی دست انداختن احمدی نژاد، یک کمی اطلاعات تاریخی و باستان شناسی و یک مقدار هم عصبانیت و طعنه. یعنی نه دقیقا تحلیل سیاسی بود و نه مطلب تاریخی. بیشتر در سبک و سیاق مطالب وبلاگی بود. موفق باشید
-- شهلا ، Sep 23, 2010 در ساعت 03:55 PMخانم فروغ تمیمی گرامی
از شما برای بازگزارش بخشی از مستنداتی که در باره ی چگونگی فتح بابل مطرح شده، سپاسگزارم. نقد شما را هم در مجموع بجا و خلاف جریان توهم زای حاکم میان ایرانیان می دانم.
و یک نکته ی مهم: نوشته اید که :"نبونیدشاه، جشنهای مذهبی بابلیان را ممنوع کرده و هم گروهی از مخالفانش و پیروان اقلیتهای دینی را به زندان افکنده بود." چنین چیزی بر خلاف مستندات تاریخی (سالشمار دوره ی حکومت نبونید و لوح نبونید) است که آشورشناسان تاکنون ترجمه، معرفی و واکاوی کرده اند. در واقع مراسم آئینی در معبد اصلی (اساگیل) بنا به گزارش کاهنان بابلی (به علت غیبت طولانی نبونید از بابل) دچار اختلال گشته بود و نه به علت ممنوعیت آن مراسم توسط نبونید. رسم بر این بود که شاه بابل این مراسم را همراهی کند و نبودن نبونید کاهنان بابلی را به خشم آورده بود. "نبونید [در طول غیبت خود] به شهرهای شمالی بینالنهرین شیپار/سیپار و حرّان رفته و در آنجا سه معبد را برای آئینهای کهن خدای ماه، خدای خورشید و الهۀ جنگ (آنونیتو) مرمت کرده و جلالی دوباره بخشیده است. مرمت این نیایشگاهها به معنای شکوفایی اقتصادی و افزایش اهمیت سیاسی شهرهای مقدس شیپار و حرّان بوده و این با خواست کاهنان کلدانی ِ مردوکآئین در بابل سازگاری نداشته است. نبونید آشوریتبار سه سال پس از آنکه به شاهی گمارده میشود، برای انجام طرح زندهسازی آئین خدای ماه، به مدت ده سال تاج و تخت شاهی را در بابل رها میکند، با رهنمود مادرش سر به بیابان و صحرا و شهرهای رو به زوال میگذارد. این رویکرد برای یک امپراتور که بنا بر قاعده میبایست در فکر لشکر کشی بسوی سرزمینهای شکوفا و ثروتخیز باشد، براستی یک استثناء است. رفتار مجنونوار نبونید در مدیحۀ یک کاهن بابلی که در ستایش کورش است، سخت به مضحکه گرفته میشود. این مدیحهسرا در سرودهاش چنین سطرهایی دارد: "... هر آنچه نبونید بنا ساخت، همۀ نیایشگاههای سلطنتیاش را کورش از ریشه برکند، خاکستر ِ بناهای سوخته را باد با خود برد، در همۀ نیایشگاهها لوح نام [وی] محو شد، هر آنچه نبونید آفرید، کورش به آتش سپرد!" نبونید اما در لوح خویش احترام خود به خدای مردوکیان را بیان می کند و بر دوستی خدای خود با خدای آنها تأکید می کند.
نگا: مذهب و جنسیت (استوانه کورش در هنگامه ی نابهنگامیها)
http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=2076
موفق باشید
-- هایده ترابی ، Sep 24, 2010 در ساعت 03:55 PMهایده ترابی
هایده جان سلام
-- بدون نام ، Sep 24, 2010 در ساعت 03:55 PMخیلی ممنون از این توضیح جالب و به جا، و خوشحالم که پس از مدتها مطلبی از تو خواندم. و انشالله باز با نمایش های فوق العاده ات به دیار ما سری بزنی.
قربانت فروغ
I enjoyed reading your papers. Thank u.
-- Tavakoli nayereh ، Sep 28, 2010 در ساعت 03:55 PM