رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ تیر ۱۳۸۹
گفت‌وگو با سعید قاسمی‌نژاد و امین حصوری درباره‌ی نامه‌ی دوم دکتر سروش به آیت‌الله خامنه‌ای

نامه‌ی سروش؛ اثری ادبی برای ثبت در تاریخ

سراج‌الدین میردامادی
seraj.mirdamadi@radiozamaneh.com

دکتر عبدالکریم سروش، چهره‌ی شاخص روشنفکری دینی، با نگارش دومین نامه‌ی خود خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، بار دیگر در کانون توجه افکار عمومی داخل و خارج قرار گرفت.

Download it Here!

ابتدا از سعید قاسمی‌نژاد، فعال سیاسی و عضوسازمان ادوار تحکیم وحدت پرسیدم: نکات تازه‌ای که دکتر سروش در این نامه مطرح کرده چیست؟

من نکات تازه‌ای ندیدم بیش‌تر تاکید روی نکاتی بود که قبلاً گفته شده‌اند، اما نکته‌ی جدید این نامه، طعنه‌ی ظریف ایشان به دکتر شریعتی بود. چون در سال‌های اخیر دکتر سروش و صریح‌تر از او شاگردانش، بارها بر سهم شریعتی در تدوین ایدئولوژی‌ای که مقدمه‌ی جمهوری اسلامی بوده تاکید کرده‌اند. در این نامه هم اشاره‌ی ظریفی به شریعتی داشت. نکته‌ی دوم تاکید سروش بر نقد صریح آقای خامنه‌ای بود. در واقع با این نامه، او تکلیفش را با آقای خامنه‌ای مشخص کرد.


سعید قاسمی‌نژاد

نکته‌ی جدید دیگر این نامه این است که اگرچه سروش در این سال‌ها هر اختلافی با شریعتی داشته ولی در پی‌گیری تز اسلام منهای روحانیت با شریعتی توافق داشته و کار به جایی رسیده بود که دریکی از سخنرانی‌هایش خواهان این شد که مدرسه‌ی روشنفکری دینی، مناسک خودش را نیز داشته باشد.
در این مقاله، سروش سعی کرده جایگاهی را که همواره ملک طلق روحانیت بود به اشغال خودش در بیاورد و خطاب به آقای خامنه‌ای به‌عنوان صدر روحانیت کلیسایی گفت بیا و توبه کن.

در واقع او از یک موضع بالا و خطاب به آقای خامنه‌ای پیشنهاد درخواست توبه می‌دهد. در حقیقت این جایگاه روحانیت در هر دین است، مثلاً کشیشان که اقرار می‌گیرند. به‌نظر من در این روزها که جزو بهترین روزهای جنبش سبز نبود، دکتر سروش با نامه‌ای که نوشت سعی کرد به جنبش سبز انرژی بدهد.

تاثیر این‌گونه نامه‌ها بر جنبش سبز که فراز و نشیب‌های زیادی را پشت سر گذاشته چه می‌تواند باشد؟

به‌نظر من آقای دکتر سروش بعد از گذشته دهه‌ها، شاید بیش از تمام نویسندگان و متفکران امروز به‌عنوان نویسنده‌ای که صاحب سبک است شناخته شده و باز هم شاید جزو معدود کسانی باشد که نامش می‌ماند و آثارش مورد بررسی قرار می‌گیرد. نامه‌نگاری هم برای آفرینندگان آثار ادبی، همواره یکی از سبک‌هایی ادبی بوده است. دکتر سروش وقتی نامه‌ای می‌نویسد همواره با این نگاه است.

یعنی از نامه‌نگاری به‌عنوان یک سبک ادبی استفاده می‌کند. شاید خیلی‌وقت‌ها تاثیر این نامه‌ها برای زمان حال هم مهم نباشند؛ هم‌چنان که نامه‌های دکتر سروش در کتاب سیاست‌نامه‌ی ایشان منتشر شد و بعدها می‌تواند کتاب مفصلی باشد و توسط ادیبان مطالعه شود.

به‌عقیده‌ی من این نامه تاثیرش را نگذاشت و بحثی حول آن انجام نشد. یکی به این دلیل که دکتر سروش مرجعیت خود را از دست داده و نکته‌ی دیگر آن که نثر او، نثر بسیار فاخری است که خیلی‌ها برای فهمش دچار مشکل می‌شوند. این‌گونه نامه‌ها بیش‌تر به قصد اتمام حجت و ثبت در تاریخ نوشته می‌شوند و می‌تواند روی بخش‌هایی از جنبش سبز نیز اثر مثبتی داشته باشد.

به‌نظر من دکتر سروش علاوه بر نقدهایی که دارد، اگر صحبت ایجابی هم دارد، بهتر است با کسانی نامه‌نگاری کند که حاضر به شنیدن صدای او و قایل به گفت‌وگو با ایشان باشند. به این معنا این نامه‌نگاری‌ها گفت‌وگویی بین دوطرف برنمی‌انگیزد زیرا مراجع سنتی یا شخص آقای خامنه‌ای حاضر به گفت‌وگو با دکتر سروش نیستند.

***
امین حصوری، فعال سیاسی ـ دانشجویی مقیم آلمان است. از او پرسیدم: چه نکات تازه‌ای در نامه‌ی دکتر سروش خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای نوشته شده است؟

من این‌جور نامه‌ها را بیش‌تر یک‌جور انذار به حاکمان می‌دانم که در واقع امر سیاست را به حوزه‌ی بلاغت‌های ادبی می‌برد و این سبکی است که آقای سروش به آن علاقه دارد. شاید بشود گفت نفس این کار، این که ما تابوی نقد به یک دیکتاتور را بشکنیم کار مثبتی است. در این شکی نیست، اما من فکر می‌کنم این تابو مدت‌ها است شکسته شده. بخصوص با قرارگرفتن شخص آقای رهبر و ولایت فقیه در برابر مردم و سرکوب ایشان با خشن‌ترین شیوه‌ها.

برداشت خود من این است که جدا از این فضای مثبت کلی که ما برای این نامه‌نگاری‌ها قائل می‌شویم و غیره، یک اثرات منفی هم دارد از نظر تأثیرات گفتمان عمومی ایجاد می‌کند. اعتقاد من این است که به‌طور مشخص، نامه‌ی اخیر آقای دکتر سروش و نامه‌هایی مثل این، وضعیت حاضر در ایران را و امر پیچیده‌ی سیاسی و یا دشواری‌های زیستن در یک جامعه‌ی دیکتاتوری مذهبی یا چیزی مثل این را تقلیل می‌دهد به اشخاص. یعنی دشواری‌ها را در چهره‌ی اشخاص خلاصه می‌کند و این ماهیتاً رگه‌هایی از پوپولیسم را با خودش دارد. من از این‌جور نامه‌ها انتظار دارم که به فرض درک انتقادی مردم را افزایش بدهد.

درک انتقادی مردم زمانی افزایش پیدا می‌کند که این‌جور نامه‌ها تحلیلی هم از شرایط داشته باشد نه این که صرفا پلیدی‌ها را با یک زبان ادبی کاهش بدهد و جهت‌گیری را به سمت حاکمان بد و شخص نالایق سوق بدهد. من فکر می‌کنم مشکل سیاست در جامعه‌ی ما بسیار فراتر از شخص یا اشخاص است.

عنصر مخاطب در این نامه چقدر حایز اهمیت است؟ آیا فکر می‌کنید آقای دکتر سروش این نامه را برای مخاطب این نامه، یا به‌قصد اطلاع‌رسانی و انذار نوشته‌اند؛ یا کارکرد بیش‌تری را در برمی‌گیرد؟

جواب به این سئوال ساده نیست. در عین اینکه ساده هست یک پیچیدگی‌هایی هم دارد. بدیهی است که این نامه برخلاف تیترش که خطاب به آقای خامنه‌ای است خطاب به عموم مردم است، اما در عین حال چون در داخل متن هم آقای سروش اشاره می‌کند که من قبلاً هم دلسوزانه انتقاداتی داشته‌ام اما کسی به آنها توجهی نمی‌کرد پس واضح است که این برای تأثیرگذاری در شخص آقای رهبر به‌عنوان مخاطب صوری نامه نگاشته نشده است. به‌نظرم این نامه یک جوری حدیث نفس است.

آقای سروش در این نامه در قسمت‌هایی که از حکم ارتداد خودش صحبت می‌کند در واقع موضوع را از زاویه‌ی شخصی خودش هم بررسی می‌کند و این که خود چه سختی‌هایی کشیده است در این سال‌هایی که تحت مدیریت آقای خامنه‌ای این کارها انجام شده است. به اعتقاد من اگر بخواهیم کمی به این بحث کلیت بدهیم، در شرایطی که جامعه در مقابل نظام مستبد قرار گرفته است، آدم‌هایی مثل آقای سروش و در جایگاه ایشان یا حتی نامه‌ی قبلی آقای تاج‌زاده را هم اگر بخواهیم در همین رده بیاوریم و خیلی‌ها دیگر، احتیاج دارند به اینکه نوعی خود را در جبهه‌ی مردم، به نوعی اثبات کنند. به‌خاطر این که در پیشینه‌ی خود با این سیستم و یا با شکل‌گیری آن همراهی‌هایی داشته‌اند.

به همین خاطر من برای این‌جور نامه‌ها این نقش را قایل هستم و لزوماً ایرادی هم به آنها نمی‌گیرم. به اعتقاد من یک جور کار مثبت است به شرطی که کامل انجام بشود. مثلاً در این نامه نوشته شده است: فرمان از سوی خدا و از بهشت آمد و از آسمان به زمین آمد که شما جاتون توی بهشت ولایت نیست.

محدودیت‌های زبان ادبی و بلاغی، آقای سروش را وادار می‌کند تا ابهاماتی در متنش باشد که شاید برخی افراد قضاوت کنند که ولایت چه زمانی بهشت بوده است که الان نیست؟ یا جای دیگری می‌نویسد من از حکم ارتداد شما ناراحت نشدم چون من ایمانم را از عرفا گرفته‌ام و نه از فقها. خوب مشخص است که در دوره‌ای بین آقای سروش و دستگاه فقاهت گسست ایجاد شده است اما معلوم نیست چه زمانی؟ انگار ما یک دوره‌ی فقاهت خوب داریم و یک دوره‌ی فقاهت بد داریم. منظورم فقاهت در سیاست است.

انگار یک دوره‌ی ولایت خوب داریم که جایش در آُسمان یا بهشت آسمانی است و یک دوره‌ی ولایت غیر خوب داریم. من درک می کنم که بخشی از اینها به‌خاطر بلاغت‌های ادبی است که آقای دکتر سروش اصرار دارد در نامه‌هایش بکار ببرد، اما در عین حال به‌خاطر پیشینه‌ها و عدم شفافیت‌هایی که بوده مخاطب به نوعی این حق را دارد که دچار چنین قضاوت‌هایی بشود.

آیا فکر می کنید چنین ادبیاتی در مقطع کنونی حداقل می‌تواند در جامعه دینداران ایرانی تأثیرگذار باشد؟

اجازه بدهید به سئوال شما جواب مثبت بدهم و به‌خاطر وزنه‌ای که آقای سروش و جایگاهی که در بین نوگرایان دینی دارند و بخشی از جوانانی که در جامعه‌ی ما سبقه‌ی مذهبی دارند در این شکی نیست. می‌شود گفت اینگونه نامه‌ها می‌تواند در این اقشار یک تکانی ایجاد بکند که در آن تردیدهایی که دارند جدی‌تر باشند اما من فکر می‌کنم بعد از یک‌سال آن بخش از جوانان و اقشاری که به‌هر حال در طیف نوگرایان دینی یا مردم عادی دیندار قرار دارند، به‌قدر کافی با واقعیت‌ها روبه‌رو بوده‌اند که بتوانند قضاوت بکنند کدام بخش دین و دینداری است و کدام بخش حکومت به نام دین است.

من فکر می‌کنم حتی به‌طور غریضی برای بسیاری از مردم که در جریان حوادث قرار گرفتند این مسئله هست. گمان می‌کنم خیلی خوب خواهد بود که نامه‌هایی از این دست، مسئله‌ی ستم سیستماتیک در ایران را به چهره‌ها خلاصه نکنند و مسئله را به دین خوب و دین بد تقلیل ندهند. به‌نظر من پتانسیل نشانی غلط دادن در این گونه نامه‌ها هست. به همین علت در ابتدای عرایضم گفتم من با این‌جور نامه‌ها، با بدبینی و نوعی نگاه انتقادی مواجه می‌شوم.

***

فارغ از این که گوش شنوایی برای نامه‌ی ادبی و در عین حال صریح و انتقادی دکتر سروش باشد یا نباشد، برخی اعتقاد دارند در جامعه‌ی دین‌باور امروز ایران، فریاد ظلم ستیزانه‌ی درون دینی بیش‌تر نظام حاکم مدعی دین را به چالش می‌کشاند تا سایر نامه و نوشته‌های افراد سکولار و غیر معتقد به دین.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

لطفا بگویید به اقای عبدالکریم سروش یا همان حاج اقا دباغ که وقت محاکمه خود را در پیشگاه مردم ایران به دلیل بد بخت کردن جوانان مستعد و با هوش ایران در انقلاب فرهنگی ایران اعلام کنند

-- کیهان ، Jun 25, 2010 در ساعت 11:54 PM

بی‌خیال بابا! سروش و ادبیات! من فکر می‌کنم نوشته‌های ایشان با ادبیات همان فاصله‌ای را داشته باشند که اندیشه‌های ایشان نسبت با سی سال پیش خود‌شان. (هرچند در حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی این فاصله و نقد گذشته بسیار در خور توجه باشد که البته هست) نوشته‌های ایشان یا آن عبارات عربی و غیر ملموس که بیشتر برای بیان غرض بیان می‌شوند هیچ ربطی به ادبیات نداشته و ندا... See Moreرد. خواهشا ساحت ادبیات را به این ملغمه‌ها آلوده نکنید. این نامه‌ها و دیگر نامه‌های ایشان که معمولا مخاطبش در نزد خواننده مشخص نیست مگر آنکه خود ایشان آنرا مشخص کند چه مشخصه‌ای می‌تواند برای بیان داشته باشد یا اصلا چه کاربردی، وقتی که روشنفکری دینی (راستی این عبارت یعنی چه واقعا!) بعد از این همه مدت در زمینه‌ی اندیشه‌ی سیاسی تنها چیزی که می‌تواند بیان کند همانی است که فیلسوفان غربی دویست سال پیش گفته‌اند: دین مانع تحقق دموکراسی است! در واقع این دوستان روشنفکر کاش روی این سخن مارکس (که بعید می‌دانم جایی نخوانده باشند) بیشتر فکر می‌کردند تا تکلیف خود را بهتر مشخص می‌کردند:‌ "نقد دین شرط مقدماتی هر نقدی است".

-- ن. بیدار ، Jun 25, 2010 در ساعت 11:54 PM

من با همه ی چیزهایی که در مورد سروش گفته هم عقیده ام اما از قول مارکس را نفهمیدم یعنی چی؟ اگر مقصود همان برداشت یکطرفه ایی است که چپ های ما در این سی چهل ساله با دین داشته اند یعنی کوبیدن یک ساختار فکری توده ایی بدون اینکه چیزی جایش بگذارند و یا زور زدن برای اینکه مارکسیسم را جایش بگذارند این نگاه هم به همان اندازه عقاید و شیوه نوشتن سروش کهنه است. گرفتاری ما بیش از آنکه از طرف دین باشد از طرف بینش دینی است که مارکسیست های ما فراوانش را دارند.

-- بدون نام ، Jun 26, 2010 در ساعت 11:54 PM

ba,salam sourosh va amsale ow darde vatan nadarand va faghat ghasde khodnamai darand

-- vaheed ، Jun 26, 2010 در ساعت 11:54 PM

بنده جسارتا یک نکته اضافه کنم. این سبک نگارش و نامه نگاری شاید برای نسل من و نسل های بعدی گیرا نباشد ولی آنطور که من دیدم پتانسیل جذب گروهی از نسل قبل که در هر حال اهمیت خودشان را دارند و پدران و مادران ما هستند را داشت.

-- ممدآقا ، Jun 26, 2010 در ساعت 11:54 PM

نامه سال گذشته سروش خطاب به خامنه ای بسیار قوی تر از نامه های اخیرش بود

-- بدون نام ، Jun 26, 2010 در ساعت 11:54 PM

شما را بخدا عرب گرایی و معرب پردازی و معنا را فدای چهره پردازی عربی کردن را دوباره مد نکنید.

-- baabak ، Jun 26, 2010 در ساعت 11:54 PM

جواب به یک کامنتگذار کم ادب: اقای کیهان شنیدی که میگویند اگر حرف نزنی نمیگن لاله. حالا این مثل، حکایت توست. هر دفعه میایی مینویسی حاج فرج دباغ، خب یعنی چه؟ اگر کسی از اسمش خوشش نیاید و عوضش کند مگر ایرادی دارد؟ مثلا اگر اسم تو مجنونقلی بود و عوضش میکردی ایرادی داشت؟ خود من هم پسوند فامیلی ام را برداشته ام ، به کسی چه مربوط؟ بنده به شما توصیه میکنم خودت را به یک متخصص اعصاب و روان نشان بده. برای خودت میگویم. خیلی جالبه که سگهای خامنه ای هم خیلی که زور بزنند ( یا زر بزنند) دکتر سروش را حاج فرج خطاب میکنند و این معنایش اینست که هیچ حرفی برای گفتن ندارند و اسم طرف را به سخره میگیرند. اسم برای هیچکسی اب و نان نمیشود، مثلا اگر من اسم خودم را بگذارم افلاطون ، افلاطون میشوم؟ سروش "سروش" است به خاطر دانش و درایتش ، بخاطر شجاعت و بلاغتش بخاطر رشادت و شهامتش و نه بخاطر یک اسم. مثلا اسم تو کیهان است ولی انصافا اندازه جوجه عقل داری؟ حالا اسمت هم هست کیهان!!!!! البته از یک جهت اسمت با مسماست ، چرا که اینجور حرف زدن دقیقا مثل حرف زدن اهالی خبیثه روزنامه کیهان است. متخصص اعصاب و روان فراموش نشود .....

-- منوچهر ، Jun 26, 2010 در ساعت 11:54 PM

هیچ چیز تازه ای که خواننده را علیه رژیم سفاک آخوندی بحرکت درآورد در این نامه وجود ندارد . عمل کرد خامنه ای مخصوصا در یکسال گذشته و انتقادات باز و علنی بسیاری حتی از طرف بضی از دوستان قدیمش او را در پیشگاه ملت چنان رسوا کرده که این نامه و نامه های مشابه جز درد دل کردن چیزی نیست . اما از حق نباید گذشت که آقای سروش بافنده خوبیست ،میگویند طرف فلسفه باف است ، به هر حال زبانی که در نامه بکار میرود زبان خاص خود سروش است که زبانیست فلسفی و پرخاشگر .

-- bahram ، Jun 26, 2010 در ساعت 11:54 PM

این جمله زیر از اقای حصوری مضحک است، من نمیدانم ما کی قرار است منصف و واقع بین باشیم. کسانی که تاکنون از همه چیزشان برای مردم گذشته اند تازه پس از سالها باید خود را اثبات کنند، آنهم بقول ایشان در جبهه مردم ! نکند اقای حصوری فکر کرده اند همین چندنفر پیرامون ایشان"مردم" هستند ؟
بخوانید:
" آدم‌هایی مثل آقای سروش و در جایگاه ایشان یا حتی نامه‌ی قبلی آقای تاج‌زاده را هم اگر بخواهیم در همین رده بیاوریم و خیلی‌ها دیگر، احتیاج دارند به اینکه نوعی خود را در جبهه‌ی مردم، به نوعی اثبات کنند. به‌خاطر این که در پیشینه‌ی خود با این سیستم و یا با شکل‌گیری آن همراهی‌هایی داشته‌اند."

حرف هرکسی باید با اندازه و جایگاه او تناسب داشته باشد

-- عبدالله زاده ، Jun 27, 2010 در ساعت 11:54 PM

آقای منوچهر غزیز ،

حذف پسوند با تغییر نام اینجوری یعنی از حسین به عبدالکریم و از حاج فرج دباغ به سروش نشان از پنهان کردن گذشته دارد و الا داشتن اسم حسین خلاف هیچ عرفی نبوده.

از نقش آقای سروش در انقلاب فرهنگی که زندگی من و بسیاری از همکلاسیهایم را به هم ریخت را نمیتوانید کتمان کنید ،امثال ایشان و بنی صدر سالهای غیر قابل برگشت زندگی مرا از 20-25 سالگی به من بدهکارند باضافه بقیه عمر هدر رفته در غربت

آیا این همان آقای دکتر سروش نیستند؟
http://www.youtube.com/watch?v=tXVLDxigioI

-- علی ، Jun 27, 2010 در ساعت 11:54 PM

در جواب اقای علی عزیز: شما نوشته اید ".... حذف پسوند با تغییر نام اینجوری یعنی از حسین به عبدالکریم و از حاج فرج دباغ به سروش نشان از پنهان کردن گذشته دارد".- اخه عزیز من قبل از نوشتن کامنت یک کم فکر کن بعد بنویس . مگر کسی با تغییر نام ، تغییر ماهیت میدهد؟ مثلا اگر محسن سازگارا اسم خودش را عوض کند دیگر کسی او را نمیشناسد؟ و مثلا میتواند راحت برود ایران؟ اخه خدا این عقل را واسه چی به ماها داده؟ دکتر سروش قبل از امدن به ایران اولین کتابهایش را بنام عبدالکریم سروش چاپ میکرد و در تمام دوران عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی هم بنام عبدالکریم سروش خوانده میشد. از این کشف نبوغ اسا ی شما( که باید جایزه نوبل بگیرد) که بگذریم بنده به شما توصیه میکنم برو و کتاب تفرج صنع استاد سروش را بخوان . خیلی از مقالات این کتاب مقارن است با زمانی که سروش عضو ستاد انقلاب فرهنگی بوده. انوقت شما متوجه میشوی تفکر عبدالکریم سروش چه بوده . نکته دیگر: فرض کنیم( فرضی نامعتبر) دکتر سروش حرکت غلطی هم داشته ، ولی ملیونها برابر حرکات درست داشته ، حالا یک ادم عاقل که یک ذره وجدان هم داشته باشد باید چه قضاوتی بکند؟؟ مسئله دیگر اینکه شما همه کاسه کوزه ها را سر استاد سروش عزیز نشکن. این انقلاب کلا زندگی خیلیها را خراب کرد و مقصر اصلی خود مردم ( یعنی همه ماها) بودند . ضمنا اگر عبدالکریم سروش و تلاشهای او نبود دانشگاهها اصلا باز نمیشد. این حرفها شعار نیست ، شما عوض کشف های نیوتونی کتاب تفرج صنع را یه ورقی بزن ، اگر چیزی یاد نگرفتی و ضرر کردی بنده غرامت شما را میپردازم. ضمنا گول کامنتهای کیهانی را نخور. این حکومت از هیچکس به اندازه سروش دل خون نیست وبه هر وسیله ای سعی در تخریب او دارد . قلم سروش شمشیر تیزی است که حکومت ایران ضربه های مهلکی از ان دریافت کرده. مطمئن باش تصاویر یوتیوب هم کار عمال حرامزاده جمهوری اسلامی است( نه اینکه ساختگی باشد ولی اینها از ارشیو صدا و سیمای خامنه ای جلاد بیرون امده ، صرفا برای تفرقه انداختن و خراب کردن چهره شهسوار جبهه اصلاحات). ضمنا اگر استاد سروش گفته دانشگاهها باید عطر اسلام را داشته باشد منظورش اسلام فقهی نیست ، منظورش اسلام خاص خودش است . همان اسلامی که او لیبرالیزم و دمکراسی را در کنار ان مینشاند. کتاب تفرج صنع فراموش نشود...

-- منوچهر ، Jun 27, 2010 در ساعت 11:54 PM

آقای منوچهر خواندن دیگران به نام اصلی یا شناسنامه‌ای آنها کم ادبی نیست مقایسه شما بی ادبانه و کینه توزانه است

-- محسن ، Jun 27, 2010 در ساعت 11:54 PM

با مطالعه تاریخ ادبیات فارسی می‌بینید که ادبیات منبت‌کاری شده مزین به ملیله و خاتم کاری و گل‌دوزی در اوایل قرن بیستم تعطیل شده است، باید دید که حاج فرج دباغ با این ادبیات نبش قبر شده در پی چیست

-- محسن ، Jun 27, 2010 در ساعت 11:54 PM

آقای منوچهر عزیز ،

اگر دلیلی برای تغییر نام ایشان دارید لطفا" بفرمایید، شاید عقل شما در همان حد تفرج صنع و اسلام و خدای آفریده شده آقای سروش است.

شهسوار جبهه اصلاحات شما در بازگشایی دانشگاهها هیچکاره بود و اگر به لطف همت مرحوم آیت الله منتظری نیود بسیاری از اساتید و دانشجویان امروزه روزگار دیگری داشتند.

البته این مراسم دستبوسی را هم بد نیست ببینید و جالب اینکه صاحب دست هیچ کراهتی ندارد :
http://www.youtube.com/watch?v=bwOXsUpVpPk

-- علی ، Jun 27, 2010 در ساعت 11:54 PM

اقای محسن اولا ادبیات نبش قبر شده یعنی چی؟ شاید خودت میفهمی یعنی چی لطفا برای بقیه هم بگو. دوما اگر کسی مریض نباشد و حرف حساب داشته باشد انتقادش را مثل بچه ادم مطرح میکند( استدلالی و برهانی) و نه اینکه مثل اهالی خبیثه کیهان بگوید حاج فرج دباغ. سوما درد همه ماها رژیم خونخوار حاکم بر ایران است یا دکتر سروش؟ به فرض هم که شما دکتر سروش را خطاکار بدانی باید سعی کنی رژیم حاکم را نابود کنی تا بعدا با سروش تسویه حساب کنی چهارما : خواهش میکنم این سوال مرا جواب بده . بنظر شما دکتر سروش بعد از خروج از ستاد انقلاب فرهنگی در چه مسیری گام زده؟ مروج چه اندیشه ای بود؟ چرا بیشترین توهین ها از سوی جمهوری اسلامی متوجه سروش است؟ چرا حکم تکفیر برای سروش صادر میشود؟ ایا هیچ رو شنفکری در جامعه ایران ( داخل و خارج) میتوانی نام ببری که یک هزارم سروش تاثیرگذار بوده باشد؟
پانوشت : کمتر کسی است که ستایشگر نثر سروش نباشد ولی با اینحال در ادبیات هم مثل موسیقی و ...سلائق متفاوت حاکم است. یکی شعر نو دوست دارد یکی شعر کلاسیک ، یکی مثل نامجو سنتی تلفیقی کار میکند یکی مثل ساسی مانکن رپ میخواند، بنابراین بکار بردن نبش قبر و این داستانها عین بی ادبی و توهین به فرهنگ و ادبیات یک مملکت و نشان از بیسوادی است و نیز نشان ار اینکه شما هنوز جوهر دمکراسی ( یعنی پلورالیسم)را نفهمیده ای. بنده هم مخلص معمم هستم و هم مکلا ، هم مخلص مولوی و حافظ و سعدی ام و هم مخلص شاملو و اخوان و فروغ، هم مخلص دین هستم و هم مخلص اتئیسم. هم مخلص نثر اعجازگونه سروش ام و هم مخلص...؟( هر کی شما بگی)

-- منوچهر ، Jun 27, 2010 در ساعت 11:54 PM

آقای منوچهر،

اگر شما از اهانت خوشتان نمیاید مثل بچه آدم نوشته محسن را بخوانید همانطوری که ایشان نوشته آقای سروش از ادبیات مرصع استفاده میکنند یعنی از کلمات قلمبه سلمبه که فهم آن برای افراد عادی سخت است و نویسنده میخواهد تبحر خودش را در زبان به رخ بکشد.

اگر کسی از اسم سابق ایشان نام میبرد به خاطر نشان دادن خودشیفتگی ایشان است که همانطوری که علی نوشته ایشان حتی اسم حسین را لایق خودش نمیداند.

اگر مردم در انقلاب اشتباهی کردند به خاطر نفوذ شبکه مساجد در بین مردم عادی بود ولی این موضوع نافی اثر امثال شریعتی و سروش نیست.

شما اگر شیفته سروش هستید به من ارتباطی ندارد ولی نمیتوانید تنها با تعریف و نمجید ایشان از بار اشتباهات امثال ایشان ، موسوی ، مخملباف و... کم کنید.

ایشان باید با زبان و ادبیات عامه فهم امروزی و با ذکر اشتباهات خود از مردم و نه از علمای اعظام عذر خواهی کنند مردم را لایق ندانستن و نامه پرطمطراق به رهبر نوشتن و یا دشمنی با حسین شریعتمداری ایشان را پاک نمیکند.

-- رضا ، Jun 28, 2010 در ساعت 11:54 PM

روشنفکری دینی ؟؟؟؟؟لطفا این جمله را ترجمه کنید و نه تفسیر اصلا مگر میشود که دین با دانش سازگاری داشته باشد این روشنفکری دیدنی فقط در جوامع اسلام زده وجود دارد واگر نه هیچ جای دنیا تفسیری به نام روشنفکر دیدنی وجود ندارد چه برسد به مکتبخانهٔ دینی آن هم از نوع روشنفکری (یعنی‌ همان حوزهٔ المیه ولی‌ با آخوند‌‌های فکل کراواتی) ،در ضمن گفته شد که بیشتر از تمامی نویسندگان و متفکرن امروز صاحب سبک هستند لطف کنید سبک ایشون را هم بگید شاید ما هم چیزی در مورد سبک متوجه بشویم درک و فهم مطالب سروش نیاز به دانستن زبان عربی‌ دارد و نه بیش، دوستان اگر کسی‌ فکر می‌کند از راه دین و یا بوسیلهٔ دین یا از طریقه مدرسه روشنفکری دینی راهی‌ به جایی خواهیم برد به نظر این حقیر سخت در اشتباه است در ضمن لطف فرموده دین را کنار دمکراسی ، سکولاریسم و لیبرالیسم نگذارید چون توهین به طرفداران این مکاتب است.

-- حمیدرضا ، Jun 28, 2010 در ساعت 11:54 PM