رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ تیر ۱۳۸۹
گفت‌وگو با فاطمه حقیقت‌جو، درباره‌ی اختلافات درونی اصول‌گرایان

«جنبش سبز، نسخه‌‏ی به‏روز شده‏‌ی جنبش اصلاحات»

مریم محمدی

چندی است در فضای سیاسی ایران، بیش از آن که اختلافات میان اپوزیسیون و حکومت منشاء اخبار باشد، اختلافات درونی اصول‏گرایان در شکل برخوردهای نظری و سیاسی میان مراجع مختلف تقلید، نهادهای حکومتی نظیر دولت و مجلس، و مؤسسات و بنیادهای نیرومندی که به دلایل مختلف با پایگاه‏های قدرت و یا حتی قوانین حکومتی در کشور شکل گرفته‏اند، خبرساز شده‏اند.

Download it Here!

شاید به‌همین علت است که شاهد نامه‏های سرگشاده‏ی مقامات و چهره‏های مشخص نظام به‏ یکدیگر هستیم. پرونده‏ی طولانی و همیشه باز دانشگاه آزاد نیز در مجلس و پیرامون آن، به‌طور پی‌درپی حادثه می‏آفریند.

زمینه‏ی اصلی این اختلافات در کجاست؟ چه راه‏هایی برای خروج از آن وجود دارد و دارای چه اهمیت تاریخی یا موضعی هستند؟

در این زمینه، با خانم فاطمه‏ حقیقت‏جو، یکی از نمایندگان شاخص مجلس ششم در دوره‏ی اصلاحات،‏ گفت‏وگویی کرده‏ام.

خانم حقیقت‏جو معتقدند که ریشه‌ی این اختلافات را باید در موارد زیر جست‏وجو کرد:

بخشی از این اختلافات ناشی از ساختار قانون اساسی است. به این ترتیب که وقتی اعضای یک نهاد انتخاب می‏شوند، انتظار دارند به همان اندازه‏ای که قانون اساسی به آنها امکان داده و متناظرش را در جاهای دیگر می‏بینند، مطابق اختیارات و وظایف‏شان عمل کنند. ولی در مقاطع حساس که می‏خواهند به این اختیارات و وظایف‏ عمل کنند، یک‏باره با مشکلات دیگری مواجه می‏شوند.


فاطمه حقیقت‌جو

مثلاً مجلس می‏خواهد قانونی را وضع کند، ولی بعد معلوم می‏شود گرچه قانون اساسی اختیار قانون‌گذاری در همه‏ی امور کشور را به مجلس داده است، اما جایی یادداشتی وجود دارد که مجلس در این حوزه‏ها وارد نشود. مانند ستاد انقلاب فرهنگی که در این مورد مصوبه‏ای داشت. خود این مسئله به دلیل این‏که چنین نوشته‏ یا گفته‏ای از جانب مقامی بالاتر مانند مقام رهبری وجود داشت، زمینه‏ی اختلاف را فراهم می‏آورد.

هم‏چنین احکام حکومتی‏ای که رهبر صادر می‏کند، ناشی از تناقضات و تعارضاتی است که در قانون اساسی وجود دارد. در قانون اساسی آمده است که قوای سه‏گانه زیر نظر رهبری است. این را هرکسی به شکلی تفسیر می‏کند. بنابراین به‌نظر من، یک‌سری مشکلات برگرفته از این ساختار معیوب است.

بخش دیگری از مشکلات، مشکلات فکری، روشی و منشی است. وقتی دو جریان کاملاً متفاوت اختلافات فکری با هم‏دیگر دارند، طبیعی است که این مسئله در اجرا و تقنین نیز خود را نشان می‏دهد. از این که پایین‏تر بیاییم، در روش اداره‏ی کشور هم اختلاف روش و حتی اختلاف سلیقه می‌بینیم.

عامل سومی که می‏توان نام برد، این است که در کشور وقتی قانون‌مداری حاکم نباشد و هر مسئولی بخواهد طبق نظر خودش عمل کند و به اختیارات قانونی نهاد دیگری توجه نداشته باشد، خود مشکل‏ دیگری پیش می‏آورد.

هر سه موردی را که توضیح دادید، به‌نوعی همیشه وجود داشتند. چرا در این دوره، شاهد شدت گرفتن این مشکلات و در واقع تکثیر آنها هستیم؟

در ارتباط با همین دلایل سه‏گانه مثالی می‏زنم که مسئله روشن‏تر شود. ما اگر دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی و احمدی‏نژاد را مقایسه کنیم، می‏بینیم چون برنامه‏ و شعار اصلی آقای خاتمی قانون‌مداری بود، بنابراین اگر در جایی لایحه‏ی دولت تغییر می‏کرد و مجلس چیز دیگری تصویب می‌کرد، یا این که در نهایت آن‏چه مجلس تصویب می‏کرد، حتی اگر خلاف نظردولت هم بود، دولت آن را می‏پذیرفت و اجرایش می‏کرد.

در حالی که احمدی‏نژاد چون دچار توهم و نوعی خودرأیی است، حتی موردی که قانونی می‏شود و مراحل قانونی در کشور را طی می‏کند، حاضر نیست بپذیرد. می‏گوید این تخلف از قانون اساسی است، نامه به شورای نگهبان می‏نویسد و...

یا به‌عنوان رییس شورای انقلاب فرهنگی، به‏طور غیرقانونی می‏خواهد رقیبش را کیش و مات کند و به جنگ دانشگاه آزاد می‏آید. چون احساس می‏کند این نهاد زیر نفوذ آقای هاشمی رفسنجانی است، غیر قانونی وارد تغییر اساس‏نامه‏ی آن می‏شود. خود این رفتار موج زیادی ایجاد می‏کند.

آیا شما برای حکومت راه برون‏رفتی از این وضعیت می‏بینید؟ آیا این اختلافات در جایی مهار می‏شود یا این که گسترش پیدا کند؟

در حدیثی اشاره می‏شود و منطق هم این را حکم می‌کند که وقتی عاقلین شما حاکم نیستند، اختلافات بسیار زیادی ایجاد می‏شود.

به‏نظر من، تا زمانی که احمدی‏نژاد هست، به دلیل این که به‌طور شخصیتی تنش‏زا است و آدمی است که زیستش در تنش است، این اختلافات حتی از نوع شدیدتر آن، وجود خواهد داشت.

چرا که شب می‏خوابد و مسئله‏ای همین‏طوری به ذهنش می‏رسد. صبح که بلند می‏شود، می‏خواهد آن را اجرایی و عملیاتی کند. بدون این که وقعی به کارشناسی بنهد. اختلاف بر سر این است و بسیاری مسائل از این ناشی می‏شود که به کار کارشناسی بها داده نمی‏شود.

یعنی معتقدید که این مشکلات هنوز ساختاری نشده‏اند؟

گرچه الان مشکلات ساختاری خود را خیلی بیش‌تر و بیش‌تر نشان داده‏اند، اما با همین مشکلات در همین ساختار، به شکل کج‌دار و مریز، تا حدودی امور کشور انجام می‏شدند. این مشکلات ساختاری هستند، ولی بیش‌تر ناشی از آن هستند که حاکمیت قانون وجود ندارد.

در این شرایط، جنبش سبز یا اصلاح‏طلبان، بر بستر مشکلاتی که همیشه بوده و شرایطی که به آن اشاره می‏کنید، چه باید بکنند؟

اصلاح‏طلبان باید تعارضات ساختاری را مشخص و بیان کنند. بخشی از این تعارضات قابل حل نیستند، مگر با تغییر قانون اساسی. قانون اساسی نیز وحی منزل نیست و باید تغییر پیدا کند.

منظورتان تغییراتی در قانون اساسی است، آن‏طور که الان رهبران جنبش سبز می‏گویند. یا کلاً تغییر قانون اساسی و آوردن قانون اساسی دیگری؟

تغییراتی در قانون اساسی و تغییر قانون اساسی... حتی اگر نظریه‏ی ولایت فقیه را از قانون اساسی حذف کنید، به معنای تغییراتی در قانون اساسی خواهد بود.

ولی از آن‏جایی که هر تغییری در قانون اساسی منوط به اجازه‏ی رهبری شده است، خیلی‏ها نتیجه می‏گیرند، وقتی در چهارچوب این نظام فعالیت می‏کنیم، اساساً تغییر در قانون اساسی غیرممکن است. ارزیابی شما چیست؟

این غلطی است که قبلاً در قانون اساسی گنجانده شده، اما حد و حدودی معین نکرده است. گرچه گفته می‏شود که شورای تغییر قانون اساسی را رهبری منصوب می‏کند، فرمان رفراندوم را رهبری می‏دهد، ولی شما فرض کنید که بالاخره شرایط سیاسی‏ای در کشور ایجاد شود که رهبری ناچار شود در مذاکره با مخالفینش، تن به تغییر قانون اساسی بدهد.

یا مثل مدل اسپانیا که در نهایت شاه، زمینه‏ی حذف سلطنت از اسپانیا را فراهم کرد. فرض کنید در همین ماه‏ها اتفاقی بیفتد و رهبری‏ ترانزیشنال (انتقالی) انتخاب شود. آن رهبر می‏تواند این کارها را انجام بدهد و دستور تغییر قانون اساسی را بدهد. آن وقت حتی اصل ولایت فقیه هم در این قانون اساسی قابل تغییر خواهد بود.

آخرین سئوالم شاید ارتباط مستقیمی با مسئله‏ی مورد بحث در این گفت‏وگو نداشته باشد، ولی در مسائل جاری سیاسی مطرح می‏شود و آن ارتباط جنبش اصلاحاتی است که در دوم خرداد آغاز شد با آن‏چیزی که امروز در ایران به‌نام جنبش سبز جاری است. این دو چه ارتباطی با هم دارند؟ آن‏چه آقایان موسوی و کروبی مطرح می‏کنند، در برخی زمینه‌ها با موضع‏گیری‏های آقای خاتمی در آن دوران متفاوت است.

من جنبش سبز را نسخه‏ای جدید‏تر از دوره‏ی اصلاحات می‏بینم. کلاً متفاوت نیست، بلکه به‏روز شده‏ی آن است؛ البته اگر بخواهیم نرم‏افزاری صحبت کنیم.

در جنبش اصلاحات، اصلاح در درون قانون اساسی مطرح می‏شد. اما در جنبش سبز، حتی رهبران آن هم مانند آقای خاتمی نمی‏گویند: «سخن از تغییر قانون اساسی خیانت است.» برای این که شرایط آن زمان با امروز کاملاً متفاوت بود.

دو شرایط کاملاً متفاوت حاکم است، اما از نظر من، آن مسیر اجتناب‏ناپذیر بود. ما باید آن مسیر را طی می‏کردیم تا معلوم می‏شد در کجاها بن‏بست داریم و بعد به این مرحله می‏رسیدیم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

خانم حقیقت جو جنبش سبز نسخه جدید اصلاحات نیست. دومی یه جنبش صد در صد مردمی هست و اولی حرکت بخشی از درون نظام. کاری به ارزش اولی ندارم. من دانشجوی دانشگاه تهران بودم از اولین روز تا آخرین روز تظاهرات 18 تیر شرکت کردم نه من نه خیلی های دیگه برای اصلاحات تظاهرات نکردیم به خاطر نفرت از نظام قید همه چیز رو زدیم. تظاهرات جنبش سبز هم به خاطر نفرت از نظام بود و اصلاح طلب ها این رو باید بدونن کسی به خاطر اونها حاضر نبود بره تو خیابون کشته بشه. این نفرت از نظام بود که همه رو به خیابون کشوند. تا کی از مردم سواستفاده می کنید.

-- مرضیه ، Jun 25, 2010 در ساعت 07:00 PM

افرین به مرضیه که حرف دل ملت را زده خانوم حقیقت جو و اقای مهاجرانی و اخوند کدیور اینها در فکر حفظ نظام اسلامی هستند ولی نظام اسلامی که انها در قدرت باشند وقتی کدیور در روز روشن در VOA دروغ میگوید میفهمی که اخوند خوب و بد ندارد همه یکی بیشتر نیستند رحیاکار و دورغگو برای قدرت همه کار میکنند: اصلاحات شاید١٠ ١٥ سال پیش طرفدارنی در بین مردم داشت که از سره ناچاریی مردم به انها رو اورده بودند بین بد و بدتر مجبور بودن بد را انتخاب بکنند ولی دیگه اصلاحات مرده است ما خواهان نابودی کامل حکومت اسلامی و اخوندیسم در ایران هستیم و مذهب هرچه میخواهد باشد مربوط به شخص است نه به دولت دین رسمی نمیخواهیم و خواهان ان هستیم که شاخ و برگهای اسلام که همانا خرافاتی است که اخوند از بچگی در گوش ما خوانده در ایران بطور کامل زده بشود خانوم حقیقت جو یکمی از جامعه امریکا که در ان زندگی میکنید یاد بگیرید که زندگی در دموکراسی چه مزایاتی میتواند داشته باشد چرا ایران نباید یک دولت جدا از دین داشته باشد کسانی مثل اخوند کدیور همیشه از جامعه مسلمان ایران حرف میزنند که خواهان یک حکومت اسلامی هستند بدون اینکه یکبار از جامعه ایران سئوال شده باشد ایا وافعن یک حکومت اسلامی میخواهند یا نه ایشان نظر خود را به مردم تحمیل میکنند اگر اقای کدیور و شما خانوم حقیقت جو اگر مسلمانید باید تمام تلاش خود را بکنید که دین و دولت از هم جدا باشد و کشور دیگر دین رسمی نداشته باشد تا هم دین شما احترام از دست رفته را دوباره باز یابد که کاریست بسیار بسیار مشکل چون ملیونها ایرانی احترام خود را به دین اسلام از دست داده اند و حتی دین اسلام را ترک کرده اند و به دینهای دیگر همچون مسیحیت رو اورده اند این خود را موفعی نشان خواهد داد که این حکومت سرنگون شده باشد و مردم دیگر ترسی از مخفی نهگه داشتنه ترک اسلام نداشته باشند ان موقع وحشت خواهید کرد که این همه ایرانی اسلام را ترک کرده است

-- k.k ، Jun 26, 2010 در ساعت 07:00 PM