رادیو زمانه > خارج از سیاست > اقتصاد و معیشت > «هدف دولت، یافتن منبع درآمد است» | ||
«هدف دولت، یافتن منبع درآمد است»بهداد بردبارbehdad@radiozamaneh.comاشاره: احمد سیف استاد دانشگاه «استافوردشایر»، نویسنده و مؤلف کتب و مقالات اقتصادی، سیاسی و تاریخی است. او حضور فعالی در مباحث سیاسی و اقتصادی ایران دارد و با نوشتن وبلاگ شخصی، ارتباط خود با مسائل جاری ایران را حفظ کرده است. او چهرهی نامآشنایی در محافل اقتصادی و عموماً در مباحث سیاسی است. از میان کتابهای سیف میتوان به «قرن گمشده»، «اقتصاد و جامعهی ایران در قرن نوزدهم» و «در انکار خودکامگی» اشاره کرد. بحث هدفمند کردن یارانهها این روزها در بین صاحبنظران با واکنشهای متفاوتی روبرو شده است. از یک سو تبعات تورمی این طرح موجب نگرانی شهروندان شده و از سویی دیگر حمایتهایی از جانب طرفداران اقتصاد غیردولتی مطرح شده. طرفداران قطع یارانهها به غیرممکن بودن تداوم پرداخت یارانهها در سالهای آتی اشاره میکنند و میگویند یارانهها به گونهی عادلانهای در بین خانوارها توزیع نمیشود. نظر شما در مورد این طرح چیست؟ میتوانم به سوال شما در دو سطح جواب بدهم. یکی اینکه درعرصهی نظری میتوان به این سئوال پرداخت که آیا پرداخت یارانهها درست است یا این که موجب اغتشاش در عملكرد نیروهای بازار میشود؟ این خودش پرسش دیگری را پیش میکشد که آیا شما موافق سپردن همهچیز به دست نیروهای بازار هستید یا خیر؟ اگر این الگو را قبول داشته باشید، باید یارانهها حذف شود تا نیروهای بازار بدون این مداخلات عمل بکنند.
البته همینجا بگویم که مقولهی حذف یارانهها بخشی ازمجموعه سیاستهایی است که در ۲۵ سال گذشته، سازمانهای بینالمللی مثل صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی اجرائیکردنشان را از کشورهای درحال توسعه، طلب کردهاند. اجرای همین بخش از این مجموعه سیاستها اگر با غفلت از دیگر سیاستها همراه باشد، به هیچ یک از آن اهداف ادعائی نخواهد رسید. سیاستهای دیگر، خصوصیسازی اموال دولتی، رهاسازی بازارها و آزادسازی تجارت خارجی است. اما پاسخ منطقیتر به سئوال شما به اعتقاد من این است که باید با توجه به مختصات اقتصاد و سیاست ایران به آن پرداخت. یعنی برخلاف بعضی از همکاران که در ایران عمدتاً بحث را درعرصهی نظری مطرح میکنند، نظرم این است که باید با توجه به مختصات اقتصاد ایران به آن پرداخت. وقتی شما این مختصات را در نظر میگیرید، به اعتقاد من پایههای استدلال کسانی که حتی درعرصهی نظری خواهان اجرای آن درایران هستند فرو میریزد. اگر قرار است توزیع فرآوردهها و تخصیص منابع دراقتصاد به دست نیروهای بازار سپرده شود، در آن صورت برای این که اجرای این سیاست به اهداف خود برسد باید بسیاری کارهای دیگر هم انجام گیرد. قانون قرارداد، قانون انحصار، و رفع موانع موجود بر سر سرمایهگذاری و خصوصیسازی از جمله کارهائی است که باید قبل از اجرای این قانون انجام بگیرد، تا با اجرای این سیاست دراقتصاد بتوان به اهداف ادعائی دست یافت و چون این زمینه سازیها انجام نگرفته با اجرای آن درشرایط کنونی ایران موافق نیستم. مثلاً فرض کنید که حتی درصورت اجرای آن، شرایط برای سرمایهگذاری فراهم شود. بازار پول و سرمایه که در ایران از مداخلات (نه همیشه مفید) دولت رها نیست. نرخ بهره دراین اقتصاد از بالا تعیین میشود و حتی کم اتفاق نمیافتد که اعطای تسهیلات بانکی هم به فرموده صورت میگیرد. وضعیت نرخ ارز و قیمت در خیلی از بازارهای دیگر نیز همینطور است. خصوصیسازی یا آن چه که تحت این عنوان در ایران صورت میگیرد یک فریبکاری اقتصادی بیشتر نیست که واحدها را از انحصار دولتی، به دست انحصار غیر دولتی و نه خصوصی، واگذار میکنند. به نمونهی مخابرات بنگرید. البته این ادعا که یارانهها به طور عادلانه توزیع نمیشوند، هیچگونه مبنای نظری استواری ندارد یا اگر به شکل دیگری بگویم بر فرضیاتی استوار است که قابل اثبات نیستند. مثلاً شما یارانهی نان و یا بنزین را درنظر بگیرید. اصلاً معلوم نیست که با چه شیوهای اندازه گرفتهاند که یارانهی نان یا بنزین به طور غیرعادلانهای توزیع میشود؟ درایران شما هفت میلیون اتومبیل دارید که حدوداً ۹۰ درصد آن پیکان و پراید هستند و گمان نمیکنم اتومبیلهای موردعلاقهی ثروتمندان باشند، همینطور در خصوص نان. به واقع نمیدانم برچه اساسی ادعا میشود که توزیع یارانهی نان غیرعادلانه است. یعنی روشن نیست چگونه محاسبه کردهاند که اغنیاء از یارانهی بیشتری برخوردار میشوند. چرا دولت احمدینژاد بر اجرای این طرح چنین تاکیدی دارد؟ علت اصلی کوشش دولت برای اجرای این قانون به احتمال زیاد مسایلی نیست که برای عموم مطرح میشود. بعضی از ادعاها به واقع مسخرهاند. فقط مانده که سردرد و کمردرد مردم هم با هدفمند کردن یارانهها رفع شود. برای نمونه به تازهترین ادعاهای آقای رضائی در طرحی که برای هدفمند کردن یارانهها به دولت دادهاند بنگرید. قرار است در طول پنج سال هم بهداشت مجانی شود و هم بیکاری و تورم حل شود و هم مردم دیگر مشکل مسکن نداشته باشند. عمدهترین دلیلی که ارایه میشود، تصحیح عملکرد بازار است. ولی قبول ندارم که این دولت معتقد و یا نگران ایجاد یک اقتصاد بازارگرا درایران باشد. چون واقعیت این است که هربار آقای احمدینژاد فرصتی پیدا میکند چند بد و بیراه به اقتصاد بازار میدهد. از آن گذشته، درهمین ۵-۴ سال گذشته شواهد متعددی داریم که سیاستهای دولت به روشنی برای محدود کردن دایرهی فعالیت بخش خصوصی در ایران عمل کرده است. برای مثال به سهام عدالت بنگرید که اگرچه آن را بخشی از فرایند خصوصیسازی حساب میکنند، ولی مدیریت آن واحدها قرار است همچنان دردست دولت باقی بماند. مثلاً به خصوصیسازیها که همه چیز هست غیر از کوششی برای کوچک کردن بخش دولت و رها کردن مدیریت واحدها ازمداخلات دولت، نگاه کنید. نمونهی آن واگذاری مخابرات و یا شرکت صدراست. با این حساب، فکر میکنم دلیل اصلی دولت جبران كسری بودجهاش است. با خرجهايی که کرده و میکند کسری بودجهی قابل توجهی پیدا کرده و طبیعتاً در این شرایط بدهی دولت به بانکها، شرکتهای داروسازی و سازمان بیمه اجتماعی افزایش چشمگیری داشته است. از سوی دیگر، با همه شعارهايی که میدهند خودشان هم میدانند که وضع بخش نفت دراقتصاد ایران چندان رضایتبخش نیست. از آن گذشته، اوضاع بینالمللی نفت هم قرار نیست دستخوش تحولات اساسی شود و آنگونه که در مقطعی ادعا میشد نفت به بشکهای ۲۰۰ دلار برسد. در آن صورت، لازم است دولت برای خود منبع درآمدی پیدا کند که کاملاً وابسته به نفت نباشد تا کسری بودجهی آن از کنترل خارج نشود. از سوی دیگر، فکر میکنم که دولت قصد دارد همچنان علاوه بر کنترل سیاسی بر زندگی مردم، کنترل غیرمستقیم اقتصادی نیز داشته باشد. به عبارت دیگر، همانطور که آقای عبدی هم گفتهاند دولت میکوشد «مادرخرج» شود و نظامی ایجاد بکند که طبق قانون، «همگان» از نظر مالی به دولت وابسته بشوند. چون خبر دارید که طبق قانون قرار است به همهی ایرانیها یارانهی نقدی پرداخت شود ولی تبصرههايی گذاشتهاند که دولت بتواند به برخی بیشتر یارانه نقدی بدهد. همانطور که از عنوان این قانون هم روشن است، اگر مراد به واقع «هدفمند» کردن باشد، طبیعتاً عدهای از دریافت یارانههای نقدی حذف خواهند شد. به نظرمن این بازی خطرناکی است که دولت شروع کرده است. خودشان هم میدانند که با حذف یارانهها تورم چشمگیری پیش خواهد آمد. همچنین، سرمایهگذاریهای لازم برای به روزکردن کارخانجات تولیدی درایران صورت نگرفته و به طور کلی هزینهی تولید به خاطر کهنگی ماشینآلات و هزار و یک عامل دیگر (از جمله سوءمدیریت دولت) بالاست. در نتیجه تورم چشمگیر به یک معنا اجتنابناپذیر خواهد بود. به نظر من دولت یا مشاورانش براین باورند که اگر بتوانند با هر میزان درآمدی که ایجاد میکنند، به دو یا سه میلیون نفر یارانهی نقدی قابل توجه بدهند، این دو یا سه میلیون میتوانند برای کنترل بقیه جمعیت خیلی مفید باشند. به عبارتی همان کاری که از زمان انتخابات کذائی اخیر تاکنون کردهاند. ولی این بازی به گمان من بازی خطرناکی است. چون حذف یارانهها و به خصوص گران کردن بنزین و برق و گاز وضعیت ناهنجار تولیدات داخلی را به مراتب ناهنجارتر میکند و بیکاری که الان هم مشکلی بسیار جدی است، با تعمیق و گسترش بحران بخش تولیدی اقتصاد بسیار جدیتر خواهد شد و بعید میدانم که پرداخت یارانه نقدی مددکار باشد. آیا پرداخت نقدی یارانهها در میان مدت قابل اجرا است؟ پاسخ شما بستگی دارد به این که چه میزان و به چه تعداد از جمعیت ایران یارانه نقدی بدهند. اگر بخواهند براساس نص صریح قانون به همگان پرداخت کنند یا به آن ارقامی که آقای احمدینژاد در موارد مکرر وعده داده است، عمل کنند فکر میکنم قابلیت اجرائی نداشته باشد. چون هرچه که میزان توافق نهائی دولت و مجلس باشد، دولت تنها میتواند ۵۰ درصد از درآمدهای حاصله را به صورت یارانه نقدی به مردم برگرداند و آن ۵۰ درصد باقیمانده هم قرار است ۲۰٪ سهم دولت باشد و ۳۰٪ به تولیدکنندگان داخلی پرداخت شود. روشن است که اگر با حذف یارانهها قرار باشد مثلا ۱۰۰ تومان درآمد ایجاد شود که بعد بتوان ۵۰ تومانش را به مصرفکنندگان بطور نقدی برگرداند، شکافی به وجود میآید. یعنی شما به عنوان يك مصرفکننده که هزینهتان در کل ۱۰۰ تومان بیشتر شده، حالا برای جبران آن فقط ۵۰ تومان اضافه دارید. مدافعان دولت و مدافعان این قانون که وعدهی «بهبود سطح زندگی» مردم را میدهند، تا جائی که خبر دارم تاکنون توضیح ندادهاند در کوتاه مدت چگونه قرار است سطح زندگی مردم بهتر شود؟ اگر منظورشان این باشد که با « تصحیح» عملکرد نظام بازار، اقتصاد رونق خواهد گرفت، همان طور که پیشتر هم گفتهام برای این امر کارهای متعدد دیگری هم ضروری است که قرار نیست انجام بگیرد. به علاوه، اين كه تناقض بین مشکلات حتمی کوتاهمدت و منافع احتمالی درازمدت را چگونه مدیریت خواهند کرد، خبر ندارم. این که قربان مردم برویم که پولی که به حساب شما واریز شد را پسانداز کنید و خرج نکنید، درعمل به جائی نمیرسد. اگر قرار بود اینگونه مسایل با قربان و صدقه رفتن حل شود که کار به اینجا نمیرسید. مدتها تحلیلگران مسایل اقتصادی و سیاسی ایران معتقد بودند دولت احمدینژاد در بین اقشار فرودست پایگاه دارد و روستائیان و حاشیهنشینان و همینطور طبقه کارگر از دولت او حمایت می کنند. این حرف تا چه حد درست است؟ من برای پاسخگوئی به این پرسش شما آدم مناسبی نیستم. چون سالهاست که از ایران دورم و بار آخری هم که چندهفته ایران بودم، هفت سال پیش بود. در نتیجه، هیچ شاهدی ندارم که نتیجهی مشاهدات خود من باشد. با این همه بعید نمیدانم که دراین ادعا رگههائی ازحقیقت باشد. البته دربارهی حمایت طبقه کارگر از دولت و سیاستهایش چندان مطمئن نیستم. از سوی دیگر، به یاد داشته باشیم که آقای احمدی نژاد یک پوپولیست تمامعیار است که کم اتفاق نمیافتد حرفهای زیبا بزند. ولی ایرادی که به دولت ایشان دارم این است که اغلب وعدههایش با یک بستهی سیاستی مناسب برای اجرائیشدن همراه نیست. به یاد داریم که در چهار سال اول بارها وعده خودکفائی در تولید فرآوردههای گوناگون دادهاند که تقریباً هیچکدام به وقوع نپیوست. به عوض برای مثال، الان شالیکار مازندرانی هم برنج هندی و تایلندی مصرف میکند. البته فراموش نکنیم که درچند دوره گذشته یعنی در هشت سالی که آقای رفسنجانی رئیس جمهور بود و حتی در هشت سال دورهی آقای خاتمی مشاوران و سیاستپردازان دولت از رسیدن به وضع معیشت مردم عادی به شدت غفلت کرده بودند. متأسفانه در همهی این ۱۶ سال مفاسد اقتصادی، کم نبود. واگذاریها در دوره آقای رفسنجانی (قبل از آنکه فتیلهی این سیاستها را پائین بکشند) به بدترین شکل ممکن اختصاصیسازی بود. همین برنامهها دردوره آقای خاتمی هم ادامه یافت و اگر به یاد داشته باشید دردورهی اول که آقای احمدینژاد برای ریاست جمهوری نامزد شد همهی نامزدها دربارهی گستردگی مفاسد اقتصادی کم شعار نداده بودند. تنها کسی که از مفاسد اقتصادی سخن نمیگفت، آقای رفسنجانی بود. یعنی زمینهی ذهنی برای نفوذ ادعاهای پوپولیستی منحط آقای احمدینژاد در این سالها آماده شد. اگرچه ادعا میشود که در آن انتخابات هم تقلب شده بود ولی به جد بعید میدانم که در دورهی دوم که آقای رفسنجانی و آقای احمدینژاد در برابر یکدیگر قرارگرفته بودند، تقلب عامل عمدهای بوده باشد. از سوئی گفته میشود که شهردار وقت تهران، یعنی همان آقای احمدی نژاد ۳۰۰ یا ۳۵۰ میلیارد تومان از بودجه شهرداری را برای انتخابات هزینه کرد و از سوی دیگر دربارهی مبارزه با فساد هم کم شعار نمیداد. در مقابلش هم آقای رفسنجانی قرار داشت که فارغ از نگاه امروز مردم به او، سمبل همه چیزهائی بود که در جمهوری اسلامی بد و ناخواستنی قلمداد میشد. در این چهار سال اول هم احمدی نژاد درباره فساد مالی و اقتصادی و مافیا و قطع دست رانتخواران، کم سخن نگفته است. این که در هیچیک از این عرصهها کار دندانگیری انجام نگرفته به دلیل کنترلی است که بر مطبوعات و ابزارهای دیگر ارتباط جمعی اعمال میشود. البته این مسائل تا حدودی نیز پنهان میماند تا درآینده ای هنوز نیامده افشاء شود. البته این روزها هم با خبر شدهایم که برای تطمیع مردم درطول همین انتخابات کذائی اخیر، پولهای زیادی هزینه کردهاند. حتی گفته میشود بخشی از بدهیهای معوقه بانکها هم پولهايی است که برای این منظور گرفته شده و دراختیار آدمهای مشخصی برای تطمیع مردم قرارگرفته است. در کنار این مسایل این نکته را هم باید در نظر داشته باشیم که درایران نه مطبوعات پرسشگر داریم و نه آزادی بیان و عقیده. یعنی آقای احمدینژاد یا هر مقام دیگری تقریباً میتواند هر وعدهای بدهد و از سوی هیچ نهادی هم به پرسش گرفته نشود. حزب و سازمان سیاسی و حتی سازمانهای غیردولتی فعال هم نداریم. مجلس هم که قرار است نهاد نظارتگری باشد، با همت شورای نگهبان به صورت محلی برای تجمع وکیلالدولهها درآمده که اگر هم با وظایف خویش درقانون اساسی جمهوریاسلامی آشنا باشد، به آنها عمل نمیکند. درمیان این اقشار، آقای احمدینژاد حامی و طرفدار دارد، ولی از میزان آن بیاطلاعم. ادعاهای رسمی هم در این میانه زیادی خندهدار است. یعنی وقتی از میزان چشمگیر حمایت از خویش سخن میگویند، حتی برای یک لحظه هم از خود نمیپرسند که اگر نیمی از آنچه ادعا میکنند درست بوده باشد، دولتی که این همه طرفدار داشته دیگر چرا این همه بساط بگیر و ببند راه انداخته و روز و هفتهای نیست که نشریهای را تعطیل نکند و زن و مرد و پیر و جوان و کارگر و دانشجو را به زندان نیندازد و برایشان مجازاتهای شرمآور تعیین نکند. اینها که با یکدیگر جمعشدنی نیستند. تمامی کشورها در اقدامی جهانی قصد دارند تا به هشت هدف در سال ۲۰۱۵ دست یابند. این اهداف شامل امحای فقر، مبارزه با بیسوادی، برابری جنسی، بهبود وضعیت سلامت کودکان، سلامت مادران، کنترل اپیدمیک بیماری ایدز، توسعهی پایدار و نهایتاً مشارکت جهانی در راه توسعه است. تا پایان این طرح پنج سال باقی مانده است. از نظر شما آیا ایران قادر خواهد بود که به این اهداف دست پیدا کند؟ این پرسش شما را جدی نمیگیرم. چون هر معیاری که به کار گیرید توافقی تقریباً همگانی در ایران وجود دارد که دراین سالها فقر و فلاکت به شدت افزایش یافته است. حتی اگر آمارهای خانوار را که مرکز آمار مدتی پیش منتشر کرده بود در نظر گیرید بر اساس معیارهای دولتی دو سوم جمعیت ایران زیر خط فقر قرار دارند، یعنی ۴۷ میلیون نفر که در خوشه یک و دو زندگی میکنند. حتما خبر دارید که با دستپاچگی مباحث مربوط به خوشهبندی را جمع کردند و رئیس مرکز آمار را هم کنار گذاشتند تا از این شکرهای زیادی نخورد. تردید ندارم که با اجرا کردن قانون هدفمند کردن یارانهها، میزان فقر باز هم بیشتر خواهد شد. برابری جنسی هم که با قوانین جمهوری اسلامی تناقض دارد و تا موقعی که این محدودیتهای قانونی وجود داشته باشد، دستنیافتنی است. اگر جمهوری اسلامی به چنین برابری اعتقاد داشت که دیگر لازم نبود زنان فعال در کمپین یک میلیون امضا را چپ و راست به زندان بیندازد و برایشان اتهامات شرمآور ابداع کند. از این نکات که بگذریم رسیدن به این اهداف نیاز به برنامهریزی دارد و دولت کنونی هر حسنی که داشته باشد یک «عیب» عمده دارد و آن هم این است که برنامهپذیر نیست. اصلاً به برنامهریزی اعتقاد ندارد. متأسفانه اخباری که دربارهی مسایل بهداشتی و سلامت در ایران منتشر میشود، تصویر بسیار نگران کنندهای را نشان میدهد. تازگیها در خبری از تهران میخواندم که سن سکتهی قلبی در ایران به اندکی بیشتر از سی سال رسیده است. آن وقت انتظار دارید چنین حکومتی برای سلامت مادران و کودکان برنامه داشته باشد. به تازگی از کوشش برای افزایش جمعیت تا ۱۵۰ میلیون نفر و مخالفت علنی آقای احمدینژاد برای کنترل جمعیت سخن میگویند. البته امیدوارم که برای اجرائی کردن این نظریهی منحط و منحرف و مسئولیتگریزانه دست به اقدام نزنند ولی اگرمنابع ناچیز دولت برای این کار صرف شود تردید نداشته باشید که وضع از آن چه هست بسیار بدتر و ناهنجارتر خواهد شد. آقای احمدینژاد و شماری از مدافعان دو آتشهی ایشان طوری سخن میگویند که انگار در زمان و زمانه «جنگ اُحُد» زندگی میکنیم که اگر تعداد جمعیت بیشتر باشد، آدمهای بیشتری داریم که در رکاب معصومین برای پیشبرد امور، شمشبر بزنند. نه آقای احمدینژاد اهمیت میدهد نه آدمهايی که درمقامات مختلف بله - قربانگويی میکنند. زاد و ولد بیشتر، هم کودکستان بیشتر لازم دارد و هم دبستان و دبیرستان و دانشگاه و بعد کار و خانه و مسکن و سرپناه. این درحالی است که هنوز هم جامعه ایرانی، در حال پرداختن هزینه برای افزایش جمعیت در سالهای اول جمهوری اسلامی است. به واقع که کودنی زایدالوصفی لازم است که آدم آزموده را دوباره بیازماید. ولی چه میتوان کرد. این جا ایران است و فعلا همین است که مشاهده میکنید. |
نظرهای خوانندگان
درود بر شما تحلیل خوبی بود.
-- بدون نام ، Apr 23, 2010 در ساعت 04:39 PM