رادیو زمانه > خارج از سیاست > تحولات ایران > جنبش سبز و ضرورت گذر از تبلیغ به ترویج | ||
جنبش سبز و ضرورت گذر از تبلیغ به ترویجملیحه محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comاز جمله بحثهای مختلفی که پیرامون جنبش سبز شکل گرفته، تعیین پایگاه طبقاتی یا به عبارتی بهتر، بدنهی اجتماعی آن است.
تقریبا بر سر این قول اجماع وجود دارد که جنبش سبز را طبقهی متوسط شهری بهوجود آورده و حمایت میکند و پس از آن، بلافاصله این پرسش مطرح میشود که رابطهی جنبش سبز با لایههای پایینی و فرودست جامعه به لحاظ اقتصادی، چگونه خواهد شد؟ این جنبش برای رشد و گسترش خود چگونه میتواند همراهی این گروهها را جلب کند؟ آیا اساسا چنین امری امکانپذیر است؟ وجوهی از این پرسشها و ابهامات را با آقای تقی رحمانی، تحلیلگر سیاسی و فعال ملی- مذهبی که بیش از ۱۶ سال را به علت فعالیتهای سیاسی در زندان به سر برده است، طرح کردهام. آقای رحمانی، طرح پیوند با طبقات فرودست، با توجه به مشکلاتی نظیر تاثیر طرح هدفمند کردن یارانهها و احیاناً گسترش مشکلات اقتصادی که ممکن است در راه باشد، چگونه پیش خواهد رفت؟ مسالهی هدفمند کردن یارانهها و فشاری که بر روی برخی اقشار میآورد، با تدبیری از سوی دولت مواجه است. یعنی حکومت میخواهد مقداری پول نقد در اختیار داشته باشد که اگر این ۴۰میلیارد تومان درآمد تصویب شود، ۲۰هزار میلیارد تومان آن را میتوان مستقیم به مردم و به اقشاری که لازم است، پرداخت کرد. این رویه کمی پیش از انتخابات اخیر هم در پیش گرفته شد و پولهایی به نام «سهام عدالت» و نظایر آن، به یک سری از اقشار اجتماعی در جامعهی ایران داده شد تا آنها در زمرهی حامیان دولت – حتی نه حکومت - قرار گیرند. من اصطلاحاً این سیاست را «سیاست چاوزی» یا «سیاست ونزوئلایی» مینامم که با روحیهی مردم در آمریکای لاتین هماهنگی دارد. این سیاست هنوز هم در چشماندازها وجود دارد. به این ترتیب، آیا طرح هدفمند کردن یارانهها از یک طرح اقتصادی فراتر میرود و یک برنامهی سیاسی محسوب میشود؟ به نظر من، فکر نادرستی در بخشی از حکومت ایران در حال شکل گرفتن است که قصد دارد با پرداخت مستقیم کمکهای نقدی به مردم، قشری حامی برای دولت به وجود بیاورد. این قشر در برابر اقشاری که از نظر آنها مرفهترند قرار میگیرند تا اگر اقشار مرفهتر اعتراض کردند، حامیان بتوانند در برابر آنان بایستند.
یعنی چشمانداز تقریباً پیچیدهای که از یک طرف میگویند نفت گران میشود و از سوی دیگر مخارج جاری کشور آنچنان بالا میرود که پرداخت این شکل گستردهی یارانهها منطقی نیست. معمولا در اینگونه موارد دولتها به رأی مردم تن میدهند، مالیات میگیرند و دمکراسی میآید. ولی تفکری که در ایران وجود دارد، با تکیه به قیمت نفت و با پرداخت بخشی از این پول به حامیان خود، میخواهد همچنان مانع تحقق دمکراسی در ایران شود. نکتهی ظریفی که در این میان وجود دارد، این است که میزان حوائج در ایران بسیار متفاوت است. کسی که از دور به این جامعه نگاه میکند، ممکن است متوجه چنین مسالهای نباشد. پرداخت سوبسید برای چند کالای اساسی در برخی مناطق و روستاهای ایران، اساساً آن اقشار را راضی نگاه میدارد. یعنی فاصله و شکاف اجتماعی و طبقاتی و نوع مصرف و زندگی متفاوت شده است. آیا این اقشار در کثرتی هستند که بر همگرایی لایههای مختلف شهری با جنبش سبز تاثیر بگذارند؟ این خیلی مهم است و به نظر من تاثیرگذار است، مگر این که قیمت نفت فوقالعاده پایین بیاید. اگر قیمت نفت پایین نیاید، این اقشار از نظر عددی، کمتر از اقشار گستردهی شهری هستند. ولی با توجه به این که مورد حمایت دولت قرار میگیرند و بعضی نیازهایشان رفع میشود، آمادگیهایی برای جدایی از جنبش سبز دارند. اما این اقشار مهم نیستند. چرا که آنها در بوروکراسی کشور، در سازماندهی، در کارآفرینی و نظم ادارهی کشور نقش مهمی ندارند. جنبش سبز، جنبش اقشار متوسط است؛ البته نه طبقهی متوسط. منظورتان از عدم اهمیت طیفی که ممکن است توسط دولت راضی نگاه داشته شوند، این است که این طیف جزو ابواب جمعی دستگاههای دولتی نیستند؟ شهری نیستند و به عبارتی در مشاغل عمدهی شهری نقش ندارند. هرچند در دمکراسی، هر فردی یک رأی دارد، اما آنکه در روستا و یا در شهرهای کوچک زندگی میکند - که عمدتاً اینها هستند که هنوز به آن شکل به جنبش سبز نپیوستهاند - در مدیریت و ادارهی کشور نقش مهمی ندارند. صدا و بلندگویی هم به آن مفهوم ندارند. در کنار این ویژگی، آن موقع هم هنوز امکان آن وجود نداشت که این لایهها مورد توجه جنبش سبز قرار گیرند. تا آن موقع که مثلا آقای موسوی، خاتمی و یا دیگر استراتژیستهای جنبش سبز این اقشار را مورد توجه خود قرار داده و آنها به این مرحله برسند که وجود جنبش سبز را به نفع خود بدانند، زمان زیادی مانده است. جنبش سبز چه برنامههایی در ایجاد این ارتباط بین خود و لایههای فرودست اجتماعی میتواند داشته باشد؟ یک راه حل سیاسی و به نظر من منطقی وجود دارد. جنبش سبز ابتدا باید خود را برای آنان تعریف کند. باید توجه داشته باشیم که وقتی از اقشار متوسط نام میبریم، با طبقهی متوسط تفاوت دارد. در این جنبش سبز کارگران نیز هستند. منتها اصنافی از کارگران و نه همهی آنان. بین کارگر صنعتی کارخانه با کارگر شاغل در فروشگاهها و یا با کارگر ساختمانی در ایران هیچ اشتراکی وجود ندارد. فقط ممکن است اشتراک ایدئولوژی- عاطفی وجود داشته باشد. به این خاطر وقتی میگوییم اقشار متوسط، با طبقهی متوسط متفاوت است. به نظر من، جنبش سبز در ادامهی برنامهی مطالبه محور خود، در گام اول، باید اصناف، معلمان و کارگران را مخاطب قرار دهد و بر مطالبات آنان صحه بگذارد. داشتن حق اعتصاب، تناسب حقوق با تورم، مطالباتی هستند که باید از طریق جنبش سبز تاکید شوند. جنبش سبز به نقد عملکردهای دولت نیاز دارد. نقد هدفمند کردن یارانهها و غیره. اینها مسائلی هستند که رهبران، هواداران و روشنفکران جنبش سبز باید به آنها بپردازند و تبلیغاتی که بر علیه این جنبش میشود و آن را جنبش شمال تهران میدانند، پس بگیرند. چون تهران یک شمالِ شمال دارد، یک مرکز و یک جنوبِ جنوب. بخش شمالِ شمال تهران اصلا وارد هیچ جنبشی نمیشود. چون آنقدر پولدار و سرمایهدار است که اجازه نمیدهد دچار سختی شود. جنبش اقشار متوسط با جنبش سرمایهداری به مفهوم کلان سرمایهدار که جامعهی ایران معمولا ندارد، متفاوت است. پس جنبش سبز باید خود را مقداری بهتر توضیح بدهد. به نظر شما، جنبش سبز تریبون و امکانات برای این حد از کار تبلیغی- ترویجی که شما لازم میدانید را دارد؟ به نظر من، این امکان وجود دارد. ضمن این که کار حوصلهبری هم هست. یک کار حوصلهبر احتیاج به گفتوگو و تعامل دارد. به ویژه این که دانشگاه یکی از مکانهایی است که جنبش سبز حضور دارد و همهی اقشار ایران دانشجو دارند. دانشگاه آزاد هم که گستردگی زیادی دارد، وارد جنبش سبز شده است. در حال حاضر دانشگاه آزاد ایران به لحاظ طبقاتی، فقیرتر از دانشگاههای سراسری ایران است. چون امروز برای وارد شدن به دانشگاههای سراسری ایران، باید از امکانات و تحصیلات پیش از دانشگاه برخوردار بود و کلاسهای خصوصی رفت. ولی ورود به دانشگاه آزاد، این مشکلات را ندارد. الان وضعیت دانشگاه آزاد برعکس دههی ۷۰ شده و تعداد دانشجویان این دانشگاه و پراکندگی آنان در شهرهای مختلف ایران و حتی روستاها، توان جنبش سبز است. اگر جنبش سبز در بهرهگیری از این امکانات ضعفهایی داشته است، این ضعفها در کجا هستند؟ این ضعفها در نگاه سریع و تند حاکم بر حرکتهای سال گذشته؛ مانند حضورهای خیابانی، نپرداختن به تاکتیکها و وظایف لازم دیگر و در ترویج کمتر خود و بیشتر تبلیغ خود، نمود پیدا میکردند. شاید امسال بیشتر سال ترویج باشد تا تبلیغ. تبلیغ اقدامی سریع و تند است، ولی ترویج جا انداختن خود است. اگر جنبش سبز با این اقشار سخن بگوید و خود را توضیح دهد، زبان گستردهای دارد. ما این گستردگی را در درون جامعه هم میبینیم. منتها این گستردگی باید نمود بهتری پیدا کند. آیا در این راه،سرکوب دولتی مانع بزرگی نیست؟ جنبش سبز با سرکوب چه باید بکند؟ سرکوب وجود دارد. با سرکوب نمیتوان کاری کرد. متاسفانه بخش قدرتمند حاکمیت راه سنتی برخورد با تحولات را در ایران در پیش گرفته است. به نظر من، مدیریت طرفداران جنبش سبز است که میتواند شدت سرکوب را کاهش دهد. سرکوب همیشه هست. اما نسبتی هم با فعالیت دارد. یک جنبش کاملا مدنی و مسالمتآمیز را نمیتوان مانند دههی ۶۰ زد و تحت فشار قرار داد. ولی ما باید سعی کنیم که هزینهها را پایین بیاوریم. امکانپذیر هست، ولی به صفر رساندن هزینهها غیرممکن است. مگر این که چنان درایتی در حکومت پیدا شود که دست گفتوگو را باز کند که فعلا این دست را نمیبینم. فکر میکنید میزان موفقیت جنبش سبز در کمکردن این هزینه چقدر بوده است؟ به هرحال میبینیم که زندانیان جنبش سبز، برخی بعد از ماهها به درون جامعه برمیگردند. مدتی به مرخصی میآیند و دوباره به زندان برگردانده میشوند. در حقیقت نوعی ارتباط میان زندان و جامعه بهوجود آمده است. این چگونه پدیدهای است؟ جنبش سبز در کم کردن این هزینهها موفق بوده است. من خودم در دههی ۶۰ زندان بودم و میدیدم که ممکن بود سالها زندان بمانی و کسی هم نداند که شما در زندان هستید. الان زندان میبرند، سخت هم هست. مثلا آقای زیدآبادی و یا آقای مسعود باستانی در بندها و شرایطی هستند که مناسبشان نیست یا بعضی از زندانیان به مرخصی نیامدهاند؛ اینها همه دردآور است. اما چون تناسب جنبش سبز مدنی بوده است، توانسته خود را تحمیل کند. در مقابل این که «ما شما را ۲۰ سال در زندان نگاه میداریم، حبسهای طولانیمدت میدهیم»، همانطور که گفتید، تبادلی هم بین زندان و جامعه برقرار شده است. زندانیانی که برمیگردند، دستکم ۷۰درصد آنان، حتی به زبان، از کردهی خودشان پشیمان نیستند و این خیلی مهم است. زندانی با جامعهی خود تماس میگیرد و قطعاً تاثیرگذار است. این تاثیر را به نظر من، میتوان عمیقتر هم کرد. ولی یک مساله در جنبش وجود دارد و آن هم بحث چشمانداز است. وقتی میگوییم که مدنی حرکت میکنیم و خیابان آخرین مکان ما نیست و به گفتوگو و پای صندوقهای رأی برمیگردیم، باید این چشماندازها به جامعه داده و توضیح داده شود. مقداری هم حوصله باید باشد. چرا که تحول مدنی حرکتی نیست که ۱۰ ماهه به وجود بیاید. این یعنی انقلاب، انقلاب هم که نتیجهی خوبی نداشته است. اگر این حوصله داده شود، ما داریم آرام آرام نتایج را میبینیم. باید سعی کنیم نتایج را دوباره برای مردم بازتعریف کنیم و توضیح دهیم که چه دستآوردهایی داشتهایم. آقای رحمانی، آن دستآوردها چه هستند؟ یکی از دستآوردها میتوانست این باشد که انتخابات در ایران تجدید شود که این اتفاق نیفتاده است. اما دستآوردهای خیلی کوچکتر ولی پایدارتری در حال ایجاد است. برای مثال ترانه و هنر و زبان ادبی جدیدی که طی این ۱۰ ماه در ایران خلق شده باید مورد توجه قرار گیرد. آیا میتوان اخلاق و مناسبات اجتماعی را هم مقداری تحت تاثیر این ادبیات جنبش سبز قرار داد؟ از سویی تاثیری که هنرمندان ما از جنبش سبز گرفتند و متقابلا بر آن گذاشتهاند بسیار مهمتر از رفتن یا نرفتن پای صندوق رای بوده است. اینها مسائلی هستند که باید در کنار تبلیغ، ترویج نیز بشوند. مقداری هم حوصلهبر هستند. این حوصلهبری هم تجربهی جدیدی در ایران است. ولی اینکه مردمی میخواهند در کنار زیستن، مقاومت مدنی داشته باشند، با این که بخواهند تبدیل به یک چریک یا مبارز سیاسی حزبی تمام عیار بشوند، تفاوت دارد. زندگی و فعالیت در کنار زیستن، دارای ویژگیهای خود است و نیاز به تحمل و حوصله دارد که تا حدودی بارقههای آن را در جامعه میبینیم. |