رادیو زمانه > خارج از سیاست > دیپلماسی > یک بیانیه؛ دو دیدگاه | ||
یک بیانیه؛ دو دیدگاهمریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comاین روزها مهمترین موضوع بحثهای سیاسی مربوط به ایران، در داخل حکومت و در میان اپوزیسیون آن، بیانیه شماره ۱۷ میرحسین موسوی، یکی از رهبران جنبش سبز است که در روز جمعه ۱۱ دیماه جاری برابر با اولین روز سال نوی میلادی در تهران منتشر شد. ویژگی این بیانیه پس از تحلیل اوضاع جاری ایران که آن را «بحرانی» توصیف کرده است، ارائهی ۵ راهکار به حکومت ایران است که کاربست آن به گفتهی آقای موسوی «میتواند فضای ملی را تحت تاثیر قرار دهد و اوضاع را به سمت بهبود ببرد.»
درمیان محافل اصلاحطلب شناخته شده، این بیانیه عموماً مورد استقبال قرار گرفته است. اما هستند نیروهایی در درون جنبش سبز و یا میان حامیان آن در داخل و خارج از کشور که این بیانیه را نپسندیدهاند یا به آن انتقاد دارند. پیرامون این بیانیه، در گفتوگوی من با آقای ابوالحسن بنی صدر ، نخستین رئیس جمهوری ایران به عنوان منتقد این بیانیه و نیز، آقای مجتبی واحدی، سردبیر روزنامه «آفتاب یزد» در تهران که این بیانیه را تأیید و از آن حمایت میکند. آقای بنی صدر مطلع هستیم که شما منتقد این بیانیه هستید. موارد ایراد شما در این بیانیه چه هستند؟ کسانی در توجیه بیانیه صحبت کردند. بعضی موافق، بعضی مخالف، بعضی هم از دید ولایت مطلقه در آن نگریستند. آنهایی که در موافقت آن صحبت کردند، به طور عمده صحبت و استدلالشان این است، که زمانی میرسد در رویارویی که باید مذاکره کرد و بنابراین آقای موسوی حق دارد که بیانیههای دهد و شرایطی را پیشنهاد کند و طرف مقابل را دعوت کند بر سر آن پیشنهادها به تعامل مقایسه هم میکنند. مثلاً میگویند که درآفریقای جنوبی هم همین طور شد و از طریق مذاکره به حذف تبعیض نژادی دست یافتند. اگر از مقایسه بگذاریم، این سوال مطرح هست، شما مذاکره را علی الاصول در روند مبارزه میپذیرید یا اساساً نه؟ اصل قضیه همین جا است. مقایسه صوری نباید کرد، باید مقایسه واقعی کرد. در آفریقای جنوبی ماندلا و سیاهان بر یک موضعی که حق بود، که آن مخالفت با تبعیض نژادی و برابری انسانها در حقوق بود، سر آن استوار ایستادند، معامله نکردند و عقب هم ننشستند. طرف مقابل به این حرف تسلیم شد. آن وقت پای مذاکره به میان آمد، برای اینکه از رژیم تبعیض نژادی عبور بشود به رژیم دموکراتیک که یک انسان، یک رأی. مورد ایران هم، همین است. حالا چون صحبت از آقای موسوی است، ایشان بنا را گذاشت بر اینکه در این انتخابات تقلب شده و این حکومت نامشروع است. حتی وقتی که آقای خامنهای گفت انتخابات تمام شد، یک کتاب سیصد و هفتاد و چند صفحهای انتشار دادند، در جهت تفسیر این تقلباتی که در انتخابات شده است. خب حالا ایشان آمده است و بیانیه میدهد که میگوید، دولت باید در برابر مجلس مسئول باشد، در برابر قوه قضایه مسئول باشد و دست حمایت آقای خامنهای هم پشتش نباشد. وقتی شما این را بگویید، یعنی این حکومت را مشروع میدانید. چون اگر این حکومت قانونی و مشروع نباشد، معنی نمیدهد که شما بخواهید که در برابر مجلس مسئول شود. ولی اگر از یک وجهی بخواهیم این مسأله را با آنچه در آفریقای جنوبی بود مقایسه کنیم، شاید آنها میتوانستند بر روی حقی که مشخص بود بایستند، چون تبعیض نژادی یک امر معین بود. ولی در ایران مشکلات زیاد و مطالبات زیادی هست. شاید به این نتیجه رسیدند که به دست آوردن همهشان یکباره ممکن نیست و مجبورند برای بدست آوردن بعضی از حقوق خودشان تعاملی کنند. این میتواند تفاوت ایران با آفریقای جنوبی باشد که اینها عقب نشینی را بپذیرند. البته اگر شما اصل مذاکره را قبول داشته باشید! مذاکره جای خودش را دارد و آن زمانی است که شما برحق بایستید. وقتی طرف مقابل تسلیم حق شد، آن وقت ترتیب انتقال از ناحق به حق باید از طریق مذاکره انجام بگیرد و طبیعی است که با خشونت نباید انجام بگیرد. کسی قیم مردم نیست. نه آقای موسوی قیم مردم است، نه من، نه شمایی که از من سئوال میکنید. مصلحت چه میشود، اگر رهبری معنی داشته باشد؟ معنی ندارد، چون مردم خود در صحنه هستند. اگر از ۲۲ خرداد شما حساب کنید، الان ما در ماه هفتم هستیم. اگر دو هفته قبلش را هم حساب کنیم، ما عبور کردهایم به ماه هشتم. ملتی که هفت ـ هشت ماه است که در جنبش هست، و بهتدریج شعارهای خود را نقد کرده و رسیده است به این که ولایت فقیه را هدف بگیرد، به این مردم نمیشود گفت که نمیفهمند، نمیدانند چه میخواهند. آقای بنی صدر کسانی هم که به شما رأی داده بودند، در ایران تظاهرات میکردند و آنجا هم درگیری بود. ولی وقتی که حکومت شروع به خشونت کرد، شما دیگر ادامه ندادید. اولاً که من مردم را به استقامت خواندم. اینهایی که شما میگویید هیچکدام حقیقت ندارد. من مردم را به استقامت خواندم. چرا خودم آمدم؟ برای اینکه به صحنه اصلی جنگ آمدم. به مبارزه آمدم. یک روابط پنهانی میان کودتاچیان خرداد ۶۰ و دستگاه ریگان به وجود آمده بود که جنگ را میخواستند ادامه بدهند، پس کودتا کردند. من اگر در ایران میماندم، اولاً اگر هیچ اعتراض نمیکردم و به همان نق زدنها بسنده میکردم، رئیس جمهور هم میماندم. اگر نه، میتوانستم درایران زندگیام را بکنم، در کنار. نه، شما اعتراض داشتید. همین الان هم آقای موسوی هم اعتراض دارند. اعتراض با اعتراض فرق دارد. زمانی شما اعتراض میکنید و میگویید من در چارچوب این نظام هستم. زمانی هم هست که شما اعتراض میکنید و میگویید من این چارچوب را قبول ندارم. آن زمان اینها با قدرت خارجی سازش کرده بودند. در انتخابات مجلس تقلب کرده بودند و میخواستند جنگ را ادامه بدهند. استقلال ایران در میان بود. من از ایران خارج شدم، برای اینکه بتوانم با این رژیم مبارزه کنم و موفق هم شدم. برای این که روزی که من از ایران خارج شدم، گفتم من برای افشای روابط ارگانیک میان خمینیسم و ریگانیسم به خارج آمدم. در افشای این رابطه هم موفق شدم.
در رابطه با بیانیه اخیر میرحسین موسوی نظر مجتبی واحدی، سردبیر روزنامه آفتاب یزد در تهران را هم جویا شدهام: همین بحثی که آقای بنی صدر دارند. شما فکر میکنید چه پاسخی وجود دارد؟ من سخنگوی آقای مهندس موسوی نیستم. ولی درکی که از دیدگاههای ایشان دارم، که آن دیدگاه را خودم هم دارم، این است که مشکلات را بیش از این که ناشی از این انتخابات بدانند، ناشی از شخص آقای احمدینژاد میدانند و معتقدند که مشکلات انتخابات هم ناشی از آقای احمدینژاد است. یعنی ما در همین کشور با همین سیستمها بارها انتخابات داشتهایم. اما و اگرهایی هم در آن بوده است، ولی نه به شدت و حدت این دفعه. خب منتقدان بیانیه هم همین را میگویند. آنها میگویند که این دولت آقای احمدینژاد به رسمیت شناخته شده است! به نظر من برداشت آقای مهندس موسوی و خیلی از اصلاحطلبان این است که اگر حمایت ویژهای از آقای احمدینژاد نشود، سیستمهای قانونی داخل خود کشور، این دولت را ساقط قانونی خواهند کرد. یعنی با استفاده از اختیارات مجلس و قوه قضایی ایشان را برکنار خواهند کرد. من تلقیام این است. به نظر شما ایشان تاکتیک برخورد با آقای احمدینژاد را عوض کردند و شما این را عقبنشینی نمیبینید! نه اینکه به طور کلی من عقبنشینی را خیلی چیز بدی بدانم. خیلی از اوقات در تاکتیک و حتی در استراتژی هم میشود تغییر ایجاد کرد. آن مهم نیست. اما من وقتی این بیانیه را که خواندم، اصولاً آن را عقبنشینی حتی از مواضع سابق نمیبینم. تلقی من این است که آقای موسوی خواسته است برساند که مشکل مدیریت آقای احمدینژاد است. همان مدیریتی که آقای محسن رضایی نیز گفت که اگر تداوم پیدا کند، کشور به مرحلهی سقوط میرود. آقای محسن رضایی این را در اولین مصاحبهی تبلیغاتیاش گفت. بخشی از مخالفان هم این ایراد را طرح میکنند که جنبش سبز در مقابل ادامه خشونت حاکمیت هم مقاومت میکرد. اگر هم هزینه میداد، ولی در نهایت حکومت بود که زیان میکرد و آقای موسوی به این ترتیب نظام را نجات داده است! این که اصلاً اشکالی ندارد. آن هم از دیدگاه کسانی که عمومأ اگر هم در این مدت همزبانی با آقای موسوی و آقای کروبی کردند به خیال سرنگونی بوده است، خب این اشکالی ندارد. به نظر من اگر جداسازی سقف بوده است، اشکالی ندارد و شاید لازم هم بوده است. البته من اعتقاد دارم که بعضی از آقایانی که خودشان را حامی دولت میدانند، بیشتر به براندازش نزدیک و شبیه هستند تا آقای موسوی و کروبی. برای اینکه این آقایان هیچکدامشان هیچ تلاشی نکردند، سیلی نخوردند، زحمتی نکشیدند. نه تنها برای انقلاب، بلکه تا شش سال پیش اصلاً اسمی ازشان نبوده است. ولی آقای موسوی و آقای کروبی و آقای خاتمی و دوستانشان و آقای هاشمی رفسنجانی و اینها، از سالهای قبل از انقلاب تلاش کردند. حالا آقای خاتمی کمتر. ولی اگر از نظام هم فاصله بگیریم، مخالفان دولت آقای احمدینژاد هم همین استدلال را دارند که ادامهی وضعیت فعلی نه منجر به تضعیف جنبش سبز، بلکه در نهایت منجر به سقوط دولت میشد. در حالی که اگر این بیانیه دعوت به مصالحه و تعامل باشد، در طی این مدت جنبش سبز ممکن است دچار رکود و سکون شود و از این راه تضعیف شود! ببینید اشکالی که آن دوستان ندیدهاند، این است که به فرض سرنگونی، هزینه سرنگونی توسط چه افرادی پرداخت خواهد شد؟ خانوادههای ایرانی که بچههایشان دارند صدمه میخورند! حالا یا به قول آقایان آن طرف یا اغوا میشوند یا اصلاً به هر دلیلی. هزینهی آن را چه کسی پرداخت میکند؟ یکی از مشکلات ما در ایران همیشه در جناحها این بوده است که همیشه نگاه میکردند، ببینند چه کار کنند که جناح مقابل سقوط کند. هیچوقت فکر نکردند که چه کار کنیم که خودمان برویم بالا! این اشکال بزرگی است. اصلاً ما چرا باید نگاه کنیم که چه بکنیم که دولت سقوط کند؟ من میگویم باید کاری کنیم که خودمان را اثبات کنیم. ببینید، سقوط اخلاقی به نظر من الان تا حدود اتفاق افتاده است و باید فکری برای این قضیه کرد. این عده که ناچار مییشوند هر اهانتی بکنند و در سخنرانی عبارت مستهجن و زشت به کار برند، این نوعی سقوط است که انجام شده. اگر از من میپرسید، من میگویم که سقوط انجام شده است. معنای سقوط حتمأ این نیست که دولتی سرنگون شود. نه آقای موسوی و نه آقای کروبی چندان هم دنبال سقوط این دولت نبودند. اصلاً با شروع دولت مسأله داشتند و الان هم تداومش را به نفع کشور نمیدانند. و من ادعا میکنم، این دیدگاه اگرچه توسط بعضی افراد بروز داده نمیشود، ولی بسیاری از اصولگرایان هم تداوم فعالیت این دولت را اصلاً به نفع کشور نمیدانند. و آقای احمدینژاد هم هیچ نشانهای از خود بروز نداده که مدیریتش عوض شده است. پس میخواهم بگویم، این که میگویند به نفع کشور نمییدانند، فقط آقای کروبی و آقای موسوی و جناح سبزیها نیستند، فقط آقای رفسنجانی نیست. بسیاری از اصولگراها هم قبول ندارند و اعتقاد دارند که این دولت تداومش به نفع کشور نیست. در واقع میخواهم بگویم که اصلاحطلبان هیچکدامشان دنبال این نبودند که دولت را از طریق خشونت برکنار کنند. اولاً میگویند پایهگذاری این دولت محل تأمل است و باید بحث شود، که حالا حاکمیت آن را نپذیرفته است. الان آقای مهندس موسوی میگوید اصلاً بسیار خب. فرض کنید یک مرحله عقبنشینی است. مگر نمیگویید که انتخابات تمام شده است؟ انتخابات تمام شده است، پس بیایید به وضعیت قانونیتان رسیدگی کنید و ببینید این دولت کفایت ادامه کار دارد یا ندارد! |
نظرهای خوانندگان
با کمال احترام به آقای بنی صدر و ابراز یقین نسبت به حسن نیت ایشان. اما به نظر می رسد ایشان بعد از این همه سال تجربه، مسائل بسیار پیچیده ی اجتماعی ایران را می خواهند با ابزار ساده ی صرفن ریاضی و منطقی تحلیل کنند. بله آشکار است که قائل شدن به عدم مشروعیت دولت بطور منطقی با بند یک پیشنهادات موجود در بیانیه آقای موسوی همخوانی کاملی ندارد. اما در تحلیل این بیانیه، همانطور که آقای واحدی هم تا حدودی شکافتند مسئله را، ابعاد و جوانب دیگری نیز دخیل است. نکته این است که تمکین هر یک از شروط اعلام شده از سوی موسوی قدمی بسیار بزرگ در راه کسب مطالبات مردم است. کشاندن کشمکش به سمت دو قطبی حق و باطل، که از سخنان آقای بنی صدر اینگونه استنباط می شود، به نظر من نه واقعی است نه سودمند به حال مردم. جریان های درگیر در بحران ایران شامل چندین طیف فکری و اجتماعی با خواست ها و اعتقادات متفاوت می باشند. از صفر و یک کردن شرایط بهره ای نصیب مردم و کشور نمی شود.
-- نیما ، Jan 5, 2010 در ساعت 09:31 PMابوالحسن بنی صدر به نظر من بعضی وقت ها سفسطه می کند و بعضی وقت ها یش از حد از مواضع خودش دفاع می کند. گاهی حتی تا حد اغراق. اما وقتی منصفانه نگاه بکنی در این سی ساله هیچگاه بخاطر مصلحت حقیقت را فدا نکرده. شاید دلیل اینکه خیلی ها هم باهاش مسئله دارند همین باشه. کوتاه نمیاد. حالا این از نگاه سیاسی خوب باشه و مفید باشه نمی دانم.
-- بدون نام ، Jan 5, 2010 در ساعت 09:31 PMآقای بنی صدر عزیز, چرا مذاکره ومصالحه در گفتار شما نمیباشد؟ لطفاً پاسخ دهید چرا هموطنانِ عزیزم را در داخل کشور هزینه میکنید؟
-- Ali ، Jan 5, 2010 در ساعت 09:31 PMنیما می گوید آقای بنی صدر بعد از این همه سال تجربه، مسائل بسیار پیچیده ی اجتماعی ایران را می خواهند با ابزار ساده ی صرفاً ریاضی و منطقی تحلیل کنند، البته با کمال احترام . در واقع نیما می خواهد بگوید مسائل بسیار پیچیده ی اجتماعی ایران را که آقای بنی صدر بعد از سی سال نفهمیده او فهمیده است، نیما از همان ابتدا با تخریب خود در خروج از رابطهٌ حقوقی شروع کرده است. نیما بنظر می رسد که توجه به چند اصل ندارد: تا ثابت وجود نداشته باشد نسبی معنی نمی یابد که دراینجا ثابت حقوق انسان است که غیر قابل تجزیه می باشند و تجاوز و یا صرفه نظر از یکی تجاوز و صرفه نظر از تمام آنهاست، اصل تا نباشد فرع نیز قابل تصور نیست، در مقابل اصل اصل قرار میگیرد و در مقابل فرع فرع، دراینجا اصل ولایت فقیه تجاوز به اصل حاکمیت مردم است؛ آنچه در اینجا ثابت است، غیر قابل انتقال است و جایگزین ندارد، اصل است حق خلیفه الللهی(= حق رهبری خود در تصمیم گیری) است و ولایت فقیه تجاوز آشکار به این اصل ثابت است. آقای موسوی در این بیانیه و در تمام مدت قبل و بعداز نمایش انتخاباتی ٢٢ خرداد، استراتژی شکست را انتخاب کرده است، زیرا اصلاح در یک نظام بسته امکان پذیر نیست و محل عمل
-- محمدرضاراعی ، Jan 5, 2010 در ساعت 09:31 PMسیاسی در محدودهٌ این نظام بسته نیست بلکه فضای باز جامعه و حقوق آن است. مقاومت آقایان موسوی و کروبی قابل تحسین
است ولی تا از محدودهٌ ولایت فقیه بیرون نیایند محکوم بشکست اند، اگر جنبش مردم ایران این رژیم را سرنگون کند به کسانی که
استراتژی شکست را انتخاب کردهاند، از گذشتهٌ خود در این رژیم انتقاد نکرده اند، خامنه ای و سران سپاه را آمرین تمامی تجاوزات و جنایات معرفی نکرده اند و .... بهایی نخواهد داد.
خدایا این ارث هزاران ساله ما ایرانیان را که پندار و گفتار و کردار نیک است را در باور ما ایرانیان قرار بده.هر کسی حق دارد در مورد هر مسئله نظر خودش را بدهد، آقای بنیصدر هم این حق را دارد، یا نظرش غلط است خب تجربه اثباتش میکند و با اوست تا علت اشتباه خویش را بیابد و آنرا تصحیح کند. دوستانی که نظری دیگر دارند باید بتوانند بظرشان را بدهند اگر تجربه ثابت کرد اشتباه میکنند خب بر آنها است علت اشتباه خود را دریابند و تصحیح کنند. مبارزهی که در آن آزادی اندیشیدن نیست، آزادی بیان نیست، مبارزه برای چی است رساندن کسی به قدرت به جای کسی دیگر؟ آیا این حرف که نظر ندید این ملت ایران را بازی گرفتن نیست؟ ملت ایران در تجربه فعلی احتیاج به شکستن سانسور دارد. نظرها را میشنود و بهترین آنها را که خود تشخیص میدهد انتخاب میکند. با سپاس از آقای بنیصدر که نظر خویش را دادند، امیدوارم نظرات دیگران را بدون سانسور بشنوم. با تشکر از رادیو زمانه و دیگرانی که در این مورد و در موارد دیگر نظر خود را میدهند و خود را از خود سانسوری و ایران را از سانسور آزاد میسازند. شاد باشید. حمید
-- حمید ، Jan 5, 2010 در ساعت 09:31 PMبا سلام
-- hadi ، Jan 5, 2010 در ساعت 09:31 PMاز نوشته های بالا و همچنین نامه آقای سحابی چنین برمی آید که این هموطنان گرامی ازاصل معامله و کوتاه آمدن و مصلحت و... دربرابر قدرتی مسلط پیروی می کنند. کوتاه آمدن و تعامل در این مورد عملا به معنای تمکین به زورگوئی می باشد. نکته جالب اما این است که این کوتاه آمدن با ابزار مصلحت درمورد "آزادی" که به زعم آقای بنی صدر تمامیت انسان درآن نهفته هست می باشد. سئوال ازاین هم وطنان عزیز این است که درصورتی اموال شخصی ومستقیم آنان مورد معامله می بود، آیا بازهم بنابر مصلحت کوتاه می آمدند؟ یااینکه باتمام قدرت برسر"حق" خویش می ایستادند؟ این برخورد برمی گردد به جهان بینی انسان. آقای بنی صدر ارزشی را که برای آزادی قائل می باشد ارجحیت دارد بر اموال ودارائی های مادی. امیدوارم بازبانی عامیانه توانسته باشم کمی نظرم را روشن گفته باشم.
آقای موسوی فکر می کند تا چه جائی می تواند بازورگوی زور به دست معامله کند؟ فضاو مرز و چگونگی معامله را چه کسی تعیین می کند؟ مسلط، یا زیر سلطه؟ من می توانم بگویم تااینجا آمده ام و غلط کردم. اما دیگر نمی توانم توجیه کنم که بااین بازی ها خواهم توانست بر زورگوئی چیره گشته و آن را مهار نمایم.
به نظر من آقای موسوی با اطلاعیه شماره 17 عمل شریفی را کردند وآن این است که این چنین اعلام کردند که ازاین پس دیگر با جنبش سبز قطع رابطه کرده است. واین موضوعی است که به نظر من می بایستی مدتها پیش انجام می داد. ازاین لحاظ باید ازایشان قدردانی نمود.
خدایا این ارث هزاران ساله ما ایرانیان را که پندار و گفتار و کردار نیک است را در باور ما ایرانیان قرار بده.هر کسی حق دارد در مورد هر مسئله نظر خودش را بدهد، آقای بنیصدر هم این حق را دارد، یا نظرش غلط است خب تجربه اثباتش میکند و با اوست تا علت اشتباه خویش را بیابد و آنرا تصحیح کند. دوستانی که نظری دیگر دارند باید بتوانند بظرشان را بدهند اگر تجربه ثابت کرد اشتباه میکنند خب بر آنها است علت اشتباه خود را دریابند و تصحیح کنند. مبارزهی که در آن آزادی اندیشیدن نیست، آزادی بیان نیست، مبارزه برای چی است رساندن کسی به قدرت به جای کسی دیگر؟ آیا این حرف که نظر ندید این ملت ایران را بازی گرفتن نیست؟ ملت ایران در تجربه فعلی احتیاج به شکستن سانسور دارد. نظرها را میشنود و بهترین آنها را که خود تشخیص میدهد انتخاب میکند. با سپاس از آقای بنیصدر که نظر خویش را دادند، امیدوارم نظرات دیگران را بدون سانسور بشنوم. با تشکر از رادیو زمانه و دیگرانی که در این مورد و در موارد دیگر نظر خود را میدهند و خود را از خود سانسوری و ایران را از سانسور آزاد میسازند. شاد باشید. حمید
-- حمید ، Jan 5, 2010 در ساعت 09:31 PMبا سلام به دوستان عزیز، در مورد کامنت ها چند نکته بنظرم لازم است که مطرح شود:
1. باید با خود و مردم صادق بود و صداقت به ما حکم میکند که در زمان خواندن و فهم بیانیه آقای موسوی آنرا از صافی ها و فیلترهای ساخته قدرت عبور ندهیم و آنرا آنگونه که هست فهم کنیم. وقتی بیانیه را اینگونه بخوانیم و بعد آنرا با بیانیه های قبلی ایشان که دولت احمدی نژاد را دولت تقلب بزرگ و کودنا و در نتیجه غیر مشروع میخواندند، میبینیم که بر خلاف اعلامیه های قبلی در این اعلامیه ایشان تلویحا دولت کودتا را برسمیت شناخته و در خواست اولیه مردم که با شعار " رای من کو؟" را نقض کرده اند. و این در فرهنگ سیاسی هیچ معنی ندارد جز عقب نشینی. بنا بر این شما نمیتوانید بر بنی صدر بتازید که چرا این واقعیت را بیان و انتقاد کرده. انتقاد بر آقای موسوی وارد است که چرا از حداقل درخواست مردم ( البته ماهها میباشد که مردم از این حداقل عبور کرده اند و در عاشورا با نشاندن آقای خامنه ای کنار یزید، وجدان عمومی حکم سرنگونی ایشان و نظام ولایت مطلقه فقیه را صادر کردند.) نیز صرفنظر کرده اند. رای دهندگان به ایشان، چنین اختیاری را به ایشان نداده بودند و از نظر قانونی نیز وکیل حق ندارد بر خلاف نظر موکل عمل کند.
شما میتوانید بگویید که آقای موسوی با اینکارشان دست به مانور زده اند تا دست رژیم مافیایی را رو کنند. میتوانید بگویند اینکار را انجام داده اند تا در جبهه محافظه کاران اختلاف بیاندازند و یا قصد خریدن زمان داشته اند و یا دلایل دیگر که هر روز آنها را میشنویم. ولی شما نمیتوانید بگویید که ایشان عقب نشینی نکرده اند و بنا براین نمیتوانید از بنی صدر انتقاد کنید که چرا امر واقع شده را بیان و انتقاد کرده اند. این شرط انصاف و صداقت نیست. شاید ندانید ولی برای بنی صدر هدف از فعالیت سیاسی نه قدرت که آزادی میباشد و به همین علت رابطه تنگاتنگی وجود دارد بین هدف و وسیله. در این رابطه هدف وسیله را توجیه نمیکند، بلکه در آن ابراز و آشکار میشود. بهمین علت است که گفتن حق و تکرار آن ارزش و وظیفه میشود و بنا براین مصلحت نمیتواند بر خلاف رایج آن، که همیشه بیرون حق واقع میشود و نقش سلاخی کردن حقیقت را به گردن میگیرد، باشد، بلکه بهترین روش رسیدن به حق و حقوق میشود.
باین علت است که بنی صدر حق ندارد بنام مصلحت ساخته قدرت یا سکوت کند و یا حمایت. ایشان تا جایی که آقای موسوی بر حق بایستند از ایشان حمایت کرده اند. ولی هر جا آقای موسوی پایشان را از حق و حقوق خارج بگذارند، نه فقط ایشان که همه ماوظیفه داریم که از آن انتقاد کنیم. تجربه آقای خمینی را هیچوقت نباید فراموش کنیم. هر وقت ایشان امری خلاف حق را بیان و یا عمل میکرد و بعضی صداها باعتراض بلند میشد، صداهای بسیار بیشتری فریاد میشد، که نگویید زیرا که امام منظور دیگری داشتند، اینگونه انتقادها در مصلحت انقلاب نیست و امام عرفان خالص هستند و هیچ عطش قدرت در ایشان نیست و...و..و دیدیم که چه شد. دوستان! مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود. هیچوقت نباید به بهانه هیچ مصلحتی از نعمت و وظیفه انتقاد کردن، خود محروم کنیم.
2. بنی صدر هیچوقت با اصل مذاکره مخالف نبوده، با شیطان هم میشود مذاکره کرد، ولی زمانی که از ناحق دست کشیده باشد. ایشان تا آنجایی که من میفهمم، تنها با نوعی از مذاکره مخالفند که در آن حق و حقوق مردم مورد مصالحه و سازش قرار گرفته و بنا ر این قربانی شود.
-- محمود دلخواسته ، Jan 5, 2010 در ساعت 09:31 PM3. اگر شما فقط یک مورد را ذکر کنید که در آن بنی صدر مردم را هزینه کرده باشد، بسیار ممنون خواهم شد. نه دوست عزیز این اصلاح طلبان بودند که بعلت پذیرفتن قوانین و قواعد قدرت، در عمل مردم را هزینه کردند. مگر آقای خاتمی یادمان رفته که با رای اعتراضی ایرانیان انتخاب شد، ولی در بازی قدرت و در نتیجه با محروم کردن مردم از عمل در فضای سیاسی، هم اعتراض دانشجویان را بعد از بستن روزنامه سلام، محکوم کرد، هم حرف از اصلاح قانون اساسی را خیانت خواند، هم مهر تایید بر انتخابات پر از تقلب مجلس و بعد ریاست جمهوری که احمدی نژاد را ر سر کار آورد، زد و خلاصه اینکه رئیس جمهور منتخب مردم تبدیل شد به تدارکاتچی. در نتیجه 12 سال فرصت از دست رفت، مافیاهای نظامی - مالی قدرت را کاملا بدست گرفتند، بر فقر و بیکاری و اعتیاد آنقدر افزوده شد که ایران مقام اول را در مصرف مواد مخدر و فرار مغزها پیدا کرد و در کل، تولید و مصرف انواع خشونت در جامعه بشدت اوج گرفت.
دوست عزیز اینها هزینه های وحشتناکی نیست که بر مردممان تحمیل شده اند؟ بنی صدر چه نقشی در تحمیل این هزینه ها داشته؟ تنها کاری که بنی صدر در اینمورد انجام داد اینبود که از اول پیش بینی وقوع این امور را کرد، هشدارها را داد و راه حلها را پیش پا نهاد. کمی انصاف!
کامنت نیما نمونه ای از ذهن توجیه گر است که مثل اصلاح طلبان گمان می کند که اگر شناگر خوبی باشیم و در عین حال زیرکی (مهارت تاکتیکی) داشته باشیم می توانیم کمی از توقعات مردم را برآورده سازیم. ایشان توجه نمی کنند که این انسان است که با تغییر خود می تواند جامعه را عوض کند، با بازی های زیرکانه و تاکتیکی و شرکت دربازی های قدرت نمی توان ابتکار عمل را بدست گرفت. کسانی مثل آقای بنی صدر می دانند که قدرت را از طریق مقاومت و نه سازش و ایستادن بر روی حقوق می توان از محوریت انداخت. قدرت تنها در صورتی که ما او را بپذیریم و همه مسائل را در رابطه با او ببینیم در روابط وجود می یابد و دشمن خود را ما می داند و می تواند بحیات ادامه دهد در غیر اینصورت از بین می رود. ذهنهای توجیه گر دنیای داشتنی و ذاتی بودن حقوق انسان را واقعیت نمی دانند و از نظرشان واقعیت یعنی همین روابط قوا که صورت مسئلهٌ نیز بوسیله متسلطین تعیین میشود. این توجیه گران راه حل را در سازش می یابند و این را دیپلماسی می دانند، مقاومت در مقابل قدرت را با وجود شکست انتخاب نمی کنند و سازش و تطبیق بیشتر با قدرت را اختیار می کنند. نیما می گوید تمکین هر یک از شروط اعلام شده از سوی موسوی قدمی بسیار بزرگ در راه کسب مطالبات مردم است. ایشان فکر می کند که تقدم و تأخر در حقوق و مطالبات وجود دارد و زمان بندی و مرحله ای کردن کار اساسی است. بقول آقای بنی صدر زمان عمل به حقوق بلافاصله بعد از تجاوز به آن است و به مراحل و بعد واگذار کردن افراط گری است زیرا حقوق ذاتی و صرفه نظر نکردنی است. در مورد خیر و شر کردن و یا مانیکِایسم، نیما را می توان به کتاب سیراندیشه در سه قاره آقای بنی صدر رجوع داد که بصورت مجانی در تارنمای ایشان موجود است. حقوق انسان خیرند و انسان حقوق مدار آزاده است ولی بعلت آلودگی اکثریت قریب باتفاق انسانها به قدرت، نمی توان جبههٌ خیر و شر ساخت و با این جبهه سازیها شر و شیطان را محور کرده و در کارمان دخالت می دهیم. اما در مقابل رژیمی که بجای انسان نظام را مقدس می کند یعنی اسطوه و بت می کند باید فصل مشترک نیافت و بر کرامت انسان و حقوق او ایستاد تا از خود بیگانه نشد. اگر با بت ولایت فقیه و قدرت سازش کنیم، او از این برسمیت شناختن استفاده می کند و از خود ما سلب مشروعیت می کند، چنانکه پس از اعلامیهٌ آقای موسوی کردند و برایش خط و نشان کشیدند.
به گمان من اگر مسائل سیاسی را به "حق" و "باطل" بسپاریم از آن راه حل سیاسی در نمی آید. چون هر طرف خود را حق می داند و دیگری باطل. اینجاست که مسائل را حسینی-یزیدی هم کردن، اشتباه است.
اتفاقن فکر کنم اگر طبق طرح شش ماده ای زیر دولت به رسمیت شناخته بشود ، در دراز مدت به نفع کشور و مردم است.
باید به این دور باطل که در کشور ما همیشه یه عده حکومت کرده اند، و یکی عده با آن مبارزه؛ پایان داده بشه. باید یاد بگیریم با هم کار کنیم و در کنار هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم. اگر طبق طرح زیر بتوانیم انتخابات بعدی مجلس را "آزاد" برگزار کنیم، مبارزات و جانفشانی های صد ساله این ملت به نتیجه رسیده است. (در عراق و افغانستان که بعثی ها و طالبان را به بازی نگرفتند، هنوز آدمکشی و جنگ ادامه دارد.)
اما طرح شش ماده ای که تمام طرف ها را در نظر گرفته و با اندکی فشار می توان آن را به اجرا گذاشت:
1) استعفای فقهای شورای نگهبان و انتصاب اعضای جدید شورای نگهبان توسط رهبر از بین فقهای بیطرفی که مراجع تقلید معرفی می کنند (هر مرجع یک نفر) .
2) به رسمیت شناختن ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد و انتصاب آقای موسوی به معاونت اولی رئیس جمهور و آقای کروبی به عنوان وزیر کشور توسط آقای احمدی نژاد.
3) تشکیل یک شورای مشورتی ملی برای هئیت دولت از رهبران احزاب، نهادهای مدنی، و شخصیت ها و نخبگان که توسط مجمع تشخیص مصلحت پیشنهاد می گردد.
4) اعلام عفو عمومی و امکان بازگشت بدون دغدغه هموطنان خارج از کشور.
5) برگزاری انتخابات آزاد مجلس شورا (در زمان مقرر یا زودتر) با نظارت شورای نگهبان جدید.
-- آرش ، Jan 6, 2010 در ساعت 09:31 PM6) اصلاح قوانین موجود برای تضمین حقوق شهروندی توسط مجلس جدید.
علی آقا، آقای بنی صدر هموطنانِ عزیز را در داخل کشور هزینه نمی کند؛ بلکه آنهایی هزینه می کنند که مردم را برای چانه زنی
-- میرزا ، Jan 6, 2010 در ساعت 09:31 PMلازم دارند و استفادهٌ ابزای می کنند و خود را نخبه میدانند. مذاکره و مصالحه را مثل ماندلا میکنند که بروی حذف آپارتاید ایستاد و زمانی که سفید پوستان رفع آپارتاید را پذیرفتند، توافق را پذیرفت. آقای خمینی سه بار در سال های ١٣٦٣ و ١٣٦٧ از آقای بنی صدر خواست که به ایران برگردد و حکومت را بدست گیرد. جواب آقای بنی صدر این بود که شما(=آقای خمینی) در رادیو و تلویزیون بیایید از مردم رسماً معذرت خواهی کرده و اعتراف کنید و به حوزه برگردید، تا مردم خود مملکت را بدست گیرند و اداره کنند. مذاکره و مصالحه در رژیم و نظام بسته، بمعنی برسمیت شناختن حاکمان است و در محدودهٌ رژیم ماندن است؛ این گونه مذاکره و مصالحه یعنی پذیرش استراتژی شکست و سازش با آن و شکست خوردن از آن. در گفتار آقای بنی صدر، شفافیت هست زیرا حقوقی است و خالی از بازی های مصلحت است. در مبهم بودن گفتار اصلاح طلبان همین بس که تا بحال نتوانسته اند اصلاح در این رژیم را تعریف و مشخص کنند و در زمان قبل از ٢٢ خرداد مجبور شدند اصلاح(= تصحیح ساختار نظام) را در انقلاب(= تغییر نظام) تعریف کنند. تنها در گفتار حقوقی مثل گفتار آقای بنی صدر است که می توان توافق کرد، برای آنکه منسجم و خالی از تناقص و تضاد است. در گفتار های غیر حقوقی مصلحت در بیرون از حقوق قرار می گیرد و نمی توان نه توافق کرد و نه تعریف مورد قبول همه یافت. هر کسی مصلحت را در رابطه با منفعت خود تعریف می کند و درگیری منافع و جنگ هفتاد و دو ملت بوجود می آید.
اقای بنی صدر سال ها است که در محور زمان و مکان موضوع های سیاسی ایران هستند. ایشان مجددا دارند از کشف بند ناف مشترک خمینسیم و ریگانیسم صحبت می کنند بدون این که اصلا به موضوع روز ایران ربطی داشته باشد. سپهر
-- سپهر ، Jan 6, 2010 در ساعت 09:31 PM--------------------------------------------------------------------------------
خانم یا آقای بدون نام!
-- محمدرضاراعی ، Jan 6, 2010 در ساعت 09:31 PMمیگوییدکه ابوالحسن بنی صدر به نظر من بعضی وقت ها سفسطه می کند. لطفاً مثال بزنید. آقای بنی صدر در انتخابات اول
ریاست جمهوری که تنها انتخابات بدون نظارت و دخالت شورای نگهبان است و ولی فقیه بجز مورد آقای مسعود رجوی و احتمالاً یکی دو مورد دیگر در صلاحیت نامزدها نقش نداشت، به شرط چاقو به میدان آمد و گفت هر چه می گوید، عمل می کند. از آنزمان تابحال بجز راست نگفته است و در تابستان سال شصت درکتاب خیانت به امید به اشتباهات خود اعتراف کرده است، کاری که هنوز بسیاری از دست اندر کاران سابق رژیم جمهوری اسلامی ایران نکرده اند. در زمان جنگ با عراق بخاطر اینکه جنگ کاشانی مصدق تکرار نشود در مقابل آقای خمینی کوتاه آمد و در این کتاب این کار را مصلحت بیرون از حق دانسته و از خود انتقاد می کند. انتخابات پر از تقلب مجلس اول را با وجود اینکه خود وخبرنگارانش در روزنامهٌ انقلاب اسلامی افشا می کنند، بخاطر فشار خمینی و جلوگیری از اختلاف خود افتتاح می کند و در این مورد از خود انتقاد می کند. از همان روزهای اول ورود به ایران در موارد مختلف به آقای خمینی اعتراض می کند از زمانی که شروع به نوشتن گزارش روزانهٌ رئیس جمهوری می کند و عکس العمل های آقای خمینی در مقابل گزارشها را می بیند، متوجه میشود که پشت تمام قدرت طلبی ها و بحران سازی ها خود آقای خمینی قرار دارد و اعتراض بی فایده است؛ مقاومت ایشان در مقابل ولی فقیه شروع می شود و مصلحت جای خود را به ایستادن بر روی حقوق، افشای شکنجه و زندانهای متعدد، رد بیشنهاد آقای خمینی در محکوم کردن احزاب وسازمانهای سیاسی، اعلام جرم نسبت به قرارداد خائنانهٌ الجزایر و گروگانگیری، غیر قانونی اعلام کردن انتصاب رئیس قوه قضائیه....وکوتاه نیامدن در مقابل ولایت فقیه متخلف به قانون اساسی می دهد. ایشان با بیش از یازده میلیون رأی (بیش از٧٧ در صدر آرا) رئیس جمهور میشود و زمان کودتا و بر کنار زدنش با آوردن سپاه پاسداران از جبهه های جنگ به تهران درخرداد ١٣٦٠ بیش از بیست میلیون ایرانی بنابر نظر سنجی همان موقع طرفدار او بودند. بقول پیامبر بهترین شما توبه کاران اند و آقای بنی صدر از توبه کاران است. قدر او را بدانیم که او هم پاک است، هم ایران دوست، هم تعریف کنندهٌ مرام آزادی، هم افشا کنندهٌ دینها و مرامهای قدرت، هم موٌلف اصول راهنمای اسلام که در ایران و تمام کشورهای اسلامی سانسور است، هم صاحب برنامهٌ اقتصادی و سیاسی برای ایرانی آباد که این برنامه اقتصادی تا بر روی کار آمدن آقای رجائی باجرا گذاشته شد و برای اولین بار در ایران معاصر خرج خانواده های ایرانی از دخلشان با یک شغل بیشتر شد،هم... . ایشان ارتش ازهم پاشیده را سازماندهی کرد و توانستیم جنگ ایران و عراق را برنده شویم که با کودتا علیه او جنگ را ادامه دادند و با بیش از یک میلیون کشته در ایران، آنرا باختند.
آقای بنی صدر سیاست جدید ایران پس از مشروطیت تا کنون را به خوبی میشناسد. او به عنوان یک فرد روشنفکر تلاش کرد تا شاید بتواند دمکراسی پارلمانی را در ایران اسلامی پس از انقلاب پیاده کند که شکست خورد. مکر میکنم که او خود بداند که از دل ج.ا. هیچ حاکمیت مردمی که بتواند حال این ملت را از امروز بهتر کند، امکان ندارد. کنون نیز موضعش در برابر حکومت کودتا در کودتا ج.ا. حامی حق ملت است. از این آقایان اسلامی هیچ نانی به ملت نخواهد رسید. به منطق نمیگوید.
-- دکتر میر حسین ، Jan 6, 2010 در ساعت 09:31 PMتا زمانیکه رژیم بر طبل جنگ می کوبد چگونه میشود مذاکره کرد ؟ باید اگر در بین افراد رژیم عاقلی پیدا میشود به سران رژیم حالی کند که این راهی که میروند در مسیر سقوط است تا بلکه شرایط مذاکره برای گذر از این بحران و یافتن راه معقول اداره کشور مهیا شود .
-- محمد ، Jan 6, 2010 در ساعت 09:31 PMآقای بنی صدر آدم خوبی ست! اما دو سه چهار پنج تا عیب دارد! یکی اینکه شدیدا از خود راضی ست، دو اینکه ایشان بسیار تا بسیار به عقاید خودش اطمینان محض دارد، و سوم اینکه با اینهمه فرانسه بودن و این سو و آن سوی غرب رفتن هنوز یقینیات اسلامیش بر همه ی وجدانش می چربد! او هنوز هم انقلاب اسلامی را در خودش خلاصه می کند و هنوز هم آن انقلاب اسلامی را در هجرت می نامد..بنی صدر که هنوز در مورد دستبوسیش برهبر کبیر انقلاب توضیحی نداده و آنچه را در مورد حجاب و موی سر زن گفته و خود بنده شنیده ام را ـ بقول آن نویسنده ی محترم ـ با سفسطه پاسخ می دهد را مورد انتقادی سازنده قرار نداده است. دستبوسی او نزد رهبر انقلاب کاری خلاف حتا انسانیت بود، زیرا دستبوسی او اولا اولین دستبوسی بود و کسی تا آن زمان دست خمینی را نبوسیده بود و او این کار را در برابر دوربینهای تلویزیون کرد و آمد تا همین رهبر انقلاب که در بوشهر شهر همسر من دستمالی ابریشمی روی دستش انداخته بود و مردم صف کشیده برای دستبوسی او می آمدند، البته ممکن است گفته شود که اگر بنی صدر هم اینکار را نکرده بود دیگران می کردند، ولی خب در هر حال این او بود که اینکار را کرد و هرگز از آن کار پشیمان نشد و اگر هم در ذهنش این پشیمانی موجود بود جرات و شهامت و حتا صداقت گفتن آنرا نداشت. در مورد موی سر زنان هم همینطور بود یهنی او هرگز از آن کار پشیمان نشد و اگر هم در ذهنش این پشیمانی موجود بود جرات و شهامت و حتا صداقت گفتن آنرا نداشت. و اما بنی صدر یک عیب مهم دیگر هم دارد، که البته اگر مدعی نبود به من و ما مربوط نبود ولی چون مدعی نوعی رهبری و سیاستمداری ست به من و ما مربوط می شود: ایشان هنوز خواهان بر پایی یک جمهوری اسلامی واقعی ست، ایشان مسلمان سیاسی ست! یعنی می خواهد اسلام را پیاده کند، حالا سوال این است که آیا به آدمی با این مشخصات و مختصات می توان اطمینان کرد و حرفش را شنید و خواند و باور کرد و یانه! حتما بنی صدریها بر آشفته خواهند شد و مرا بباد انتقاد خواهند گرفت اما اینها واقعیاتی ست که همچون هاله از سایه روشن دور بنی صدر را گرفته است. و اما می دانم که با آن لبخند ملیحش نگاهی دانشمندانه بر من .. خواهد اندخت!
-- مرشدی از تهران ، Jan 6, 2010 در ساعت 09:31 PMمرشدی گرامی ''دو سه چهار پنج تا عیب'' در آقای بنی صدر می بیند. رئیس جمهور منتخب مردم را که در اوج محبوبیتش با کودتا و همکاری، حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب توده، سازمان فدائیان اکثریت و سپاه پاسداران کنار زده شد، شدیدا از خود راضی می داند. مرشدی گرامی ایستادن بر روی حقوق و رد مصلحت و بازی های قدرت سیاسی را با از خود راضی بودن توضیح می دهد. توجه ایشان را به این جملهٌ آقای بهشتی جلب می کنم که می گفت بنی صدر خود را بزرگترین اندیشهٌ قرن می داند. در حالی که حضرات مشغول قدرت نمایی و ایستادن در مقابل حاکمیت مردم بودند، استقامت آقای بنی صدر را بحساب خودخواهی و لجاجت میگذاشتند. جناب مرشدی! مصلحت گرایی، سازش با قدرت طلبان و
-- ایرانی ، Jan 7, 2010 در ساعت 09:31 PMمقاومت نکردن، باعث خواهد شد که قدرتمداران از سازش و برسمیت شناختن شما استفاده خواهند کرد و از شما سلب مشروعیت خواهند. همانطوری که در سال ١٣٥٨ توضیح داده شد منظور از انقلاب اسلامی، انقلاب در اسلام است. برخلاف نظر
شما که مشکل را در اسلام می دانید و مقابله با آن، آقای بنی صدر معتقد است که تجربهٌ مقابلهٌ تجدد با اسلام رژیم پهلوی و شوروی با دین، تجارب شکست خورده ای بودند و هستند؛در ایران انحصار دینی ایجاد کرده، راه حل درست، تعریف بیان آزادی در حقوق انسان است و با این تعریف که از مرام آزادی کرده اند، خلائی را پر می توان کرد که مرام های قدرت اشغال می کنند . ایشان بارها دست بوسی آقای خمینی را در علاقه بایشان و نه در اطاعت از او توضیح داده اند. پس از اینکه متوجه شد که پشت بحرانها، خود آقای خمینی است، در مقابلش ایستاد. آنچه را در مورد حجاب و موی سر زن ادعا می کنید که خود شما شنیده اید، دروغ است زیرا آن صحبت در جمع کوچکی در محل تلویزیون و بدون پخش از تلویزیون بوده است و شماحضور نداشته اید، اگر در آن جمع هم حضور داشته اید، حرفتان در تناقص با توضیح خانم سوأل کننده قرار می گیرد، توضیح این خانم در تارنمای انقلاب اسلامی موجود است. بی انصافی میفرمایید که می گویید اولین دستبوس بوده و کسی اینکار را نکرده بود. توجه تان را به این نکته جلب می کنم که شعار فعلی آقای بنی صدر جمهوریِ جمهوری است و نه جمهوری اسلامی. مخالفت شما با اسلام، اگر مربوط به اسلام قدرت می شود، به آقای بنی صدر مربوط نمی شود زیرا ایشان اسلام و مرام و دین را در آزادی و حقوق انسان تعریف می کند. شما بمانند خیلی های دیگر آدرس اشتباه می دهی و بجای مخالفت با قدرت و مرامها و ادیانش، با دین و یا دین اسلام و بیان آزادِ دینیِ آقای بنی صدر مخالفت می ورزید. در این نظر کوتاه، خود را، بخوبی افشا نموده اید. لطفاً بجای تحقیر ایشان و حکم صادر کردن، نقد کنید و بجای مجازات و طرد دیگران، به حق ترمیم و جبران خطا توجه کنید. جامعه ای که همه همدیگر را محکوم می کنند، جامعهٌ محکومان است و راه حل نمی یابد.
فرق من با بعضی از هموطنانم این است که من به مقاومت مقابل زور معتقدم، به بنیصدر و منتظری تبریک میگویم که برای سر قدرت ماندن حق را زیر پا نگذاشتند و مقابل استبداد ایستادند و از جا و مقام خویش گذشتند ، از آقای خاتمی گلمندم که حتی وقتی منتظری به او پیغام کرد و گفت شما با رأی مردم انتخاب شدید، اگر مانع میشوند وزرای خود را انتخاب کنید استعفا بدهید و نداد، خوب شما در عدم مقاومت ایشان در آن زمان راه حلهایی دیدهاید که من ندیدم، خوب کمک کنید ببینم، اگر برای هر انتقاد بجای بحث و شرکت در شفاف شدن مطلب، نظر دهنده را هدف حملات قرار دادید، عزیز من مستبد و زورگو هستید، خود را از این زور گویی آزاد کنید و بایستید تا هر کس با هر نظری بتواند توانایی ابراز نظر خویش را داشته باشد. شاد باشید. حمید
-- حمید ، Jan 7, 2010 در ساعت 09:31 PM