رادیو زمانه > خارج از سیاست > تحولات ایران > آیتالله منتظری تفسیری مدرن از دین داشت | ||
آیتالله منتظری تفسیری مدرن از دین داشتحسین علویalavi@radiozamaneh.comدر بحث پیرامون دیدگاههای سیاسی آیتالله منتظری و مواضع او در دفاع از حقوق بشر، برخی تحلیلگران به سیر تکاملی دیدگاه او نسبت به رابطه دین و دولت و جایگاهی که او برای انسان از منظر دین قائل بود، تاکید ویژه دارند. دکتر مهناز شیرالی پژوهشگر و جامعهشناس ادیان، در یک بررسی تطبیقی در مورد نقش مراجع شیعه از مشروطه تاکنون، برآن است که تفسیر آیتالله منتظری به عنوان یک مرجع از دین، تفسیری مدرن بود:
اگر بخواهیم به تاریخ یکصدسال اخیر نگاه کنیم، نام آقای منتظری حتماً از یک جهت در ادامهی راه کسانی مثل آیتالله طباطبایی، بهبهانی و قبل از آن میرزای شیرازی و بعد هم آقای بروجردی می تواند قرار گیرد. یعنی درست مثل آنها که روحانیونی ظلم ستیز بودند، ایشان هم تحمل دیدن ظلم و این که حکومت به مردم ظلم کند را نداشت. آیتالله منتظری چه در زمان شاه و چه در زمان خمینی ظلم را تحمل نکرد و میدانید که بعدهم چه مواضعی گرفت و چگونه در مقابل ظلم خمینی ایستاد و با او مخالفت کرد و حکومت را نیز از دست داد. ولی از جهت دیگر، تفاوتی که آیتاله منتظری با این روحانیون داشت، که من از آنها با عنوان ظلم ستیز نام بردم، این بود که برخلاف آنها آدم آزادیخواهی هم بود. شما ببینید، کسی مثل این دو آیتالله زمان مشروطیت، آقایان طباطبایی و بهبهانی، اینها طبیعتاً از جنبش مشروطه بسیار حمایت کردند و بخش عظیمی از موفقیت این جنبش بر دوش آنها بود. ولی زمانی که بحث تفاوت بین مشروطه و مشروعه عنوان شد، زمانی که مشروطهخواهان صحبت از ساختن یک سیستم قضایی مستقل از شریعت کردند، اینها دیگر نتوانستند ادامه دهند. چون آنچه مشروطهخواهان میخواستند بسیار خواستهی دموکراتیکی بود و این استقلال سیستم قضایی از دین، برای این آقایان اصلاً قابل تحمل نبود. بعد از آن هم ما مواضع دموکراتیک را در بین روحانیون نمیبینیم، حتی اگر دموکرات بودند، حتی اگر انسانهایی بودند که واقعاً از حق دفاع میکردند، ولی خیلی بندرت از آزادیهای سیاسی و ارزشهای لیبرالی دفاع میکردند. یعنی اگر ما لیبرالیسم را بر این مبنا تعریف کنیم که از آزادیهای سیاسی در بطن اجتماع دفاع میکند، این روحانیون چنین نبودند. ما هیچ وقت نمیشنویم که یک روحانی بزرگ با درجه مرجعیت شیعه بیاید و از آزادیهای انسانی و حقوق شهروندی دفاع کند و بگوید که مردم حق انتخاب دارند. این اولین باری بوده که در تاریخ روحانیت شیعه یک مرجع میآید و نه تنها از آزادیهای اجتماعی و سیاسی دفاع میکند، بلکه مشروعیت یک نظام را بر اساس حق انتخاب مردم میداند. ایشان یک تعریف درست از دموکراسی دارد. دموکراسی که فقط رأی دادن نیست، دموکراسی که فقط پای صندوقها رفتن نیست. دموکراسی در واقع نظامی است که مشروعیت آن از آسمان و از سوی خداوند نمیآید، بلکه در یک نظام اجتماعی این انسانها، مردم و شهروندان هستند که به آن مشروعیت میدهند. و این موضع اصلی آیتالله منتظری به عنوان یک روحانی دارای قدرت مرجعیت بود.
اگر بخواهیم از این نگاه، یعنی دفاع از حقوق شهروندی و حقوق دموکراتیک مردم مسأله را توضیح دهیم، نگاه آیتالله منتظری را به رابطهی دین و حکومت، در یک سیر تکاملی، چگونه میتوان توضیح داد؟ آیتالله منتظری کسی نبود که دین را ابزار حکومت کند. تضادش با خمینی هم در این جا بود. چون در تفکر خمینی ارجحیت نظام بر دین بود. خمینی میگفت همه چیز باید در خدمت نظام باشد. در حالی که منتظری چنین اعتقادی نداشت و در نقطهی مقابل آن قرار گرفت. یعنی او هرگز این را نمیخواست که از دین ابزاری برای استقرار حکومت اسلامی بسازد. مسألهی مهمی که در تفکر آیتالله منتظری وجود دارد، اولویت عقل است. در این رابطه اشاره میکنم به جملهای که در کتابهایش پیدا کردم و آن این است که میگوید در تضاد بین عقل و شریعت، اولویت با عقل است. یعنی هر جا که قوانین فقه و شریعت در تضاد با مسائل روز قرار گیرد، آنجا عقل باید حکومت کند. این عقلانیتی را که آیتالله منتظری در رابطهی بین دین و حکومت قائل است، مسألهی مهمی است. یعنی این که اجازهی هر نوع تفسیر مدرنی را به کسانی میدهد که روی مسألهی دین کار میکنند. یعنی باب یک تفسیر مدرن را بر روی محققین باز میکند. آیا نگاه آیتاله منتظری به مسألهی حقوق بشر و حقوق شهروندان و دفاعی که ایشان از حقوق گروههای مختلف اجتماعی میکرد را میشود ناشی از دیدگاه ایشان نسبت به رابطهی دین و دولت دانست، و یا این که این مواضع ناشی از برداشت ایشان از خود اسلام و برداشت متفاوتی بود که ایشان از دین داشت؟ در هر صورت ایشان برداشت متفاوتی داشت. برای این که وقتی میآید و از حقوق بهاییان دفاع میکند، میگوید که اینها به عنوان شهروند ایرانی حق دارند که مذهبی متفاوت با دیگران داشته باشند. و خب این درک مدرنی است از حقوق شهروندی. یعنی درست تفسیری را که آقای منتظری در ارتباط با بهاییان کرد، مطابق درک مدرنی است که امروز در اروپا و در ارتباط با حقوق شهروندی میکنند. یعنی شهروند حق دارد هر دین و هر تفکری را داشته باشد و رابطهاش هم در جامعه به عنوان یک اصل دموکراتیک، رابطهی دیگری به جز دین است. یعنی کاملاً مستقل از تفکر و اعتقاداتش است. آیتالله منتظری این مسأله را عنوان میکند که مسألهای نو است و یقیناً برمیگردد به تفکری که داشته است. البته من نمیدانم که آیتالله منتظری رابطهی بین دین و سیاست را چگونه میدید و آیا معتقد به این بوده که دین یک مسألهی کاملاً خصوصی است و ربطی به زندگی اجتماعی ندارد و زندگی اجتماعی را انسانها خودشان و ورای آن دینی که دارند میتوانند تعریف کنند و بسازند؟ حقیقتاش این است که من این را نمیدانم. ولی آن چیزی را که میدانم این است که تمام تعاریفی که آقای منتظری از دین داده و تمام مواضع سیاسی را که گرفته، از ابتدای جنبش سبز به اینسو و حتی قبل از آن، کاملاً منطبق با تفکر کسی است که یک درک بسیار آزاد از دین دارد. وگرنه محال بود بتواند بگوید که مردم خودشان هستند که به یک حکومت حقانیت میدهند و حقانیت یک حکومت از آسمان نمیآید. این حرفی بود که ایشان زد و این دقیقاً مطابق با تفکر یک انسان آزاد از دین است. به این ترتیب شما فکر میکنید که این نظرات و مواضع سیاسی آیتالله منتظری برای آیندهی جنبش آزادیخواهی در ایران نیز میتواند همچنان تأثیرگذار باشد؟ حتماً همین طور است. ببینید، من فکر میکنم که اگر راه نجاتی برای روحانیت در ایران وجود داشته باشد، این است که آقایان مراجع بیایند و در ادامهی حرکت آقای منتظری قرار گیرند. تنها راه و تنها شان بقای روحانیت در این است که بیاید و به حرکت آزادیخواهانهی مردم بپیوندد و بیاید یک تفسیر آزادیخواهانه از دین بدهد و دین را این قدر وارد سیاست نکند، بلکه دین را در یک محدودهی عرفان و رابطهی خصوصی انسان با خدای خودش نگهدارد و آن را به همه جا وصل نکند. اگر روحانیت در ادامهی راه منتظری بتواند قرار گیرد، شانسی برای بقای سیاسی اش وجود دارد. وگرنه همانطور که عبدالکریم سروش قبلاً گفته است، جز محوشدن از صحنه سیاسی، آیندهی دیگری نخواهد داشت! |