«وقتی که ملت شدیم»نیک آهنگ کوثرآرش سبحانی سالها پیش آهنگ عشق سرعت یا همان «پیتزای قرمه سبزی» را بر اساس مقالهای از اکبر گنجی نوشت. در آن مقاله، گنجی گفته بود دموکراسی پیشوند یا پسوندی نمیپذیرد. چندی پیش آرش به نمایندگی از گروه کیوسک به نیویورک رفت تا در کنار معترضان به حضور محمود احمدینژاد چند آهنگ از «کیوسک» را اجرا کند -که میتوان در یوتیوب دید و شنید- از جمله آهنگی که برای پیرمردهای شورای نگهبان خواند و جمعیت معترض را تحت تأثیر قرار داد. پس از آن در کلیسای «ریورساید»، که روشنفکران سخن گفتند و خوانندگان خواندند، برای اولین بار گنجی را دید.
تجربهی جالب و آموزندهای بود. بعضی از حرفهایی که روشنفکران میزدند را میتوانستی در موسیقی بشنوی، و بالعکس. مثالآ آقای حسین کمالی در سخنرانیشان ارجاع داشتند به یکی از آهنگهای کیوسک و برعکس. بعضی از حرفهای مطرح شده را من (مثلآ آقای گنجی) در آهنگی از کیوسک نوشته بودم. این در واقع داد و ستد بین متفکرین، و آهنگسازی امروز ایران آنجا عیان شده بود. جالب بود که مثلآ فیلسوفی دارد سخنرانی میکند و آهنگ کیوسک را مثال میآورد. و احتمالآ این اولین برخورد مستقیم تو با اکبر گنجی بود، نه؟ بله، قبلآ ندیده بودمشان. چه آهنگهایی را با توجه به کارهای گنجی ساخته بودی؟ سه تا از آهنگهایی که کیوسک کار کرده به نوعی، یا تحت تأثیر آقای گنجی بوده یا واکنشی بوده به کارهای ایشان. اولینش آهنگ «داد از عشق» که اتفاقآ اولین آهنگ گروه کیوسک هم هست؛ بعد از کنفرانس برلین بود و خیمه شببازیای که صدا و سیما راه انداخت و از نظرم تکان دهنده بود، در ایران و همراه با خودسانسوریای شدید این اولین کار گروه تولید شد، که البته به این نیت ساخته نشده بود. بعد عشق سرعت (پیتزای قرمه سبزی) تولید شد، با تأثیر از مقالهی ایشان که دموکراسی پسوند و پیشوند ندارد. یا هست یا نیست. جمهوری دموکراتیک خلق کرده و یا ... را دیگر نمیشود دموکراسی خواند. این تناقضها را در آهنگمان نشان دادیم و با خواندن پیتزای قرمهسبزی، دموکراسی دینی به نوعی سعی کردیم این تناقض را به رخ بکشیم. یک کار اتفاقآ جدید هم هست که هنوز ضبط نشده، دربارهی نسل آقای گنجی و ایدهآلسیتهایی که زمان انقلاب زندگیشان را گذاشتند و وقتی انحراف را دیدند، باز پای آرمانگرایی خودشان به نحوی ایستادند، انحرافی دردناک که باید قطعآ به آن پرداخته و نشان داده شود. بی هیچ حرفی تجربهی سختی بوده برای نسل آرمانگرای قبل از ما.
فراتر از کنفرانس روز شنبه در نیویورک، شما عملآ کارتان به جنبش سبز گره خورده. این روند کاریتان را تا کی میخواهید ادامه دهید؟ من فکر میکنم با حرفهایی که در این کنفرانس توسط متفکرین و روشنفکران و هنرمندان و نویسندههای بهنام شرکت کنند زده شد، میثاقی بین همهی این افراد شکل گرفت. میثاق این بود که تلاشمان را بکنیم که این جنایت علیه بشریت را به صورتی قانونی افشا کرده، و حکومت ایران و مسئولین جنایت را پای میز محاکمه بکشانیم. من فکر کنم تا آن موقع نتوان به چیز دیگری فکر کرد. کسانی هم که در این کنفرانس بودند، هم و غمشان را روی همین مسأله خواهند گذاشت. آنکه شعر میگوید، کسی که آهنگ میسازد، که کتاب مینویسد، فکر تولید میکند و کسی که در کار سیاست است یا اکتیویست است یا هر زمینهای. ما هم میخواهیم فعلآ در برنامههای موسقی خودمان به این قضیه بپردازیم؛ چه از بابت جمع کردن پول و چه اینکه کاری جدید تولید کنیم. من فکر میکنم این در اولویت است. و چه تفاوت کلیای داشت برنامهی چند روزهات در نیویورک با تمامی برنامههای گذشته؟ بعد از این بیست سی سال، برای من مسجل است که زبان موسیقی «کولی» که بیتعلق است و مملکت ندارد و به مرور به زبان کلان موسیقیایی ما تبدیل شده است.
در نیویورک، آن تجربهای که در این سه ماه بچهها در ایران کرده بودند، ما دست چندمش را تجربه کردیم، البته از نوع پاستوریزهاش. اما احساس ملت بودنی را که گم کرده بودیم، که همه وصل به تاریخ واحدی هستیم و آیندهای واحد دارد برایمان رقم میخورد را خیلی وقت بود، شاید سی سال، که حس نکرده بودم. شاید جرقههایی زده شده بود، مثلآ بعد از بازی فوتبال ایران و استرالیا که همگی حس کرده بودیم یک ملت هستیم، ولی اینجا میدیدی همهی آدمها با ایدئولوژیهای مختلف، با سابقههای متفاوت با تفکرهای مختلف، از جاهای مختلف، از توکیو، سوئد و ... آمده بودند و این حس را داشتند که همهمان ایرانی هستیم، مسیر درستی را میرویم و حتمآ به جایی که میخواهیم، میرسیم. این حس گمشدهای بود که برایم خیلی ارزشمند بود و دوست داشتم آن را با شما، به قول فرنگیها شر (تقسیم) کنم. |
نظرهای خوانندگان
Damet garm Arash Sobhani
-- lila Zibakalam ، Sep 29, 2009 در ساعت 04:30 PM