رادیو زمانه > خارج از سیاست > ایران > میلانی: مشارکت مردم، تقلب در انتخابات را آشکار کرد | ||
میلانی: مشارکت مردم، تقلب در انتخابات را آشکار کردمرتضی نگاهیدکتر عباس میلانی، مورخ، محقق و نویسنده است. در اوایل انقلاب مدتی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران تدریس میکرد. او در حال حاضر استاد علوم سیاسی و مدیر برنامه مطالعات ایران در دانشگاه استانفورد است. کتابها و مقالات متعددی نوشته و ترجمه کرده است. با عباس میلانی درباره نسل جوان و جنبش مسالمتآمیز در ایران گفت و گو کردهام. آقای دکتر میلانی، جنبشی که جهانیان در ایران شاهد آن هستند، یک جنبش، انقلاب، یا یک حرکت خودجوش است؟ به نظر من، فرایندی در حال شدن است. هنوز به مرحلهی پایانش نرسیده است و تنها بعد از پایان آن است که میتوان تصمیم گرفت آیا یک جنبش یا یک انقلاب بود. فکر میکنم، بیشتر به جنبش شبیه است تا به انقلاب. عوامل خودجوش در آن خیلی زیاد هستند. ولی فقط عوامل خودجوش نبودند. شکافی است بین مردم و رژیم که سی سال است ادامه دارد و در مقاطع مختلف به منصهی ظهور درآمده است. شکاف دومی هم هست که بین جناحهای مختلف رژیم وجود داشته است. این دو شکاف در یک مقطع، یعنی در انتخابات تقلبی آقای احمدینژاد، به هم برخوردند و طوفان عظیمی ایجاد شد که پایان آن هنوز معلوم نیست. به قول مائو: «کسانی که باد میکارند، طوفان درو میکنند…» این بدون شک، در مورد آقای خامنهای صادق است. آقای خامنهای، با دستوری که به سپاه داد، کمک کرد که آقای احمدینژاد انتخابات قبل را بدزدد. ولی صدای مردم درنیامد. آقای رفسنجانی هم آن زمان تصمیم گرفت، به جای اینکه با آقای خامنهای رودرو شود، به خدا شکایت کند. این بار، طرف آنها آقای موسوی است که به نظر میآید، بسیار قاطع و در عین حال، بسیار با متانت، ایستاده و این بار جنبش نیز سخت وسیعتر از هربار دیگری است. اقشار مختلف را دربر میگیرد. در این میان، خانمها رسالت تاریخی خیلی مهمی را به عهده دارند. همان کاری که چریکها میخواستند در دوران شاه، انجام دهند، خانمها با این رژیم کردند. به این معنا، که تئوری چریکها از این برخاسته بود که ما با رژیم میجنگیم، ضربهپذیری رژیم را نشان میدهیم. آنگاه مردم جرأت میکنند و وارد مبارزه میشوند. یعنی با مبارزه، این حال و هوای رعب و وحشت را بشکنیم. این تئوری چریکها بود که زیاد هم به نتیجه نرسید. چرا که رژیم توانست سرکوبشان کند. ولی خانمها مبارزه کردند و آنقدر این مبارزه را ادامه دادند که واقعاً، در شکستن این فضای رعب و وحشت، به نظر من، نقش تاریخی اساسی داشتند. چریکها گفتند: شکست سکوت و آقای احمدزاده هم کتابی نوشته بود: «مبارزهی مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک». آنچه امروز شروع شده؛ حرکت، جنبش، انقلاب و یا هر اسمی که روی آن بگذاریم، بسیار عجیب است. در غرب به آن جنبش توییتر، الکترونیکی یا انقلاب سایبر و… میگویند و شاید یکی از نخستین جنبشهایی است که از تمامی این ابزارهای مدرن ارتباطی استفاده میکند و دنیا را هم با نمایش فیلم و عکسهای ارسالی مبهوت کرده است. نظر شما در این باره چیست؟ از یک طرف، نوع تکنولوژی که استفاده میکنند، تازگی دارد ولی از بابت دیگری، تکرار یک پدیدهی تاریخی است. ما در ایران سه حرکت وسیع تودهای در قرن بیستم و بیست و یکم داشتیم؛ انقلاب مشروطه، انقلاب اسلامی و این حرکت سوم. در هرسهی اینها، تودهی مردم در استفاده از تکنولوژی زمان، یک قدم از استبداد جلوتر بودند. در انقلاب مشروطه، رژیم قاجار منبرها، محلهها و قهوهخانهها را کنترل میکرد و فکر میکرد بر جامعه سوار است. اما اپوزیسیون از روزنامه و از صنعت چاپ که تازه به ایران آمده بود، استفاده میکرد. در انقلاب خمینی، رژیم شاه تلویزیون را داشت، در همهی مطبوعات، از قبیل کیهان، اطلاعات و… سردبیرهای دست نشاندهی ساواک را نشانده بود، آقای خمینی از نوار ضبط استفاده کرد. الان هم رژیم فکر میکند، رادیو تلویزیون را گرفته، فکر میکند بر دستگاههای کامپیوتر و اینترنت مسلط است، از چینیها دستگاه میخرد، از سنحوزه دستگاه میخرد، ولی عقل مشترک مردم، همیشه یک قدم از استبداد جلوتر است و عقل تکنولوژی امروز، خیلی جلوتر از استبداد است. دقیقاً، هم به لحاظ اینکه دنیای ما، دنیای کوچکتری است، همین آدمها میتوانند در ایران استبداد شکن باشند. چینیای که در سنگاپور نشسته، میتواند پدر وزارت ارشاد، دستگاه سانسور و فیلترهای چین ساختهاش را دربیاورد.
در جنبش کنونی ایران، نقش جوانهای حتا غیرایرانی در همه جای دنیا هر روز پررنگتر میشود و در آمریکا، شاهدیم که چگونه حتا جوانهای آمریکایی دارند در این مبارزه سهیم میشوند و آشکارا از برادرها و خواهرهای خود در ایران حمایت میکنند. نکتهی مهمی که میخواهم اشاره کنم، این است که در کشورهای همسایهی ما، مثل افغانستان، پاکستان،عراق و… به دنبال مبارزه با بنیادگرایی و مسایلی از این دست هستند که انگار در ایران حل شده است. آیا واقعاً، ایران مسایلی از قبیل بنیادگرایی و طالبانیسم ندارد؟ اسلام و شیعهی بنیادگرا ندارد یا به چشم نمیخورد؟ چگونه است که ایران از این بابت با همسایگان خود تفاوت دارد؟ ایران با همسایگانش فرق میکند، برای اینکه ایران در صد سال اخیر، جلوتر از همسایگان خود بوده است. اتفاقاتی که در صد سال اخیر، در خاورمیانه افتاده است، همواره در ایران شروع شده است. از انقلاب مشروطه تا حرکت مصدق تا انقلاب اسلامی و الان هم انقلاب جوانها که شاید به جاهای دیگر تسری پیدا کند. ولی ما در شیعه هم بنیادگرایی داریم. اندیشههای آقای مصباح که مرشد و مراد آقای احمدینژاد است، چیزی کم از طالبان ندارد. عنادش با دمکراسی به اندازهی طالبان است، نظرات خرافیاش به اندازهی نظرات خرافی هر سنیای خرافاتی است. به همین خاطر فکر نمیکنم، خرافهپرستی و جزماندیشی ویژهی اهل تسنن باشد. گرچه مهمترین ارکان جنبش بنیادگرایی سلفی از مصر، از اخوانالمسلمین شروع شد و بعد به بقیه تسری پیدا کرد. ولی ایران از لحاظ رشد اجتماعی و اقتصادی، میزان تحصیل کردههایش، میزان طبقهی متوسط آن، میزان کسانی که به خارج رفتند، خیلی جلوتر از این کشورها است. در ایران با هفتاد میلیون جمعیت، بیست و دو میلیون نفر با کامپیوتر سر و کار دارند، پانصد و پنجاه هزار وبلاگنویس ایرانی هست، سال پیش شش هزار کتاب چاپ شده است. چهار سال پیش در کل کشورهای عربی هزار و دویست عنوان کتاب چاپ شده است. در ایران پویایی وجود دارد و وجود داشته و به خاطر همین هم هست که برای شهروندان آمریکایی که کمک میکنند، قابل تحسین است که چنین حرکتی در مملکتی صورت بگیرد که سی سال است بسیاری از مطبوعات آمریکا، به خصوص مطبوعات محافظهکاران سعی کردهاند مردم ایران را به یک چوب با رژیم برانند. مردم ایران را به عنوان عوامل سیاه و عوامل ترور بشناسند. مردم ایران، یکشبه، این تصور را زیر و رو کردند. پنج شش ماه پیش مقالهای در «بوستن ریویو» نوشتم و در آن توضیح دادم که جنبش دمکراتیک ایران، پیش از آنکه احتیاج به کمک دولت آمریکا داشته باشد، به کمک شهروندان آمریکایی احتیاج دارد. کمک فنی، کمک معرفتی، ترجمهی آثارشان، روز را سیاه کردن بر آقای احمدینژاد وقتی که به نیویورک میآید. آقای احمدینژاد، کسی که در هولوکاست تشکیک کرده، کسی که خواستار نابودی اسراییل شده است، کسی که معتقد است در ایران همجنسگرا نیست، کسی که تجسم استبداد و خرافه است، به راحتی بتواند به نیویورک سفر کند. این از بیهمتی همین خواهران و برداران ایرانی ما و آمریکاییها است. کارهایی که شاه کرد با کارهایی که احمدینژاد کرده، قابل قیاس نیست، تعداد کسانی که اینها در یک روز کشتهاند، برابر با تمام سی و هفت سال شاه است. اما شاه در ده سال آخر سلطنتش نمیتوانست به بسیاری از ممالک اروپا سفر کند. سفر آخر او به آمریکا را به یاد بیاورید که مردم چکار کردند. الان ده برابر آن موقع، اینجا ایرانی هست. هم مرفهتر و هم متحدترهستند. گردانندگان و عمال این رژیم میآیند، میچرخند، سرمایهگذاری میکنند، برمیگردند، ککشان هم نمیگزد. شهروندان آمریکایی از حرکت دمکراتیک ایران حمایت میکنند. باید این حمایتها بیشتر هم بشود. اما، آیا دولت آمریکا نباید رسماً، خیلی از این جنبش حمایت کند؟ فکر میکنم، حتماً همینطور است. آمریکا باید حتیالامکان از دخالت در امور داخلی ایران خودداری کند. همدردی با ملت ایران، تا آن حدی هم که ممکن است، به نظر من، آقای اوباما این کار را کرده است. ولی در شرایط فعلی، از این بیشتر، اوباما چکار میتواند بکند؟ خیلی از کسانی که الان به اوباما ایراد میگیرند، اتفاقاً، کسانی هستند که بهخاطر ندانمکاریهای آنها، به خاطر کجاندیشیهایشان، به خاطر حرفهای بیرویهای که دو سال پیش زدند، اوباما باید دو برابر محتاط باشد. وقتی آقای مککین گفت: «بم، بم، بمب»، آواز خواند و بمباران کردن ایران را مسخره کرد، فضایی بر ضد آمریکا ایجاد کرد که الان اوباما برای رفع آن فضا، برای جبران آن مافات، باید احتیاط بیشتری بکند. همینها که آن بلاها را بر سر ایران آوردند، آن زمان، اعلام کردند که پنج میلیون دلار داریم و فقط کسانی که بویی از دمکراسی نبرده بودند و فقط بوی دلار را شنیده بودند، دنبال پول آمدند. کدام دمکرات ایرانی دنبال این پولها میآمد؟ با همان پنج میلیون دلار، تمام دمکراتهای ایران را بدنام کردند. همانها که این کار را کردند، حالا به اوباما ایراد میگیرند که چرا فعالانهتر شرکت نمیکند، چرا صریحتر صحبت نمیکند. نکتهی بسیار جالبی است. میدانیم که نتایج «مثلث شیطانی» و «بم بم بمب» چی بود و چقدر به مسیر دمکراسی در ایران ضربه زد. قدر مسلم اگر مردم به این وسعت در انتخابات شرکت نمیکردند، هرگز شاهد چنین جنبشی نبودیم. هرچند کسی باور نمیکرد که چنین حرکتی به این وسعت شکل بگیرد. اما همین رأی دادن، به مردم این اجازه را داد که به دنبال رأیشان بروند که الان از آن هم فراتر رفته است و به دنبال مطالبات دیگری هستند. سوالم این است که فضای قبل از انتخابات و فضایی که بعد از انتخابات و امروز شاهد آن هستیم را چگونه میبینید؟ اولاً، با این نظر شما موافق نیستم که هیچ کسی پیشبینی نمیکرد. بعضیها بودند، من هم یکی از آنها بودم. الان چهار سال است که در تمام مطالب منتشر شده به زبان انگلیسی، نوشتهام: آنهایی که میگویند جنبش دمکراتیک در ایران مرده است، دروغ میگویند. اینها یا مداحان این رژیماند یا کسانی هستند که منافع شخصی خودشان را دنبال میکنند. یک جنبش دمکراتیک جدی در ایران وجود دارد. آمریکا هم اگر میخواهد به این جنبش کمک کند، بهترین کار این است که بگذارد جنبش کار خود را بکند. فضای جنگ ایجاد نکند. برای اینکه فضای جنگ، آنهم جنگی که معلوم است نمیتواند انجام بگیرد، تهدید نظامیای که خالی است، در فضایی که خامنهای میدانست آمریکا که در دو جبهه دارد میجنگد، توان اینکه جبههی تازهای را در ایران باز کند ندارد، توپ خالی زدن، فقط به خامنهایها کمک میکرد و دمکراتهای ایران را تضعیف میکرد. دمکراتهای ایران هم دائم این را میگفتند. ولی نه این تلویزیونهای لوسآنجلس گوششان بهکار بود، نه آقای بوش. خوشبختانه کسی به حرف اینهایی هم که گفتند، تحریم کنیم، گوش نمیکند، ولی فرض کنید گوش میکردند، فرض کنید پنجاه درصد مردمی که رأی دادند، رأی نمیدادند. چه اتفاقی میافتاد؟ آقای احمدینژد و آقای خامنهای، به جای اینکه مجبور شوند به این شکل واضح و مفتضح انتخابات را بدزدند، مثل چهار سال پیش میدزدیدند. آب هم از آب تکان نمیخورد. به هم تبریک میگفتند، مردم هم که رأی نداده بودند، در خانه میماندند. یک نفر از این تحریمیها، هنوز نیامده توضیح بدهد که اشتباه کرده است یا اینکه اگر فکر میکند، نظرش درست بوده و هست، توضیح بدهد و تحلیل کند که چرا فکرش درست است. همه اشتباه میکنند. من در همان مقاله، گفتم که چهار سال پیش ما گفتیم، تحریم میکنیم، آن وقت هم اشتباه بود. اگر آن وقت ملت به میدان آمده بودند و جدی گرفته بودند، شاید آن موقع، رفسنجانی جرأت میکرد، جلوی اینها بایستد… شاید الان این مسایل را نداشتیم… چهار سال احمدینژاد را نداشتیم. اگر رفسنجانی فکر میکرد، حرکتی پشتش هست، شاید میایستاد. چرا آقای موسوی اینقدر قاطع ایستاده است؟ مقداری ناشی از شخصیت متین خود او است، مقداری هم خود او در بیانیهی پنجمش میگوید: «من را شما من کردید.» راست میگوید. میلان کوندرا در «سبکی تحملناپذیر زندگی» نکتهی جالبی را در مورد کمونیستهای چکسلواکی میگوید: «اُدیب وقتی فهمید اشتباه کرده، چشمهای خود را درآورد و باقی عمرش را در بیابانها به سرگردانی گشت. برای این که خود را مجازات کند.» اینها وقتی این همه اشتباه میکنند، ما نمیگوییم چشمشان را دربیاورند، بلکه بیایند بگویند: این سیاست غلط بود. ما از مردم یاد گرفتیم. در این شرایط که باید حداکثر نیروها را برای حمایت از مردم ایران جمع کنیم، هنوز عدهای اینجا در فکر این هستند که دکان سیاسی خودشان را رونق بدهند. آن وقت میگویند چرا آخوندها سوارند. آخوندها سوارند، برای اینکه ما پیاده هستیم. اینجا شکاف عمیقی بین نسل جوان، کسانی که در خیابانها هستند و نسلی که نه از نظر سنی، ولی از نظر تفکری خیلی پیر شدهاند، وجود دارد. نسل جوان میگوید: «آب را گلآلود نکنید، بگذارید ما کارمان را بکنیم.» عدهای میخواهند این جنبش را رادیکالیزه کنند. اما آنها در ایران، سعی میکنند این جنبش به حالت مسالمتآمیز پیش برود. کلاً، شکافی بین طرز تفکر مدرن توییتری و فیسبوکی با کسانی که هنوز در عوالم کهنهی گذشتهشان هستند، وجود دارد. اینطور نیست؟ شش ماه پیش برای سخنرانی به دانشگاه ویرجینیاتک رفته بودم. یکی از گروههای دعوت کننده، دانشجویان ایرانی بودند که همراه آنها به منزل یکی از استادان ایرانی دعوت شدم. حدود سی نفر از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف بودند که داشتند برای فوقلیسانس میخواندند. در ارتباط با انتخابات ایران به صحبت پرداختیم. این دانشجویان با چنان دانش دقیق، با چنان بینش ریزبین و ژرفکاوی در مورد مسایل صحبت میکردند. بدون کوچکترین حب و بغض ایدئولوژیک، بدون کوچکترین پیشداوری، واقعاً حظ کردم. دیدم اینها دنیا را، اساساً، متفاوت از نسل ما میبینند. نسل ما، نسل سیاه و سفیدبین بود. نسلی بود که میگفت: «رژیم شاه نه میخواهد، نه میتواند اصلاحات کند» و بر اساس این حکم، دیگر کار تمام بود. اینها از هر شکافی در این رژیم استفاده میکنند. از هر لحظهای که میشود، استفاده میکنند که حرفشان را بزنند. اصلاً، تعلق ایدئولوژیک ندارند. ایدئولوژیک به این معنا که جهانی پیش ساخته داشته باشند و بخواهند جهان را به آن شکل دربیاورند. نه! با جهان آنچنان که هست، مواجه میشوند. نسل ما با جهان، آنچنان که ایدئولوژیمان حکم میکرد، مواجه میشدیم و اگر جهان به ایدئولوژی ما نمیخورد، به قول هگل میگفتیم: «هیهات برای جهان!» ایدئولوژی را ول نمیکردیم. اینها با جهان آنچنان که هست مواجه هستنند و با او هم دقیقاً با زبان خودش مبارزه میکنند. و میبینیم که در خیابان چکار میکنند، در اینترنت چکار میکنند، میبینیم چطور این رژیم را میپیچانند و در چشم به هم زدنی، قدر قدرتی آقای خامنهای را بر آب میدهند. یک بار هم شعار ایدئولوژیک نمیدهند. فقط یک «مرگ بر دیکتاتور» میگویند که آن را هم کسی نمیتواند ایراد بگیرد، اگر شما دیکتاتور نیستید… خود آقای خامنهای هم مرگ بر دیکتاتور میگفت… بله، کاملاً. میتوانند بگویند منظور ما هم همان دیکتاتوری است که شما میگویید. به قول نشانیها را میدهند، ولی اسمش را نمیگویند. در خیابانهای ایران، دخترها و پسرها را میبینیم که همه خیلی هم خوشتیپ هستند و حتا چهرههایشان با کسانی که در مجلس شورای اسلامی هستند، خیلی فرق میکند. انگار که از دو کشور یا حتا سیارهی متفاوت میآیند. |
نظرهای خوانندگان
با تحليل آقاي دكتر ميلاني موافقم ولي بايد عرض كنم بسياري از تحريمي ها در مرحله دوم انتخابات قبلي شركت كردند و به اقاي هاشمي راي دادند ولي به دليل قطبي شدن انتخابات ايشان راي نياورد. به هر حال نمي توان نقش احساسات را در رفتار سياسي انكار كرد ؟ فقط گناه را به گردن تحريمي ها انداختن راه حل نيست بايد ديد چه كساني مسئول اين رفتار بودند؟
-- georg ، Jul 2, 2009 در ساعت 05:40 PMایکاش در زما نی که سیاست خارجی امریکا توسط بوش تعیین میشد ما ایرانی-آمریکاییها شهامت داشتیم و به جای اخطار مکرر در مورد "خطر قطعی دستیابی ایران به سلاح هسته ای تا پایان 2004 " به افشای اثر مخرب سیاستهای بوش بر جنبش مرذم ایرن می پرداختیم. ایکاش میتوانستیم خلاف جهت آب شنا کنیم و با صذای بلند اعلام میکردیم سیاستهای بوش به نفع خا منه ای و عما لش است!
-- omid ، Jul 3, 2009 در ساعت 05:40 PMI love Dr Milani's talk, make me to be more proud of being an Iranian, his non judjemntal, clear, and respectful speech is always a joy to read/ or listen to.
-- Sodabeh ، Jul 3, 2009 در ساعت 05:40 PMThankyou very much Dr Milani
We are proud of you
مرسی برای این مصاحبه و تحلیل درست آقای میلانی.
فروغ
-- بدون نام ، Jul 3, 2009 در ساعت 05:40 PMمن با تحلیل آقای میلانی موافق نیستم و به گروه تحریمی ها تعلق دارم. پاسخ ایشان را آقای" نوری علا" در دو مقاله اخیر خود که در سایت "سکولاریسم نو "منتشر شده اند ، داده اند.اصولا رژیمهای توتالیتر بشدت نیاز دارند که مردم را به صحنه بکشند تا از طریق ایجاد امواج وسیع انسانی از یکطرف خود را مشروع جلوه داده و از طرف دیگر مخالفین داخلی و خارجی خود را مرعوب کنند.به نظر من بهترین روش مبارزه با چنین رژیمهایی تحریم همه نمایشات مسخره آنان و بکارگیری روشهای مختلف نافرمانی مدنی است.
-- مسعود ، Jul 3, 2009 در ساعت 05:40 PMآقای میلانی بخشهائی از حقیقت را میگویند و دیگران هم بخشهای دیگر را . در همان کتاب میلان کوندرا مینویسد که با دیدن عکس هیتلر ناستولوژی دوران کودکی را پیدا میکند , همان زمانی که خانواده اش در اردوگاههای نازیها کشته شده اند و در همانجا بحث فلسفی را باز میکند که چگونه همه چیز از پیش بخشیده شده است و قابل تکرار .....,
امروز بحث طوری پیش میرود که خامنه ای دیو است و خمینی فرشته ! اعدامهای دهها هزار نفری قراموش میشود و تحریمی ها را باید مسؤل بدبختی ایران بدانیم !
-- بهمن ، Jul 4, 2009 در ساعت 05:40 PMبهر حال واقعیت امروز را باید دریابیم و در عین مبارزه با بنیاد گرائی اسلامی , اندیشیدن انتقاد گرائی را نیز فراموش نکنیم .
من در دو مورد با نظر آقای میلانی مخالفم. در مورد اول، از اینکه تقلب رژیم به جنبش توده ای مردم دامن زد، نمیتوان نتیجه گرفت که سیاست تحریم نادرست بوده است. بهر حال از منظر تاریخی، دیر یا زود این جنبش با بهانه ای دیگر شعله ور میشد. به باور من اگر روشنفکران با مردم از حقیقت صحبت کنند، از جمله اینکه انتخابات رژیم همواره انتصابات همراه با تقلب بوده است، جامعه زودتر به نتیجه خواهد رسید تا اینکه به نسل جوان درس پراگماتیزم (منهای اصول) داده شود. در ثانی تجربه مجدد انتخابات نظر بسیاری از تحریمیون را در مورد مخدوش و آلوده بودن انتخابات رژیم به تقلب برای بار چندم ثابت کرد.
-- مصطفی ، Jul 10, 2009 در ساعت 05:40 PMنکته دوم اینکه، بنظر می آید نظر مردم ایران بیشتر بر این روال است که بهتر است آقای اوباما نتایج انتخابات را برسمیت نشناخته و در عوض فکر سازش با رژیم حاکم از جنبش دمکراتیک مردم ایران حمایت بیشتری بعمل آورد.