رادیو زمانه > خارج از سیاست > اقتصاد و معیشت > «بانک مرکزی، حیاط خلوت همیشگی دولت» | ||
«بانک مرکزی، حیاط خلوت همیشگی دولت»مریم محمدیmmohammadi@radiozamaneh.comاین برنامهی «روی خط زمانه» را در حوزهی بحثهای اقتصادی و به یکی از بحثهایی که بهویژه در رابطه با انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوری شکل گرفته است، یعنی بحث استقلال بانک مرکزی، اختصاص دادهام. ضرورت استقلال بانک مرکزی در ایران، بحثی است ک پس از انقلاب بهمن، هر از گاهی در حاشیه یا به عنوان بحث محوری سیاست پولی مالی کشور، طرح میشود. این بحث در دولت نهم بسیار پردامنهتر بود و تغییر پی در پی روسای بانک مرکزی نیز به این امر دامن میزد. اینک، باز در شرایط پیشرفت فضای انتخاباتی در ایران، یک بار دیگر این بحث طرح است. اما نقض استقلال بانک مرکزی در ایران، چگونه و از کی آغاز شد و آیا این پدیدهای مربوط به دولت نهم و آقای احمدینژاد است؟ در این زمینه، با آقای دکتر بهمن آرمان، کارشناس اقتصادی و استاد دانشگاه در تهران، گفت و گو کردهام.
آقای آرمان، اساساً وظایف بانک مرکزی در کشور چیست و چرا باید از دولت استقلال داشته باشد؟ بانک مرکزی در تمام کشورها، اصولاً دارای سیاستهای مستقلی است. به طوری که در دورهی ریگان تا دورهی جرج بوش دوم، آلن گرین اسپن، رییس بانک مرکزی آمریکا بود. یعنی این افراد به گونهای انتخاب میشوند که تغییر هیأت حاکمه، وزیران یا رییس جمهور، تأثیری بر سیاستهای پولی کشور نمیگذارد. در ایران، بانک مرکزی، استقلال اولیهی خود را از دست داده است. دولت به راحتی به منابع بانک مرکزی دسترسی دارد و اخیراً حتا حساب ذخیرهی ارزی که در بانک مرکزی نگاهداری میشود، مورد استفادهی شدید دولت قرار گرفته است. به طوری که رییس کل بانک مرکزی اخیرا اعلام کرد: «میزان برداشت دولت از حساب ذخیرهی ارزی، سیزده برابر آن چیزی بوده که بخش خصوصی توانسته از آن استفاده کند». بنابراین، ادامهی چنین سیاستی، طبیعتاً بانک مرکزی را نه به یک نهاد مستقل برای ادارهی سیاستهای پولی و اقتصادی کشور، بلکه به حیاط خلوت دولت تبدیل خواهد کرد و این میتواند زیانهای سنگینی برای اقتصاد کشور بهدنبال داشته باشد.
وابستگی بانک مرکزی به دولت، جدا از مسألهی برداشتها از حساب ذخیرهی ارزی، در موقعیت فعلی چه مشکلاتی ایجاد میکند؟ وابستگی بانک مرکزی به دولت، باعث افزایش استقراض دولت از بانک مرکزی شده، نقدینگی را در کشور افزایش داده و به دنبال آن، طرف تقاضا افزایش پیدا کرده و نرخ تورم بالا رفته است. یا برداشت از حساب ذخیرهی ارزی و تبدیل آن به ریال، موجب مشکلات خیلی زیادی برای جامعه شده و دولت که فکر میکرد بردن پول نفت به سفرههای مردم را میتواند تأمین کند و حمایت قشر آسیبپذیر جامعه را داشته باشد، مشاهده میکند اولین قشری که بیشترین آسیب را از اینگونه سیاستها متحمل شدهاند، همین اقشار آسیبپذیر هستند که تورم بالا قدرت خرید آنها را شدیداً کاهش داده و دلارهای نفتی که باید صرف سرمایهگذاری و ایجاد اشتغال و درآمد پایدار میشدند، به کالاهای مصرفی تبدیل شدند. سال گذشته، برای نخستین بار در ایران، میزان واردات ماشین آلات و تجهیزات به زیر بیست درصد کاهش پیدا کرد و این کاهش به این معناست که هشتاد درصد درآمد نفت صرف هزینههای جاری دولت شده است. یکی از انتقاداتی که به دولت آقای احمدینژاد میشود، زیرضرب بردن استقلال بانک مرکزی است. ولی آیا در دولتهای گذشته این استقلال، به نوعی که شما مثال زدید، در ایران وجود داشته است؟ نه، در دولتهای قبلی هم بانک مرکزی استقلال چندانی از خود نداشت. طرفداران آقای خاتمی مرتب طی چند سال اخیر، عنوان میکنند که دولت از حساب ذخیرهی ارزی برداشتهای نابجا کرده است. در حالی که در طول برنامهی پنج سالهی سوم که آقای خاتمی رییس جمهور بود، هشتاد و دو درصد از منابع مالی یا موجودی حساب ذخیرهی را دولت برداشت کرد و به بخش خصوصی رقمی معادل بیش از هیجده درصد نرسید. قبل از انقلاب بهمن هم آیا بانک مرکزی به معنایی که باید استقلال داشته یا آنجا هم به نوعی تحت تابعیت دولت حرکت میکرده است؟ چرا، میتوان گفت که بانک مرکزی یک استقلال نسبی داشت و دولت در سیاستهای بانک مرکزی کمتر دخالت میکرد. به همین خاطر بود که در آن دوران نرخ تورم در ایران، در سطح خیلی پایینی قرار میگرفت. در حالی که الان ایران به عنوان یکی از کشورهای دارای نرخ تورم بالا، شناخته میشود. بانکهای خصوصی چه نوع رابطهای با بانکهای مرکزی دارند یا باید داشته باشند؟ مقداری مشکل است که بخواهیم اسم خصوصی بر بانکهای خصوصی در ایران بگذاریم. چون در اصل مدیران دولتی این بانکها را اداره میکنند. بانکهای خصوصی تابع نقطه نظرها و دستورالعملهای بانک مرکزی هستند. ولی آن انتظاری که از بانکهای خصوصی میرفت، انجام نگرفت و این بانکها بیشتر به کارهای سفتهبازی، دادن وامهای کوتاهمدت برای واردات کالا از خارج اقدام میکنند و عملاً نقشی در سازندگی کشور ندارند. در این بحثها، خیلی به نقش احیای «شورای پول و اعتبار» اهمیت داده میشود. آیا احیای مجدد این شورا تأثیر معینی خواهد داشت و اهمیت آن در کجای سیاستهای بانک مرکزی قرار میگیرد؟ البته، شورای پول و اعتبار از ابتدا هم در کنترل دولت بود و بخش خصوصی در آنجا نقشی نداشت. چه شورای پول و اعتبار احیا بشود، چه نشود، نقش اساسی نخواهد داشت. زیرا تصمیمگیرندهی اصلی خود دولت خواهد بود. با توجه به وابستگی که الان هست و اینگونه که رابطهی پولی مالی بانک مرکزی با دولت درهم تنیده شده، در شرایط فعلی، یکباره برگرداندن استقلال بانک مرکزی به او آیا ممکن است؟ در حضور دولت نهم یا هر دولت دیگری، مکانیسم این جدایی و استقلال وجود دارد؟ بعید به نظرم میآید، با توجه به سیاست تمرکزی که دولت پیشه کرده، بانک مرکزی بتواند همانند سایر کشورها از سیاست مستقلی برخوردار بشود. بانک مرکزی همیشه حیاط خلوت دولت بوده و برخلاف آنچه در سایر کشورها مشاهده میکنیم، این بانک از اختیارات کافی برخوردار نیست و در اصل مجری سیاستهایی است که دولت دارد دیکته میکند. اگر چنین نبود، دولت نمیتوانست سیزده برابر بخش خصوصی، در طول سال گذشته، از حساب ذخیرهی ارزی برداشت کند. یا اینکه در دولت آقای خاتمی، هشتاد و دو درصد از موجودی حساب ذخیرهی ارزی را دولت برای هزینههای جاری خودش برداشت کرد. بنابراین، با توجه به فضای تمرکزگرایی که در ایران شاهد هستیم، بعید به نظر میآید که بانک مرکزی بتواند استقلالی داشته باشد. البته، رییس کل جدید بانک مرکزی که فردی است شدیداً معتقد به توسعهی اقتصادی کشور، اخیراً اقدامهایی را انجام داده است. از جمله این که گفته است: «درست است که رییس جمهور گفته یک و نیم میلیارد دلار از حساب ذخیرهی ارزی برداشت کنیم و به صنعت نفت بدهیم، ولی این کار نمیتواند صورت بگیرد. زیرا حساب ذخیرهی ارزی فقط برای وارد کردن تجهیزات و ماشینآلات و آن هم برای بخش خصوصی است. دولت اگر میخواهد چنین کاری را بکند، باید لایحه به مجلس ببرد و از مجلس اجازهی چنین کاری را بگیرد.» ولی در گذشته، شاهد بودیم که دولتها، از زمان تأسیس حساب ذخیرهی ارزی، از این حساب برداشتهایی کردهاند، بدون اینکه حتا مجوزی از مجلس گرفته باشند. از صحبت شما اینطور برداشت میکنم که برگرداندن استقلال به بانک مرکزی، یک روند تدریجی است و کاری یکباره نیست… بله، اولاً، اینکه این کار را یک شبه نمیتوان انجام داد. دوماً اینکه وابستگیهای بانک مرکزی به سیاستهای دولت، از آنچنان عمقی برخوردار هستند که فکر نمیکنم، اصولاً دولت بخواهد زیربار چنین قضیهای برود. به خاطر اینکه دولت در طول سالهای پس از انقلاب، همواره بخش خصوصی را به عنوان رقیب خود شناخته و از تراکم سرمایه در ایران، شدیداً جلوگیری کرده است. به همین خاطر است که ما هیچ پروژهی بزرگی حتا در سطح پروژههای ساختمانی را نمیبینیم که بخش خصوصی ایجاد کرده باشد. بخش خصوصی بیشتر در زمینهی دلالی، واردات و کارهای بازرگانی فعال بوده تا تولید. |
نظرهای خوانندگان
-- farhad ، Apr 20, 2009 در ساعت 01:21 PMقبل از آنکه ما وارد بحث استقلال بانک مرکزی شویم لازم می آید ابتدا به این سئوال پاسخ دهیم آیا بانک مرکزی باید مستقل باشد ؟ آیا استقلال بانک مرکزی سبب پیشرفت است یا پس رفت ؟ اما متاسفانه برخی از اقتصادیون مقوله ی اقتصاد را صرفا در عمل و عکس العمل اقتصادی بررسی می کنند قادر به درک رابطه ی اقتصاد سیاسی نیستند و با نسحه برداری از روابط حاکم بر اقتصاد اروپا و آمریکا و در واقع کشورهای متعارف سرمایه داری اقدام به توضیح این مقولات می کنند زیرا در آنجا مشکل رابطه ی سیاسی اقتصاد حل شده است . در حالی که در ایران اولین مشکل اینست که حتی حکومتیات نمی دانند دنبال چه ساختار اقتصادی ای هستند . مثلا یکروز دنبال ملی کردن و دولتی کردن اقتصادند و روز دیگر دنبال خصوصی سازی در هر دو مورد نمی دانند دنبال چه هستند و لزوم ملی و دولتی کردن برای چیست و لازمه ی خصوصی کردن در چیست . از اینرو زمانی که ما نتوانیم هدف را بصورت علمی تقسیر و روشن کنیم ضرورتا قادر به شناخت و ایجاد روابط اداری و سیاسی مقولات نخواهیم بود . مثلا در آمریکا به سمت استقلال ارگانها می روند زیرا همه ی مردم و دولت می دانند که باید سرمایه داری توسعه یابد و از این راه هم امکان پذیر است لذا سازمانهای مورد لزوم تفکرات جامعه در آن شکل می گیرد و از هیچ انتقادی هم ناراجت نیستند بلکه استقبال هم می کنند زیرا منافع ملی قبلا تعریف شده است . اما در ایران ما با افرادی روبرو هستیم که بنابر موقعیتی که در سازمانهای ماقیائی حکومت دارند هم اقتصاد و هم سیاست و ضرورتا در روابط سازمانهای ساختاری تاثیر می گذارند یعنی این زور مافیائی ست که تصمیم می گیرد و زمانی که زور وارد معادلات شود دیگر ثبات در ساختار ها ایجاد نخواهد شد . امروز همه ی مطلعین بگویند بانک مرکزی مستقل تا فردا معلوم نیست که چه اتفاقی می افتد زیرا امروز تا فردا زور کمی تغییر کرده است . از اینرو ایران در مسائل هدفگذاری دچار تردید بین ایدئولوژی و منافع ملی ست لذا تا پایان نیافتن این تناقض اقتصاد ایران فقط می توان گفت یک اقتصاد رو به انحطاط بوده و نسخه پذیر نخواهد بود .
استادی داشتیم میگفت اقتصاد ٩٠ در صد ان روانیست و ١٠در صد جمع و تفریق. ساز دهل از دور خوش است .استاد گرامی این سرمایداری در امریکا بنا به امار و ارقام خودشان فقط برای ٣.٥در صد درسطح عالی و برای ١٦.٥ در صد خوب و برای ٨٠درصد دیگر اسف بار.فقط در سال٢٠٠٨-٢٠٠٩ یازده ترلیون دلار پس انداز مردم را به کیسه های مجازی منتقل کرده.استاد گرامی به سایت سویس بانک مراجعه نما یند و از امار وارقام ٤٠سال گذشته فیضی برند.اساد گرامی چه فرقی مابین ریگن یا بوش بود که گرین اسپنن عوض بشه.تمام روسای بانک مرکزی امریکا بنا به ایدلوژی و جهان بینی سیاسیش برگزیده میشود.البته معادلات اقتصادی در امریکا که موتور اقتصاد جهان است فرقش این است که ١٠درصد علم اقتصاد جمع و تفریق و اهرمهای زیاد دیگری در ان دخیلندولی بطور کلی بازار امریکا پانزی اسکمیت و این فقط مختص اقای متاف نیست.در ایران ١٠در علم اقتصا ددرش دخیل نیست و حسابداری میکنند.ضمنا مافیا در همه جای دنیا هست و از افات و اکولوژی سرمایه داریست مختص فقط ایران نیست.اقتصاد ایران ملامایه داری است. که خود بحثی مفصل دارد و از حوصله این صفحه خارج است و معادلات و اهرمها سیاسی و در خدمت سیاست است.
نورالدین
-- بدون نام ، Apr 22, 2009 در ساعت 01:21 PM