رادیو زمانه > خارج از سیاست > ايرانيان > «در ایران همه چیز گران است؛ جز جان آدمیان» | ||
«در ایران همه چیز گران است؛ جز جان آدمیان»سید سراج الدین میردامادیبالاخره پس از چهار سال فرصت پیدا کردم به ایران سفر کنم. در طول این چهار سال به دلایل متعدد نتوانستم به ایران سفری داشته باشم و از دیدار خانواده و دوستان بهره ببرم؛ اما به لطف خدا در ایام نوروز مقدمات سفر فراهم شد و به ایران آمدم. به دلیل شراسط سلامتی مادرم ترجیح دادم در اولین فرصت به مشهد بروم و توقفم در تهران کمتر از یکروز بود. از آنجایی که شخصاً از استقبالم در فرودگاه خوشم نمیآید و از سوی دیگر به نیت سورپریز کردن خانواده، آمدنم به ایران را از ایشان مخفی کرده بودم. البته خانم همسرم از ورودم با خبر بودند؛ اما پدر و مادرم در بیخبری کامل به سر میبردند. در فرودگاه مشهد یک تاکسی گرفتم و عازم منزل شدم. در راه راننده تاکسی مثل همه راننده تاکسیها در ایران که خورده اطلاعات سخت آزارشان میدهد و باید حتماً برای مسافران منبر مفصلی بروند، از زمین و زمان گفت و من که غرق در تماشای چهره تغییر یافته شهرم بودم، کمتر به فرمایشات گهربار ایشان توجه میکردم و البته جناب راننده تاکسی هم برایش فرقی نمیکرد که من به ایشان گوش میکنم یا نه؛ و بلاانقطاع از همه چیز و همه کس بدگویی و گلایه میکرد. ظاهراً خانواده از این سورپریز که آنرا «لوسبازیهای غربیها» مینامیدند، چندان استقبال نکردند و اینجانب به غایت خیط و خنک شدم! مشهد نسبت به چهار سال قبل تغییرات زیادی کرده است. شهر به ویژه کمربندی آن دارای چندین زیرگذر و تقاطع غیر همسطح شده که به روانتر شدن ترافیک این محورها کمک زیادی میکند. در خیابانهای تهران و مشهد، دیگر کمتر میتوان پیکانهای قراضه و کهنه را یافت و اکثر ایرانیها حداقل سوار بر پراید و پژو 405 هستند. خودروهای جدیدتری همچون سمند و پژو 206 هم زیاد به چشم میخورد و از این جهت چهره خیابانها زیباتر به نظر میرسد. اما آنچه که بسیار آزاردهنده است، فرهنگ رانندگی است که با فرهنگ رانندگی در اروپا تفاوت زیادی دارد و من احساس میکنم در این زمینه بدتر از چهار سال قبل شده است. رانندگان در تهران و مشهد اکثراً از راهنما زدن هنگام انحراف به چپ یا راست خودداری میکنند؛ به طوری که من جداً یقین کردم بر روی این خودروها اصلاً راهنما تعبیه نشده است. از این گذشته بوق زدن یک عادت بسیار زشت و آزاردهنده رانندگان ایرانی است که سابقاً نیز شاهد آن بودهام؛ اما این بار به دلیل ضعف شدید اعصاب مردم بیشتر به چشم میخورد. ظاهراً رانندگان خودروها اغلب فراموش میکنند پشت فرمان اتومبیل نشستهاند و ای بسا گمان میکنند سوار موتورسیکت هستند؛ زیرا شیوه ویراژ دادن ایشان بیشتر شبیه ویراژ رفتن موتور سواران است. در واقع مردم ایران بیش از اروپاییها معطل میشوند؛ اما خیلی کمتر از ایشان صبر و حوصله دارند. این معطلی از صف شیر و نان گرفته تا معطلیهای طولانی در ترافیک شهری، اما بر عکس غربیها که دارای صبر و حوصله و فرهنگ انتظار هستند، اصلاً تحمل ندارند و اگر خودروی جلویی بیست متری از خودروی جلویی خودش عقب بیفتد، دست را بر روی بوق میگذارند و بر روی اعصاب همه راه میروند. این صحنه به کرات در ترددهای شهری دیده میشود. «در ایران همه چیز گران است؛ جز جان آدمیان» این جمله مشهوری است که همه بر زبان میآورند و الحق عین واقعیت است. در اولین روزهای ورودم به مشهد به حلقه گپ دوستان اصلاحطلب مشهدی دعوت شدم و در آنجا باخبر شدم خواهر خانم آقای ابطحی که دختر آیتالله موسوینژاد از روحانیون سرشناس مشهد است، در یک تصادف دلخراش جان سپرده است. بعد از آن گپ سیاسی به مجلس ترحیم آن مرحومه رفتیم و آقای ابطحی را هم دیدم. بنا بر آنچه گفته میشد، این خانم بعد از تصادف زنده بوده است؛ اما به دلیل امداد رسانی دیر هنگام جان سپرده است. در ایام عید و به دلیل افزایش سفرهای نوروزی، پلیس راهنمایی و رانندگی در رسانهها ابراز مینمود که سختگیری را تشدید کرده است؛ اما در ایران فاصله حرف تا عمل زیاد است و بسیاری از مقررات خوبی که قبلاً اعمال میشد و پلیس به عنوان مجری قانون باید سختگیرانه با متخلفان برخورد میکرد، به فراموشی سپرده شده است؛ مثل مقررات اجبار استفاده از کلاه ایمنی برای موتورسواران. سیاسیون روشنفکر و اصلاحطلبان و به طور کلی نخبگان مقیم ایران از یک یأس و ناامیدی رنج میبرند. سردرگمی و نداشتن تحلیل درست از رفتار تودهها باعث شده که از انگیزه لازم برای تحرک خالی شوند. عوامزدگی و عوامگرایی در جامعه ایران بسیار رواج پیدا کرده است . پشت شیشه اکثر خودروهای گرانقیمت جملات مذهبی عوامانهای مثل «لعنالله قاتلیک یا فاطمه» نوشته شده است؛ حال آنکه قیافه سرنشینان خودرو کپی آخرین مدهای پاریس و لوسآنجلس است. این جوانان، امروز بیش از گذشته به مداحیهای سبک جدید روی آوردهاند و در مجالس عزاداری امام حسین شرکت میکنند؛ اما دین و دینداری ایشان با دینداری سنتیها تفاوت زیادی دارد. حاکمیت به خوبی موفق شده به تخدیر افکار عمومی بپردازد. منفعتمحوری و فقدان روح ملی، حتی در میان نخبگان جامعه دیده میشود. به قول یکی از بزرگان شعار «زنده باد زن، زنده باد زندگی» در میان همه کسانی که زمانی پیشتاز آرمانخواهی و آزادیخواهی بودهاند، سرلوحه امور قرار گرفته است. خانوادهها به شدت فرزندان دانشآموز و به ویژه دانشجوی خود را از ورود به سیاست منع میکنند. جوانان انگیزهای برای ورود به مباحث سیاسی ندارند. حاکمیت به خوبی موفق شده جوانان را مشغول امور بیاهمیت مثل تماشای سریالهای طنز تلویزیونی و غیره نماید. عملاً انگیزه و تمایلی برای جوانان باقی نمانده که به مسائل جدی و سرنوشتساز در جامعه بپردازند و عملاً روزمرگی و باری به هر جهت بودن، شیوه زندگی و منش جوانان ایرانی شده است. قلیان، سیگار، مواد مخدر و مشروبات الکلی در میان جوان بسیار طرفدار دارد و حاکمیت از این مسأله در عمل استقبال میکند؛ زیرا فکر و ذهن جوانان از پرداختن به امور سیاسی و سرنوشتساز باز میماند و این مطلوب یک نظام توتالیتر است. دردناکتر آنکه برخی از نیروهای ایدئولوژیک سابق مثل بر و بچههای موسوم به جبهه و جنگ نیز به دلیل سرخوردگیها اجتماعی دچار اعتیاد به مواد افیونی شدهاند. شاید بحران جنسی در جامعه ایران مهمترین بحران اجتماعی به حساب بیاید. جوان ایرانی درست برعکس جوان غربی، اولین کاری که با دوستدخترشان انجام میدهند، آخرین کاری است که جوانان غربی بعد از ماهها دوستی و رفت و آمد دوستانه و ابراز کلمات عاشقانه انجام میدهند. این تازه پیش از ازدواج است و پس از ازدواج باز درست برعکس زوجهای غربی که قبل از ازدواج روابط جنسی متعددی دارند و بعد از ازدواج عموماً به همسر خودشان وفادار هستند، زوجهای جوان ایرانی بعد از ازدواج رسمی و شرعی، پنهان یا آشکار با افراد دیگری نیز رابطه جنسی برقرار میکنند. مذهبیها با پوشش صیغه و غیرمذهبیها هم بدون بهانه اقدام به این کار میکنند. ابتدا گمان میکردم بیوفایی بیشتر از سوی مردها است؛ اما بعد از تحقیقات متوجه شدم زنان ایرانی نیز در این زمینه فعال هستند. به صفت کنجکاوی روزنامهنگارانه در ریشهیابی این پدیده که من نام آنرا «تنوعگرایی جنسی» یا «تعددگرایی جنسی» میگذارم با بسیاری از جوانان و حتی کسانی که به آن مبتلا بودند، گفتگو کردم که در پست جداگانهای آن را خواهم نوشت و شاید آن را در غالب یک برنامه رادیویی برای رادیو زمانه ساختم. اینترنت نیز به دلیل سرعت وحشتناک پایین آن و فیلترینگ گسترده رسانهای آگاهیبخش به حساب نمیآید. علیرغم وجود سایتهای فیلتر شکن، نرمافزارهایی نیز طراحی شده که بر روی هارد رایانه نصب میشود و آیپی رایانه را در نقطه دیگری از جهان تعریف میکند و عملاً از این فیلترینگ خاص حوزه آیپیهای ایران رها میشود. اما با این وجود سرعت پایین اینترنت مانع از دسترسی کاربران به فایلهای صوتی و ویدیوهای موجود در اینترنت میشود. برخی کافینتها از اینترنت پرسرعت هم استفاده میکنند که باز در مقایسه با سرعت اینترنت در غرب تفاوت فاحشی دارد. سختگیری برای دارندگان ماهواره فروکش کرده و بخشی از مردم به ماهواره روی آوردهاند و برنامههای دکتر علیرضا نوریزاده یکی از پر بیندهترین برنامهها است و اکثراً میانسالها و پیرمردها که بیش از جوانها از وضع موجود ناراضی هستند، به تحلیلهای نوریزاده گوش میدهند و به اخبار و گفتههای ایشان اعتماد دارند. برگرفته از: روزنوشتها |
نظرهای خوانندگان
اصلا به سوابق آقای سراج الدین میردامادی در دهه 70 کاری ندارم و نسبت فامیلی ایشان با آقای خامنه ای را هم فراموش می کنیم. اما از رادیو زمانه سوال می کنم: هدف از انتشار این مطلب چیست؟ چه دانشی، چه اطلاع جدیدی، چه نکته بدیعی در آن نهفته است؟ واقعا نوشته ای که سرشاز از حکمهای کلی و حرفهای کیلوئی است که جامعه ایرانی چنان شده و چنین نشده چه ارزشی داشته که در رادیوزمانه بازنشر یافته است؟ به عنوان نمونه این پاراگراف از نوشته ایشان واقعا از منظر ارزش خبری یا ارزش علمی چه نمره ای میگیرد:
-- مهدی ، Apr 1, 2008 در ساعت 04:00 PMحاکمیت به خوبی موفق شده به تخدیر افکار عمومی بپردازد. منفعتمحوری و فقدان روح ملی، حتی در میان نخبگان جامعه دیده میشود. به قول یکی از بزرگان شعار «زنده باد زن، زنده باد زندگی» در میان همه کسانی که زمانی پیشتاز آرمانخواهی و آزادیخواهی بودهاند، سرلوحه امور قرار گرفته است.
و یا این یکی:
عملاً انگیزه و تمایلی برای جوانان باقی نمانده که به مسائل جدی و سرنوشتساز در جامعه بپردازند و عملاً روزمرگی و باری به هر جهت بودن، شیوه زندگی و منش جوانان ایرانی شده است. قلیان، سیگار، مواد مخدر و مشروبات الکلی در میان جوان بسیار طرفدار دارد و حاکمیت از این مسأله در عمل استقبال میکند؛ زیرا فکر و ذهن جوانان از پرداختن به امور سیاسی و سرنوشتساز باز میماند و این مطلوب یک نظام توتالیتر است.
جدا این نوشته چه فرقی با حرفهای عاومانه راننده های تاکسی یم جماعت منتظر در صف شیر دارد؟
ببخشید، در کدام کشور غربی دو نفر زمانیکه وارد رابطه شدند (البته اگر تفاوت رابطه و دوستی را میدانید) ماهها "رفت و آمد دوستانه" میکنند و کلمات عاشقانه صادر میکنند و پس از کلی سلام و صلوات و تعارف سراغ "آن کار" میروند؟ و چند درصد جوانان ایرانی زمانی که به زعم خودشان وارد رابطه شدند بعد از یک ماه هنوز این پا و آن پا نمیکنند که آیا مجازند به طرف دست بزنند یا نه؟ احیانا "ایران" و "غرب" در جمله بالا جا به جا تایپ نشده اند؟
-- void ، Apr 1, 2008 در ساعت 04:00 PMتوقع من هم از رادیو زمانه بسیار بیشتر از این است که چنین مطالبی را در آن مطالعه کنم.
-- مهدی ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMمتاسفانه مطلب منتشر شده فاقد ارزش تحلیلی و یا حتی خبری است. ساختار نوشتاری آن شبیه انشاهای نوروزی دانش آموزان دوره راهنمایی است و ارزش تحلیلی آن هم در حد همان راننده تاکسی است که حرفهایش به تمسخر گرفته شده است.
ایشان چطور با برخورد در یک شهر بخصوص در باره جامعه ایران نظر م یدهد که بعد از ازدواج به دنبال رابطه جنسی با کسان دیگرند؟ ا این یک نگاه مغرضانه و پوچ به مردم ایران است.
-- mahta ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMکلی گویی بی آمار.
-- arash. ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMخب آقاي ميردامادي بسيجي ناحيه يك حمزه هم پاشون به راديو زمانه باز شده مبارك باشه!
-- جعفر ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMميگفتين دارين ميان مشهدخدمت مي رسيديم!
مشهد ما اينطورها كه شما گفتين نيست ممكنه دوروبريهاي شما اينطور باشند خوب بود لحظه تحويل سال سري به حرم ميزدين يا هنگام سخنراني مقام معظم رهبري، نظراتتون عوض ميشد.
من هم کاملا با نظر مهدی موافقم..این حرفهای کلی بیشتر برای گذران وقت در صف طولانی نان و ...! مفید بود. ادعاهایی که پشت سر هم مطرح میشود بی آنکه هیچ دلیل یا مثالی برای آن آورده شود. تازه کسی جامعه ایرانی را به ما معرفی میکند که خود سالها اینجا نبوده است! این همه نکته جور و واجور را چطور ظرف چند روز فهمیده است!! بخصوص این بخش: "روزمرگی و باری به هر جهت بودن، شیوه زندگی و منش جوانان ایرانی شده است. قلیان، سیگار، مواد مخدر و مشروبات الکلی در میان جوان بسیار طرفدار دارد و حاکمیت از این مسأله در عمل استقبال میکند؛ "از رادیو زمانه که غالبا مطالب پرمغز و وزینی را منتشر میکند انتظار نمیرود که گاه یک مرتبه به اوج ابتذال و بی مفهومی سقوط کند...
-- مهرناز ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMخدا وکیلی این عبارت شخصی بر اساس کدام روحیه روزنامه نگاری ، تحلیل سیاسی و نقد جامعه پیچیده ایران و موانع و هزینه های پیش رو در انجام کار سیاسی در ایران برای نخبگان تا عوام نوشته شده است : "حاکمیت به خوبی موفق شده به تخدیر افکار عمومی بپردازد. منفعتمحوری و فقدان روح ملی، حتی در میان نخبگان جامعه دیده میشود. به قول یکی از بزرگان شعار «زنده باد زن، زنده باد زندگی» در میان همه کسانی که زمانی پیشتاز آرمانخواهی و آزادیخواهی بودهاند، سرلوحه امور قرار گرفته است." ... وا اسفا ... اعتبار این نوشته چه به نگاه خارج نشین و چه به نگاه داخل نشین بس تهی و بی مقدار است. این مسیو می تواند باد غبغب خود را جابجا کند... انصاف را دور کند و ادبیاتی بی فایده و دور از منطق و ناامیدکننده تر از واقعیت جاری بر مبنای تعطیلات نوروزی اش بدهد...
-- دکتر بنایی ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMرادیو زمانه رسانه خوبی است. با این نوشته های بی سند و سرشار از غلط خرابش نکنید. حیف است.
-- nima ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMمن با نظر آقاي ميردامادي موافقم. فكر نكنم روزمرگي و آگاهي سياسي كم جوانان يا اشتغال شون به بيكاري و علافي يا سيگار و مواد ، بر كسي پوشيده باشه. دليل موضع گيري و جبهه گرفتن يكباره ي چند نفر عليه ايشون رو هم نمي فهمم. تعصب داشتن ِ زياد خوب نيست. كسي به شخص شما توهين نكرده فقط واقعيات به طور ساده و كلي از نگاه يك مسافر بيان شده. آيا شما هنگام ورود به يك كشور ديگه در مورد واقعيات ، اظهار نظر نمي كنيد؟ مثلا ترافيك و پوشش مردم؟
-- سپهر ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMایشان فقط خواستن چیزی بنویسند. قرار نیست همه مطالب رادیو زمانه رو جدی بگیرید.
-- محمد ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMخانم مهرناز عزيز ناديده، « به اوج ابتذال وبي مفهومي» سقوط کردن بايد خيلي هيجان انگيز باشد.!
-- شناسا ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMاين حرفها رو كه اينجا پشت سر هم رديف كردي دست كمي از منبر رفتن شوفر تاكسي همشهريت نداشت .راستي آدم با 4 صباح خارج رفتن اينجوري ميشه ؟ خوش به حال خودمون كه ...بگذريم
-- فرهاد گلزار ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMحيف است اين نوشته های بی سرو ته را که بيشتر شايعات راجع به مسائل جنسی هستند منتشر کنيد. اين نوع نوشته ها در مجلات مخصوص خود بايد چاپ شوند و نه در راديو زمانه
-- بلخی ، Apr 2, 2008 در ساعت 04:00 PMاستاد بزرگ! میردامادی ، واقعا به شما تبریک می گویم که چگونه مغز و وقت ما را به بازی نوشتار های خود گرفتید برای ما که اعتماد عمیق به رادیو وزین زمانه داشتیم که شاید ادبیات و محتوای این نوشته شما به تایید بزرگواری رسیده یا توسط یاورتان اصلاح شده است. دریغ و صد افسوس ... که کسی تاکنون شما را مورد بازخواست کیفی و محتوایی این صفحه قرار نداده و من بینوای خواننده را هاج و واج می کند که مگر این جا هم قرار است از گروه مجلات زرد و نارنجی با مقالات و گزارشاتی چنین سخیف باشد...
-- هورداد ، Apr 3, 2008 در ساعت 04:00 PMمگر رادیو زمانه این روزا اینقدر بی مقاله و گزارش شده که دست به دامان این نوع انشا و تخلیل های ضعیف و بی مغز شده است ... یا اینکه هیچ چارچوبی نیست که هرکسی بخواهد حرمت وکیفیت این تریبون آزاد را به ... کشاند. بهر حال این سراج خان ، که از آسمون تکبر و نخوت شخصی پایین اومده و همشهریان را به لطف گوشه چشمش پس از 4 سال مورد کالبد شکافی روحی و فرهنگی قرار داده ، را اگر سنش بکشد باید کاندید ریاست جمهوری کرد که راه احمدی نژاد را ادامه داده و براختی از دایره تحلیل های خونه و فامبل بپرد به محله و شهر و کشور و البته که نقاد و تحلیل گر و حلال مشکلات دنیا.
-- مازیار مهدوی ، Apr 3, 2008 در ساعت 04:00 PM]نچه که خواننده را در این نوشته می ازارد ، و بعضی ها را به اعتراض واداشته شاید حس ناخوشایند غرور کاذب نویسنده در ارایه تحلیل های ابکی ، کلی ، همه گیر و فراگیر ، تندروی ها و قاطع گویی ها در باب آرا و نظرات عموم مردم است که حتی از گفتنی های رایج در تاکسی ها هم بی حساب کتاب تر است. معمولا نظرات کلی و اجتماعی را اهل علم و نقد و نظر با قید های احتمالی و نه اجباری تکمیل می کنند.... بهر حال همسو شدن رادیو زمانه و مجال های ارائه گزارشات خام و بی پایه و اساس آقای سراج میردامادی را باید مورد سئوال قرارداد. مطمئن هستم این رادیو اینقدر بی یاور نشده است که به نوشته کسی پناه دهد که هنوز چمدانش را جابجا نکرده و عطش خود شیفتگی اش را فرو نشانده، در اینکه ایرانیان را محدود به اقلیم و سرزمین ایران می بیند و خود را که به خارج از ایران رسانده فاقد خصوصیات و خلق و خوی ایرانی و صاحب امتیاز نقد و نظر براین جماعت متکثر....من یکی که از این همه نزول مور مور شدم!!!!.
-- مزتضی پوراسماعیلی ، Apr 3, 2008 در ساعت 04:00 PMکمی بی انصافی که تمامی آنچه که نویسنده گفته است را غیر علمی و غیرواقعی بدانیم در مورد خیانت بعد از ازدواج کاربه جاهای بحرانی رسیده ولی از انجایی که ما ایرانیان عادت داریم روی مشکلات مخصوصا خانوادگی را بپوشانیم زیاد به چشم نمیاد ،مواد مخدر ویرانگر شده چندی پیش برادر دوستم در سن 22 سالگی بر اثر استفاده از مواد مخدر درگذشت کمی بدون تعصب به مطلب بنگریم
-- زهرا از مشهد ، Apr 7, 2008 در ساعت 04:00 PMممد جان بعد از مدتها آمديم روي راديو زمانه خبري از تو بگيريم. متن خبري ات از سفرت به مشهد را خواندم. اينقدر سطح نگارشت پيش پا افتاده بود كه كم كم داشتم دنبال ملاقاتت با خودم هم ميگشتم...! يك كم حرفه اي تر بنويس. اين حرفهايي كه تو نوشتي در حد همان حرفهايي است كه ما صبح تا شب تو كوچه و خيابان از زبان بقيه ميشنويم.
-- رفيق ، Jul 11, 2008 در ساعت 04:00 PM