رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتگو > در یک دادگاه صحرایی به اعدام محکومم کردند | ||
در یک دادگاه صحرایی به اعدام محکومم کردندسمیه مومنیبهار سال 85 بود که مراسم بزرگداشت نورالدین زرین کلک پدر انیمیشن ایران به مناسبت هفتادمین سال تولدش در خانه هنرمندان ایران برگزار شد و بهار سال 86 او را به اتهامات و بهانههایی، که خودش هم به درستی نمیداند، از تدریس در دانشگاه تهران منع کردند. ماجرای اخراج او را از دانشگاه تهران، به ماجرای کلاس درس تصویرسازی و آن فرشته بی مو مرتبط است. اما آنچه مسلم است دانشجویان ایرانی دیگر امکان این را ندارند که نورالدین زرین کلک را به عنوان استاد در دانشگاه ببینند. او هم مانند بسیاری از اساتید درجه اول دانشگاههای ایران به بهانهای کنار گذاشته شده است؛ و اگر دیگران را با حکم رسمی برکنار و بازنشسته میکردند، اینبار تصمیم را بر اساسی دیگر و به گونهای دیگر گرفتهاند. زرین کلک رییس آسیفای ایران است که یکی از فعالترین آسیفاهای دنیاست، او سالهاست که برای انیمیشن ناچیز این مملکت غصه میخورد، تلاش میکند و حتی در برگزاری همایش ملی انیمیشن هم یکی از فعالترینهاست. اما آنچه بیش از همه اینها مایه تاسف است ممانعت ناشر کتاب جدید او از توزیع آن است. گویا این رشته به راستی سر دراز دارد.
بعد از قضیه دانشگاه تهران، دراین مدت هیچگاه با شما در هیچ نشریه داخلی گفت و گو نشد؛ که بتوانیم ماجرا را از زبان شما هم بشنویم. همه چیز حول حاشیهها چرخید و انگار میخواستند همه چیز در حاشیه و در حد شایعه باقی بماند. از تاریخی که روزنامهها ماجرا را اعلام کردند، وزیر علوم بدون هیچ خبری یا پرسشی از من، یا فرصتی برای اینکه در مقابل آن گفتهها چیزی بگویم، یکسره اعلام کردند که من حق تدریس در هیچ دانشگاهی را ندارم. این نوع عدالت اجتماعی ماست. کاری به امنیت شغلی ندارم. زندگیام از راه تدریس نمیگذرد. اما حداقل احترامی که میتوانستند بگذارند به موهای سپیدم بود که ازمن بپرسند این حرفهایی که این بانوی دانشجو درباره تو زده همهاش درست است؟ تا کجایش درست است؟ یا همهاش دروغ است؟ مساله شایعاتی که در اطراف قضیه درست شد و به مطبوعات و تعدادی از دانشجویان کشیده شده بود اصل قضیه را رقم زد. انگار هیچ کس جرات این را نداشت که به اصل ماجرا اشارهای بکند. خیلیها سکوت کردند. کلاسهای من با نشاط است. در کلاس میتوانیم با هم شوخی کنیم، فضایی که در آن روحیهای نباشد به درد دانشکده هنر نمیخورد. اینها هنر را بد فهمیدهاند. هنر در ایران ظاهرا به چیزهای دیگر اطلاق میشود که خوشبختانه من از آن هنرها ندارم. اینکه فقط با اعلام در رسانهها و نه به شکل رسمی، چنین حکمی صادر میشود، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ از این اتفاق هم متاسفم و هم به خاطرش خوشحالم. متاسفم چون رابطهام با دانشجویانم که خیلی دوستشان داشتم قطع شد و هنوز هم دلتنگشان هستم. اما این اتفاق یک حسن هم داشت و آن اینکه من از دانشگاه بدنام تهران راحت شدم. بدنام از این جهت که آن فضا دیگر فضای تدریس، علم و هنر نیست. فضای دیگری است و به درد کار دیگری میخورد. از اینکه دیگر به آنجا نمیروم احساس راحتی دارم و خوشحالم. حقوق این مدت تدریستان به شما داده شده است؟ الان مشغول چه کاری هستید؟ دامنه این ممنوعالتدریس شدن و این شکل برخورد برایتان تا کجاها پیش رفته است؟ قضیه کتاب اینطور است: بعد از بیش از ده سال قطع ارتباط و همکاری من با کانون پرورش فکری کودکان، کتابی از من توسط این کانون منتشر شده است. کتابی که بسیار متفاوت است و حتی رییس فعلی کانون با صحافی غیرمعمول آن موافقت کرده است. کتاب به زبانی کودکانه و علمی نوشته شده و در 16 هزار نسخه چاپ شده است. با این وجود کانون از توزیع آن هراس دارد و ماههاست از آن کتاب در انبارهایش نگهداری میکند! اگر به فرض، استادی، به اتهام دیگری مورد غضب قرار گرفته است، چه ارتباطی به کتابش دارد؟ کتابی که برای بچهها نوشته شده است. کتابی پر تخیل، سازنده و بر مبنای تحقیق علمی. این کتاب است که باید رسالتش را انجام دهد. چه اهمیتی دارد که درباره نویسندهاش چه گفتهاند و چه اتهاماتی به او وارد کردهاند. اگر کتاب مفید است و چاپ شده باید توزیع شود. اگر قرار است توزیع نشود اصلا چرا چاپش کردهاند؟ رابطه این دو را نمیفهمم. جز اینکه لابد همه از تیغ تیز عزل میترسند و مواظب میز و صندلی خود هستند. درباره کتاب بیشتر توضیح بدهید. دلیل عدم توزیع کتاب را به شما نگفتهاند؟ خب مساله اینجاست که در برابر پرسش شما چه پاسخی میدهند؟ برایم جالب است که چه دلیلی را میآورند. برای شما به مناسبت هفتادمین سال تولدتان مراسم بزرگداشت میگیرند، شما را پدر انیمیشن ایران میدانند و همه اینها را هم مستقیم یا غیرمستقیم مجموعههای دولتی انجام میدهند بعد چنین برخوردی را انجام میدهند. این کمی تناقض دارد. اینطور نیست؟ سیاست دوگانهای است که ما را هم گیج کرده است. نمیدانم چرا یک دانشجو که صرفا به دلیل اینکه از خانواده یک شخص به خصوصی است میتواند دانشگاه را زیر و رو کند و سیاست وزارت علوم را وارونه کند. این از جمله اتفاقاتی است که فقط در جمهوری اسلامی ایران میافتد. |
نظرهای خوانندگان
مضحکه... مضحکه... مضحکه... ای کاش زودتر از این کابوس مضحک جمعی(!) بیدار شویم.
-- اشکان ، Mar 23, 2008 در ساعت 05:58 PMتاسف تاسف هزاران بار تاسف ... دوست داشتم در ابراز تاسف به خاطر این همه زشتی دستان استاد را بوسه می زدم... این نوع غرض ورزی آنهم نسبت به استادی پر مهر و بی بدیل که تک تک از کودکی با آثارش بزرگی کرده ایم ... تاسف بار است..
-- احمد ، Mar 23, 2008 در ساعت 05:58 PMما راست و دروغ این ماجرا را نمی دانیم اما یک سوال باقی می ماند آن هم اینکه آیا قضاوت بر اساس شایعات پراکنده(صرف نظر از راست یا دروغ بودن) می تواند مبنای قضاوت باشد؟ مسئولین فکر این را کرده اند که بابا جدیدی برای دعوای دانشجویان و استادان باز کرده اند من هم اگر نمره نگیرم چنین دروغی و حتی شاید یک فیلم مونتاژی یا بدتر از این از استادمان تهیه می کنم و دودمانش را بر باد می دهم.
-- hamed ، Mar 23, 2008 در ساعت 05:58 PMاستاد
-- حسن ، Mar 24, 2008 در ساعت 05:58 PMشما که حرمت موی سپید خود را نگه نمی دارید و به راحتی دروغ می گوئید انتظار دارید دیگرام حرمت آن را حفظ کنند؟
من خودم مدتی پیش استاد در اسیفا کار می کردم.شریف تر از او سراغ ندارم .افسوس و صد افسوس!!!
-- lمیثم ، Mar 24, 2008 در ساعت 05:58 PMهزار امروز هم آواز زاغ است
گل از بی رونقی ها خار باغ است
استاد عزيز
-- مجيد ، Mar 24, 2008 در ساعت 05:58 PMهدف اين جماعت مستبد غارت ايران و ايرانيست و هر چيزی که ذره ای بوی انسانيت، هنر، و انديشيدن بدهد را بر ضد منافع خود مبينند و کمر به نابوديش.
استاد عزيز همان بهتر که با چنين کفتارهاي کثيفي روبرو نشديد.
تمام مردم ايران از طينت اين شيطان صفتان و نفشه های شومشان برای غارت اين مملکت وقربانيانش نظير شما آگاهند.
شریف؟! استاد؟!
-- شریف ، Mar 25, 2008 در ساعت 05:58 PMپیرمرد {...}
baba kheyli masha la ro dari shoma age hichi nabood ke daneshjo ha maraz nadashtan ke bi hormati konan
-- ciic ، Apr 5, 2008 در ساعت 05:58 PMage shokhi bood ?ke che shokhiye garaza varzane ke hejab az roye sarae ye bano bardari on ham na az on modelhayi ke mipasandi badesh be e tamaskhor begi bezar bebinan ke to modari ya einke kachali
ein mishe shookhi? hatman bayad ye chiziro bebini ta bavaret beshe hast? mibini
واقعا باید برای اون دانشجو متاسف بود مزخرف ترین آدمی که به عمرمون می تونیم دیده باشیم که یه بچه ی دروغ گو برای پدر انیمیشن ایران چنین وضعی به وجود بیاره.
-- بدون نام ، May 18, 2008 در ساعت 05:58 PMمتاسفانه در این گفتگو هیچ توضیحی از استاد در خصوص اتفاق پیش آمده داده نشده . به فرض که قبلا فرصتی به ایشان داده نشده ، اکنون که این فرصت در اختیار ایشان بود تا در مورد آن توضیح دهند. ولی اگر موضوع صحت داشته عکس العمل طرف مقابل را هم باید طبیعی دانست. فارغ از هر گونه نگرش نباید عقاید هیچکس را به تمسخر گرفت و اگر قرار به راهنمائی است باید همواره با رعایت جوانب صورت گیرد. متاسفانه شخصا در دانشگاه شاهد برخوردهای تحقیر آمیز در اینگونه موارد از سوی بعضی از اساتید بوده ام .به هر حال جای اندوه و تاسف بسیار است که این اتفاق برای چنین شخصیتی که سرمایه کشور است پیش آمده و کاش چنین وضعی پیش نمی آمد.
-- بدون نام ، Jul 5, 2008 در ساعت 05:58 PM