رادیو زمانه > خارج از سیاست > زنان > ملیگرایی و جنبش زنان | ||
ملیگرایی و جنبش زنانلیلا موریناسیونالیسم و ملیگرایی موضوع جدیدی نیست که به آن پرداخته شود. کتابها و مقالات فراوانی از آنچه به نام ملیگرایی در ایران شهرت دارد، نوشته شده و تاکنون بسیاری به نقد و توضیح آن پرداختهاند. ولی آنچه شاید نو به نظر بیاید، ارتباطی است که ناسیونالیسم با جنبشهای آزادیخواهانه زنان ایران داشته است. فاطمه صادقی، استاد علوم سیاسی در ایران و از فعالان حقوق زنان که کتابی از تحقیقات خود در زمینه ارتباط ناسیونالیسم و مساله زنان در دوره پهلوی با نام «جنسیت، ناسیونالیسم و تجدد در ایران» به چاپ رسانده، در گفتگویی با زمانه، به شرح نقش این تفکر سیاسی بر روند حیات اجتماعی زنان ایران میپردازد:
ناسیونالیسم یا ملیگرایی از چه زمانی وارد ادبیات سیاسی ایرانیان شد؟ نکتهای که باید در نظر گرفت این است که این واژه، آنطوری که مثلاً من استفاده کردم یا دیگران استفاده میکنند، به مجموعهای از آرا و نظریات گفته میشود که آنها الزاماً خودشان را تحت عنوان ناسیونالیسم طبقهبندی نمیکنند. بلکه اصطلاحی است که ما با برگشت به تاریخ، امروزه به بخشی از این آرا و ایدهها اطلاق میکنیم. بنابراین اگر متون مشروطه را نگاه بکنید و کارهای فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و دیگران را ببینید با واژه ناسیونالیسم برخورد نمیکنید. در واقع بیشتر از دورهی رضاخان به این سو است که به نحوی از انحاء این واژه ساخته و پرداخته میشود. پیش از این دوره ما اندیشهی «یرانشهری» را داریم که ریشهی آن به زمانهای بسیار دور باز میگردد و بیشتر ایدهای مبتنی بر فخر فروشی نژادی و جداکردن فرهنگی/ زبانی ایرانی از دیگر اقوامی است که در همسایگی ما به سر میبردند. البته همین اندیشهی ایرانشهری در قوام ناسیونالیسم و به اصطلاح بومی کردن آن نقش زیادی ایفا کرده است و البته با آن تفاوت های زیادی دارد. در ادبیات روزنامههای آن زمان، «مام وطن» را داریم که خیلی استفاده میشود. وطن به عنوان مادر یا یک معشوقهای که باید از او حفاظت بشود در برابر حملهی دیگرانی که خارجی یا بیگانه هستند. استفاده از واژهی مام وطن، چقدرمیتواند یک ارتباطی بسازد بین عقایدی که شاید امروزه ما بتوانیم به آنها بگوییم ملیگرایی و نقشی که زنان در این پروسه بازی کردند؟ این واژه برای مخاطبین، وطن را به ناموس و زن یا ضعیفهای تشبیه میکند که دیگران باید برای دفاع از آن همت نشان بدهند، غیرت و حمیت داشته باشند. همچنین این گفتار، بیش از آنکه در پرتو رویکردهای جدید و مدرن به ایجاد دولت- ملت یا دولت ملی شکل گرفته باشد؛ تحت تاثیر یکسری رویکردهای سنتی و همان ایده های آرمانشهری است که بوجود آمده که مهمتر از همه آنها و یا هسته مرکزی آنها را مفهوم فالوگوسنتریک غیرت و ناموس و وطن شکل میدهد. بنابراین اگر از گفتار ناسیونالیستی حرف می زنیم، اولاً در بافت ایران ضرورتاً با یک گفتار مدرن مواجه نیستیم، بلکه بیشتر با یک ایدهی سنتی تغییر شکل داده شده مواجهیم که بر بستر آن و براساس آن بناست یک دولت ملت مدرن بوجود بیاید و در ثانی این ایده کاملاً پدرسالار است. از قضا شاید به همین دلیل است که ما باید تضادهای آن را هم در ارتباط با ناکام هایی که در راه ایجاد دولت- ملت وجود داشته و هم در ارتباط با بحث زنان مورد بررسی قرار دهیم. بررسی این تضادها به ویژه امروزه به ما این امکان را می دهد که بفهمیم چرا ما در فرایند دولت ملت سازی با مشکلات اساسی مربوط به دموکراتیزه شدن و حقوق شهروندی مواجهیم. نیز چرا در مسیر تحقق برابری کامل زن و مرد اینقدر مشکلات اساسی داریم. میخواهم بگویم بستر و بافتی که آن گفتار برمبنای آن شکل گرفت و ساخته و پرداخته شد، همان بستر و بافت سنتی بود و حتی بعضاً نیازی هم به تغییر آن بافت احساس نشده است، درحالی که ما در همان زمان میخواستیم نتایج مدرن از آن بگیریم و طبیعتاً این موضوع تضادهای بنیادینی را بوجود آورده که ما امروزه نیز با آنها دست به گریبانیم.
میتوانیم بگوییم که نخستین خواستههای زنان ایرانی برمبنای گرایشات ملی گرایانه شکل گرفته؟ نخست آنکه بسیاری از این خواستهها اولاً با نگاه کردن از روی دست جوامع دیگر است که شکل میگیرد، تحت تاثیر اتفاقاتی که در جوامع دوروبر ما در حال وقوع است. مثلاً اینکه ترکیه از دورهی عثمانی و تقریباً نیم قرن پیش از انقلاب مشروطه اصلاحات اجتماعی را در قالب دورهی تنظیمات آغاز کرده بود که بخش مهمی از آن به ایجاد مدارس دخترانه و آموزش و تعلیم دختران باز میگشت. یا مثلاً در مصر، محمد علی پاشا اصلاحاتی را شروع کرده بود. ما تحت تاثیر این اصلاحات معتقد میشویم که ما هم باید وضعمان بهتر بشود و آن وقت است که یکسری ایدههایی مثل مشروطهخواهی و آموزش دختران مطرح میشود که با تمام ابهاماتی که دارد، سعی میکند از آن آیا با اضافه کردن خواسته های بومی، تلفیقی را بوجود بیاورد که در آن هدف اصلاح وضعیت سیاسی و اجتماعی است. این ایده بر آن است که دستگاه حاکمه و هیات حاکمه مسوول امور رعیت است و باید در بهبود وضعیت آنها بکوشد. در حالیکه پیش از آن، ما با این ایده مواجه نیستیم. این یک ایده جداگانه است که میتواند مبنای رشد گفتار ناسیونالیسم را توضیح دهد، اما اینکه بگوییم بر بستر این ایدههای ناسیونالیستی، مسایل زنان از ابتدا شکل گرفته، به گمان من چندان مابهازای تاریخی ندارد. از اینجا تا فرایند دولت - ملتسازی، به اعتقاد من هنوز یک گام بزرگ مانده است و این اتفاق به نظر من در دوره رضاخان میافتد. در این دوره است که بر اساس گفتار ناسیونالیسم البته با همهی آن ویژگیهایی که عرض شد، ما تمام و کمال به سمت این ایده میرویم که حکومت خودش را نه تنها مسوول میداند، بلکه حتی در امور رعیت مداخله مستقیم میکند. درحالیکه تا قبل از آن، عملاً دستگاه حاکمه نسبت به بسیاری از امور بیتفاوت است و اصلاً برایش اهمیتی ندارد. بخشی از وظیفهی مشروطهخواهان یا کسانی مثل زنان و نیروهای اجتماعی هم این بود که دولت را متوجه مسوولیت خود کنند و به او بفهمانند که در مقابل رعیت دارای مسوولیت است. میخواهم بگویم که یک گام مانده هنوز تا ما به آن اندیشهای که دولت را مسوول میداند و از او سوال و جواب میکند و از او وظایفی را انتظار دارد. اشارهی من مخصوصاً به دو حرکتی بود که همان اطراف انقلاب مشروطه رخ داد. یکی شکستن قلیانها بود توسط زنها در دربار و یکی هم قضیه شوستر بود که زنان ایرانی، کالاهای روسی را تحریم میکنند. و این از اولین حرکتهای دسته جمعی و سیستماتیک زنان ایرانی است برای خواستههایی که لزوماً خواستههای حقوقی و صنفی آنها نیست، یکسری خواستههای ملی است. آیا یک چنین اقداماتی میتواند نشاندهنده این باشد که این گرایشات ملیگرایانه، نقطه عطفی بوده است؟ ما نمونههای دیگر از این نوع را نیز در همین دوره سراغ داریم. مثلاً در فتوای جهاد علیه روس ها توسط علما نیز این عنصر مذهبی است که با تکیه بر همان مفهم ناموس و غیرت، مردم را به تحرک وامیدارد. بنابراین دو نکتهای را که باید در نظر گرفت این است که از یکسو ایدههایی در اطراف ما وجود داشتهاند که بر ما تاثیرگذار بودهاند و یکسری اصلاحاتی را متعاقب خود خواستار شدهاند و از سوی دیگر عنصر مذهبی در پدید آمدن رویکردهای جدید به ویژه در مشروطهخواهی است نقش بسیار مهمی ایفا میکند. اصلاً شاید مشروطه خواهی را به یک معنا بتوان تقابل این دو جریان دانست که البته از بحث ما خارج است. اما نکتهای که وجو.د دارد این است که در هر دوی این جریانات میشود رگههایی از آن ایدههای آرمانشهری ایرانی- اسلامی را مشاهده کرد و راز جمع شدنشان هم در زیر یک علم همین است و با این حال ما در اینجا با گفتار ناسیونالیسم که من در آن بر دولت- ملت تاکید میکنم، فاصله وجود دارد. با همان ورود مدرنیته و افکار مدرن به ایران، موضوع این است که آموزش زنان مطرح میشود. ولی آموزش زنان به این شکل مطرح میشود که آنها چون مادران فرزندان آینده این کشور هستند و باید بچهها را به خوبی تربیت کنند، باید آموزش ببینند. در حقیقت این حقوق برای فرد زن به عنوان یک شخص در نظر گرفته نمیشود. بلکه بازهم برای آینده ملت در نظر گرفته میشود. این آیا نشان میدهد که ملی گراها وقتی درباره آموزش حرف میزنند لزوماً حقوق زنان نیست که برای آنها اهمیت دارد؟ در هر حال با خروج استعمار از سرزمینهای اسلامی، دولتهای پدرسالاری شکل میگیرند که هدف اینها به وجود آوردن ساختار دولت - ملت است و بر مبنای این ایده که در ببسیاری موارد تحت تاثیر خود این نیروهای استعماری شکل میگیرد، دولت ملتهایی که شکل میگیرند که هدفشان این است که کشور باشند و این یعنی که میبایست به وضع عمومی هم رسیدگی کنند. مثلاً وقتی که شناسنامه گسترش پیدا میکند، هدف اصلی آن کنترل رعیت است و البته پیامد آن میتوانست این باشد که وضعیت رعیت از برخی جهات بهبود پیدا کند. اما اگر بهبودی هم صورت میگیرد در راستای اهداف کلی دولت- ملت است. البته باید بافت جوامع را نیز در نظر گرفت. مثلاً در ترکیه این رویکرد منجر به یکسری اصلاحات اجتماعی میشود، چون مسلماً مردم در مقابل این برنامهها منفعل نیستند. اما در ایران دورهی رضاشاهی، ایجاد دولت- ملت از رویکردی مستبدانهتر تبعیت میکند و به همبن دلیل هم من واژهی رعیت را استفاده میکنم، چون گفتار ناسیونالیستی با «شهروند» سر وکار ندارد. دقیقاً همین مساله درمورد زنان هم صدق میکند. یعنی همزمان در بسیاری از این کشورها، یکی از مهمترین اهداف دولت- ملتهای ناسیونالیستی و همچنین افکار ناسیونالیستی، ایجاد تغییرات بنیادی در خانواده به نفع دولت-ملت است. زیرا تا رابطهی خانواده سنتی پدرسالار دستخوش تغییراتی نشود، این خانواده نمیتواند به اهداف دولت- ملت کمک بکند. از جملهی این تغییرات پدید آوردن نسل بهتری است که مثلاً معلولیت در آن کمتر باشد. خانوادهای که در آن افراد از تعلیم و تربیت بهتری برخوردار باشند تا دولت - ملت بتواند کار خود را انجام بدهد. اتفاقی که میافتد این است که مثلاً در ایران، در دوره رضاخان، تغییرات نسبتاً اساسی در ساختار خانواده صورت میگیرد؛ به این معنا که زنان تشویق میشوند به اینکه تحصیل کنند، با سواد باشند و حتی بهداشت خود را بیشتر رعایت کنند و مراقبتهای دوره بارداری را بیشتر بکنند و انواع و اقسام دستورات و تجویزات شکل میگیرد برای اینکه وضعیت تعلیم و تربیت فرزندان بهتر بشود. مثلاً طولانیتر عمر کنند و از این رهگذر دولت از یکسری از نابسامانی ها خلاص شود. اما پیامد این ایدهها این است که پیشرفتهایی هم در وضعیت زنان بوجود میآید. زنان میتوانند به مدرسه بروند و کار کنند و شغل داشته باشند، اما نکته این است که این تغییرات زنها را از قید خانوادهی پدرسالار سنتی درمیآورد و تحت انقیاد دولت پدرسالار قرار میدهد. به این معنا که شاه آن بالا، یک پدر سالار بزرگ است که حالا رعیت اعم از زن و مرد در خدمت حکومت و دولت قرار میگیرند. به همین دلیل است که ما میبینیم در این گفتار تناقض های جدی وجود دارد. یعنی از یک طرف یکسری راهکارهایی پیشنهاد میشود برای اینکه وضعیت زنان و به طریق اولی رعیت بهبود پیدا بکند، اما از طرف دیگر این رهایی و این آزاد شدن از قید خانواده سنتی و از قید استبداد به طور کلی، حد و مرزهایی دارد. برای مثال در دورهی پهلوی اول قانون خانواده، دستخوش تغییر چندانی نشد و حتی مرد میتوانست به تبعیت از شاه چندین زن داشته باشد. زن حق طلاق نداشت و مرد خیلی راحت میتوانست زن خود را طلاق بدهد و مسائلی از این قبیل. اما در عین حال در یک زمینههایی مثل اشتغال و آموزش به زنان اجازه حضور داده میشود،اما باز هم حضوری که آن ساختارهای سنتی را خیلی عوض نکند؛ بلکه به نحوی از انحاء زمینههایی را فراهم بکند برای اینکه زنها بتوانند فرزندان بهتری را تربیت بکنند و اصولاً نسل بهتری بتواند بار بیاید که آن وقت دولت- ملت، بهتر بتواند قدرتش را اعمال کند. به همین دلیل است که ساختار دولت- ملت و اصولاً ناسیونالیسم در یک حوزههایی منجر به رهایی زنان میشوند؛ اما در یک حوزههایی عمیقاً نگران است که زنان از قید ساختار پدرسالار خارج نشوند. درواقع به این معنا ناسیونالیسم یک بام دو هوا عمل میکند و بسیاری از تناقضاتی هم که ما امروزه در بحث حقوق زنان مشاهده میکنیم، به همین مساله برمیگردد. یعنی ناسیونالیسم، یک هویت جنیستی دوگانه را در زنان و در رعیت بوجود می آورد. از یک سو یک هویت مدرن یا نسبتاً مدرنی که میخواهد متکی به خود و مستقل باشد و از طرف دیگر آدمی که باید درواقع اطاعت کردن را بیاموزد و از استقلال صرف نظر کند و از آن چیزی که مقرر می شود، پای خود را فراتر نگذارد. همین گفتار در دورهی پهلوی دوم هم ساری و جاری است و عین همین گفتار را در ناسیونالیسم مذهبی جمهوری اسلامی هم میبینید. یعنی هر سه تا به نوعی از یک الگو تبعیت میکنند. البته در مورد اخیر بحث دامنه دار است و باید آن را گذاشت برای یک فرصت دیگر. گفته میشود در بسیاری از مواقع زنان به اهداف ملیگرایان برای کشاندن آنها به صحنهی تنازعات سیاسی تبدیل میشود. و وقتی این مناقشات به پیروزی میرسد؛ معمولا گروههای ملی گرا زن ها را در قدرت سیاسی دخالت نمیدهند. این نظریه چقدر درمورد ایران صدق میکند؟ تمایلات ملیگرایانه ایرانیان در دو انقلاب مشروطه و اسلامی به اوج خودش میرسد. دستاوردهایی که زنان ایرانی از این دو انقلاب داشتند چه بوده است؟ بعد از مشروطه مجلس اول شکل میگیرد که در آن حق رای زنان مطرح میشود و بسیاری از نمایندگان متعصب مذهبی و غیر مذهبی مخالفت میکنند و در نتیجه این حق برای سالیان سال مسکوت میماند. یا مثلاً بعد از انقلاب اسلامی، قانون خانواده که اینهمه مبارزه در پشت آن بود، بلافاصله ملغی میشود و بعد حجاب، اجباری میشود؛ متاسفانه باید گفت که در هر دو انقلاب، به رغم حضور جدی زنان، روندهای سیاسی بعدی بسیار منفی بوده و همین مساله باعث شده که زنان بعد از انقلاب پی ببرند به اینکه باید اقدامات دیگری را سامان دهند. از این جهت این دو انقلاب خیلی شبیه هم هستند. نکتهی بعدی که به نظر من جالب است آن است که چرا زنان در هر دو انقلاب تا این حد توانستند نقش جدی ایفا کنند، و این مساله ای است که تحیقیق چندانی در مورد آن صورت نگرفته. اما به نظر می رسد که در هر دو انقلاب، درواقع هدف زنان تا حدودی استفاده از فضای آزاد به وجود آمده برای رهایی از قید آن ساختار پدرسالارانهی سنتی بوده که البته این رهایی و حضور برای آنها همواره موقتی بوده است. |
نظرهای خوانندگان
چیزی که به نظر من اهمیت فوق العاده ای دارد آگاه سازی زنان است و حفظ وحدت.
-- سودابه ، Mar 9, 2008 در ساعت 05:22 PMليلا جان مصاحبه خيلی خوبی بود...
-- sibil ، Mar 9, 2008 در ساعت 05:22 PMتنها چيزی که من رو کمی متعجب کرد اين بود که بسياری از مسائلی که خانم دکتر صادقی پيرامون اين مساله "مام وطن" بيان می کنند بر طور خيلی خاص مشخص توسط افسانه نجم آبادی و محمد توکلی طرقی خيلی زودتر از خانم دکتر صادقی بيان شده است. اخلاق تحقيق حکم می کرد که خانم صادقی در توضيح و تحليل اين مسائل به اين دو دانشمند ارادت نشان می دادند و کرديت می دادند!
افراد "روشنفکر" زمان قبل ازانقلاب مشروطه و پس ازآن مانندمیرزا آقاخان کرمانی شدیدا"
-- محبوبه ، Mar 9, 2008 در ساعت 05:22 PMتحت تأثیر گفتارشرقشناسان غرب بودند و به
همین جهت قلم خودرابرضداسلام و مسلمانان بعنوان نیروی بازدارنده و عقبگرا و عام لاصلی فقروعقب ماندگی کشورمعرفی میکردند.اسلام پیرو نظریات ناسیونالیستی نبوده و به امت نظر داشته. درمقابلش غرب این تعلقات رابرای ازهم
پاشیدن تمدنهای دیگربخصوص اسلامی بین روشنفکران رواج داده و با این حیله امپراتوری عثمانی رابه هزارتیکه کوچک تقسیم کرد و آنرا به زیریوغ خودکشید. متاسفانه بعلت وضعیت نابسامان نکات مثبت راتبلیغ میکردند و مقاصد غرب را دردرازمدت یا نمیدیدند یادرجهت منافع خود نمی یافتندو بهمین سبب دربسط نظرات نژادپرستانه غرب وسیاست چدایی بیانداز و حکمرانی کن همراه بودندبدون اینکه به نتیجه آن یعنی نابودی بنفع قدرتمندان غرب فکرکنند. امروزاتحاد وملی گرایی یعنی شناخت منافع ملت دردنیایی که نیروهای مخرب درصدد تجزیه کشورها به شهرهای کوچک برای بزیر یوغ کشیدن و کنترل نیروی کارو منابع طبیعی بیش از هرزمان دیگر الزامی بنظرمیآید.
کم مانده بود که دیگر دختر صادق خلخالی بخواهد درباره ی ملی گرایی نظر دهد.
-- ناخدا ، Mar 10, 2008 در ساعت 05:22 PMعجب روزگاری شده است.
ناخداجان چه ربطي دارد اين حرفِ شما به مطالبي كه خانم صادقي گفتهاند؟ اتفاقاً انتخابِ جدا شدن از سنتهايِ خانواده و دستوراتِ پدري در يك خانواده سنتي بسيار دشوارتر از مدرن بودن و مدرن شدن در يك خانواده غيرسنتي است. من در متنِ سخنان مصاحبه شونده نكاتِ بسيار جالبي يافتم كه يكي از آنها نقدِ واقعگراي گذشته است. بعضي از روشنفكران ما به طورِ واكنشي چون با سياستهاي حكومت فعلي مخالف هستند چكمه پوشان گذشته را ناجي معرفي ميكنند. برخورد خانم صادقي با موضوع منصفانه و علمي است و از اين بابت از ايشان سپاسگزاري ميكنم.
-- تقي ، Jul 13, 2008 در ساعت 05:22 PM