وبلاگستان و انتخابات
جمهوریت کیش، اسلامیت مات
رضا شوقی
مباحث انتخاباتی یکی از موضوعاتی است که با نزدیک شدن به موعد انتخابات بخشی از فضای وبلاگستان را به خود اختصاص داده است.
علی مزروعی عضو اصلاحطلب دوره ششم مجلس شورای اسلامی از اوضاع و احوال پیش آمده در آستانه انتخابات به خدا شکایت میکند. او در وبلاگش "متولد ماه مهر" مینویسد:
"این روزها با خود فکر میکردم که در این اوضاع و احوالی که برای نظام جمهوری اسلامی ایران درآستانه سی سالگی پیش آمده است به چه کسی و مقامی میشود شکایت کرد؟ چرا که به نظر من بزرگترین دستاورد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی برای مردم ایران و البته با خواست و مشارکت فعال خود ایشان، تبدیل حاکمیت دیرپای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی به «جمهوری اسلامی» و «میزان بودن رای ملت» در اداره حکومت و کشور بوده است، و این را به راحتی میتوان از روح و محتوای قانون اساسی موجود دریافت، اما سوگمندانه باید گفت که امروز این دستاورد گرانقدر انقلاب و امام در حال از بین رفتن است و تقریباً هم «جمهوریت» و هم «اسلامیت» نظام در حال استحاله و نابود شدن است و به تعبیری با ادامه این روند از اسلام جز اسمی و از جمهوری جز رسمی باقی نخواهند ماند (همچون تجربه صدر اسلام)، و در این شرایط آیا جز «شکایت به خدا» بردن راهی دیگر برای امثال بنده باقی می ماند؟"
مزروعی شکایت بردن از این وضعیت اسفناک نزد علمای دین را به این دلیل بیفایده می بیند:
"در گذشته تاریخ ما (به ویژه تاریخ تشیع) عالمان دینی حاملان رسالت الهی و عدالت خواهی و مرجع و ملجایی برای شکایت از ظلم و جور و بیعدالتی حکام زمان بودند اما در شرایط کنونی بخشی از آنان خود در زمره همان حاکمان درآمدهاند و گوششان بدهکار این حرفها و کلاً حرف حساب نیست و هر صدای اعتراضی را به براندازی و... تحویل و یا با داغ و درفش جواب میدهند و یا کمترین مجازات رد صلاحیت و محروم شدن از بزرگترین حق شهروندی است. بخشی دیگر که خود معترض این وضعیت هستند و مغضوباند وضعشان از وضع امثال بنده بدتر است! و بخشی دیگر هم بطور سنتی یا کاری به عالم سیاست ندارند و یا به دلایلی سکوت را ترجیح دادهاند، خوب در چنین شرایطی روشن است که به عالمان دینی دیگر نمیتوان شکایت کرد و پناه برد و انتظار رسیدگی داشت، چرا که اگر یک روحانی حتی در حد نوه امام نیز کوچکترین اعتراضی به وضعیت موجود بکند و تنها سفارش و وصیت امام را در رابطه با عدم ورود نظامیان به مناقشات سیاسی و طرفداری آشکار از یک جناح سیاسی آنهم در آستانه انتخابات مجلس یادآور شود آن بر سرش میآید که همه دیدیم! و البته کمترینش ورود به حریم خصوصی و افشاگری است!"
مزروعی تشکیل اجتماعات و راهپیمایی را نیز بی اثر میداند:
"شاید کسی بگوید چرا دست به «تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها ، بدون حمل سلاح» (اصل ۲۷ قانون اساسی) و اعتراض مدنی به صورت دستهجمعی و عملی نمیزنید؟راستش اینهم جای طرح ندارد، آخر از عمل اعتراضی و تحصن جمعی از نمایندگان اصلاحطلب در مجلس ششم برای اعتراض به ردصلاحیت گسترده نزدیک به سه هزار نفر از داوطلبان نمایندگی مجلس هفتم و تبدیل انتخابات مردم به انتصابات شورای نگهبان در کجای دنیا مدنیتر و کم هزینه تر میتوان پیدا کرد؟ خوب نتیجهاش چه بود؟ جز اینکه مقامات دستاندرکار این عمل را «مخل به مبانی اسلام» و براندازی تحویل و تفسیر کنند و آن را دلیل و بهانهای برای ردصلاحیت همان نمایندگان قرار دهند و البته در تبلیغات پرشدتشان در رسانهها، اینگونه اقدامات اعتراضی را مصداق تندروی و... معرفی کنند تا کسی جرئت نزدیکی به اینگونه کارها را نداشته باشد و جز در مسیر اطاعت و بندگی از صاحبان قدرت گام نزند و... و خوشمزه اینکه برخی افراد خوش خیال به ظاهر اصلاحطلب هم به تکرار همین اتهام برای بدست آوردن صلاحیت خود برای ورود به انتخابات دست بزنند در حالی که معلوم نیست که حتی اگر بتوانند به مجلس راه یابند از چه حقی می خواهند دفاع کنند؟ بگذریم که به قول آن بنده خدا قرار بود با وقوع انقلاب اسلامی و ذیل نظام جمهوری اسلامی ایران همه بندگی خدا کنند اما حالا عدهای خدایگانی می کنند و دیگران را به بندگی میخوانند و می خواهند!"
این روزنامهنگار اصلاحطلب در مورد شکایت به رهبری از وضعیت موجود، در وبلاگش مینویسد:
"ممکن است افرادی بگویند چرا به رهبری نظام شکایت نمیبری و نامه نمینویسی؟ به نظرم اینهم جای طرح ندارد. چون بنده به همراه جمعی از افرادی که رای مردم و نمایندگی ملت را داشتند همین کار کردیم و در نامهای به رهبری تحلیل و دیدگاه خود را محترمانه به ایشان منعکس کردیم اما همین نامه خود باعث چه مصیبتها که برای برخی امضاکنندگان و از جمله بنده نشد؟ و در انتخابات مجلس هفتم به کنایه و در انتخابات کنونی به صراحت آن را دلیل ردصلاحیت امضاکنندگان اعلام کردند! و جالبتر اینکه در این بازار مسگرهایی که اصولگرایان! برای توجیه ردصلاحیتهای گسترده اصلاحطلبان به راه انداختهاند همین نامه نوشتن به رهبری و تحصن اعتراضی را اقدامی براندازانه لقب داده و ادامه حیات نمایندگان امضاکننده نامه و متحصن را به رافت و عطوفت نظام نسبت دادهاند وگرنه اینان مستحق زندان و شکنجه و مرگ بودند!
و باز بگذریم که در متون حقوقی و قانونی ما اصلاً واژهای و یا عنوان جرمی به نام «براندازی» وجود ندارد و این بر ساخته ذهن افرادی با نگاهی اطلاعاتی و امنیتی به عالم و آدم است که در پس هر عمل اعتراضی دست پنهان و برانداز میبینند و سخت به نظریه توطئه باور دارند و نانشان را از این طریق تامین میکنند، و البته معلوم هم نمیکنند که اگر عمل تحصن براندازی بوده است چرا همین نمایندگان متحصن پس از آن در مجلس ماندند و قانون تصویب کردند و... و سر انجام به کجای نظام از پس این عمل برانداز لطمه وارد آمد؟ و صد البته به راحتی میتوان فهمید که اصل موضوع اینها نیست و دعوا بر سر لحاف ملاست."
مزروعی در نهایت مینویسد که چارهای جز شکایت به خدا باقی نمانده است:
"حالا در این شرایط برای امثال بنده که تعلق عاطفی و فکری به امام و انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران دارم چه راهی برای عمل باقی میماند؟ هر چند شبیهسازی تاریخی باطل است و میتواند رهزن اندیشه و تحلیل درست و به هنگام باشد اما در مثل مناقشه نیست و شرایط امثال بنده مثل شرایط زمانی مولا علی (ع) در دوران پس از رحلت پیامبر شده است که فرمود: «صبر می کنم در حالی خار در چشمانم و استخوان در گلویم است» و در این شرایط جز اینکه «شکایت به خدا» ببرم چارهای ندارم و فقط دعا میکنم که روند حوادث و وقایع همانگونه که پس از رحلت پیامبر خدا به پیش رفت به پیش نرود!
البته در همان دوران هم ثبت است که در دوران حکومت خلیفه دوم عرب بیابانگردی در مسجد و در مقابل خلیفه وقت بانگ برداشت که اگر کج بروی با همین شمشیرم راستت میکنم و هیچکس هم از مسلمانان متعرض او نشد و البته شورای نگهبانی متشکل از شش فقیه عادل! و شش حقوقدان قانوندان! هم نبود که او را ردصلاحیت و از حق انتخاب شدن و حیات محروم کنند و صد البته گروههای فشار و لباس شخصی و... حقوقبگیر هم نبودند تا دمار از روزگار این فرد در بیاورند و... و در اینباره از استشهاد به سیره نبوی و علوی و به ویژه نهجالبلاغه، که در این روزگار سخت غریب افتاده است، میگذرم.
خدایا تو پیامبرت را به عنوان رحمت برای عالمیان فرستادی تا مردمان را به مکارم اخلاق و اسلام دعوت کند اما امروز در نظامی بنام تو و افرادی که بیش از همه ادعای پیروی از تو را دارند، جمعی از مسلمانان را به نامسلمانی متهم و آنانرا از حقوق مسلمشان محروم میکنند و... خدایا از این وضعیت به تو شکایت میبرم و از تو مدد میجویم. تو خود رحمتی و مرهمتی بر حال من بنما و توان ده تا در مقابل این کژی و ناراستیها بایستم و جز به بندگی تو گردن ننهم و خدایا به قول آن بزرگ زیستنی بر من عطا کن تا در لحظه مرگ بر بیهوده بودن آن تاسف نخورم و خدایا تو خوب زندگی کردن و مردن را به من بیاموز."
***
مهدی افشارنیک در وبلاگ "پیهن"در یادداشتی با عنوان انتخابات و این سوال تکراری مینویسد:
َ"اینکه تقریبا هر سال باید به این پرسش پاسخ دهیم که در این انتخابات مثلاً شوراها یا َمجلس یا ریاست جمهوری شرکت میکنی یا نه؟ به نظرم از یک نوع فلاکت و رخوت ادواری ما حکایت دارد. چرا که شرکت در انتخابات که سوال ندارد. انتخابات جز اولینهای فصول حقوق شهروندی است و شرکت در آن جز اختیارات مردم است میتوانند شرکت جویند مختارند نجویند. اینگونه سوالها نوعی دخالت و سرککشی به حوزه خصوصی افراد است که بماند. و تاسف اینکه هر ساله حداقل در این وبلاگستان گریبان خیلیها را میگیرد و حتماً باید بگویی آری و با کلی توضیح که چرا؟ یا بگویی نه بازهم با کلی تشریح که چرا؟ بگذریم.
در خصوص انتخابات امسال با این دست فرمون جناح حاکم و حکومت معلوم است که اطلاق انتخابات، خیلی زیادهفروشی و لطف به آقایان است. اگر نگوئیم انتصابات، این جریان چیزی بیشتر از یک انتخابات فرمایشی نیست که حداقل شرکت در آن دیگر احقاق حقوق شهروندی نیست. چرا که با این ردصلاحیتها به حق انتخاب شهروندان از ابتدا آنقدر جفا شده است که نتوان به رعایت لوازم و الزامات یک انتخابات نسبتا آزاد (با همان استانداردهای مرسوم جمهوری اسلامی) دلخوش بود. چیزی دردناکتر از مجلس هفتم. اما برایم جالب است که کماکان برای عدهای این رسم حکومت (انتخابات) همان معنای سابق را دارد و در این فکر غوطهورند با به دست گرفتن چند کرسی بیشتر از دیروز در مجلس امروز بتوانند بر جریان غالب، غالب شوند، چنانچه مجلس ششم با مصوبههایی که شورای نگهبان رد کرد،افشارگری در کشته شدن زهرا کاظمی، مظهر یک مجلس اصلاحطلب شد!!!! اینگونه مجلس هشتم نیز میتواند تریبونی باشد برای مخالفت با جریان حاکم و غالب."
افشارنیک معتقد است که اصلاحطلبان را دیگر به حاکمیت راهی نخواهد بود:
"برایم شوخناک است زعمای اصلاحطلب که هماره امثال من و دوستانم را به ناپختگی و ندیدن پیچهای مختلف سیاست محکوم میکردند، چطور این پیام واضح را نمیشوند که دیگر راهی برای شما به د اخل حاکمیت و حکومت باز نمیشود. به بیان و زبان دیگر از انتخابات نمیتوان امید به اصلاح داشت. طرف مقابل بازی را کاملاً خوانده و با قدرت حذف میکند و برگهایش را رو میکند. البته درست است که نوعی تن دادن به بازی تحمیلی حاکمان است. بله، کاملاً. ولی این نتیجه تن دادنهای بسیار در سالهای گذشته است؛ چه در قدرت و چه خارج از قدرت. این حاصل همان به تله افتادنهای که به کرات رخ داد و اتفاق افتاد. دم دستترین، همین جریان اخیر تهمت ارتباط با آمریکا، پی سخنان بوش بود.
کیهان داعیهاش را مانند همیشه به راه انداخت. اصلاحطلبان به جای آنکه بی تفاوت بگذرند و بهایی ندهند، از نان شب واجبتر افتادند دنبال فحش و بد و بیراه گفتن به بوش. چرا که امید داشتند و احتمالاً هنوز هم دارند که برگ سبز ورود به عرصه را بگیرند. کماکان نیز تنها راه اصلاح حکومت و جامعه از نظر دوستان اصلاحطلب، انتخاباتی است که باید از تونل شورای نگهبان رد شود که خود شورای نگهبان موضوع اصلاح است. شدت تناقض آنقدر بالا بود و دیده نشد که از جان افتاد، بخشی از سنت شد.
آنقدر عادت کردیم و تن دادیم که باورمان شد جز این نیز راهی نیست. به راحتی هم قلم به دست گرفتیم و آنچه را که جسارت و خلاقیتاش را نداشتیم خط قرمز کشیدیم و با چوب افراطگرایی راندیم. جایی که اگر روزی تحریم و کنار کشیدن دو زار ارزش و قیمت داشت امروز دیگر حتی فاقد ارزش و پیام است. حکومت اتفاقاً خیلی هم بدش نمیآید یک جماعتی تحریم کنند که دور بعد انتخابات با تمسک به آن مانند آنچه این روزها که دخیل به تحصن بسته است برای ردکردنها، متوسل شود و بهانه پیدا کند. عدم تحرک و پویایی یک مقدار هم بیانصافی و کمی بیصداقتی بلای جان اصلاحطلبانی شده که مدام میگفتند و میگویند جز انتخابات راهی برای اصلاح طلبی نمیبینند.
بفرمایید آقایان این همه نان داغ تنوری به حضرات قرض دادید، چه شد؟ دریغ از حتی یک لقمهای جواب. گفتم این فلاکت ادواری ماست. سال دیگر باز این روزها دوباره باید جواب دهیم که آیا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت میکنیم یا نه؟ و کلی موج کاذب امیدواری و مثبت از ستاد اصلاحطلبان صادر شود که «همراه شو و دوباره می سازمت وطن» و..."
***
امید محدث در وبلاگ "حذفیات"
در مطلبی با عنوان "شرکت در این انتخابات با این شرایط مایه ننگ است" مینویسد:
"تقریبا دیگر وضعیت تایید و ردصلاحیت ها از سوی شورای نگهبان و وزارت کشور و نظامیان صاحبمنصب در وزارت کشور مشخص شده است.
در این شرایط در بیش از ۲۲۰ حوزه انتخاباتی امکان رقابت از اصلاحطلبان گرفته شده است و تنها در ۷۰ حوزه امکان حضور، توجه کنید تنها امکان حضور به اصلاحطلبان داده شده است که هیچ ضمانت اجرایی وجود ندارد که در آن ۷۰ حوزه تقلب صورت نگیرد و روند برگزاری انتخابات به صورت سالم طی شود تا امکان رقابت برای اصلاحطلبان وجود داشته باشد. به عبارت دیگر با نگاهی بسیار خوشبینانه، تاکید میکنم بسیار خوشبینانه تنها احتمال حضور کمتر از ۴۰ از اصلاحطلبان در مجلس هشتم وجود دارد.
توجه داشته باشید که مرحله بعد از انتخابات حضور در مجلس است، با توجه به اتفاقات اخیر تخریبی که حتی به بیت امام هم رحم نمیکند چه ضمانتی وجود دارد که این ۴۰ تن از اصلاحطلبان (که به طور فرضی تصور میکنیم که به مجلس راه یافتهاند)در مجلس ترور شخصیتی و یا هر عملکرد تخریبی نشوند و کار کرد خود را از دست ندهند؟
اصلاً این ۴۰ تن در آرمانی ترین شرایط چه کارکردی میتوانند داشته باشند؟
عملکرد حاکمیت بعد از مجلس ششم و به خصوص در ریاست جمهوری نهم به خوبی روشن کرد که تمایلی به حضور اصلاحطلبان در ساختار قدرت ندارد."
نویسنده وبلاگ حذفیات در ادامه میگوید شرکت در انتخابات به صلاح فرایند اصلاحطلبی نیست:
"حاکمیت اصلاحطلبان را همیشه ضعیف و در اقلیت ضعیفتر میخواهد، اثبات این مدعا مجلس هفتم و شوارا هاست که در ان اصلاحطلبان در اقلیت هستند و هیچ کارکردی هم ندارند.
از طرف دیگر درآمد بسیار زیاد نفتی که در این ۱-۲ سال دستگیر حاکمیت شده است، دولت و به طور کلی ساخت قدرت را از حضور احزاب و مردم در گفتمان قدرت بی نیاز کرده است. پس بسیار طبیعی است که با تمام قوا سعی در حذف و خنثی کردن مخالفان خود داشته باشد.
در این شرایط که همه حاکمیت برای نابودی اصلاحات تلاش میکنند، هزینه میکنند، آموزش میدهند، و از طرف دیگر با این عملکردها که در برگزاری انتخابات مجلس هشتم به اصلاحات ضربه وارد کرده است، چه لزومی دارد که این پیکر نیمه جان و کرخت را دوباره به میدان بفرستیم؟
در شرایطی که همه تلاش میکنند که نه اصلاحات چیزی باقی بماند و نه از اصلاحطلب، چرا باید با شرکت در انتخاباتی چنین خفت بار و شرمآور خودمان مرگ را به بستر اصلاحات بیاوریم ؟
من نمیگویم که حاکمیت به دنبال حذف کامل اصلاحطلبان است و بر عکس معتقدم که اصلاحطلبان در حال حاضر بهترین و زیباترین عروسکی هستند که نقش دموکراتیک بودن حاکمیت را بازی کنند، یعنی در حال حاضر اقلیت اصلاحطلبان، وسیلهای است برای اینکه حاکمیت به انتخابات خود رنگ و بوی دموکراتیک بدهد.
من به عنوان کسی که از اولین روزهای ستاد ائتلاف اصلاحطلبان در آن حضور داشتهام و قبل از تشکیل ستاد در جلساتش حضور داشتهام و همیشه تاکیدم بر حضور در انتخابات بوده است معتقدم که برای شرکت در انتخابات باید حداقلهایی فراهم باشد. از آن ساده تر باید کاندیدایی حضور داشته باشد که من به عنوان اصلاحطلب بتوانم به ان رای بدهم.
و حالا با این شرایط که حداقلها فراهم نیست و فضا آن چنان یک سویه شده است که نمیتوان در انتخابات شرکت کرد، شرکت نخواهم کرد.
من نمیتوانم درک کنم که با این شرایط که حاکمیت ما را با اردنگی از درب خانه قدرت بیرون میاندازد، چه اصراری وجود دارد که خود را از پنجره به داخل بیندازیم؟
به قول دکتر جلاییپور وقتی که ما را نمیخواهند بازی بدهند چه اصراری داریم خود را وارد گفتمان این بازی کنیم.
من به شخصه معتقدم حضور در انتخاباتی با این ویژگی و با این شرایط از سوی اصلاحطلبان، ننگ بزرگی است که من توان پرداخت هزینه آن را ندارم."
محدث در ادامه به بررسی پیامدهای شرکت در انتخابات میپردازد و مینویسد:
"حضور در این انتخابات چند پیامد را به همراه دارد:
یک. ننگ و شرمندگی حضور در انتخاباتی با چنین ویژگیهایی همیشه بر پیشانی اصلاحات میماند.
دو. در شرایطی که کمتر از ۴۰ تن امکان حضور در انتخابات را دارند، حضور اصلاحطلبان خوراک تبلیغاتی جناح مقابل را فراهم خواهد کرد و بانگ خواهند زد که: اصلاحطلبان شکست خوردند و با این همه شلوغ کردن حتی ۴۰ نفر را هم در مجلس ندارند و اصلاحات حمایت مردمی ندارد.
سه. مفهومی تحت عنوان سیاستورزی اصلاحطلبانه چنان حقیر و تحقیر میشود که برای حضور در قدرت دست به هر کاری میزند.
چهار. اعتماد مردم از اصلاحات و اصلاحطلبی که هنوز اعتمادی نصفه و نیمه را به آن دارد از بین میرود.
من به شخصه این انتخابات را با این شرایط و این ویژگیها دارای معیارهایی که بتواند شرکتم را توجیه کند، نمیبینم و حضور اصلاحطلبان حتی محدود را به مانند کار کروبی و دیگر دریوزههایی میبینم که برای رسیدن به قدرت دست به هر کاری میزنند.
و من به عنوان یک اصلاحطلب حضور در این انتخابات را خودکشی اصلاحات میدانم و این بار برای نجات اصلاحات در انتخابات شرکت نخواهم کرد.
یعنی شرکت در این انتخابات به طور کلی توجیهپذیر نیست و من ترجیه میدهم که به ایندهای فکر کنم که پس از اتمام انتخابات هشتم مجلس در انتظار ما است فکر کنم
و به این که اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات."
center>***
حسن فتحی در وبلاگش در یکی از یادداشتهایی که به مساله انتخابات اختصاص داده به تشبیه حکومت اسلامی با حکومتهای کمونیستی پرداخته و مینویسد:
"در انتخاباتی که رقیبی وجود ندارد و همه چیز فرمایشی است چرا باید این همه هزینه شود؟! بهتر بود شورای نگهبان مشابه احزاب کمونیستی شوروی و دیگر کشورهای کمونیستی یک لیست دولتی ارائه میکرد تا همه مجبور به رای دادن به همانها شوند.
ایران اگرچه اسلامی است ولی کارکرد دولت و هیات حاکمه مشابه رژیمها ی کمونیستی اروپای شرقی در زمان شوروی است. در همین راستا شورای نگهبان نقش دفتر سیاسی حزب کمونیست را بازی میکند و مجلس نیز همان دومای فرمایشی است که اعضایش را حزبی ها تعیین میکردند.
روشی که امروزه پیش گرفته شده اگر ماسک مذهبی بر روی آن بکشیم یادآور دوران ملا مجلسیها و شاه سلطان حسینهاست و اگر کمونیستی باشد مثل چکسلواکی پس از سرکوب بهار پراگ است.
در ایران به گفته مهندس بازرگان گفتمان همه با هم به همه با من تغییر یافته است.
روزنامه نبرد ملت در ۱۵ بهمن ۱۳۲۵ پس از برگزاری انتخابات نوشته بود این مجلس را میتوان مجلس اشخاص بیشخصیت و حقیر نامید. گویی ترازو و مقیاسی در دست گرفتند و هر که ذرهای شخصیت داشت برکنار نمودند.
دکتر مصدق هم در ۱۳ اسفند ۱۳۲۳ میگوید اینجا مجلس نیست دزدگاه است."
فتحی در یادداشتی دیگر مینویسد انتخابات واقعی باید زیر نظر سازمان های بینالمللی برگزار گردد:
"در این شرایط دو جناح به جوسازی علیه هم پرداخته و اتهاماتی را به یکدیگر نسبت میدهند. در حالی که اگر به صورت اصولی دیدگاهها و عملکرد و فعالیت آنها مورد بررسی قرار بگیرد این واقعیت آشکار خواهد شد که تفاوت چندانی میان دو جناح وجود ندارد و در حقیقت آنها در یک مسیر حرکت میکنند به همین دلیل بنده معتقدم افرادی که خود را اصلاحطلب مینامند اصلاحطلبان دروغینی هستند که صرفا عنوان اصلاحطلب را یدک میکشند.
ممکن است در این میان عدهای بنده را متهم به گرایش به جناح راست و بریدن از اصلاحطلبان بنمایند در حالی که بنده معتقدم اگر قرار است انتخابات آزاد و راستین در ایران برگزار شود باید حتماً زیر نظر سازمان ملل و دیگر سازمانهای بینالمللی باشد تا نمایندگان واقعی ملت به مجلس راه بیابند.
کسانی که امروزه خود را اصلاحطلب معرفی میکنند نه تنها اصلاحطلب نیستند بلکه در برخی زمینهها مرتجعتر از رقبا هستند. بطور مثال نگاهی به فعالیت مجلس ششم میاندازیم که به مجلس اصلاحات معروف شد. بزرگترین لطمه را به این مجلس امثال کروبی و محتشمی و کسانی وارد آوردند که در جناح اصلاحات قرار داشتند. در حالی که اگر این افراد اصلاحطلب بودند خواسته مردم را اجابت کرده و در راستای خواستههای هیات حاکمه حرکت نمیکردند."
مرتبط: انتخابات مجلس هشتم و وبلاگستان
انتخابات مجلس و وبلاگستان
عبدی، مرعشی، شکوری راد و انتخابات
وبلاگ نویسان و تحریم انتخابات مجلس
دلایل وبلاگنویسان برای مشارکت در انتخابات
انحلال سیاست
اکبر اعلمی، رضا حجتی، شهاب الدین طباطبایی
یک کرسی هم یک کرسی است
تاییدیه میخواهی بیا شورای نگهبان توبه کن
شأن فقیه، تعیین حکم شرکت در انتخابات نیست
فقهای شورای نگهبان در نماز به جنتی اقتدا نمیکنند!
|
نظرهای خوانندگان
آقای مزروعی عزیز، آیا در 25 سال اخیر خواب بوده اند که جمهوریتی در این نظام (پس از سالهای نخست) نیست یا امروز که خود و همفکرانش بر اسب قدرت سوار نیستند به یاد جمهوریت افتاده اند! واقعن اگر امروز همه اصلاح طلبان تایید صلاحیت شده بودند، آیا باز هم جمهوریت مورد نظر کیش و مات می شد؟ آیا آنوقت کسی باز هم انتقادی میکرد که چرا در این جمهوری تمام عیار، میلیونها ایرانی در سراسر جهان از دست این جمهوری فرار کرده اند؟ چرا در این جمهوری تمام عیار دهها اپوزیسیون در داخل و خارج کشور حق شرکت در انتخابات را ندارند؟ اگر واقعن بدنبال دلایل شکست اصلاح طلبان می گردید، کلاه خود را قاضی کرده و به این سوالات پاسخ دهید. شعور عمومی جامعه به راحتی متوجه رفتار و گفتار دوگانه میشود. لازم نیست که همه کاسه کوزه ها را یر سر اقتدارگرایان بشکنید، اینها زاییده رفتار دوگانه شما در گذشته هستند نه بیشتر. اصلاح طلب واقعی کسی است که به نقد گذشته خود میپردازد نه اینکه هنوز مدینه فاضله خود را دوره زمامداری آیت الله خمینی میداند!!! آیا واقعن آن موقع جمهوریت مورد نظر تمام و کمال بود که آن همه کشتار بدستور شخص آقای خمینی صورت گرفت؟ حاشا و کلا!
-- Homayoun ، Mar 8, 2008 در ساعت 08:40 PMنظر بالا راكاملا قبول دارم.افرادي كه هم اكنون داعيه اصلاح طلبي دارندكساني هستند كهجديدا بنا به دلايلي از قيل سر گرم كردن مردم و شايد انحصار طلبي حاكمان كنار گذاشته شده اند.آيا در اين كشور احزابي كه معتقد به جدايي دين و سياست هستند آزادي تبليغات دارند يا كساني كه جزء فعالين كارگري هستند.جز اينكه نها جواب انها عدام وشكنجه است.شما كجا بوديد وقتي تنهادر تير ماه 67 هزاران نفر بدستور خميني اعدام شدن. فقط آرزو دارم روزي همه شما ها محاكمه شويد و البته مجازات نشويد زيرا همين كه مردم متوجه جناياتتان شوند كافي است.
-- parsa ، Apr 15, 2008 در ساعت 08:40 PM