رادیو زمانه > خارج از سیاست > انتخابات ۸۶ > در اتاق سیاست را به روی ما میبندند | ||
در اتاق سیاست را به روی ما میبندندرضا شوقیمحمدجواد کاشی در یادداشت جدیدی که در مورد انتخابات و روند رد صلاحیتها در وبلاگش «زاویه دید» نوشته است هشدار میدهد که اگر در روزهای آتی خبرهای بهتری دریافت نکنیم باید فریاد بزنیم که دیکتاتوری است: «دامنه گسترده رد صلاحیتها یک پیام آشکار دارد: دوستان اصلاحطلب، بازی عوض شده است، تا اطلاع ثانوی به کار و بار زندگی خصوصیتان بپردازید، در اتاق سیاست به روی شما بسته شده است. توجه شما را به عکسی هم که به دیوار آویخته شده جلب میکنند: لطفا آرامش خود را حفظ کنید، سکوت! البته هنوز هم امیدوارم که اخبار روزهای آتی این قاعده را دگرگون کند.اما اگر قاعده بر همین منوال بود، میتوان فریاد زد که دیکتاتوری است، فضا را غیر رقابتی کردهاند، فضا نظامی شده است.» دکتر کاشی سپس به بررسی دلایل این مسئله می پردازد که چرا در اطاق سیاست به روی اصلاح طلبان بسته شده است: «پرسش این است که چطور شده است که میتوانند در اتاق سیاست را به روی ما ببندند. اگر جوهر سیاست، قدرت است، خیلی نمیتوان کسی را منع کرد که توان بستن در خانه سیاست را دارد، باید پرسید چطور شده است که میتوانند در را بر روی ما ببندد.» او خود در پاسخ این سوال میگوید: «کسی را چنین میتوان از خانه سیاست بیرون کرد که فاقد قدرت است و به کلی دستش خالی است. یک حساب دو دوتا چهارتا میتواند نشان دهد چرا اینقدر دست خالی شدهایم: اول آنکه پول نداریم. اگر قدرت اقتصادی عظیمی بودیم، از هیچ کجا اخراجمان نمیکردند. البته در کشوری چون ایران، هیچ کس در قیاس با دولت پول ندارد. پس حساب پول را کنار بگذاریم. در عرصه قدرت نیز، کس و کارمان را از دست دادهایم. یک به یک از خانه قدرت بیرونمان کردهاند و سیاستمدار خانه نشین تولید کردهاند. باکی از هیچکدام هم نیست. میماند وجاهت اجتماعی و قدرت بسیج در عرصه عمومی. فاقد وجاهت نیستیم. به قوت میتوان گفت که سید محمد خاتمی به منزله سمبل دوران اصلاحات، هنوز هم که هنوز است، محبوبترین چهره سیاسی است. بنابراین بیشترین سرمایهمان، وجاهت اجتماعی است، اما مشکل این است که این وجاهت را چطور مادیت ببخشیم و از آن کمک بگیریم تا دست کم بتوان یک پای را لای در خانه سیاست گذاشت تا کاملاً بسته نشود. واقع این است که وجاهت داریم، اما قدرت بسیج نداریم. به عبارتی دیگر، جمع کسانی که به وجاهت اصلاحطلبان باور دارند، تنها روزنامههای وابسته به این جناح را میخوانند، اخبارشان را کما بیش دنبال میکنند و از حال و احوالشان میپرسند. اما اگر بخواهی در یک میدان به طرفداری از ما جمع شوند، بعید است در خوش بینانه ترین حالت، جماعت بسیج شده از دو سه هزار نفر تجاوز کند. پس در حساب دو دوتا چهارتای ما، این باقی میماند که چرا قادر نیستیم وجاهت اجتماعی خود را به قدرت بسیج در عرصه سیاسی بدل کنیم؟» دکتر کاشی وجاهت از دست رفته را ناشی از عملکرد و شعارهای خود اصلاح طلبان میداند و میگوید ما خود به مردم دوری از سیاست را آموختیم و به آنها گفتیم: «بیایید همه باهم فریاد بکشیم که سیاست دست از سر همهمان بردارد و اجازه بدهد به زندگی خصوصیمان بپردازیم... ما فیالواقع سیاست را منحل کرده بودیم. سیاست کنش جمعی معطوف به خیر عمومی بود، ما منحلش کردیم به لذت در حریم خصوصی. اعم از لذت ناشی از تاملات نظری، لذت ناشی از پرواز عارفانه یا لذت دو کبوتر عاشق. حریف ما بازی را فهمید. فضای اجتماعی و فرهنگی را تا جایی گشود که این قبیل لذات کم و بیش مسدود نشود. برنامههای تلویزیونی پر شد از برنامههای متفکرانه، سخنان عارفانه و خیابانها هم گشوده ماند بر روی مظاهر عشق زمینی. خوب ما ماندیم و یک پایگاه اجتماعی که به ما علاقه مند بود اما دلیل علاقهاش این بود که به او آموخته بودیم که خیلی دغدغه سیاست و خیر عمومی نداشته باشد، زندگی کند و از زندگیاش لذت ببرد. چنین بود که پایگاه اجتماعی داشتیم اما به بهای انحلال سیاست. پس چه انتظاری است که این پایگاه در عرصه سیاست به بسیج سیاسی بدل شود؟ ما سیاست را منحل کردیم و ابزارهای بسیج سیاسی را بی معنا ساختیم. انحلال سیاست، در جامعهای که هنجارهای سنتیاش هم دیگر توان باز تولید اخلاق و هنجارهای انسجام دهنده جمعی ندارد، به معنای تشدید گسیختگیهای آن است. جامعه گسیخته، با بحران امنیت مواجه است. جامعهای که بحران امنیت دارد، دست به دامان دولت است. من توان رقیب را در بیرون کردن کم هزینه ما از عرصه رقابت سیاسی اینطور تحلیل میکنم.» مهدی جامی در «سیبستان» در مطلبی با عنوان «علل ناکامی مسلمین اصلاحگر و کامیابی مستبدان» به نقد مطلب بالا از محمدجواد کاشی میپردازد و مینویسد: «نظر دکتر کاشی خیلی ایده جذابی است، اما این ایده توضیح میدهد که چگونه میشود راه ناکام شده را برعکس طی نمود و به راه کامیابی افتاد؟ این ایده درباره رئیس جمهور 11 میلیونی چه میتواند گفت که وقتی مردم را دعوت کرد به حمایت جز قلیلی نیامدند؟ اگر فرض کنیم انحلال سیاست اتفاق افتاد چرا همین بلا سر سید سیاسیان مسلمان آسید جمال اسدآبادی آمد که حامی و قدرتی نیافت؟ او که سیاست را منحل نکرده بود. او که عین سیاست بود. چرا سیاست جمالی در مقابل سیاست ناصری ناکارآمد می شود؟ چرا سیاست محمدی خاتمی در برابر سیاست احمدی آقا محمود کم میآورد؟ اصلا کی دارد کی را بسیج میکند؟ کی مانده که بتواند «مردم» را بسیج کند؟ مگر فکر کنیم که بسیج مردم یعنی بسیج بسیج.» مهدی جامی سپس مینویسد: «اگر ما جماعت نتوانیم رمز ناکامی حی و حاضر ملت اسلام اصلاحگر را پیدا کنیم و راه کامیابیاش را نشان دهیم، هرگز نخواهیم توانست رمز ناکامی تاریخی مسلمین را در عقب افتادن از جهان علم و رفاه و نظم و صنعت و قدرت تحلیل کنیم. بکنیم هم حرفمان وزنی نخواهد داشت و گرهی نخواهد گشود و حکم افسانه نقل فرمودن خواهد داشت.» مسعود دهنمکی که در وبلاگش چندان توجهی به مسئله انتخابات نکرده است، در مطلبی تحت عنوان «سید حسن معصوم نیست اما...» به مسئله توهین به نوه آیتالله خمینی توجه کرده و در حالی که او را قابل انتقاد میداند از همگان میخواهد که جانب ادب و اعتدال را نگه دارند: «ورود اعضای بیت امام به مباحث مناقشهآمیز در سالهای اخیر باعث واکنشهای متفاوت شده است که در روزهای اخیر به اوج خود رسیده است. شاید توقع از اعضای بیت حضرت امام وانتساب به ایشان ایجاد توقع نموده که این واکنشها اگر در همان راستا نیت لااقل در تقابل با آنها قرار نگیرد و این توقع دلسوزان را بعضا وادار به نگارش مطالبی کرده که البته با ادبیات احترام آمیز همراه بوده و باعث سوء برداشت نشده بود. اما برخی مطالب موهن اخیر چه در نگارش و چه در گویش برخی افراد نشان از بیتقوایی دارد که بنده آن را هم متاثر از ادبیات سیاسی سیاستمدارانی میدانم که رقابت در عرصه قدرت خود را با ادبیات جنگ قدرت دنبال می کنند و نتیجه اش در سطح و توده ها و سمپاد ها برخورد قهری و یا فحاشی میشود. سالها پیش در نشریه اینجانب با توجه به سخنان سید حسن در روزنامه همشهری مبنی بر حفظ نظام ولو با از دست دادن بسیاری از ارزشهای دینی آن نقدی نوشته شد که باعث کدورت دفتر امام (ره) گردید. با برقراری جلسهای حضوری یکی از اعضای دفتر گفت شما حرمت نوه امام را نگه نداشتید!!! من در پاسخ گفتم نوه اما با یک واسطه به امام منتسب هستند نسل جنگ و انقلاب که ما باشیم بدون واسطه بچه های امام هستیم و حرمت نوه امام و امام و بیت ایشان را یکی میدانیم و نسبت به آن غیرت داریم. ایشان هم با سعه صدر نظرات انتقادی ما را شنید و نقطه نظرات خود را گفت و ادامه داد که اصلا ناراحت نشده. اما دوستان این باعث نمیشود که برخی جانب اعتدال و ادب را نگه ندارند .نمیدانم خیلیها که در دوره اهانت به امام سکوت کرده بودند امروز چگونه طرفدار حرمت خانواده امام شدهاند و کسانی که امروز اینگونه قلم میفرسایند تا دیروز کجا بودند که امروز دایه مهربانتر از مادر شدهاند.» کریم ارغندهپور در وبلاگ «نمای آینده» به مسئله تصمیم علی لاریجانی مبنی بر کاندید شدن از حوزه انتخابی استان قم، به تقاضای مراجع تقلید پرداخته و مینویسد: «شان مرجعیت در مذهب شیعه پس از امام معصوم خوانده شده است که والاترین جایگاه است. از سوی دیگر خود علما معتقدند که شان فقیه تشخیص مصداق نیست. از دیروز که در خبرها خواندم آقای علی لاریجانی به گفته خود به دلیل تقاضای مراجع میخواهد حوزه انتخابی خود را از تهران به قم تغییر دهد. در این اندیشه هستم که چه ضرورتی پارهای از مراجع را برخلاف سیره معروف به این صرافت انداخته است؟ طبعا هر نامزدی که از شهر قم انتخاب شود تلاش خواهد کرد با مراجع و مدرسههای علمیه رابطه خوبی برقرار کند. قهرا هنگامی که علما بر فرد خاصی انگشت میگذارند این به معنای ترجیح او بر بقیه نامزدهاست. سهل است که انتخابات عرصهای سیاسی است و هر شهروندی طبق پسند خود در آن شرکت میکند، حال اگر رای مردم برخلاف این پسند بود، که غیر ممکن هم نیست، آیا شان و جایگاه علما آسیب نمیبیند؟ در روزهای گذشته عنوان علما اگرچه برای این امر هزینه شده، ولی اعتراض دردمندانه بسیاری از آنها نسبت به رد صلاحیتها در تریبونهای عمومی منعکس نشده است که چندان جای شگفتی هم ندارد.» امید معماریان در یادداشتی به مسئله شفافیت در منابع مالی کاندیداهای انتخاباتی توجه نموده و مینویسد: «یکی از مواردی که در خصوص انتخابات درایران وجود دارد وبه نظرم انعکاس دهنده وضعیت کلی کشور است، عدم شفافیت در اعلام منابع مالی کمپین های انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری ومجلس و یا مجلس خبرگان و وشورای شهر است. یعنی ما نمیفهمیم هیچ وقت که فلان شخص یا سازمان ویا نهاد چقدر به فلان کس پول داده است و یا چه امکاناتی دراختیار کاندیداهای خود قرار دادهاند. همه هم ظاهرا پذیرفته اند که کسی دراین زمینه چیزی نگوید وکسی هم کاری نمیکند که زمینههای قانونی اجباری شدن چنین اعلامی فراهم آید. این موضوع مربوط به محافظهکاران واصلاحطلبان نیست، بلکه موضوعی بسیار ساختاری است. برای هم میبینیم که هیچکدام از جناجهای مجلس، از جمله جناح اصولگرا که سنگ مبارزه با مفاسد اقتصادی و شفافیت و این جور چیزها را به سینه میزند و داد بیتالمالش همواره به هواست، قدمی در این زمینه بر نمیدارند.» معماریان در ادامه نگاهی دارد به مسئله شفافیت منابع مالی در نظام انتخاباتی آمریکا و میگوید: «یکی از نکات جالب توجهی که درنظام انتخاباتی آمریکا وجود دارد، علیرغم همه ایرادات وانتقاداتی که میتوانید به آن بگیرید - به حق و به ناحق- شفافیت نسبی منابع مالی کاندیداهای انتخاباتی است. یعنی معلوم است که چه کسی چقدر و چه زمانی و به چه کاندیدای کمک کرده است. هر فرد و یا شرکتی که به کاندیدایی کمک کرده باشد هم خودش آن را اعلام میکند و هم خود کاندیداها اعلام میکنند و هر شهروندی در سراسر آمریکا میتواند با مراجعه به وبسایتهای مشخص اطلاعات مربوط به کمکهای اهدایی افرادی که میخواهد را دربیاورد. کاندیدها وقتی نمیتوانند پول کافی برای ادامه مبارزات انتخاباتی خود جمع کنند یا کنار میروند ویا اینکه باید از پول شخصیشان هزینه کنند. مثل رامنی کاندیدای جمهوریخواه که چون مانند مک کین وحتی هاکابی توانایی آن را ندارد که از میان اهداکنندگان جمهوریخواه سهم قابل توجهی را به سوی خود جلب کند، مجبور است از پول خود هزینه کند. تا حالا ظاهرا بیش از ۴۰ میلیون دلار از جیب خود خرج کرده است.» اکبر منتجبی در یادداشتی کوتاه در مورد شرکت در انتخابات میگوید که باید به مخالفان احمدینژاد رای داد: «شوکه نشوید. رد صلاحیت گسترده اصلاحطلبان از پیش معلوم بود. اما باید در انتخابات شرکت کرد. من در انتخابات شرکت میکنم و به کسانی که مخالف سیاستهای دولت نهم هستند رای میدهم. اغلب آنها را در میان کاندیداها میتوانید به راحتی پیدا کنید.» امیرفرشاد ابراهیمی معتقد است که اگر اصلاحطلبان رد صلاحیت هم نمیشدند و به مجلس راه مییافتند، باز هم نمیتوانستند منشاء اثری باشند. او در وبلاگش «گفتنیها» مینویسد: «نمیدانم باید رد صلاحیت اصلاحطلبان را به آنان و خاتمی تبریک گفت و یا تسلیت؟ تبریک از آن روی که اگر اینها به مجلس میرفتند حد آخرش و در نهایت خوشبینیاش چیزی مثل مجلس ششم را تو سرشان هست راه بیندازند دیگر! همین اصلاحطلبان حکومتی و غیر حکومتی رادیکال و لیبرال و مدرن و هزار القاب و... دیگر چه گلی در دورانی که هم شوراها و هم پارلمان و هم دولت دستشان بود به سر این مردم زدند که حالا دوباره برای مجلس هشتم خیز برداشتند؟ از همین رو و از اونجایی که اقدام شورای نگهبان در رد صلاحیت گسترده اصلاحطلبان مانع از ورود اینان به مجلس (تازه اگر در انتخابات اقبالی هم داشتند) شده چرا که اگر میرفتند هم باز در دهان مبارکشان ماست مایع میکردند و افتضاح دیگری برای کارنامه اصلاحات بوجود میآوردند، پس در همینجا از شورای نگهبان سپاس خود را اعلام میدارم. دوم هم اینکه اصلا این آقایان و فضلا و روشنفکران و سیاسیون عزیزی که این روزها صدایشان در آمده که وامصیبتا چرا رد صلاحیت شدیم واقعا چه انتظاری از این نظام رو به رشد دارند؟ (البته این رشد میدانید که رو به پشت هست تا جلو) از حکومتی که هفتاد میلیون علاف یک نفر هستند چه انتظاری بیش از این میرود؟ از حکومتی که حضور بیش از سی میلیون نفر برای انتخاباتش بسته به نظر ده تا پانزده نفر در شورای نگهبان هست چه انتظاری غیر از این میرود؟ روزبه میرابراهیمی در «شبنامهها» گفته است که هنگام نوشتن مطلبی در مورد فرایند اعتراض به رد صلاحیتهای نامزدهای انتخاباتی به مطلبی از وبلاگ «حرف حساب» برخورده و چون آن را کاملا پسندیده لینکش را در وبلاگ خود قرار داده و خود دیگر چیزی نگفته است. «حرف حساب» در ریشهیابی فرایند رد صلاحیتها کمی به عقبتر برگشته و محمد خاتمی و عملکرد او را در دوران ریاست جمهوریاش باعث بروز فاجعه سیاسی در رد صلاحیتها دانسته است: «آقای خاتمی! ظاهرا فراموش کردهاید که این دولت شما بود که انتخابات مجلس هفتم را غیر آزاد و غیر رقابتی برگزار کرد در حالی که با صدای بلند در رسانهها قول داده بودید که انتخابات غیر آزاد و غیر رقابتی را برگزار نمیکنید. بهتر است بیاد بیاورید زمانی را که تقلبهای زشت انتخابات را با صفت اتو کشیده، بیخاصیت و از لحاظ سیاسی و حقوقی کاملا بیمعنای «بداخلاقی» توصیف کردید. آقای خاتمی! باید پاسخ بدهید که به شکایتهای مکرر و دادههای رسمی و آشکار آقای کروبی در انتخابات ریاست جمهوری که چند ساعت خوابش معجزهای بزرگتر از بیداری اصحاب کهف را رقم زد چگونه رسیدگی کردید؟ و یا به شکایت رد صلاحیت شدههای مجلس هفتم چگونه رسیدگی کردید؟ آقای خاتمی بهتر است شما قبل از هر کاری مسئولیت تاریخی این همه فاجعه را به گردن بگیرید، آن وقت حتما آقای احمدینژاد و همدستانش هم از خجالتتان در میآیند و قبول مسئولیت خواهند کرد.» مرتبط: فاطمه رجبی و قاسم روانبخش عبدی، مرعشی، شکوری راد و انتخابات با وبلاگستان تا انتخابات انتخابات در وبلاگ چهرههای سیاسی ایران |