رادیو زمانه > خارج از سیاست > گفتگو > «روشنفکر یک انسان تنهاست» | ||
«روشنفکر یک انسان تنهاست»مریم محمدی
گفتوگویی با شهلا لاهیجی بهعنوان مبارز حقوق زنان وحقوق بشر، و اولین ناشر رسمی زن در ایران به بهانه سیامین سالگرد انقلاب در ایران:
خانم لاهیجی در مقطع انقلاب بهمن چند ساله بودید؟ ـ من آن موقع 35 ساله بودم کاملا میانسال، ظاهرا با عقل کامل اما باطنا و احتمالاً نه چندان کامل. با یک دنیا تجربه از قبل، با یک دنیا امید برای آینده و به امید اینکه روزگار بهتری در پیش داشته باشیم شما اولین ناشر زن در ایران هستید! درست است؟ ـ من اولین زن ناشری هستم که مجوز چاپ برایم صادر شد؛ چون قبل از آن احتیاجی به مجوز نبود و هرکسی میتوانست هر چه میخواهد چاپ کند. در چه سالی؟ ـ بعد از انقلاب. درست موقعی که همه چیز واژگون شد به فکر نشر افتادم. آنموقع فکر میکردم مشکل ما این است که هرگز بین روشنفکران ما دیالوگی نیست. من درباره دیالوگ بین روشنفکر و مردم عادی حرف نمیزنم چون به گمانم اصلا نباید چنین باشد. روشنفکر یک انسان تنهاست؛ اگر وارد جماعت شود تبدیل به آدم سیاسی میشود که دیگر روشنفکر نیست. یک فعال سیاسی است. اما حتی اگر این تعریف شما را بپذیریم که روشنفکران تا وقتی وارد فعالیت سیاسی نشدهاند، روشنفکر باقی میمانند و اگر دست به اقدام سیاسی زدند، دیگر روشنفکر محسوب نمیشوند؛ این واقعیت را نمیتوانیم انکار کنیم که در جریان انقلاب ایران، مثل همه جای دنیا روشنفکران مجبورند که درگیر شوند و سیاست به نوعی سیال میشود. خانم لاهیجی سال 62 در رابطه با آزادیها فضای مناسبی برای وارد شدن به حیطه نشر نبود! ـ ضرورت بود. من فکر کردم وقتی گروهها و فعالان سیاسی مرتکب اشتباه سیاسی میشوند؛ دچار مرگ سیاسی میشوند و ما آن دوره در مرگ سیاسی بودیم و دوران بسیار تلخی بود و من درست در مقدمه اولین کتابی که چاپ کردم به این موضوع اشاره کردم که بیایید دست از سیاه و سفید کردنها برداریم. متأسفانه دیگر اجازه چاپ پیدا نکرد؛ کتاب «چرخ دنده» سارتر بود که از یک انقلاب ناکام صحبت میکرد و ما این کتاب را از آلمانی ترجمه کردیم . زندهیاد دوست عزیز از دست رفته من، «روشنک داریوش» این کتاب را ترجمه کرد و من آن را چاپ کردم. ولی در پیشگفتارکتاب هدفم را از ایجاد انتشارات روشنگران گفتم، و امیدوار بودم که این گفتمان هرگز صورت نگرفته بین روشنفکران یا مدعیان روشنفکری! اتفاق بیفتد و ما بتوانیم با هم حرف بزنیم. چون در مقاطعی که باید با هم حرف میزدیم حرفهای ما در هیاهوی کسب قدرت گم شد و این خیال خام در بعضی گروههای سیاسی بود که میتوانند قدرت را به دست بگیرند! و بعد که نشد؛و نه تنها نشد، بلکه آن فضای یخزده سیاسی بر ایران مستولی شد، من فکر کردم شاید باید از نقطه صفر شروع کنیم؛ و حالا شروع کنیم که حرف بزنیم با هم، و اولین کارهایی که من چاپ کردم از «مانس اشپربر» بود و باز روشنک داریوش ترجمه کرده بود؛ «هفت گفتوگوی اشپربر» که روند تغییر فکر «اشپبربر» در آن بهخوبی نشان داده میشود که او از کجا به کجا رسید. خانم لاهیجی وقتی با نسلی که انقلاب کرده حرف میزنیم دو گفتمان هست که روی آنها تاکید میشود: آزادی، و عدالت اجتماعی. شما کدامیک از این دو بیشتر مد نظرتان بود؟ ـ برای من آزادی و بهوجود آمدن فضایی که بتواند در آن جامعه مدنی با رعایت حقوق بشر، بهوجود بیاید مد نظر بود. عدالت اجتماعی از چیزهایی است که باید بعدها گروهها ی سیاسی در پیاش باشند، یا نباشند. مشروط به اینکه تعریف درستی از آزادی داشته باشند. من فکر می کنم آزادی در ایران هنوز هم درست تعریف نشده است. آزادی برای چی؟ نه تنها برای من؛ بلکه آزادی برای همگان. آزادی برای اینکه بتوانیم همدیگر را تحمل کنیم. میبینید که ما هنوز متأسفانه گرفتار خودی و نا خودی هستیم. به عنوان یک ناشر زن دشواری کار شما نسبت به آنچه که از فضای نشر در گذشته میدانید در کجا بود؟ ـ اصولا وارد کار فرهنگی شدن، یعنی اینکه، مقصد بسیار دوردست است و این حقیقتی بود که من از همان آغاز درکش کردم و فکر کردم وقایع نمیتوانند یک روزه، دو روزه و یک ماهه آرزوهای ما برای بهبود و رشد کشور را به ثمر برسانند. کار فرهنگی یعنی کار بلند مدت با صبر و حوصله. نه با دریافتها و دسترسیهای فوری بلکه بسیار دراز مدت با گامهایی که ممکن است دو تا به پیش و یکی به عقب باشد. اما اگر این راه انتخاب شود ممکن است که در نهایت، جوابهایی را به ما بدهد. در حقیقت فرهنگیان نخستین کسانی بودند که آغاز به سخن کردند. کتاب هم کمابیش در میآمد، با همان وضعیت سانسوری که بود. منتهی بعد از انقلاب مشکل بزرگ، نبودن گوش شنوا بود و مشکل ما این بود که بحث زن را مطرح کردهایم. من در همان پیشگفتار به این نکته اشاره کردم که یکی از شاخههای فعالیت من مسئله زنان خواهد بود؛ به این علت که زنان اولین قربانیانی بودند که انقلاب حقوقشان را محدود کرد و متاسفانه جریان روشنفکری ایران کاملا به این موضوع بیاعتنا بود، در حالیکه ما میدانستیم پس از ما نوبت دیگران هم خواهد رسید. این دوره بود که دیگر کسی مباحثی را از این مقوله نمی شنید. در حالیکه ما میدانستیم این خطر مسلماً مسائل دیگری را در پی خواهد داشت. درست همان زمان بود که مسائل دیگری برای زنان پیش آمد. غیر از پایین آمدن سن ازدواج و غیر از مسئله حجاب، که برای سیستم یک پرنسیپ عمومی بود. ولی بیرون ریختن زنان متخصص از ادارات و پیش آوردن موقیعتی که آنها مجبور باشند کار تخصصیاشان را ترک کنند، بسته شدن مهد کودکها، ممنوع شدن بسیاری از رشتههای تحصیلی فنی برای زنان، بسته شدن همه مدارس فنی ـ حرفه ای دختران و بسیاری مسائل که برای ما به نشانه زنگ خطر بود. متأسفانه در مقطع انقلاب که هنوز همه چیز جا نیفتاده بود جریانهای روشنفکری حتی حاضر نبودند درباره این موضوع بحث کنند و به دلیل غلبه جریانهای چپ، معتقد بودند همه این جریانات خرده بورژازی و حرکات انحرافی است و نباید مسائل زنان را مطرح کرد. ولی ما میدانستیم که اول مسئله زنان مطرح میشود و بعد مسئله روشنفکران مطرح میشود و بعد همه آن قضایایی که آن سالهای بسیار ناخوش را پدید آورد. ولی من به دلیل اینکه با آرزو و آرمان کارم را شروع کردم ـ چون آدم خوشبینی هستم ـ فکر میکردم بالاخره گوش شنوایی پیدا خواهد شد و این دوران یخزدگی تمام خواهد شد ولو اینکه به عمر من کفاف ندهد؛ ولی برای نسلهای آینده حتما خواهد بود. امروز هم همینطور فکر میکنم. آیا تاثیر کار خودتان را در همین دوران می بینید؟ ـ اگر نمیدیدم که نمیگفتم من آدم خوشبینیام! من نقل قولی میکنم از آقای تاجزاده. درجلسه انتخاباتی که من اتفاقاً با یک نگرش منفی درآن شرکت کرده بودم. ایشان به من گفتند: آیا دستاورد تو همین بس نیست که امروز همه از ادبیاتی استفاده میکنند که تو بیست سال پیش شروع کردی؟ اگر همین را بهعنوان ماحصل کار خود در نظر بگیری، به بخشی از آرزوهایت، ولو بخش کوچکی از آنها رسیدهای. من این را از این بابت نقل میکنم که از دیگری نقل کرده باشم. من معتقدم که کار ما کاملا موثر بوده و اینکه مساله زنان تبدیل به یکی از مسائل درجه اول ِ حتا سیاسی جامعه ما شده است و حتی ابعاد اجتماعی ـ فرهنگی آن تحت نفوذ جریانهای سیاسی است و به صورت یک حرکت فراگیر در بین زنان درآمده است، بیانگر آن است که مثل همه تئور یها آ ن چیزی که از پایین با بالا شروع شود واقعی است؛ و اگر فرمانی از بالا بیاید، حتا اگر اعطای حقوق به زنان باشد به جایی نخواهد رسید. علت مخالفت من با انقلاب سفید همین بود که میگفتم آزادی و حقوق زنان چیزی نیست که در سینی به زنان اعطا شود. باید دریافت شود به زور! البته شاید این کمی آرمانی بود، ولی هنوز هم معتقدم آنچه باید بشود باید از پایین شروع شود. خانم لاهیجی! انقلاب در این سی سال چه کرد؟ ـ بههرحال، آرزوها به ثمر نرسید و بسیاری از سوالها بیجواب ماند و هیچ مقامی خودش را مسئول پاسخگویی ندانست و مردم هم سوال نکردند. اگر بخواهیم جنبههای منفی این روند را در پی بگیریم بهخصوص با وقایعی که اتفاق افتاد مثل جنگی که 8 سال ما را درگیر کرد ـ که حالا گفته میشود 4 سالش بیهوده بود ـ و بعد سرداران سازندگیمان بهوجود آمدند، مدعیانی که معتقد بودند دارند میسازند ولی من نمیدانم چقدر ساختند! چون من آثار ساخت و سازشان را در جایی نمیبینم. اما باید یادمان باشد که این کشور بحرانها ی زیادی را پشت سر گذاسته است و من معتقدم که انقلاب اگر نکات دلناپذیری داشت بهخصوص از منظر سیاسی اما تلنگری بود که خیلی دملها را باز کرد. هرچند که از بعضی از آنها چرک بیرون آمد اما این دملها دارند فروکش میکنند بهنظر من. |
نظرهای خوانندگان
یخ ها البته روزی آب خواهند شد، با تنور داغ روشنگری های خانم لاهیجی، اگر تا آن روز روشنفکری بر زمین مانده باشد!
-- علیرضا مجابی ، Feb 7, 2008 در ساعت 10:07 PMshokhanane roshanfekran dar iran meslw khandane yasine ... bara ki? bara chi? be ki? roshanfekr entehar nakon.
-- aria ، Feb 8, 2008 در ساعت 10:07 PM