شاهزاده خانم پرعيب و فئودال پاکستان
ویلیام دالریمپل برگردان: آصف نیکنام
از میراثهای شکبرانگیز به جای مانده از بینظیر بوتو، یکی هم خانهی نخستوزیر در اسلامآباد پاکستان است. بنایی شبهمکزیکی با دیوارهای سفید و سقفی با کاشیهای سرخرنگ، که نشانی از اسلامیت در آن نیست.
خانه نخستوزیر پاکستان در اسلامآباد، میراث بوتو
داخل خانه هم وضع از همین قرار است. چلچراغهایی بلورین که در بعضی از اتاقها تعدادشان به دو تا سه آویزه هم میرسد؛ و بچهگربههایی پرسر و صدا که انگار به جای نردههای هایدپارک از زیر قرنیزهای پرزرق و برق آویزاناند. آن طور که میگویند: «طراحی نما و داخل ساختمان از خود بوتو، در زمان نخستوزیری اوست.»
در آن سال، زمانی که برای مصاحبه با او به عنوان نخستوزیر پاکستان به این ساختمان رفتم، حس و حالی که این فضا به من میداد، حس استراحتگاه آخر هفتهی کارخانهداری عیاش و آمریکای لاتینی بود. اگر تصاویری از این مکان را در یکی از شوهای مرسوم تلویزیونی نشانتان داده بودند که باید با سیری در خانه حدس میزدید ساکن آن کیست، شاید مالکیت این خانهی اربابی را به هر کسی میتوانستید نسبت دهید؛ مگر نخست وزیر یک جمهوری اسلامی فقیر که درست دیوار به دیوار ایران است.
و البته دقیقاً به همین دلیل است که بینظیر بوتو همیشه در مقایسه با رؤسای دولتهای همسایهی او، کسانی چون محمود احمدینژاد که شخصیتی غیر قابل پیشبینی و اضطرابآفرین دارد و یا گروهی جنگسالار افغانی که تاجر تریاکند، نزد غرب جایی گرم و نرم داشته است.
بوتو همیشه برای دولتهای غربی به نحو اطمینانبخشی آشنا مینمود؛ «یکی از خودشان.» او انگلیسی را بسیار روان صحبت می کرد، چرا که زبان اولش بود. معلم سرخانهی او انگلیسی بود؛ تحصیلات اولیه خود را در مدرسهای گذراند که به دست راهبه های ایرلندی اداره میشود و برای ادامهی تحصیل و اخذ مدرکش به هاروارد و آکسفورد رفته بود.
بوتو یک بار به من گفت: «لندن برای من مثل وطن دوم است. آنجا را خوب میشناسم. میدانم تئاترهایش کجا هستند؛ مغازههایش کجا و آرایشگاههایش کجاست. گردش در هرودز و دابلیو اچ اسمیت در اسلون اسکوئر را دوست دارم؛ و همهی بستنیفروشیهای مورد علاقهام را میدانم کجا هستند. زمانی مخصوصاً عاشق یکی از آنها در ماربل آرچ بودم: بسکین رابینز. بعضی وقتها کلی راه از آکسفورد رانندگی میکردم فقط برای اینکه بیایم یک بستنی بخورم و دوباره برگردم.»
شنیدن چنین سخنانی از زبان یکی از دولتمردان کشورهای همسایه، حتی اقتصاددان جدی و سیک هند، مانموهان سینگ، تصوری محال است.
بینظیر بوتو
برای آمریکاییها احتمالاً آنچه که بینظیر بوتو نبود، جذابتر بود تا آنچه که بود. بوتو یک بنیادگرای مذهبی نبود؛ ریش نداشت؛ راهپیماییهایی برپا نمیکرد که در آن مدام شعار «مرگ بر آمریکا» سر بدهند و علیه نویسندگان برندهی جایزهی بوکر هم فتوا صادر نمیکرد؛ هر چند سلمان رشدی در رمان «شرم» او را با نام «دوشیزهای با شورت آهنین» به تمسخر گرفته بود.
اما دقیقاً همان دلایلی که باعث شد غرب عاشق بینظیر بوتو باشد، باعث تردید بسیاری از پاکستانیها شد. او شاید در انگلیسی فصاحت داشت؛ اما وقتی به اردو صحبت میکرد، مثل یک خارجی تحصیلکرده حرف میزد: مسلط بود؛ اما زبانش ایراد دستوری داشت. زبان سندیاش از این هم بدتر بود؛ به جز چند جملهی دستوری و امری، کاملاً در سندی بیسواد بود.
دوستان انگلیسی بینظیر در آکسفورد دختر بچهای پرجوش و خروش را به یاد دارند که با یک ماشین امجی زردرنگ به کلاسهایش میآمد؛ زمستانها را در گشتاد سوییس میگذراند و با ذوق و شوق از قدم زدن در کن با برادر جوانتر و خوش بر و رویش سخن میگفت و همیشه «اسباب غبطهی همگان بود؛ شهنواز هر جا که میرفت، زنها را مفتون خود میکرد.»
بینظیر که نزد دوستاناش مشهور به بیبی یا پینکی بود، شیفتهی زندگینامههای خاندانهای سلطنتی و عاشقانههای پر سوز و گداز بود: در اتاق خواب قدیمیاش در کراچی، پشتهای از کتابه ای چاپ «میلز و بون» پیدا کردم؛ از جمله کتابهای «رابطهای برای فراموش کردن» «بدلی شیرینکار» و دو نسخه از «پروانه و بارُن.»
او نقطهی ضعفش ترانههای آبکی و سادهپسند دههی 70 بود - «روبانی زرد دور درخت بلوط کهن ببند» ظاهراً محبوبترین ترانهاش بود. این همان بینظیری است که عینک دستهزرد مد روزی به چشم میزد و برای شکلاتهای «مارُن گلاسه» غش و ضعف میرفت.
اما وقتی که هنگام نخستوزیریاش او را دیدم حالتی بسیار باشکوهتر و حتی شاهانه داشت. حرف زدن و راه رفتنش عامداً حسابشده و پرطمطراق بود و غالباً ضمیر شاهانهی «ما» را در سخنانش به کار میبرد. هنگام مصاحبه، سه دقیقهی کامل طول داد تا فاصلهی ۱۰۰ یاردی خانهی نخستوزیر تا صندلیهای محلی را که به من گفته بودند در آنجا منتظر بمانم، طی کند.
ضمن مصاحبه، وقتی دید خورشید آنجوری که او میخواهد نمیتابد، وقفهای پیش آمد. با صدای بلند گفت: «جهت تابش خورشید درست نیست.» موهایش را با شکل عجیب غریب و کندو مانندی بالای سرش بسته بود و رویش هم یک شال دوپتای سفیدرنگ پوشیده بود. کل این تصویر رنگآمیزی شده مرا به یاد آن شاهزاده خانمهای اشرافی رمی در کالیگولا میانداخت.
بینظیر بوتو
بینظیر چهرهای بود کاملاً متفاوت با آنچه همتایانش در آکسفورد به یاد داشتند. او در کل اسلامآباد به ریاست جلسات ۱۲ ساعتهی کابینه و شبی چهار ساعت خوابیدن شهرت داشت.
این آن بینظیری بود که بعد از اینکه بمبگذاری انتحاری در روز بازگشتش به پاکستان در ماه اکتبر به خودروی او حمله کرد، باز هم به فعالیت انتخاباتیاش ادامه داد و همان کسی بود که برای ادامهی مبارزه با جسارت به تهدیدهای مرگبار علیه زندگیاش بیاعتنایی کرده بود. به عبارت دیگر، بینظیر بوتو، آدمی بود نترس و گاهی اوقات شجاعتی قهرمانانه داشت و مثل پولاد محکم بود.
بینظیر شاید بیش از هر چیز دیگری شاهزاده خانمی فئودال بود با حسی از مالکیت اشرافی که برآمده از در اختیار داشتن منطقههای بزرگ از کشور بود؛ و ذایقههای غربگرایانهای که چنین پیشینهای به آدم میداد. اینها زرق و برقی اندیشمندانه و آن عزم و ارادهی فئودالی را به او میداد و سبک سیاسی او را از دیگران متمایز میکرد.
این البته در میان بسیاری از سیاستمداران پاکستانی معمول است. دموکراسی واقعی هرگز در پاکستان رونق نیافته است و دلیلاش تا حدودی این است که زمیندار بودن هنوز مبنای اجتماعی اساسی برای روی کارآمدن سیاستمداران است.
طبقهی متوسط تحصیلکردهی پاکستان عمدتاً در روندهای سیاسی منزوی هستند. در نتیجه، در بسیاری از مناطق عقبافتادهتر پاکستان، زمیندار فئودال از مردمش انتظار دارد که به نامزد منتخب او رأی بدهند. چنانکه احمد رشید نوشته است: «در بعضی از مناطق، اگر فرد فئودال سگش را هم نامزد کند، آن سگ با ۹۹ درصد آرا انتخاب میشود.»
امروز، بینظیر را با عنوان شهید آزادی و دموکراسی، بزرگ میدارند؛ اما او که از بسیاری جهات با یک دموکرات طبیعی فاصله داشت، این نوع عجیب دموکراسی در پاکستان را - که در واقع شکلی از «فئودالیسم انتخابی» بود - پاک بیاعتبار کرد و یاریگر رشد فعلی و ظاهراً توقفناپذیر اسلامگراها شد. چرا که بوتو آنگ سان سو کی نبود.
بوتو در طی ۲۰ ماه اول نخستوزیریاش نتوانست حتی یک قانون مهم را به تصویب برساند. سازمان عفو بینالملل دولت او را متهم کرد که یکی از بدترین کارنامههای جهان را در مرگ بازداشتیها، قتل و شکنجه دارد.
عکس بینظیر بوتو در دست طرفدارانش
بینظیر، خودش را رییس مادامالعمر حزب مردم پاکستان اعلام کرد و به برادرش مرتضی اجازه نداد مقام او را به چالش بگیرد. اصرار برادرش به این کار، مرگ مشکوک او را به دنبال داشت که بیرون منزل خانوادگیشان با گلوله به قتل رسید. گینوا همسر مرتضی و دخترش فاطمه و همچنین مادر بینظیر همگی کاملاً معتقد بودند که بینظیر دستور کشتن او را داده بود.
تا پاییز همین امسال، بینظیر کاری نکرد تا مانع اجرای دستور مشرف به آمریکا و انگلیس برای «تسلیم» رقیبش، نواز شریف، به عربستان سعودی شود و به این ترتیب قدرترین رقیبش را از صحنه خارج کرد. بسیاری از حامیان او، معاملهاش با مشرف را خیانت به تمام آرمانهای حزبش میدانند.
پشت این نوسانهای بیپایان پاکستان میان دولت نظامی و دموکراسی، استمرار حیرتآوری از علایق نخبهگرایانه نهفته است: تا حدودی، طبقات صنعتی، نظامی و زمیندار پاکستان همگی با هم مرتبط هستند و مراقب یکدیگرند؛ اما هیچ کاری برای مراقبت از فقرا نمیکنند. سیستم آموزشی دولتی به زحمت در پاکستان و برای فقرا کارآیی دارد. تحقق عدالت تقریباً محال است.
عایشه صدیقه، استاد علوم سیاسی میگوید: «هم نظامیها و هم احزاب سیاسی همگی در ایجاد محیط برای اینکه فقرا در آن به آنچه که میخواهند برسند، ناکام ماندهاند. در نتیجه فقرا برای رسیدن به عدالت سراغ جایگزینها رفتهاند. در درازمدت، معایب این سیستم فضای بیشتری برای بنیادگرایان فراهم میکند.»
در غرب، بسیاری از مفسران راستگرایی که صاحبنظر جهان اسلام هستند، این رژهی اسلام سیاسی را پیروزی یک «اسلام - فاشیسم» ضدلیبرال و غیرمنطقی ارزیابی میکنند. با این حال بیشتر موفقیت اسلامگرایان در کشورهایی مانند پاکستان ناشی از توانایی اسلامگرایان برای ارایهی تصویری از خود به عنوان قهرمانهای عدالت اجتماعی است که در ستیز با کسانی مانند بینظیر بوتو از میان نخبگان اسلامی هستند. کسانی که بر بخش وسیعی از جهان اسلام از کراچی تا بیروت، و از رامالله تا قاهره حکومت میکنند.
اسلامگرایان این نخبگان را با موفقیت به عنوان افرادی ثروتمند، فاسد، منحط و غربزده تصویر میکنند. بینظیر بوتو به خاطر فساد فراوان مشهور بود. در طی حکومت او، سازمان «شفافیت بینالمللی» که سازمانی ضد فساد است، پاکستان را یکی به عنوان یکی از سه کشوری که در دنیا بالاترین فساد را دارد، معرفی کرد.
بینظیر بوتو در کنار آصف زرداری، همسرش
بوتو و همسرش، آصف زرداری، که مشهور به «آقای 10 درصدی» بود، با اتهامات غارت کردن کشور روبهرو شدند. در پاکستان، سوییس، بریتانیا و آمریکا شکایاتی برای تحقیق دربارهی حسابهای متعدد بانکیشان تنظیم شد.
وقتی با عبدالرشید قاضی در مسجد سرخ اسلامآباد مدتی قبل از مرگش در آشوبهای این مجموعه در ماه جولای مصاحبه میکردم، او مرتب به مسألهی عدالت اجتماعی بر میگشت: «ما میخواهیم حکمرانان ما افرادی راستگو و صادق باشند. اما اکنون حکمرانان زندگی پر تجملی دارند و هزاران بچهی معصوم شکمهایشان خالی است و حتی ابتداییترین نیازهاشان تأمین نمیشود».
دلیل رشد اسلامگرایان در پاکستان و حمایت عدهی زیادی از مردم از آنها این است که در واقع آنها تنها نیرویی هستند که قادرند به حساب زمینداران کشور و پسرعموهای نظامیشان برسند.
به این دلیل است که در همهی انتخابات اخیر، احزاب اسلامگرا سهمشان از آرا افزایش یافته است و هماکنون هم استان مرزی شمال غرب و هم بلوچستان را در اختیار دارند و آنها هستند که احتمالاً بیشترین منفعت را از بحران فعلی میبرند.
بینظیر بوتو زنی شجاع، سکولار و لیبرال بود. اما اندوه به خاطر فوت این مبارز شجاع نباید این نکته را پنهان کند که او به عنوان یک رهبر فئودال طرفدار غرب، کار زیادی برای فقرا نکرد. او به همان اندازه که بخشی از راه حل بود، بخشی اساسی از مشکلات پاکستان هم بود.
آخرین کتاب ویلیام دالریمپل با عنوان «آخرین گورکانی: سقوط یک سلسله، دهلی ۱۸۵۷» توسط بلومزبری منتشر شده است و برندهی جایزهی تاریخ دافکوپر شد.
منبع: آبزرور یکشنبه ۳۰ دسامبر ۲۰۰۷
مرتبط: آیا ترور بوتو حاصل یک عملیات مشترک بود؟ موج انفجار بوتو تا کجا خواهد رفت؟ پیام ترور بوتو وقایعنگاری زندگی «بی نظیر بوتو» بوتو برای افغانها: مادر معنوی طالبان
|
نظرهای خوانندگان
وقتی در مورد جهان سوم حرف می زنیم باید خودمان جهان سومی باشیم . نویسنده تا چند سالی توی کوچه های کراچی و اسلام آباد پرسه نزند نمی تواند درک کند چرا ما توی جهان سوم آدم منزه نداریم . کل سیستم قدرت در ایران ، پاکستان ، عراق و کل خاور میانه کاملا بر خلاف سیستم غربی است . آن چیزی که مد نظر نویسنده است احتمالا با مقیاس های ایشان نشانی های مادر ترزاست . وقتی در جهان سوم شما درون دایره ی قدرت هستید ، کاملا درون دایره ی فساد نیز هستید و دوری شما از این مساله به طور کامل دست شما نیست . همیشه مجموعه ای از آدمها ، گروه ها و احزاب و شاید یک دولت در سایه شما را هدایت و گاهی تهدید می کنند .
-- bahar narenj ، Jan 7, 2008 در ساعت 02:42 PMشما باید ثروتمند باشید چون اینجا کسی برای قانون تره هم خرد نمی کند . شاید خانم بوتو ثروتمند به نظر بیاید که ثروتمند هم بود ولی در مقایسه با مافیای مواد مخدر پاکستان و اعضای القاعده زن فقیری هم به حساب می آید . نویسنده فراموش کرده ما در جهان سوم همیشه میان بد و بدتر دست به انتخاب می زنیم چون خوبها خیلی پیش از اینکه به جایی برسند ترور شده اند . بی نظیر بوتو با قاعده ی پاکستان آشنا بود و خوب هم بازی کرد ولی همیشه کسی هست که پشت کاغذ بازی را از قبل علامت گذاشته !
ببخشید ژولای دیگر چه صیغه ای است؟ شما آنجا ویراستار ندارید؟
-- مریم ، Jan 7, 2008 در ساعت 02:42 PMماه های فرنگی در زبان فارسی با ضبط فرانسوی اشان به کار می روند . درستش هست ژوییه. نه جولای و نه ژولای که این آخری دیگر کاملا من در آوردی و مضحک است.
----------------
زمانه: از تذکر شما سپاسگزاریم و تصحیح شد حتما قصد من در آوردی کردن نام ماه را نداشته ایم. یک خطای ساده است.
"وقتی در جهان سوم شما درون دایره ی قدرت هستید ، کاملا درون دایره ی فساد نیز هستید و دوری شما از این مساله به طور کامل دست شما نیست ."
-- یلدا ، Jan 7, 2008 در ساعت 02:42 PMبسیار عالی تحلیل کرده بهار نارنج (کامنت قبلی) فقط این که این نکته حتی به جهان سوم هم منحصر نیست... حتی در کشورهای پیشرفته هم سیاستمدار منزه نمیشه سراغ گرفت... همون طور که ما باید بین نامزدهای بد و بدتر انتخاب کنیم سیاستمدارها هم باید بین اقدامات و شرایط بد و بدتر انتخاب کنن و از گریزی نیست
فکر می کنم بالاخره یک جا باید به درمان بیماری مزمن فساد و دیکتاتوری در جهان به اصطلاح سوم فکر کرد و شروع کرد و به نظر من انتخاب یک پسر نوزده ساله دانشجوی آکسفورد و یک شوهر به قول نویسنده مقاله ده درصدی به ریاست و نیابت حزبی که قرار است برای مردم دموکراسی به ارمغان بیاورد نمی تواند شروع خوبی برای این مسیر باشد.
-- بدون نام ، Jan 8, 2008 در ساعت 02:42 PMانتخاب بد و بدتر فقط در خاورمیانه نیست، هیچ کدام از کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا یا اروپا هم ادعای بی گناهی و پیغمبری ندارد! کمترین سود چنین گزارشی هم همین است که بی نظیر بوتو یا هر فعال سیاسی را، چه پس از مرگ و چه پیش از ان، تبدیل به پیغمبر معصوم نکنیم. من به پیروزی بوتو دل بسته بودم چرا که می توانست نشانی از امکان پذیر بودن انتقال آرام قدرت و به زیر آمدن یک نظامی قدرتمند در خاورمیانه باشد! متاسفانه این فرصت از دست رفت ولی در عین حال نباید از بوتو شهید بی گناه و قهرمان بی عیب و نقص ساخت.
-- Reza ، Jan 9, 2008 در ساعت 02:42 PMبابا این بستنی بسکین رابینز رو تو ده کوره های ایران هم میشه خورد
-- dr jack ، Jan 12, 2008 در ساعت 02:42 PM