رادیو زمانه > خارج از سیاست > زنان > زن، خطایی که باید مخفی شود | ||
زن، خطایی که باید مخفی شودبرگردان: م. صباقصه زندگی شهلا لاهیجی، اولین زن ناشر ایرانی، مانند یکی از داستانهایی است که او در انتشارات روشنگران منتشر میکند. او در مورد زندگیاش میگوید:
من در فضایی باز تربیت شدم. مادرم از جمله اولین زنانی بود که حدود ۷۵ سال پیش به کار خارج از خانه پرداخت. او در دفتر اداره پست کار میکرد. پدرم هم درسخوانده اروپا بود. در خانواده ما نه تنها فرقی بین پسر و دختر وجود نداشت؛ که حتی دخترها امتیازات بیشتری هم بر پسرها داشتند. در واقع پسرها در خدمت دخترها بودند. من در چنین خانه ای بزرگ شدم و گمان میکردم همه دنیا همین طور است. اما وقتی که از خانه خارج شدم و به دانشگاه رفتم، دیدم اوضاع فرق میکند. من از ۱۶ سالگی عضو اتحادیه زنان نویسنده ایران بودم و با شروع انقلاب و عزیمت از شیراز به تهران، حیات فرهنگی را در پایتخت آغاز کردم. انقلاب که آغاز شد، همه خوشبین بودند. مردم در خیابانها آواز میخواندند و حرف میزدند. ما سرشار از آرزو و آمال بودیم. دختران دانشجو و زنان فعالیت سیاسی زیادی داشتند. با گذشت یک سال از انقلاب، مقامات تصمیماتی گرفتند که مورد انتقاد زنان فعال در حوزه سیاست قرار گرفت. مقامات، فعالیت احزاب و دیگر حرکتهای سیاسی را ممنوع اعلام کردند. مخالفان دستگیر شدند. تهران در جو ترس نفس میکشید. مردم سؤال میکردند چه اتفاقی دارد میافتد؟ در این بین متأسفانه زنان اولین قربانیان بودند. بعضی از روحانیون محافظهکار به زن به عنوان یک گناه و خطیئه که پاک کردن و مخفی کردن آن واجب است، نگاه میکردند. اولین قوانین تصویبشده، قوانین ضد زن بود. مثلاً ممنوعیت تحصیل زنان در رشتههایی مثل مهندسی شیمی، بعضی رشتههای تکنولوژیک و باستانشناسی. آنان امکان به دست آوردن مناصب مهم حکومتی و نیز کار در تلویزیون را از دست دادند و خیلی از زنها بیکار شدند. یکی از قوانین مصوبه قانون حضانت اطفال بود که حق حضانت بچهها را در سنین بسیار پایین را به پدران میداد و نیز قانون پایین آوردن سن ازدواج دختران به ۹ سال. سختگیری بر زنان در دانشگاهها بیشتر شد و مسئولین آموزش عالی هم بر علیه این ظلم کاری نکردند. آنها در این فکر نبودند که فردا نوبت مردان است. در این خلال، من به فکر تأسیس یک مرکز انتشاراتی افتادم. با سرمایه کمی که با کمک دوستان و وام بانکی به دست آمد، یک دفتر انتشاراتی تاسیس کردم. برای این کار از شوهرم پول نگرفتم؛ چون دوست نداشتم بار خودم را به دوش او بیندازم و خودم را به او تحمیل کنم یا از لحاظ مالی به او تکیه کنم. دفتری در وسط تهران باز کردم. پس از چاپ تعدادی کتاب، چند نفر علیه ما شکایت کردند و پلیس آمد و بساط ما را به خیابان انداخت. دفتر دوم را در سردابی در مقابل یک حمام عمومی که بوی بسیار بدی داشت، افتتاح کردم. یادم است یک روز جوانی آمد و از من خواست که کتابش را چاپ کنم. کتابش قوی نبود. از او خواستم بیشتر مطالعه کند. آن جوان من را تهدید کرد که اگر کتابش را چاپ نکنم، من را میکشد. اما بعد برگشت و گفت: «نه، تو خودت به هر صورت از بوی گند این حمام میمیری.» در ایام جنگ با عراق سعی کردم توجه عمومی را به جنگ جلب کنم. البته کاغذ کمیاب بود و وضعیت همیشه همین طور بوده و الان هم شرایط خیلی خوب نیست. یادم میآید یکی از کتابهایی که در نشر روشنگران چاپ کردم، کتاب «زن در جستجوی آزادی» بود. مقدمه این کتاب شش بار مورد تغییر قرار گرفت تا بتواند سهمیه کاغذ از وزارت ارشاد بگیرد. با توجه به محدودیتهای مختلف، گاهی اوقات در طول یک سال فقط یک کتاب چاپ میکردیم. اما با این حال به کار ادامه دادم؛ چون معتقدم یکی از وظایف مهم ناشران، تحسین ذوق مردم است و نه منفعتجویی. ناشران باید استعدادهای جوان و آماده برای نویسندگی را پیدا کرده و آنها را تشویق کنند. البته میدانم که این کار آسان نیست؛ مخصوصا وقتی که مسأله به زنها مربوط میشود. چون خواندن آثار نویسندگان جوان به صورت یک فرهنگ عمومی در نیامده است؛ اما حرکت در این مسیر یک وظیفه اجتماعی و فرهنگی است. تجربه به من میگوید که روزی میآید که این نویسندگان جوان موفق خواهند شد و انتخاب کتاب محبوبه میرقادری به عنوان بهترین کتاب، که به وسیله روشنگران چاپ شده است، نشانگر درستی این حرف است. در مسیر ترجمه هم ما به شعار «اندیشه، نه بازار» عمل میکنیم. من به عنوان یک ناشر همیشه با خودم میجنگم و از خودم میپرسم که کدام یک درست است: حذف بعضی از اجزای کتاب و چاپ آن علیرغم کنترل و سانسور یا چاپ نکردن کتابی که از قبل میدانم مورد سانسور قرار میگیرد؟ احتمالاً جواب این است: «کم از هیچ بهتر است.»
ناشرین در چاپ کتاب با مشکلات زیادی روبهرو هستند. با ارسال کتاب به وزارت ارشاد، فهرستی از پاراگرافها و جملاتی که باید آنها را حذف کنیم، دریافت میکنیم؛ بدون آن که هیچ علامت یا امضایی از وزارت ارشاد در پای آن لیست باشد. چون آنها خودشان میداند که این کار غیرقانونی است. وزارت ارشاد بدون ارائه دلیل جلوی نشر کتاب را میگیرد. در حالی که این کار در حوزه وظایف تخصصی ارشاد نبوده؛ بلکه به قوه قضائیه مربوط میشود. در ایران هر چیزی که اسمش کتاب است مورد کنترل قرار میگیرد ۴۰ صفحه، ۴۰۰ صفحه یا ۴۰۰۰ صفحه، فرقی نمیکند. تناقض در اینجاست که ما هیچ قانونی به نام قانون کنترل و نظارت نداریم و ارشاد این کار را بر خلاف قانون و مطابق خواست افراد انجام میدهد. مثلاً وقتی که یک وزیر اصلاحطلب، ارشاد را اداره میکند، وضعیت نشر خیلی بهتر میشود؛ مانند زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی. ولی وقتی یک وزیر محافظهکار در ارشاد باشد، نظارت بسیار شدیدتر میشود. بگذارید یک مثال بزنم. در ایران اجازه چاپ کتابی در دفاع از مارکسیسم وجود ندارد؛ اما انتشار کتابی که اندیشههای مارکسیسم را توضیح بدهد، بلامانع است. نشر مطالب در مورد مسائل جنسی هم همین طور است. نص قانون میگوید نشر مطالبی از این قبیل، اگر تهییجکننده نباشد و به فهم کلی دیگر مطالب کتاب کمک کند، اشکالی ندارد. اما در جریان نظارت همین اجزای مورد بحث هم حذف میشوند. کتب نویسندگان خارجی مثل نجیب محفوظ یا کسانی مانند ایزابل آلنده یا میلان کوندرا هم که در نوشتههایشان زیاد به مسائل عاطفی میپردازند، به سختی و با حذف در ایران چاپ میشود؛ اما به هر حال وضع کتابهای این افراد بهتر از نویسندگان ایرانی است که به خاطر نظارت وزارت ارشاد نمیتوانند به روابط میان زن و مرد در نوشتههایشان بپردارند. زمانی که مؤسسه گوتنبرگ من را به عنوان ناشر منتخب سال ۲۰۰۶ انتخاب کرد، از من سؤال شد شما روابط میان زن و مرد را چه طور در کتابهایتان توضیح میدهید؟ من گفتم: «ما فرشته هستیم. این روابط میان ما وجود ندارد» و توضیح دادم که ما در ایران نظارتهای ذاتی و زیادی بر انواع نوشتهجات ادبی داریم: اولاً از طرف نویسندگان، ثانیاً ازطرف ناشرین و ثالثاً از طرف وزارت ارشاد و ذوق شخصی ناظر. در ایران نهادهای مدنی و غیر حکومتی (و نهادهای ویژه زنان هم) وجود دارد؛ اما سازمانهایی هستند که ادعا میکنند مدنیاند، ولی در واقع حکومت آنها را به صورت نهادهای مدنی شکل داده است و اکثر آنها آزادی و امکان کار مستقل را ندارند. وقتی از دولت سؤال میشود که چند نهاد مدنی در ایران وجود دارد، میگوید هزار تا؛ ولی واقعیت این است که اکثر آنها حکومتی هستند. در کنفرانس زنان در پکن در سال ۱۹۹۵ یک مسئول چینی به دیدار بعضی گروههای شرکتکننده ایرانی رفت و از آنها پرسید: «آیا شما به عنوان یک زن در ایران مشکلی دارید؟» این افراد پاسخ دادند: «نه.» آن شخص گفت: «پس شما برای چه به اینجا آمدهاید؟» اگر کسی از وابستگان مسئولین یا کسی که بتوانند به او اعتماد کنند، مسئولیت یک نهاد مدنی مربوط به زنان مثلاً نهاد «آزادی زن مسلمان» یا «جمعیت قاریان قرآن زن» را به عهده بگیرد، در این صورت از آزادی کامل برخوردارند. حتی اقلیتهای دینی هم اجازه دارند نهاد مدنی تأسیس کنند؛ اما نباید هیچ گونه فعالیت سیاسی داشته باشند. فقط یک سازمان مستقل زنان وجود دارد و آن هم تا الان مشکلات زیادی برای حکومت ایجاد کرده است. کار سیاسی در ایران عواقب دارد. من خودم دو ماه در زندان اوین بودم که یک ماه آن انفرادی بود. زمانی که من کار نشر را شروع کردم، تنها زن فعال در این عرصه بودم؛ اما الان حدود ۴۰۰ انتشاراتی وجود دارد که زنها صاحب آن هستند و آن را اداره میکنند. این رقم، رقم بالایی است. زنان در ایران بسیار فعال و پرکار هستند. من خودم روزانه حدود ۲۰ ساعت در دفتر و خانه کار میکنم و حدود سه ساعت میخوابم. ساعت هشت صبح به روشنگران میروم و هر روز از روی عادت به ارشاد سر میزنم تا در مورد کتابهایم و اینکه با چاپ آن موافقند یا هنوز اعتراضی هست، سؤال کنم یا متن جدیدی به آنها بدهم یا در مورد تصمیمی که گرفتهاند با آنها بحث کنم. در ارشاد میگویند وقتی من به آنجا میروم، مسئولین به اضطراب میافتند و وقتی من از ارشاد خارج میشوم، آنها نفس راحتی میکشند. در ارشاد از من میترسند؛ چون من سابقه طولانی در کار نشر دارم، قدبلندم و زبانم تند است. شوهرم چند سال است که فوت کرده و دو فرزند دارم که در آمریکا زندگی میکنند. آنها همیشه به من میگویند: «مامان چرا نمیآیی اینجا پیش ما زندگی کنی؟» من به آنها میگویم: «آیا توی چهره من قیافه کسی را میبینید که غذا حاضر کند و کنار پنجره بایستد تا شما از سر کار برگردید؟ من زندگی خودم را دارم و شما زندگی خودتان را. تا زمانی که میتوانم کارهای خودم را انجام دهم کشورم را ترک نمیکنم.» مأخذ: روزنامه الشرق الاوسط، شماره ۱۰۳۴۳، بيست و چهارم مارس ۲۰۰۷ |
نظرهای خوانندگان
شهلا لاهیجی را یکی از معدود زنانِ ایرانی می دانم که در راه شناساندن توانایی های زن، به عنوان نیمه ی دیگر بشر/انسانِ ایرانی به خودش و به اجتماع تلاش کرده و می کند. از همین رو به او و نظریاتش بسیار احترام می گذارم. اما بر این باورهم هستم که در مجموع زن های ایرانی، حتا زنی مثل او، هنوز کمابیش به درهم تنیدگیِ مجموعه ی مرد و زن، به عنوان واحد بشر/انسان، وقوف کامل ندارند. با مطالعه ی نوشته ها و اظهارنظرهای بسیاری از زنان ایرانی در چند دهسال اخیرمتوجه شده ام که موضعگبری آن ها در مقابل نظام نابرابر حقوق اجتماعیِ زن، نه از سرِ برابرحقوق اجتماعی زن و مرد، بلکه برای جایگزینی برتری زن بر مرد است. البته کاسه های داغتر از آش هم کم نیستند.
-- بدون نام ، Dec 3, 2007 در ساعت 02:14 PMخانم الیزابت بادینتر- فمینیست، استاد دانشگاه سوربون فرانسه- در کتابش: Die Wiederentdeckung der Gleichheit می نویسد:
"سرمستی از این جابجایی قدرت- برای بعضی از زنان- منبع نیرویی شد که از مرز ها هم عبور کنند و پا در سرزمین جدیدی بگذارند. دیگر ازحد و مرز حرف زدن جایز نبود. هر آنچه که تا حالا به مرد تعلق داشت به اوهم متعلق شده بود. اما نه همه ی چیزهایی که حالا به او تعلق گرفته بود از آنِ مرد می بود. زنانی که مسخر
" روح برتری جویی" شده بودند, باورشان شده بود که بزودی " کشور" و "دنیا" یشان را از مردان جدا خواهند کرد. آخرین دستاوردشان این شد که برابری جنسی در تمامی امور را به اصلی ترین معیارسنجش دموکراسی واقعی تلقی کنند. "*
به زبان ساده تر؛ "مال خودم مال خودم، مال تو هم مال خودم." وقتی این عبارت را در این مصاحبه از شهلا لاهیجی خواندم:
در خانواده ما نه تنها فرقی بین پسر و دختر وجود نداشت؛ که حتی دخترها امتیازات بیشتری هم بر پسرها داشتند. در واقع پسرها در خدمت دخترها بودند.
شوکه شدم. آیا این جمله : در واقع پسرها در خدمت دخترها بودند. واقعا از اوست؟ اگر هست، آیا در این جمله تائید نظامی که پسرهایش در خدمت دخترهایش باشند پنهان است؟ اگر چنین باشد و شهلا لاهیجی چنین نظری داشته باشد، باید بگویم که آن احترام یادشده از او در ذهنم شکسته می شود. امیدوارم اشتباه برداشت کرده باشم.
با احترام
علی صیامی/هامبورگ/3.12.2007
*رجوع کنید به ترجمه ی مقدمه ی کتاب در آدرس زیر: http://209.85.135.104/search?q=cache:Zu6KArfmUuoJ:www.maniha.com/
siami.femenism.htm+%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%
B2%D8%A7%D8%A8%D8%AA+%D8%A8%D8%A7
%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%AA%D8%B1&hl=de&ct=clnk&cd=1&gl=de
مرسي بانو شهلا، مفتخرم كه با شما هم شهري هستم!
-- مهشيد ، Dec 3, 2007 در ساعت 02:14 PM