رسانه مدنی چیست - بخش نخست
رسانه به عنوان یک رسم ملی
هنری جنکینز برگردان: رضا شوقی
مؤسسه فنآوری ماساچوست (دانشگاه MIT) علاقه فراوانی به بررسی پدیده شهروندان خبرنگار، و بیش از آن به بررسی مسأله آینده خبررسانی به طور کلی، و به ویژه به توسعه ابزار جدید، که فعالان حوزه اطلاعرسانی، حکومتها، خبرنگاران و شهروندان بتوانند در زندگی حرفهای و روزمره خود از آن استفاده کنند، دارد.
MIT نه تنها به طراحی و ارائه اشکال نوین فنآوری در این عرصه علاقهمند است، بلکه میکوشد ایدهها و افکاری که در مورد پیشزمینههای اجتماعی، که فنآوریهای جدید اطلاعرسانی در چارچوب آن عمل میکنند و اصول و مقرراتی را نیز که در موازات به کار گیری این فنآوریها رشد مینمایند، مورد بررسی قرار دهد.
یکی از مباحثی که به تازگی در این مرکز مورد بحث قرار گرفته مفهوم «رسانه مدنی» است، مفهومی که بسی وسیعتر از مقوله ژورنالیسم است.
اجازه بدهید پیش از هر چیز رسانه مدنی را تعریف کنیم. مفهوم رسانه مدنی در واقع به هر شکل از اشکال استفاده از هر یک از انواع گوناگون رسانهها گفته میشود که در خود فرآیند تعهد و اشتغال مدنی را پرورش داده و آن را توسعه میبخشد.
این تعریف تا حد ممکن جامع بوده و شامل موارد گوناگون رسانههای مدنی میشود. مفهوم رسانه مدنی لابهلای اصطلاح «روزنامهنگاری شهروندی» که این روزها استفاده از آن خیلی بیشتر مد شده، به خوبی گنجانده شده است.
لیزا گیتلمن معتقد است که رسانهها را باید به عنوان یک برنامه و خط مشی تکنولوژیک (یا به تعبیری یک شبکه ارتباطی) و همزمان به عنوان یک پروتکل فرهنگی و اجتماعی که پا به پای این خط مشی فنآورانه (تکنولوژیک) رشد میکند، در نظر گرفت.
تفکر در مورد آینده رسانههای مدنی تنها شامل تلاش برای طراحی ابزار و صنایعی که ممکن است به منظور حمایت و تأیید حقوق شهروندی به کار گرفته شوند، نمیشود. تفکر در مورد آینده رسانههای مدنی علاوه بر این مستلزم تأمل در مورد رفتار ویژهای است که پیرامون این ابزار و صنایع نوین شکل میگیرد؛ اعمال و رفتاری که نحوه فهم و درک این ابزار و نحوه به کار گیری آن توسط کاربران را منعکس میکند.
در این جا باید پرسید چه چیزی کاربرد مدنی یک رسانه را تعیین میکند و یا به عبارت دیگر ملاک مدنی بودن کاربرد یک رسانه چیست؟
برای روشن شدن پاسخ میتوان به کارکرد روزنامهها اشاره کرد که به شکل کلاسیک به عنوان یک نوع از انواع رسانههای مدنی در نظر گرفته میشوند و «شهروند آگاه» را به عنوان نقطه عطف مفهوم جامعه دموکراتیک ایدهآل معرفی میکنند. امروزه اما در گزارشگری کلاسیک هم مفهوم شهروند آگاه تغییر کرده و ازآن چه تا به حال بوده، فراتر رفته است.
اجازه بدهید بحث را با یک مثال پیش ببریم. روبرت پوتمن، استاد دانشگاههاروارد، در کتاب «بولینگ تکنفره» از مرور وقایع لیگ بازیهای بولینگ در سالهای 1950 و 1960 به ایده تعهد و اشتغال مدنی میرسد. او میپرسد: «چگونه میشود که بازی بولینگ یک فعالیت مدنی باشد؟»
پوتمن پاسخ میدهد: «بازی بولینگ نوعی احساس مسئولیت و تعهد سپردن شهروندان به همسایگان و دوستانی است که همیشه در ساعتی معین، به شیوهای اجتماعی گرد هم آمده تا با هم بازی کنند. در حین بازی طیف گستردهای از گفتوگوهای مهم دیگر غیر از ورزش، میان افراد پیش میآید که باعث میشود آنها به سرمایهگذاری روی این اجتماع ورزشی علاقهمند شده و حیات این اجتماع استمرار پیدا کند.
بسیاری از این گفتوگوها، اختلاطهای شخصی است و بعضی از آنها ممکن است شامل اخبار مهم اجتماعی باشد. اما نکته کلیدی در تمام این مراودات آن است که این گفتوگوها در سطحی چندجانبه صورت میگیرد و بنا بر این کمک میکنند تا همبستگی و علایق اجتماعی میان شرکتکنندگان در بازی محکمتر پیوند بخورد.»
پوتمن اما جامعهپذیری عمومی را که در هنگام بازی بولینگ اتفاق میافتد، با عقبنشینی ما به عرصه خصوصی، که با ظهور پدیده تلویزیون رخ داده است، مقایسه میکند. پوتمن البته در این مقایسه دو مطلب را با هم خلط کرده است: یکی مصرف خانگی تلویزیون به عنوان یک رسانه و دیگری نگرانی در مورد اهمیت یافتن سرگرمی و تفریح به جای اخبار (که محتوای اولیه رسانه تلویزیون را تشکیل میداده است.)ا
ما این مقایسه پوتمن از دو جهت قابل انتقاد است: اولاً تلویزیون (بر خلاف آن چه پوتمن میگوید) ذاتاً یک رسانه منزویکننده نیست. برای اثبات این حرف کافی است به گزارشهایی که در مورد ظهور پدیده تلویزیون وجود دارد، توجه کنیم.
در این گزارشها آمده است که چگونه نصب و راهاندازی یک دستگاه تلویزیون در سالهای 1950 یک موقعیت کاملاً اجتماعی ایجاد میکرد که دوستان و افراد خانواده دور هم جمع شوند تا اولین تصاویر تار و لرزان آن را با هم تماشا کنند.
یا میتوان از زمان حاضر مثال زد که چگونه تلویزیون در بسیاری از کشورهای در حال توسعه به صورت جمعی مورد استفاده قرار میگیرد و مردم همگی در مرکز روستا جمع شده و در اثنای دیدن برنامههای تلویزیون، مبادلات مهمی را هم انجام میدهند.
به دیگر سخن میتوان گفت تلویزیون در مواردی که سرمایهگذاری بیشتری بر مسأله اشتغال مدنی صورت میگیرد و نیز در فرهنگهایی که شیوههای زندگی جمعی بیشتری را در خود جا دادهاند، بیشتر به صورت اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد.
تغییر جهت تلویزیون از رسانهای با مصرف جمعی به رسانهای با مصرف اختصاصیتر ربطی به ویژگی ذاتی این رسانه ندارد. برای فهم این تغییر جهت باید شیوههای مختلف استفاده از تلویزیون، در بسترهای ویژه تاریخی و فرهنگی را دقیقتر تحلیل کرد.
اشتباه دوم پوتمن این است که گمان کرده تماشای تلویزیون، نمیتواند مانند بازی بولینگ یک نوع مشارکت مدنی باشد. باید از پوتمن پرسید کجای این مسأله عجیب است که تلویزیون هنگامی که اخبار پخش میکند یا به انتقال اطلاعات میپردازد، به منظور مقاصد مدنی به کار برده شود.
در بازی بولینگ این محتوای اطلاعاتی و خبررسانی این بازی نیست که به آن امکان ایجاد تعهد و اشتغال مدنی میبخشد؛ بلکه زمینه عاطفی ایجاد شده پیرامون این بازی آن را مدنی میکند. این زمینه احساسی بستری است که ضمن تماشای تلویزیون هم فراهم میشود و ایجاد تعهد و اشتغال مدنی را امکانپذیر میکند.
هر کاری که افراد در زمان بازیهای چند نفره برای یارگیری و دستهبندی انجام میدهند، نوعی اشتغال مدنی است و دیگر نمیتوان این فعالیت را صرفاً یک بازی نامید.
در این جا میتوان برای لحظهای پوتمن را فراموش کرد و به ایدههای یک نویسنده کلاسیک دیگر، بندیکت اندرسون، در این زمینه توجه نمود. اندرسون در کتابش «اجتماعات خیالی» در مورد نقش تایمز لندن در ایجاد احساس هویت مشترک و حس برادری، حداقل در بخشی از امپراطوری انگلیس، به تفصیل سخن گفته است.
او میگوید ملتها بر آنند که از آنها خواسته شده که با سایر هموطنان خود که هرگز آنها را ندیدهاند، همبستگی داشته باشند و البته طبیعی است که هر کس در مدت زمان زندگی خود و در تمام مساحت کشورش، تنها عده کمی از هموطنانش را از نزدیک میبیند.
اندرسون توضیح میدهد که چگونه مفهوم «فرهنگ ملی» در سطح تمام کره خاکی میان مردم کشورهای مختلف گسترده شده است. همان فرهنگ ملی که به طرزی کاملا واضح از جانب حاکمان و حکومتشوندگان متفاوت فهمیده میشود.
اندرسون میپرسد: «علت دلبستگی مردم به فرهنگ ملیشان چیست؟» او پاسخ میدهد یکی از عواملی که در ایجاد این همبستگی نقشی اساسی بر عهده دارد، فرآیند انتقال اخبار و اطلاعات است که به طور مشترک برای همه صورت میپذیرد.
عامل دوم، وجود برنامههای کاری مشترک بین گروههای مختلف مردم یک کشور است و سومین عامل دلبستگی به فرهنگ ملی وجود مناسک و آیینهای مشترکی است که به جای آوردن آنها احساس ارتباط اجتماعی را مجدداً در افراد تقویت میکند.
مارشال مکلوهان، جامعهشناس ارتباطات، با مقایسه دو نقش متفاوت روزنامهها میگوید: «روزنامه دو کارکرد دارد: 1- کارکرد آیینی 2- کارکرد اطلاعرسانی.»
مکلوهان میگوید کارکرد آيينی خواندن روزنامه هر روز هنگام حمام صبحگاهی، همان قدر مهم است که نقش اطلاعرسانی آن.
منبع: http://www.henryjenkins.org/2007/ 10/what_is_civic_media_1.html
|